بر سر میز گفتگو: اسلام و آزادی!
فیروز نجومی
اشتباه خواهد بود اگر لحظه ای بیاندیشم که وضع موجود، چیزی کمتر از وضع دلخواه روحانیت، آیت الله ها و فقها و طلبه های برخاسته از حوزه ها ی علمیه است. اگر در گذشته روحانیت، برای حفظ سروری و نهادینه ساختن شریعت اسلامی خود را نیازمند شمشیر شاهان میدید، هم اکنون خود دارای سپاه و لشگر است. تمام نیروهای نظامی و امنیتی و قضایی را در زیر پنجه خود دارد. بربخش مهمی از ثروت جامعه پنجه افکنده است. ساختار سیاسی کشور را بر اساس اراده و آرمان خود معماری کرده است، بگونه ای بسیار بس فریبنده، نهاد های نظام دموکراتیک غرب را بعاریه گرفته و چهره کریه نظام استبداد مضاعف دین و قدرت را پوشانده است. یعنی که قوای مستقل سه گانه جمهوریت را تابع قانونی ساخته است که بازتابنده اراده چندو چون ناپذیر ولایت فقیه ست که خود مظهر شریعت اسلامی ست. اگر تضاد و تنشی بین آنچه "حاکمیت" خوانده میشود و دستگاه دولت دیده میشود، تضادی ست ساختاری. صعود روحانی بر مسند ریاست جمهوری، نشان میدهد که روحانیت ولایتمدار، برغم شخص ریاست جمهوری، هرگز از مدیریت منابع مادی و اداری دولت چشم نپوشیده و نمی پوشد. در گذشته هرکز بدان اعتماد نکرده و هم اکنون هم بدان اعتمادی ندارد، حتی اگر یکی از خودی بریاست جمهوری برسد. نظام مطلقه ولایت فقیه اجازه نمیدهد که دستگاههای دولت مستقل از آن عمل کند. این است که نباید لفاظی های اقای روحانی را جدی گرفت. مثلا وقتی روحانی میگوید: "با گرفتن یقه مردم و جنگ و دعوا که امر به معروف نمی شود." و، یا وقتی میگوید: "ما باید فضا را برای اطلاع مردم فراهم کنیم...بگذارید مردم زندگی کنند،" مخاطب رئیس جمهور کیست؟ با کیست که سخن میگوید. سخنی که مخاطبش مجهول است نه متضمن سیاستی و نه تصمیمی. اما، کیست که با او موافق نباشد. یا وقتی که میگوید:"مدیران دولتی به تهدیدات اعتنا نکنند و اگر می ترسند به آنها جواب بدهند به من بگویند که جواب آنها را بدهم،" سخنان ریاست جمهوری را نمیتوان جدی گرفت چه خود نادانسته بیش از مدیرانش میترسد و از گفتن حقایق سرباز میزند. در همین یک دستورلعمل، وی نمیگوید از کدام "تهدیدات" سخن میگوید. آنان کیانند که میتوانند مدیران یک دولت را تهدید کنند. آیا ممکن است که رئیس جمهور از چیزی سخن بگوید که از چیستی آن بی خبر باشد؟ خیر. او بخوبی میداند که تهدید ات از چه نوعی ست و از کدام سو میآید. او بر آنچه در درون نظام میگذرد، آگاه ست، چون او خود بخش مهمی از آن است. بعبارت دیگر، تصاد و تنش بین دستگاه دولت و حاکمیت را نباید منفی و همچون شکافی پر نشدنی بین دو جناح نظام دانست. این دوگانگی در واقع نقش اساسی در پایداری و تداوم نظام بازی کرده است. چرا که هر چه تنش ها شدیدتر شود، توهم ازهم گیسیختگی نظام را شدیدتر میسازد، توهمی که انفعال آورد.
