طبل توخالی
فیروز نجومی
سر انجام پای پاک رئیس جمهور حکومت ولایت، شیخ دیپلمات، حسن روحانی به "خاک شیطان بزرگ " رسید، در حالیکه گمانه زنی ها در باره یک گشایش مهم در رابطه ایران با غرب بویژه آمریکا از جمله دیدار وی با بارک اوباما رئیس جمهور آمریکا، به اوج خود رسید. البته، وزیر امور خارجه وی، جواد ظریف، پیشا پیش با چندی از دولتمداران از جمله کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، و ویلیام هیگ، وزیر امور خارجه انگلیس، ملاقات کرده و کلی دل ربایی نموده بود . یعنی که زمینه را برای ورود رئیس خود، آماده ساخته و بر کنجکاوی ها هرچه بیشتر افزوده بود که اینبار حکومت اسلامی کدام چهره خود را در مجمع عمومی سازمان ملل به معرض نمایش گزارده و به جهان معرفی میکند؟
در سخنانی که در مجمع عمومی سازمان بین الملل(24 سپتامبر 2013) ایراد نمود، حجت الاسلام و یا شاید بهتر باشد که بگوییم «دکتر» حسن روحانی بر عکس، رئیس جمهور پیشین، محمود احمدی نژاد که هاله نورانی پشت سرش او را در مرکز توجه زندگان دنیا قرار داده بود، جهان را براه انبیا فرا نخواند و از مدیریت جهانی امام زمان سخنی به میان نیاورد. نه دست به تحریک زد و نه تهدید. اگر چه بعدا نه با انکار بلکه با تایید ابهام انگیز فاجعه هالوکاست، جنجال آفرید، با این وجود. با منشی آرام و متین در مجمع عمومی سازمان ملل ظاهر شد بدون آنکه اعتراض و انزجار ی در برخی بز انگیرد. اما، به انتظاراتی هم که خود به آن دامن زده بود نه پاسخی داد و نه گشایشی هم در مناسبات ایران و آمریکا بوجود آورد و گویا برغم میل درونی از روی در روی قرار گرفتن با رئیس جمهور آمریکا، اجتناب ورزید. شاید، مباد که از "اختیار تامی " که "رهبر معظم انقلاب " بوی اهدا کرده بود سوء استفاده نموده و سبب رنجش حضرت ولایت را فراهم آورد. یعنی که نه حسن روحانی بلکه هر رئیس جمهور دیگری باید هراس رهبر و ولایت پرستان را در دل داشته باشند: دست دادن با «رئیس جمهور آمریکا»؟ چه مصیبتی که ببار نخواهد آمد. جواب آیت الله های قم و بیت راهبری را چه خواهد داد. چگونه ممکن است دست های پاک حجت الاسلامی با دست های آلوده یک آمریکایی تماس پیدا کند؟ شاید هم روحانی هراس کفن پوشان و قمه زنان را در دل گرفته بود.
چنین بنظر میرسید که رئیس جمهور بیشتر در اندیشه راضی نمودن سردار نقدی، سردار سر لشگر جعفری، فرمانده سپاه پاسداران، سردار سلیمانی فرمانده معروف سپاه قدس و یا سر لشگر فیروز آبادی، رئیس ستاد ارتش، قراول ان ولایت بود تا صعود بر قله شجاعت و شهامت. معروف است که سردار جعفری در بحثی با احمدی نژاد درگیری پیدا میکند و یک سیلی سخت و جانانه ای به صورت او مینوازد.. سردار نقدی در تفسیر «نرمش قهرمانانه» (رهنمود ولایت برای نشان داد راه در دیپلماسی جهانی) گفته بود "مذاکره برای نابودی اسرائیل." روشن است که روحانی نمیتوانست اندیشه ارائه یک راهکار شجاعانه و عاجلانه در خدمت به منافع ملی، نه ولایت در سر به پروراند تا در تاریخ از او به بزرگی یاد کنند. واضح است: تا ولایت هست، زبونی و بزدلی هم هست.
از اینرو از سخنانی که رئیس جمهور جدید حکومت اسلامی در مجمع عمومی سازمان بین الملل ایراد نمود، بیشتر بوی ادامه کارزار با "شیطان بزرگ " به مشام میرسید. البته نه با گفتمانی "امام زمانی، " سراسر تهدید و خشونت، افراطی گری و انتقام ستانی، بلکه با روضه مظلومیت و گله و شکایت از ظلم و ستم که بر او و ملت ش رفته است. محتوای سخنان او با آنچه احمدی نژاد بیان میداشت، چندان تفاوتی نداشت. اما، آنرا بزبانی که از منتقدین پست مدرنیست ها به عاریه گرفته بود، به نقد سلطه گرایی غرب پرداخت و گفتمان "مرکز گرایی " غرب را محکوم نمود. که ارزشهای خود را ارزشهای جهانی می پندارند، و به ستیز و خصومت با دین و فرهنگ اسلامی میپردازند و بدین ترتیب نظم و صلح جهانی را بخطر میآندازند. چنانکه گویی که خود به مطلق و نقصان ناپذیر بودن ارزشهای اسلامی باور ندارد و با تمدن غرب، با آزادی و استقلال و خود گردانی فرد سر آشتی و سازش دارد؟ او بر مواضع همیشگی رژیم پافشاری نمود. که بعنوان مثال زمان آن فرا رسیده است که "بومی " شدن هسته ای جمهوری اسلامی را بپذیرید. که غنی سازی حق قانونی ماست. راه حل های نظامی کارآیی خود را از دست داده است. آنگاه از ملت ستمدیده فلسطین به دفاع پرداخت و از "فاجعه انسانی " در سوریه سخن راند. سپس جهان را بسوی صلح و بشر دوستی، حفظ کرامت انسانی، همکاری و اعتدال و میوه های دلپذیری که ببار میاورد، فرا خواند.
