گره هسته ای، وسیله است نه هدف، دینی ست نه سیاسی
فیروز نجومی
داوود هرمیداس باوند، دیپلمات با سابقه دیرینه، حقوق دان و استاد روابط بین الملل در دانشگاه علامه، در گفتوگو با عصر ایران، اظهار میدارد که "وزارت خارجه میتواند گره هستهای را باز کند. " وی در ادامه مصاحبه، عدم پیشرفت در مذاکرات هسته ای را به مدیریت ناشیانه شورای عالی امنیت در عرصه تعامل سیاسی و بین المللی، نسبت میدهد . و از اینکه مذاکرات هسته ای، به روایات گوناگون، به وزارت امور خارجه محول میگردد، استقبال مینماید. چرا که استاد بر آن است که پرونده هسته ای، پرونده ای ست سیاسی و بهمین دلیل باید به وزارت امور خارجه و کادر مجرب آن واگذار گردد. وی خاطرنشان میکند که این "تغییر " و یا جابجایی مسئولیت ناشی از پی بردن دست اندرکاران سیاست هسته ای به اشتباه خود بوده است. دیدند که سیاست "مقاومت و تهدید " کار نمیکند به "تنش زدایی " پرداخته اند. در این هنگام مصاحبه کننده از وی سوال میکند که:
"شما در حالی بر «تغییر» تاکید دارید که پرونده هستهای در ردیف سیاست های کلان گنجانده میشود و دولت آقای روحانی به تنهایی نمیتواند تصمیم گیری کند."
اگرچه، سوال مصاحبه کننده تهی از رمز و راز نیست، با این وجود، هرمیداس باوند در پاسخ، میگوید:
"اینکه سیاست کلان چه جایگاهی در نظام تصمیم گیری در ایران دارد، امری روشن و واضح است. اما طرف مذاکره کننده باید اختیار اتی داشته باشد و تا جایی که اصول زیر سؤال نروند، استقلال رای داشته باشد. اطمینان داشته باشید که در صورت تحقق این امر، تیم جدید مذاکره کننده حرفهای زیادی برای گفتن خواهد داشت."
دیپلمات و حقوق دان کار کشته ای چون استاد هرمیداس باوند، از یکطرف ادعا میکند که از جایگاه "سیاست کلان " در "نظام تصمیم گیری " آگاه ست، از سوی دیگر انتظار دارد که مذاکره کننده گان هسته ای از "ااستقلال رای " برخوردار شوند، چیزی که در قاموس دین اسلام وجود ندارد. رعیت و بنده و فرمانبر نیازی به استقلال رای ندارند. آنها نیازمند "هدایت " اند. شاید استاد با خود میاندیشد که خویشتن دارای استقلال رای است و رای او تحت تاثیر مناسبات دین و قدرت قرار نگرفته است، و آنچه میگوید با آنچه میاندیشد یکی ست در شفافیت و روشنی.
در منظر استاد هرمیداس باوند، رکود مذاکرات هسته ای نتیجه عدم تبحر و تخصص لازم برای شکل بخشیدن به روابط بین المللی ست نه ناشی از " سیاست های کلان، باز تابنده اراده و امیال ولایت فقیه، سیاست هایی در خدمت تعمیق و گسترش هژمونی شریعت اسلامی در عرصه های مختلف زندگی. شاید باور و ایمان وی به عقل محاسبه گر، عقل تخصصی ست که سبب خوشبینی وی گردیده است که فکر کند ارجاع پرونده هسته ای از یک نهاد به نهاد دیگر، هر دو تابع مطلق اراده ولایت، نتایج مثبتی ببار خواهد آورد.