چرا وضع موجود، وضع دلخواه روحانیت نباشد، وفتیکه روحانیت، از تمامی ابزارها برای شکل بخشیدن به جامعه ، برخوردار بوده است. روحانیت نیز در این امر هرگز کوتاهی نکرده است و از همان آغاز، یعنی از لحظه ای که بر مسند قدرت جلوس نمود، شمشیر برگرفت که یک جامعه اسلامی را معماری نماید. باید اعتراف کرد که روحانیت، برغم تمامی بحران هایی که هم اکنون گریبانش را گرفته است، موفق شده است که جامعه ای را بر سازد بر طبق اخلاق و ارزش های اسلامی. جامعه حاضر، همان جامعه دلخواه روحانیت است. این روحانیت و نظامی که برساخته است به بن بست نرسیده است. این برآورد شخص نگارنده نیست بلکه بر آورد یکی از جامعه شناسانی است که در دامن نظام به نخبگی رسیده است و بواسطه تحلیل های انتقادی از وضع موجود به شهرت نائل آمده است، این محمد فاصلی است که صریحا میگوید که این "نظام یا "سیستم" نیست که به بن بست رسیده است، بلکه این شیوه برخورد با مسائل است که به "انتها" رسیده است.
لازم است که اینجا یاد آوری شود که محمد فاضلی جامعه شناسی که در دانشکاه بهشتی استادیار در رشته جامعه شناسی ست و در دولت روحانی به مقامات بلندی رسده است. وی مشاور وزیر نیرو و معاون پژوهشی مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری ست. بعضا، سخنان اخیر اور را که در ویدیویی در فضای مجازی انتشار یافته است، چنان تعبیر کرده اند- این نیز شامل بر عنوان ویدیو نیز میشود- چنانکه گویی، فاضلی فروپاشی رژیم را پیش بینی کرده است. این در حالی ست که وی اظهار میدارد که تنها در چارچوب این نظام است که میتوان تغییر و تحولی امکان پذیر است. بهمین دلیل است پس از بر شمردن بحران هایی که گریبا رژیم را گرفته است، وی راهکارهای برون رفت از این بحرانها را به دولت روحانی ارائه میدهد. البته که بخش نخست تحلیل وی از وضع موجود بسیار انتقادی ست نسبت به "سیاست"که بر همه چیز سلطیه افکنده و همه چیز را سیاسی کرده است. اگر فاضلی به استحکام و تداوم نظام اعتماد نداشت در پایان سخنرانی خود تاکید نمیکرد که هر تغییر و تحولی باید در چارچوب این نظام واقع گردد. یعنی که اندیشه براندازی نظام را بدور افکنید و واقع نگر باشید. وی به سرنوشت محتوم انقلاباتی که در کشورهای شمال آفریقا، از جمله انقلاب مصر که فاصلی خود فروپاشی آنرا از قبل پیس بینی کرده بوده است، اشاره میکند و میگوید که این خوشخیالی است اگر به جنبش دمکراسی خواهی بیاندیشی، چون کشورهای خاور میانه فاقد "زیر ساختهای" لازم برای بر قراری یک نظام دموکراتیک اند. چرا که دغدغه امنیت در منطقه جایی برای رشد انگیزه دمکراسی خواهی بجای نمیگذارد.