آری، رئیس جمهور چنان سخن میگفت گویی که او از سرزمینی برخاسته است که در آن نه ظالمی هست و نه مظلومی، نه ستمکار ی و ستم کشی و یا حاکمی و محکومی؛ سرزمینی که نه از خشونت بویی برده است و نه از بیرحمی و انتقام ستانی، نه از برتری جویی چیزی میداند و نه از جنگ و خونریزی، جهاد و شهادت در راه خشنودی الله، چیزی بگوش ش رسیده است. که وی از جامعه ای برخاسته است بیگانه با فقر و فساد و تبعیض، با خشم و خشونت و کین خواهی، غریبه با زندان و شکنجه و تجاوز به دگر اندیشان، با یکسان سازی جامعه با حکم اجباری حجاب و اطاعت از احکام شریعت اسلامی. که او از سرزمینی میآید که برای برقراری نظم و آرامش در جامعه نه به نیروهای امنیتی و نظامی تکیه میکند و نه آنرا بکار گیرد برای سلطه جویی و سلطه افکنی. که او فرهنگی را ارائه میدهد که سراسر صلح است و مسالمت، سراسر احترام به حق و حقوق بشر است و بشر دوستی، چنانکه گویی در دفاع از کرامت انسان است که روزانه طناب شریعت را در ملا عام در برابر چشم های پیر و جوان بر گردن متهمین به دار مجازات میاویزند، تخته شلاق برپا میکنند و در انظار عموم حد شرعی را جاری میسازند . که احکام قصاص و سنگسار قطع اعضای مجرم برای بازداری از ارتکاب جرم و حفظ امنیت و آرامش است که به اجرا در میآید. آری، وی از سرزمینی میآید که خود آنرا چنین می ستاید:
"مردم بزرگ ایران در انتخابات اخیر است؛که با تبلور مردم سالاری دینی و انتقال آرام قدرت اجرائی نشان داد که ایران لنگرگاه ثبات در دریای ناآرامی های منطقه ای است(زیر خط از نگارنده). اعتقاد راسخ حکومت و مردم ما به صلح پایدار، ثبات، آرامش، حل مسالمت آمیز مناقشات و تکیه بر آراء عمومی به عنوان پشتوانه قدرت، مقبولیت و مشروعیت، نقشی والا در فراهم کردن چنین محیط امنی داشته است."
از سراسر این سخنان صداقت و خلوص بیرون میجهد. اگر دستگاه دیپلماسی نظام ولایت عاری از اعتبار است به آن دلیل است که دیپلمات های حرفه ای بخوبی میدانند که بر مردم ایران چه میگذرد. جوشش و خروش مردم ایران در سال 88 و قتل نماد زیبایی و زندگی، ندا، از خاطر آنها زدوده نشده است. هنوز دو رقیب اصلی انتخابات، بدون اتهام، بدون محاکمه در حبس بسر میبرند بدون آنکه از حقوق زندانی بر خور دار باشند.
دکتر صادق زیبا کلام، استاد دانشگاه و تحلیلگر شرایط سیاسی، در توجیه گفتار و رفتار روحانی در بازی دیپلماسی، میگوید که رئیس جمهور در این سفر زیر خرمنی از "فشار " بوده است هم از درون و هم از بیرون. روحانی نیز میتوانست بسیاری چیزها بگوید، تلخ و سنگین برای یکطرف و وجد آور و خشنود کننده برای طرف داخلی و یا برعکس. "اما،" وی میافزاید:
"روحاني ميدانست كه اصولگرايان تندرو در داخل كشور با همه وجود دارند به سخنرانياش در تهران گوش ميكنند كه از همان درگاه وي را آماج حملات و انتقادات قرار دهند، بنابراين مجبور بود دست به عصا حركت كند."
وی از علی امینی مذاکره کننده فرار داد نفت با کنسرسیوم بعد از 28 مرداد که در شرایطی مشابه روحانی قرار داشته است، نقل میکند که در پاسخ به منتقدین خود گفته بوده است که «نه آن مقداري بود كه ميخواستيم بلكه مقداري بود كه ميتوانستيم.» بنابراین، با در نظر گرفتن شرایط دشوار و فشارهای همه جانبه، روحانی به آنچه دست یافته است که توانسته است و نه آن چیزی که میخواسته است.