تحلیل استاد هرمیداس باوند از آن نظر جالب است که نه باز تابنده وضع موجود، بلکه بیانگر بینش ست سکولار که هژمونی ولایت را پذیرفته است و در سایه آن میزی ید. یه نقش تعیین کننده شریعت اسلام در شکل بخشیدن به تمامی نهاد های اجتماعی ، از اقتصاد گرفته تا سیاست از اطلاعاتی گرفته تا امنیتی، اعتنایی ندارد. از سلطه ولایت آگاه است، خیلی "واضح " و "روشن،" اما این بدان معنا نیست که وزارت امور خارجه نتواند به وظایف اساسی و تخصصی خود برسد. وی به وزارتخانه ها از جمله وزارت امورخارجه و دیپلماسی بین المللی، چنان مینگرد گویی که در 34 سال گذشته، تحت حکومت مطلقه فقیه، تغییر و تحولی در گردش و ساختار آنها، بوقوع نپیوسته و همچنان، کما فی ال سابق، سکولار مانده اند. غافل از اینکه نه تنها در تمام وزارت خانه ها و ادارات و سازمانهای دولتی، مقررات شریعت اسلامی، حاکم است، مثل "حجاب داری " و یا جدایی جنسیت ها بلکه تحت نظارت عوامل مختلف بیت رهبری است که بگردش در میآیند. ورود و ارتقا در سراسر دستگاه دولتی بر اساس معیارهای دینی صورت میگیرد: اول میزان التزام و تعهد به نظام ولایت بمثابه یک حکومت دینی ریشه بر گرفته از دوران رسالت و امامت، بعدا مهارت ها و تخصص های دیگر، اگر لازم بود.
بسی بسیاراند، آنان که همچون استاد هرمیداس باوند، پرونده هسته ای را یک پرونده سیاسی می پندارند، نه یک پرونده دینی. چرا که پرونده هسته ای خود بخشی از پرونده دینی ساختن و یا اسلامیزه کردن تمامی روابط اجتماعی از جمله روابط بین المللی ست. هم چنانکه پیاده سازی اصل و اصول شریعت در مدیریت جامعه، روابط اجتماعی را تغییر و رفتار و گفتار را دگرگون ساخت، روابط خارجی نیز سوی و تابع ملزومات اسلام که مظهر آن ولایت فقیه بود.. هم اکنون همه میدانند که امام خمینی بر آن باور بود که اسلام برای هرچه هست و نیست قواعد و مقررات لازم و کافی را آورده است. تکلیف بشر را روشن کرده است. او نیز همچون پر قدرت ترین خلفای راشدین، خلیفه دوم، عمر خطاب، براین باور بود که تا قران، کلام الله هست، نیازی به کتاب دیگری نیست. این بدان معنا بود که اسلام و احکامی را که الله صادر کرده است باید بر سطح جامعه پیاده ساخت.
مثلا با به ورود امام خمینی به ایران، زندگی شبانه در تهران و شهرهای بزرگ پایان گرفت. شادی و طراوت ناپدید گردید. جدایی جنسیت ها و حجاب بی درنگ بر پا شد. یعنی که مقام زن یک شبه به قعر زمین فرو رفت. نه تنها باید تار مو را بلکه تمامی بر آمده گی تن را باید پنهان میساخت. تسلیم و اطاعت به اراده الله، خداوند بی همتا، دیگر یک امر دلبخواهی نبود، بلکه اجباری گردید. یعنی که بی آنکه توجه کسی را بخود جلب کند دین میشود سیاست. دیگر به کنترل رفتار و گفتار مردم در زندگی خصوصی خشنود و راصی نیست بلکه سلطه بر جمع را میخواهد بر سراسر جامعه. یعنی که فرمانی هست و فرمانروایی و فرمانبری.
یکی دیگر از چیز هایی که با ظهور امام خمینی، بی درنگ تغییر یافت گفتمان سیاسی به گفتمان دینی بود. دشمن دیگر شاه و یا سرمایه داری و یا امپریالیسم نبود، دشمن کافر بود و منافق و مشرک، و استکبار. دشمن به تعریف نیز اسلامیزه گردید. دشمن کسی بود که دست به نا فرمانی، تمرد، سرپیچی از احکام الله میزد و از تسلیم و اطاعت امتناع میکرد، امری که برا اساس اسطوره قرآنی؛ شیطان بد کار بدان دست زد. در نتیجه از همان آغاز حکومت دین آمریکا را بعنوان دشمن درجه یک حکومت اسلامی، "شیطان بزرگ " شناسایی کرد. همان شیطانی که دشمن انسان است و قصد وسوسه و فریب و منحرف ساختن بشر از "راه مستقیم " را در سر میپروراند.