اعتماد فاضلی بنظام، از واقعیتی بر میخیزد که از آن هرگز سخنی بزبان نمیآورد، واقعیتی که عینی ست و قابل مشاهده، حکومت شریعت اسلامی که مظهر آن آیت الله ها و حجت الاسلامهای حاکم اند. که این جامعه، جامعه ایست که بر آن شریعت اسلامی حکومت میکند، بر آن ارزش ها و نهاد های اسلامی حکومت میکنند. که این جامعه تحت "هدایت" و یا "ارشاد" قشر عالم و دانای کشور شکل گرفته است. آنچه روزانه اتفاق میافتد بیانگر چیزی نیست مگر سلطه تمام شریعت اسلامی بر جامعه. این سلطه در کتک خوردن و خوار نمودن یک دخترخام بوسیله زنان مامور "گشت ارشاد،" بازتاب می یابد، در اعدام بهمن ورمرزیار، جوان 27 ساله بیکاری که با دوستان خود دست به یک حمله مسلحانه به یک مغازه طلا فروشی میزند و طلاها را بسرقت میبرند. پس از چندین روز بهمن دچار ندامت میشود، طلاها را به صاحب مغازه باز میگرداند و رضایت دارنده مال را جلب نموده و خود را به پلیس معرفی میکند. اما، این جوان بجای اینکه الگویی برای رفتار جوانان جامعه بشود. بدار مجازات آویخته میشود. حکم اعدام او یک حکم شرعی بود نه "قانونی،" چنانکه گویی قانون و شریعت دو چیزند. چرا که سیستم تنیه و مجازات، سیستم قضایی، جمهوری اسلامی، تحت قوانین شریعت بگردش در میآیند. یعنی که تمامی احکام اعدامهای روزانه، اعم از سیاسی و غیر سیاسی، احکام زندانی زندانیان بر طبق احکام شرعی صادر میشوند. حجاب اجباری که نماد بکسانی و یکرنگی جامعه اسلامی ست یک حکم شرعی ست، تمامی مدارس؛ دانشگاه ها، سازمان های دولتی و غیر دولتی بر اساس احکام اسلامی اداره میشوند. هیچ سوراخ سنبه ای نمانده است که شریعت در آن نفوذ نکرده باشد.
این بدان معناست که برغم تمام بحرانهای گونا گونی که نظام با آن دست بگریبان است، با این وجود دارای چنان اقتداری است. که می تواند در انظار عموم بیک دختر خانم هجوم ببرد واو را مورد رفتاری خشونت بار قرار دهند. چرا که در جامعه اسلامی، ارشاد یک امر ضروری ست و بکارگیری هرگونه ابزاری در سلطه کامل برطبیعت بشری، طبیعتی که اسیر خواهشها و تمنای نفس انسانی ست و منشا همه انحرافات در سطح جامعه، قابل توجیه ست. بهمن ورمرزیار را بدار مجازات میآویزند نه بخاطر خطایی که مرتکب شده بود بلکه بدان دلیل که وی به "ندای وجدان" گوش فرا داده بود، نه ندای شریعت اسلامی، مبنی بر "تسلیم " و "اطاعت" و نه سرکشی و بی پروایی. زنان گشت ارشاد، آن خانم جوان را بضرب و شتم گرفته بودند که او را به تسلیم و اطاعت وادار کنند. حال آنکه خانم جوان فریاد بر میاورد که او خلاقی مرتکب نشده است. بی دلیل نیست که رئیس قوه قضایی، آیت الله صادقی لاریجان توصیه کرده است مباد نیروهای انتظامی در برقرار حجاب اجباری قدمی بعقب بنشینند و دیگر رهبران روحانی همچون مرجع تقلید، مکارم شیرازی. آخوند جنتی رئیس شورای نگهبان ئ و مجلس خبرگان و بسیاری دیگر از آخوندها، نظراتی مشابه مبنی بر ارشاد متخلفین ابراز داشته اند حتی اگر همراه باشد با خشونت و خواری یک شهروند. در حالیکه رئیس جمهور و دیگر وزرای دولت از جمله وزیر کشور به ملامت گشت ارشاد و نیروهای انتظامی پرداختند که خود بازتابی ست از تضد ساختاری حاکمیت و دولت.
