نجات در ستیز با دین نهفه است
فیروز نجومی
امروز حاکمیت دین، دین اسلام دوازده امامی بر جامعه، پس از گذشت نزدیک به چهل سال، بر همه کس مبرهن و مسلم است. نمیتوان زمان و مکانی، سازمان و نهادی و یا خانه و کاشانه ای را یافت که در آن دین حضور نداشته باشد. دین در و دیوارها، مغازه ها وسایل نقلیه از اتوبوس و تاکسی گرفته تا پدیده نسبتا نوظهور قطارهای زیر زمینی، حضور داشته و تمامی رفت و آمدها و بگو مگوها، رفتار و گفتار را در تحت نظارت دارد. حتی در دریاها و کوه و کمرها، در اماکن دور افتاده ناگهان دین ظهور مییابد و هر جنبنده ای را از ترس بخود میلززاند. هم دهانها را می بندد، هم میبوید و هم دست در دست انداختن عاشقان را ممنوع مینماید. مگر حضور دین را میتوان در عرصه ای از زندگی اجتماعی، انکار نمود، در عرصه فرهنگی از هنر و ادبیات، از جمله فیلم و سینما و تلویزیون، از عناصر "حرام" شده در گذسته، گرفته تا علم و صنعت و تکنولوژی جدید تا موشک سازی و غنی سازی هسته ای، حضور دین را اگر مشاهده نکنی میتوانی احساس کنی و نیز در عرصه اقتصاد، از تولید تا مصرف، از واردات تا صادرت. عرصه های قانونگزاری بویژه قوه قضائیه و نیروهای امینیتی از عرصه های خصوصی دین بشمار میرود. زیرا که در حوزه های علمیه نه تنها قانونمندی ها نظم اجتماعی و عدالت و قضاوت را میاموزند بلکه در حرفه خبر چنینی و جاسوسی راز و رمز آنرا از متن مقس کلام الله استخراج نموده جاسوس و خبرچین پرورش میدهند که رژیم دین را گزند دشمنان مصون بدارند. بی دلیل نیست که فقها و علما، دین اسلام را دین "کامل" میدانند، دینی که بقول امام خمینی، برای هر "عصر و مصری" پاسخ دارد.
اینجا، البته از دینی سخن میرانیم که مظهرش علما و فقها، مردانی سراسر "زهد" و "تقوا" دل کنده از این دنیای انباشته از گناه هستند. در جامعه بدشواری میتوان اسلام را، دین اسلام امامتی را از "متولیان" آنان، علما و فقها، جدا از یکدیگر فرض نمود. مثلا، چه بسا منتقدین نظام، اسلام را چیزی جدا میدانند از وجود علما و فقها از جمله ولی فقیه و فقهای قانونریز و قاضی و یا مجتهدین دانشگاهی و کت و شلواری، مثل محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور پیشین و متهم و مدافع کنونی، جواد ظریف، وزیر امورخارجه و یا سردار سرلشگر جعفر، فرمانده کل سپاه پاسداران و سردار سلیمان قاسمی، شهید زنده، فرمانده قدس سپاه پاسداران. اینان اگر، ظالم و ستمگر، دزد و جنایتکارند، ثروت میاندوزند و آیه قرآن میخوانند و شمشیر میزند، چندان ربطی باسلام ندارند.
چنانکه، فقیه و مجتهدی و یا کسانی که در پای درس آنان نشسته اند، سخنی را بر زبان رانند و یا عملی را انجام دهند که خدای نکرده سازگار با آئین اسلام نبوده و بگونه ای بازتابنده آنچه در سراسر عمر خود آموخته اند نیست، بازتابنده علم "فقه" علمی که آنرا علم "کافی " نام نهاده اند.
تحلیلگران وضع موجود حکومت اسلامی را مغشوش و ملتهب توصیف میکنند چنانکه همین روزها بنیانش از هم گسیخته گردیده از هم فرو می پاشد، اقتصاد ورشکسته، بیداد تورم و بیکاری، فرا گیری قتل و جنایت، فحشا و اعتیاد در جامعه، فساد مالی و اخلاقی جامعه و انحطاط و تباهی که جامعه بسرعت بسوی آن حرکت میکند، همه را بعدم برنامه ریزی "عقلانی" و سوئ تدبیر و مدیریت در تمام سطوح اجتماعی نسبت میدهند گویی که شریعت اسلامی، که قانونمندیهای بی قانونی ست، نقشی در پس روی جامعه بسوی فقر و نابودی بازی نکرده و نمیکند.