از آن پس مبارزه با شیطان بزرگ شد محور حکومت اسلامی. هرچه که در درون کشو، چه در عرصه رقابت بر سر قدرت، چه در عرصه اقتصادی و فرهنگی و یا ماهوره ای و یا هر عرصه دیگری، اتفاق میافتاد، کار شیطان بزرگ بود. لذا از همان آغاز، حکومت دین بمنظور بقا دست به شمشیر برد و سر بسیاری از بهترین فرزندان این بر و بوم را بر زمین افکند، کنشی سراسر خشونت و کین خواهی شد امری پسندیده در راه تحصیل رضا و خشنودی الله. یعنی کنش های ضد بشری توجیهات دینی پیدا کردند. تسخیر سفارت امریکا در دفاع از اصل و اصول دینی در پیروی از "خط امام " صورت گرفت. به روایت حکومت اسلامی، شیطان بزرگ نیز بیکار نه نشست. صدام حسین تازی تبار را فریفت و به تجاوز به سر زمین ایران وا داشت. هشت سال جنگ با عراق، جنگ دین بود با کافران. جنگ حق بود علیه کفر و باطل. جنگ برای اسلام بود، جهاد بود و شهادت. خونریزی و کشتار، تخریب و ویرانی را "برکت الهی." میخواندند. در سپهر نظامی لشگر ها، هنگ ها، گرردان، رزمایش ها و مانور ها، همه با اسامی و نمود و نمادهای دینی آراسته شدند.
پس از شکست در جنگ سخت در عراق، شیطان بزرگ دست بکار جنگ "نرم " گردید. به بد حجابی دامن زد. مد گرایی و هنجار شکنی را در میان جوانان رواج ساخت. در نتیجه به دشمنی خود با حکومت اسلامی ادامه داد. بنابراین، پرونده هسته ای بخشی از پرونده قطور پرونده دینی سازی روابط اجتماعی است. شیطان بزرگ بر ساخته دست آیت الله ها، علما، فقها، حجت الاسلام ها، در کل، فقاهت برهبری ولایت است. تنها در تقابل با شیطان بزرگ بوده و هست که نظام ولایت، مظهر دین و قدرت را توانسته است خود را حفظ نماید. گره هسته ای زائیده بینشی ست سخت دینی ، خود هدف نیست بلکه ابزار نوسازی قوانین تغییر ناپذیر و پوسیده و به نمایش گذاردن سازگاری آئین اسلام با علم و صنعت، پیشرفت و ترقی است. مانع این پیشرفت، قدرتهای بزرگ جهانی اند. نمیخواهند که اسلام پیشرفت کند. خداوندگار چگونه میتواند نسبت به قصد و نیت شیطان بزرگ خوشبین باشد؟ افزوده بر این مشاجره هستی ابزار ساختار یک نظام اقتصادی رها یافته از بند درآمد های نفتی، خود کفا و مقاومتی. مهمتر از این، وسیله ای ست در خدمت تداوم خصومت و ستیز دایم با آزادی و یا آنچه شیطانی ست و نیز سرکوب و خاموش سازی هر گونه اعتراض و جنب و جوشی، در درون حکومت اسلامی.
تا اینجا، ما شاهد کوششهای دولت روحانی هستیم که سعی دارد چوب هایی که دین لای چرخ روابط تولیدی و چرخش نرم جامعه گذارده است بیرون بکشد. اما رئیس جمهوری نیست که بخواهد دست به "بدعت " بزند، بدعتی که بدعت ولایت را بشکند. تا زمانیکه دست یابی به تکنولوژی هسته ای بعنوان ابزاری در خدمت حفظ و نگاه دار حکومت فقاهت برهبری ولایت بکار گرفته میشود، گره هسته ای، گره ای ست دینی و نه سیاسی. باز شدنی هم نیست اگر به وزارت امورخارجه هم ارجاع شود. مگر آنکه رئیس جمهور روحانی، جام زهر را به تدریج به خداوندگار خامنه ای بنوشاند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
منبع:پژواک ایران