در چنین شرایطی، جامعه شناس نخبه نظام، محمد فاضلی، چون حکومت شریعت اسلامی که مظهرآن روحاینت حاکم است، بطور کلی بدست فراموشی می سپارد و وجود نظام مخوف استبداد مضاعف دین و قدرت را نه میتواند احساس و یا مشاهده کند، برون رفت از بحرانهای هم زمانی که نظام با آن دست بگریبان است، به سوار کردن فیل بر خود روی پراید، مقایسه میکند که آنرا نشدنی میداند. با این وجود وی میگوید راه نجات در "گفتگو" نهفته شده است. وی تاکید میکند که "گام اول گفتگوست." اگرچه او اعتراف میکند که دولت دست دارد و فاقد زبان گفتگوست. با این وجود گفتگوی حاکمیت با مردم را تنها راهی می پندارد که میتواند جامعه را پویا نموده و بر مشکلات روز افزون چیره نماید. اما؛ مسئله آن است، وی خاطر نشان میسازد، که چیزی بر روی میز نیست که بتوان بر سر آن به گفتگو نشست. اولا مردمی که باید با آنها بگفتگو نشست دجار "خستگی اجتماعی" گردیده اند. چون بعداز گذشت چهل سال هیچ مسئله ای هرگز حل نشده است و بروی هم تل انبار شده است. افزوده براین، فاضلی یاد آوری میکند که که جنبش موجود "جنبش چیز باختگان" است، هرگسی چیزی باخته، یکی سبک زندگی را، یکی کرامت را، یکی مال و دارایی را. مسلم است که آرامش بر قرار نگردد مگر آنکه روند را معکوس کنیم، یعنی که از تعداد بازندگان باید کم نموده و بر تعداد برندگان باید بیافزائیم. درمان این "چیزباختگی،" نه کسب موفقیت های بزرگ بلکه موفقیت های کوچک است که میتواند منجر به حل مشکلات گردد.
فاضلی، اما، راه دیگری هم در پیش پای نظام میگذارد و آن نیز "تولید دانش " است، وی تاکید میکند که بیسوادی و 14 میلیون بیسواد، جامعه را بسوی نابودی سوق میدهد، چنانکه گویی سبب و دلیل اصلی این بیسوادی پس از چهل سال حکومت، نهاد دیگری میتواند بجز نهاد "فقاهت" باشد. آنها سعی خود را کرده اند که مدارس را به مکتب خانه ها تبدیل کنند و دانشگاه ها را به حوزه ها. آقای روحانی برای خوار کردن دشمن، شیطان بزرگ دانالد ترامپ، رئیس جمهور امریکا را بدلیل اشتغال او به برج سازی و بهره وری از سرمایه گذاری، فاقد توانایی و دانایی لازم برای اداره یک کشور و ورود به بازی سیاسی میداند، گویی خود و هم قطارانش شایسته ترین شایسه ها برای حکومت اند.
متاسفانه بنظر میرسد که آقای فاضلی بر آن تصور است که بفرض اینکه اگر چیزی بر روی میز بود، حاکمیت سر گفتگو را میگشود. حال انکه گفتگو با کسانی که "حقیقت" غایی و نهایی را یافته اند و در پس آن حقیقت شمشیر را بر افراخته اند، گفتگو ناممکن است. و گرنه دیر زمانی ست که مسئله دین، دینی که جلوه آن فقاهت است بر روی میز است. در کنار دین نیز مسئله "ازادی" هم که در قاموس فاضلی محلی ندارد بر روی میز است. اما، چگونه میتوان از آنانکه به اصل تسلیم و اطاعت، اعتقاد و ایمان فناناپذیر داشته و خصم آشتی ناپذیر آزادی اند، انتظار گفتگو داشت؟ آری، دین و آزادی بر روی میز است و تا زمانی که روحانیت حاکم به گفتگو در باره آنها تن در ندهد، محکوم به پسروی است و بازگشت بدوران بادیه نشینی، دورانی که در آن اسلام ناب محمدی بظهور رسید. تمامی بحران هایی که گریبان نظام ولایت را گرفته است ناشی از دشمنی آشتی ناپذیر دین است با آزادی و زمانی که در آن زندگی میکنیم، دشمنی ایکه در خصومت با اینترنت و فیلتر کردن رسانه های اجتماعی و محود کردن دسترسی به اینترنت، بازتاب مییابد. تا زمانیکه این دشمنی ادامه یابد، جامعه نیز محکوم به انحطاط و تباهی ست و شاهد بر زوال انسان.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
لینک سخنرانی آقای محمد فاضلی
منبع:پژواک ایران