به بیان دیگر، این مصیبت ها، این تیره بختیی ها و سیه روزیها را بهمه گونه عوامل و از هم مهمتر نبود استراتژی در تصمیم گیری را نیز به قویم و فبیله بازی، رقابتها و جنگ و جدلهای جناجی نسبت میدهند و هر چیز دیگری نسبت میدهند، بجز باور و ایمان مطلق باصل و اصول دینی که حرف آخر و عاقبت را زده میزند، دینی که حقیقت مطلق و غائی را به پیروان خویش ارائه داده میدهد، چنانکه گویی اگاهی و شعور و وجدن رهبران حکومت اسلامی تهی از دین، شریعت و آئین اسلامی ست و از آنها تاثیر نپذیرفته است. امام خمینی وقتی میگفت جنگ، جنگ تا پیروزی، خود مخترع آن نبود. این مفوهم را از کلام الله استخراج کرده بود و تاکید داشت که قران از این بسی بیشتر فرامیرود و جنگ، جنگ تا قیامت را توصیه کرده است. درهمین سخنرانی که در اوایل انقلاب ایراد شده است، وی کشتار مخالفین اسلام، منافق و کافر و کمونیست را نه تنها مورد تایید الله میداند بلکه بر آن باور است که بنفع و خوشبختی کشته شدگان است. چه هرچه که زندگی آنان استدام یابد در آن سرا به عقوبتی هزاران بار شدیدتر گرفتار میشوند. پس اگر هرچه زودتر دارفانی را ترک گویند با بارسبکتری در آن دیار سفر میکنند و عذاب کمتری را تحمل میکنند. وقتی که شورای نگهبان برگزیده مردم اصفهان، مینو خالقی را از حضور در مجلس ولایت محروم میکند، نه بر اساس "قانون" که بر اساس شریعت این حکم را صادر میکند.
این بدان معناست که اگر جامعه ما، امروز بسرعت رو به زوال و تباهی، بسوی خشکزاری هم در زمینه مادیات و هم در زمینه معنویات بسرعت به پیش میرود، ناشی از سلطه مطلق دین اسلام داوزده امامی ست، ناشی از دینی ست که مظهرآن روحانیت برهبری ولی فقیه است. رفتار و گفتار حاکم برجامعه، ظاهر پرستی و دو رویی و دروغگویی و وارونه سازی حقایق باز تابنده دینی ست که برمنبر خطبه گویی لوله تفنگ را در چنگالش میفشارد، از چیزی نگوید جز عبودیت و بندگی، جهاد و شهادت، خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی و لشگرکشی و ایثارگری در راه اسلام و دفاع از هرم مقدس. چرا که اینان ارزشهایی هستند برخاسته از ذات دین اسلام.
در چنین شرایطی اگر مردم در "میعادگاه تاریخ " قرار گرفته اند بآن دلیل نیست که باید بین پذیرش و یا واژگونی نظام یکی را برگزینند بلکه میعاد گاه ه تاریخ، روی در روی گرفتن نه تنها مردم بلکه همه ی آنان که در اندیشه براندازی رژیم و آلترناتیوسازی هستند با دین است، دین اسلام داوازده امامی، دینی که نه در این چهل سال گذشته بلکه در چهار صد سال گذشته ، بلای جان و افت جامعه ما بوده است. موهومگرایی و اسارت در خرافات پرستی که با فرهنگ ما عجین گشته است و عقب ماندگی ایکه گریبان جامعه ما را فراگرفته است ناشی از استعمار داخلی بوسیله دینمداران است که صد ها سال مقدم بر ظهور استعمار خارجی بوده است
بعباردت دیگر، در شرایط سلطه مطلق دین بر جامعه، انتظار آن میرود نظام حاکم که نفس ش بشمارش افتاده است متضاد خود را، آنچه نهایتان به نفی آن میانجامد در درون خود پرورش میدهد. در اینجا نیز قانونمندیهای ماتریالیسم دیالکتیکی باید دارای مصداق باشد، اگر واقعا یک روش علمی محسوب شود. نظام حاکم بر جامعه ما نه فئودالی ست و نه سرمایه داری که انتظار داشتبه باشیم بورژوازی و کارگران هر دو بنوبه خویش برخیزند و جامعه ای نوین را ببار بیاورن. پاد زهر این دین اهریمنی که مرزها و خصومت های طبقاتی را مخدوش و تحریف مینماید، "دین ستیزی" ست. حکومت اسلامی، تاکنون تمام مفاهیم سیاسی از انواع مارکسیسم گرفته تا ملی گرایی و دموکراسی خواهی و آزادی پرستی تا امپریالیستی ستیزی و حتی سکولاریزم را مصادره کرده و آنها را همه تهی از معانی و مفاهیم ساخته است. آنچه ارکان رژیم دین را بخود میلزاند، "دین ستیزی" ست. چرا که دین ستیزی از دل حکومت دین است که تولد مییابد. دین ستیزی فرزند مشروع همخوابگی رسمی دین است با قدرت. قدرت نه دست شاه است و نه دردست دست نشاند گان امپریالیسم. قدرت بدست دین است که مظهر آن ولایت برخاسته از دستگاه عریض و طویل فقاهت است که، پس از شاهنشاهی از دیرینه ترین و پر نفوذ ترین نهاد های جامعه بوده و هست.
در شکم دین، ستیز با دین و نفی دین است که رشد و نمو نموده و جامعه را دگرگون میسازد. رهایی و ازادی جامعه در جنبشی نهفه که هم اکنون در گریز از دین بازتاب می یابد. اگر دین گریزی که هر روز بشکل گسترده تری خود را در جامعه نشان میدهد، در تداوم خود، یعنی در بستر طبیعی رشد و تکامل خود تنها میتواند به دین ستیزی تبدیل گردد.
در شرایط هژمونی دین اسلام دوازده امامی، دین امامت تا قیامت، باید به "رهایی" اندیشید، رهایی از قانونمندی های اسارت و بندگی، رهایی از قواعد و مقررات کهنه و پوسیده شریعت و آئین اسلامی که خود تنها میتواند فرآیند دین ستیزی باشد. زمان آن فرا رسیده است مماشات و رودربایستی را بس کنیم، ای هموطن. چرا که جنبش آینده را دین ستیزی رقم زده است.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com
منبع:پژواک ایران