اما، براستی این چه چیزی بود که رئیس جمهور جدید ایران، میخواست؟ سخنان او نشان نمیدهد که هنوز آماده بده بستان باشد، بنظر میرسد که آمده است که بیشتر بگیرد تا چیزی بدهد. این را نیز میتوان تعبیری دانست از "نرمش قهرمانانه." در ایران نیز سخنرانی روحانی بسیاری از بزرگان قم را به وجد آورده بودن و روحانی را بواسطه گفتمان " طلبکارانه " اش برخی از سرداران سپاه ستودند. معلوم است که آنهایی که باید خشنود نماید، موفق شده است. شاید این ظاهری بیش نباشد. شاید در خفا است که روحانی قرار است که شگرد «نرمش قهرمانانه» را بکار گیرد و بست و بندها را دور از چشم مردم مدیریت نماید. هنوز بعید بنظر میرسد که نظام ولایت به آن درجه از بلوغ رسیده باشد که بتواند به آزادی اندیشه کند، به آزادی بشر. او ترجیح میدهد که در زندانی که برای خود ساخته است بماند.
بنابراین، رئیس جمهور حکومت اسلامی در دنیا تنها رئیس جمهوری ست در جهان که خود، دارای رئیس ی ست بسی داناتر و توانا تر. از او جهان بخود کم ندیده است. روشن است که آقای روحانی خود را مسئول به ولایت میداند نه مسئول به ملت. هرآنچه که او در مجمع عمومی سازمان بین الملل بزبان راند، باز تابنده میل و اراده ولایت بوده است نه آنچه که از درون او می تراویده است. این محدودیتی ست ساختاری. رئیس جمهور اگر چه با رای نزدیک به 19 میلیون از مردم ایران به ریاست رسیده است، اما تنها یک رای کافی بود که هرگز به ریاست جمهوری نرسد. رئیس جمهور، مهم نیست که چه کسی است. اول وامدار ولایت است. مسند خود را باو مدیون است. اگر میخواهد از اعتمادی بر خور دار باشد، باید پاسخگویی به ولایت پیوسته پا برجا بماند. اگر رئیس جمهور قصد خدمت به مردم را داشته باشد به حمایت ولی فقیه نیازمند است. نه تنها ریاست جمهوری محمد خاتمی شاهدی براین مدعا ست، احمدی نژاد نیز تبلور اراده ولایت بود از آغاز تا پایان. چرا که نظام ولایت نظام فرمانروایی ست و فرمانبری. اگر فرمان نبری هرگز به ریاست نرسی. نظام ولایت، نظام تسلیم است و اطاعت از ولایت. یعنی کسانی که به ریاست جمهوری میرسند ، باید که ضرورتا زبون و هراسناک، لرزان و مردد باشد، مبادا که مورد خشم ولایت قرار گیرد.
پس رئیس جمهوری که خود را برگزیده ملت میداند باید جرات و شهامت لازم را در جهت حفظ منافع ملت در خود داشته باشد. اگر روحانی منافع ملت را در نظر داشت، و قصد پاسخگویی به خواست واقعی مردم ایران و جهان را داشت، نه آن خواستی که خود تعریف تعیین کنند بعنوان "خواست مردم. " از اراده و خواست مردم مبنی بر غنی سازی هسته ای چنان سخن گویند که اگر به آن نرسند جان به جان آفرین تسلیم میکنند و یا آنکه نان روزانه شان بدان بستگی دارد. مردم ایران امروز به تجربه در یافته اند که جریانات هسته ای بجز سیه روزی و تیره بختی چیزی دیگری برای آنان ببار نیاورده است و شرایط را هر چه بیشتر سخت و دشوار کرده است برای رویش رهایی و آزادی.
چه میشد اگر روحانی حقیقت را بزبان میآورد که دست یابی به تکنولوژی هسته ای و فن آوری غنی سازی در نظر اقتصاد دانهای مستقل داخلی و خارجی، تهی از توجیه اقتصادی ست و مقرون به زیان و ضرر است. خواست ملت آن است که زیان بس. تعلیق غنی سازی و الغاء تمام تحریمات بدون درنگ و بر آوردن نیاز های هسته ای مردم ایران؟
وای چه خاکی باید بر سر گیرد رئیس جمهور حقیقت گو؟ بهتر است که به وطن باز نگردد و به پناه جویان ایرانی به پیوندد. پس بر سر غرور ملی چه آمد؟ آبرو و حیثیت کجا رفت؟ پاسخ حسین شهید و مظلوم را چه کسی میدهد؟ اما، همیشه میدانیم که گشایش با امام عچ است. او میبیند، شاهد است که چه ستمی بر ملت ایران که پرچم اسلام را بلند کرده است میرود. بنابراین؛ بمنظور آنکه رئیس جمهور حقیقت را بگوید، باید که درون مایه ای سخت و آهنین داشته باشد. فعلا رئیس جمهور ما، چیزی نیست مگر طبل توخالی.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
منبع:پژواک ایران