جنگ فریبکاران و توهم چند صدایی!
فیروز نجومی
نظام استبداد مضاعف دین و قدرت، نظامی ست که کمتر شبیه آن یافت میشود. در جهان امروز نمیتوان از نظامی سخن راند که "روحانیون" بر آن حکومت کنند، آنهم بشیوه مطلق. شاید بتوان شبیه بآن را در قرون وسطی، دوران حکمرانی دستگاه کلیسا در اروپا جستجو نمود. ساختار استبداد مضاعف دین و قدرت، بسی پیچیده و بغرنج است. غامض تر هم میشود اگر در نظر بگیریم که نهادی را در درون خود بنیاد گذارده است که در هر شرایط دیگری دلالت بر نفی استبداد و خود کامگی فردی میکند، نهادی که "جمهوری" نامیده میشود و از مبارزات اروپائیان در راه رهایی و ازادی از نظام استبداد پادشاهی، ریشه برگرفته است.
بی نیاز از گفتن است که جمهوری ای که نظام ولایت بفرزندی پذیرفته است، طراحی نشده است که به وظیفه و مسئولیت خود عمل نماید. که اراده مردم را بازتاباند و راه را بر بازگشت استبداد و خودکامگی قدرت بر بندد بلکه بآن دلیل از دل نظام استبداد دین و قدرت سر برآورد که، حد اقل بلحاظ تئوری، رای خداوند یکتا و یگانه، رای و اراده الله را که مظهر آن ولی فقیه است با رای و اراده مردم که در ریاست جمهوری تبلور مییابد آشتی دهد، بدون آنکه هرگز هم شان و برابر با یکدیگر قرار گیرند. که حکومت اسلامی برهبری ولی فقیه، بستری ست برای پیشرفت مادی و آزادی های فردی و اجتماعی. که بر خلاف تصور منتقدین داخلی و خارجی، اسلام نه تنها با نوآوری و تجددخواهی خصومتی ندارد بلکه خواهان آن است، فریبی خانمانسوز که نه تنها ساده دلان را بدرون خود فرو بلعید بلکه انقلابیون و روشنفکران چپ و لیبرال و ملی و مذهبی ها را هم در خود غرق نمود. چه دست کم گرفته بودند این قشر فریبکار و فرومایه را، قشر "مفتخوار" و انگل جامعه را. که باور کرده بودند این سخن رهبر روحانیون را که به قم خواهد رفت و قصد حکومت در سر ندارد. که حکومت آخوندی چند صباحی بیش نپاید.
همزیستی نظام استبدادی ولایت فقیه، نظامی برخاسته از واپسین دوران تاریخ با نظامی نوین برخاسته از رای مردم، از آغاز دچار "بحران" گردید و ناسازگاری و تناقض این دو نظام را آشکار ساخت، بحرانی که ناشی از تقابل ولی الله بود با ریاست جمهوری، نخستنین برگزیده مردم. بحران با گریختن رئیس جمهور، از برای حفظ جان و بسود اقتدار و اعتبار ولایت خاتمه یافت. اما، ناسازگاری و نا همخوانی، حتی رقابت و ستیز بین دو نظام، ولایت و ریاست، ادامه یافت، البته گاهی خفیف و گاهی شدیدتر که برخی در جدالهای لفظی بازتاب یافته و می یابد و بعضی در سیاستگزاری و مدیریت دستگاه دولتی بروز میکند. همین بس که بیاد بیاوریم که ولی فقیه پس از تجربه 8 سال ریاست جمهوری محمد خاتمی، که رویای "اصلاح" نظام ولایت را در سر میپروراند،، محمود احمدی نژاد را خود برگزیده بود که با او بگفته خویش دیدگاه های مشترکی، داشت. در دوره اول ریاست جمهوری احمدی نژاد، ظاهرا اختلافات و رقابت بین ولایت و ریاست نزدیک بصفر رسید، چنانکه گویی ریاست "پادو" و یا "گماشته" ولایت بود. ولی فقیه، پیوسته دولت احمدی نژاد را بعنوان دولتی"دست پاک" و "پرکار" مورد ستایش قرار میداد. اما، رابطه ولایت و ریاست در دوره دوم زمامداری احمدی نژاد، رفته رفته تیره گردید تا آنجا که احمدی نژاد از سر ناخشنودی از نصب دوباره وزیر اطلاعات بفرمان ولی فقیه، وزیری که او عزل نموده بود، یازده روز گوشه عزلت برگزید و در خانه به قهر نشست و در بازگشت بر مسند ریاست بار دیگر زبان به ستایش تدبیر و اراده ولایت گشود.
تردید نباید داشت که اگر حجت الاسلام روحانی، مورد تایید ولایت قرار نمیگرفت هرگز به ریاست نمیرسید. با این وجود، برغم همآهنگی ولایت و ریاست بر سر "نرمش قهرمانانه" شاهد بوده ایم که چه جنگ و جدالی بین ولایتمداران و دولت بر سر برجام در گرفت و هنوزهم ادامه دارد. البته هم اکنون زمینه های ناسازگاری بین ولایت و ریاست بیش از همیشه وجود دارد و ظاهرا بسی بسیار تنش آلود. روحانی و همه وزیرانی که برگزیده است، بخوبی آگاهند که قدرت آنها محدود است بمرز ولایت، مرزی نامعلوم و نا تعین شده چون شریعت اسلام عبارت از احکامی ست نوشته بر شن صحرا. مثلا رئیس جمهور بر 27 در صد از بودجه کنترل دارد. در امور امنیتی و نظامی کشور ریاست جمهوری نقشی ندارد، رئیس کل قوا ولی فقیه ست. فرماندهان نظامی علنا اعلام میکنند، تصمیم موشک سازی و موشک پرانی خارج از حیطه تصمیمگیری دولت است. در امور برون مرزی همگان میدانند که ماهیت رابطه با قدرت های بزرگ جهانی را ولی فقیه تعریف و تعین میکند. درنتیجه رئیس جمهور نیز همچون روسای دو قوای مقننه و قضایی، نهایتا کارگزار ولایت فقیه است، برغم جنگ و جدالهای لفظی، اختلافات سیاسی و ایدئولوژیک. ولی فقیه همچنانکه حجت الاسلام خاتمی را که بر مسند ریاست به شاه سلطان حسین مبدل ساخت و محمود احمدی نژاد ژنده پوش و ساده زیست را به پادوی خود در آورد، شیخ حسن روحانی را نیز به روضه خوانی و اندرزگویی واداشته است.
دوگانگی نظام ولایت و ریاست، نظام استبداد دین و قدرت، دوگانگی ناشی از ناسازگاری ذاتی رای الله که در اراده ولی فقیه باز تاب مییابد و و رای مردم که در ریاست جمهوری جلوه گر میشود، این توهم را بوجود میآورد که نظام ولایت، نظامی ست چند صدایی. البته اگر بر درگیریهای ولایت و ریاست در زمینه های مختلف، صدای مراجع تقلید و امامان جماعت جمعه را هم بیافزاییم. این چند صدایی، چه کاذب و چه واقعی، بر نیاز جامعه به مقاومت ومخالفت با دستگاه دین و قدرت سرپوش میگذارد و فرصت تنفس، رشد و نمو آنرا را مسدود نموده و جامعه را بانفعال میکشاند. چرا که نظام ولایت مخالف را خود تولید و باز تولید میکند، مخالفی که بیانگر خواست مردم است. بی جهت نیست که تاکنون هیچ صدای مخالفی ریشه بر نگرفته و جوانه نزده است.
زمانیکه رئیس جمهور بدفاع از "نوگرایی" و "خود آئینی،" بدفاع از "آزادی" در "انتخاب،" "کرامت انسانی" و "آزادی ارتباطات،" برخاسته و تا آنجا به پیش میراند که حجاب اجباری را مورد شک و تردید قرار میدهد، مخالف نظام چگونه میتواند پرچم آزادیخواهی و نوگرایی را بر افرازد و مردم را بسوی رهایی و براندازی نظام ولایت فراخواند؟ رئیس جمهور در اخیرترین سخنان خویش، بنظر میرسد که ولی فقیه و همقطاران حوزه ای خود را بسوی پاسخگویی به خواست مردم و تاسیس دولت "الکترونیکی" فرا میخواند و ظاهرا خطاب بآنان میگوید "مقاومت در برابر فناوری ها و تحولات نوین، رویکردی قدیمی است." در چنین شرایطی، آنچه نظام، "مردم سالاری دینی" میخواند، در واقع کار را بر مخالفان و ناظران و تحلیلگران، دشوار ساخته است. چرا که گفتمان مخالفت در درون نظام بمنظور فرا افکنی و مسئولیت گریزی بوقوع می پیوندد. در حکومت اسلامی، حتی رهبر معظم خود گاهی نقش بزرگترین مخالفان دولت را بازی میکند و باین ترتیب از پاسخگویی میگریزد، همچنین امامان جمعه و مراجع تقلید بر فراز منبر قدرت یا شکوه از دولت کنند و یا "مسئولین" را مورد خطاب قرار میدهند، چنانکه خود گویی به حضور امام هشتم شتافته و آب ظهارت و مصونیت از مسئولیت بر سر ریخته اند. رئیس جمهور نیز بنوبه خود هرجا که میرود روضه مخالفت را سر میدهد گویی که بر فراز منبردین نه بر فراز منبر قدرت، روضه میخواند و بعنوان روضه خوان مبرا از هر مسئولیتی ست. بی دلیل نیست که به رئیس جمهور "درغگو" شهرت یافته است. توهم چند صدایی در واقع، مسئولیت را راز انگیز نموده و آنرا در پرده ای از ابهام نگاه میدارد. همه دستها در پشت پرده مشغول بکارند. ناپیدان بودن مسئولیت و مسئولین، جامعه را به یک جامعه "مافیایی" تبدیل مینماید.
بنابراین، در زمانیکه تمامی نهاد ها، مفاهیم و آرمانهای سیاسی و اجتماعی و انسانی مورد دستبرد و مصادره روحانیت حاکم برجامعه قرار میگیرد، و مخالف را در درون تولید و باز تولید میکند، باید چاره ای دیگری اندیشید، چاره ای که ما را از این چاله که چهل سال است در آن فرو غلتیده ایم، بیرون بکشد. در کمال ناخشنودی ست که این نگارنده باید اعتراف کند که تا سیتز با قدرت به ستیز با دین نکشد، در پیچ و خم تاریخ سر در گم خواهیم ماند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
منبع:پژواک ایران