اندر شکست دین جهاد و شهادت
فیروز نجومی
همچنانکه 11/9 و کشتار بیش از 3 هزار نفر، نظم جهان را تغییر داد، و توازن و ثبات آنرا در هم فرو ریخت، حمله ی تروریست های اسلامی در چند نقطه پاریس و قتل عام حداقل 138 نفر، فصل جدیدی را در این نظم نوین، نظمی برساخته از بی نظمی، میگشاید. حال تنها بشار اسد نیست که باید از مسند قدرت فرود آید، داعشی ها نیز هم اکنون که قلب جهان را زخمین ساخته اند، باید از چهره زمین پاک گردند.
اگر امریکا همدردی جهان را با حمله به افغانستان و عراق از دست داد، در اتحاد علیه داعشی و محو آن از روی زمین بیش از 60 کشور شرکت میکنند. در حال حاضر، فرانسه بمب بارانهای مواضع داعش را تشدید کرده است، چنانکه گویی میتوانند داعشی ها را از جفرافیای زمین حذف کنند، همان رویایی که آمریکا را به اشغال دو کشور عراق و افغانستان کشاند، دو کشور اسلامی. با این وجود، فرض بر اینکه قدرتهای جهانی، جنبش داعشی ها را سرکوب کنند، سران و رهبران آنها را تعقیب نموده و بسزای اعمالشان برسانند و همان روشی را در پیش بگیرند که در مورد القاعده بکار بستند. اما اشغال دو کشور افغانستان و عراق، تعقیب و جستجوی سران و رهبران زنده یا مرده، پس از بیش از یک دهه، نه تنها کار بجایی نبرده است بلکه امروز اسلامیست های شمشیر کش، همچنانکه یک روز سر از نیویورک در آوردند و روزی دیگر از لندن و مادرید یا لبنان و هواپیمای مسافر بری روس و سپس از پاریس، هنوز میتوانند، همچون گادذیلا سر از نقطه ای دیگر به بیرون بکشند و فاجعه های بزرگی را بیافرنند و آزادی را در کشورهای آزادیخواه زیر منگنه بگذارند و شرایط بازگشت به استبداد را در آن کشورها هموار نمایند. چرا که اسلامیست ها "ازادی " را بر نمیتابند، در هر عرصه و زمینه ای. اسلامیست ها، مهم نیست که بکدام فرقه ای و یا دسته ای وابسته اند، دشمن آشتی ناپذیر آزادی اند. چه هرجا که آزادی باشد، اگر هم اسلامیستی هم زاده شود، استشمام در فضای آزاد دچار خفگی اش کند.
اما، چه دلیلی، وجود دارد که این روند، ادامه نیابد و دیو دیگری، دیوی با رنگ دیگر و شاخ و چنگال تیزتری پس از حذف داعش ها، پا بعرصه وجود نگذارد؟ آری، از داعشی ها خشونتبارتر و بیرحم و کین خواه تر هم وجود دارند. این بدان معنا ست که این غده سرطانی، ممکن است که با چاقوی تیز جراحی، برکنده شود، اما، چون در تارو پود تاریخ لانه کرده است، نه تنها خود به رشد و نمو فرا مرزی ادامه خواهد داد، بلکه فرزندان دیگری بدنیا آورند که در خشونت و انتقام سانی، "بندگان" بی دین و ایمان خدا، را به "عذاب الیم " دچار میکنند. چرا که ماموریت آنها الهی ست. چه باک حتی اگر یک میلیون انسان در قطارهای زمینی در دود و آتش بشکل فجیعی در رنج و شکنجه، عزیران خود را زخمین و دلشکسته بجا بگذارند و جهان را ترک کنند. البته که گناه این بیگناهان آن است که زندگی را دوست دارند. دلبسته لذت و شادی و خوشی اند، "بنده " مادیات اند و ماده پرست نه بنده الله، و خدا آئین، که آخرتی هست و قامتی و روز حسابرسی.نیست. چه گناهی بالاتر از عدم اعتقاد به "معاد،" یک اصل اسلامی. بعبارت دیگر، ما با پدیده ای روی در رو قرار داریم که ماهیتا دینی است، اما، دینی که سیاست است، دینی که در اصل، دین قدرت است، دین فرمانروایی و فرمانبری ست.
بهمین دلیل وقتی که فرانسوی ها به آیت الله خمینی پناه دادند و به ناز و نوازش او پراخته و سر انجام با جلال و شکوه بر بال ایر فرنس، نماد قدرت آفرینش بشری، بسرزمین شاهان بازگرداند، نمیدانستند که بزرگترین دشمن آزادی را نه بر تخت شاهی بلکه بر جایگاه "امامت،" می نشانند، جایگاهی فرا زمینی، یعنی حکومتی که ادامه یابد تا "قیامت، " تا روز بازگشت همگان بسوی، خداوند یکتا و یگانه. هیچیک از قدرتهای جهانی با سرویس ها و سازمانهای عظیم اطلاعاتی و جاسوسی، خبر نداشتند که فرانسوی ها چه "افعی" ای در آستین خود پرورش داده اند. هرگز تصور نمیکردند که جنبش های اسلامی از "طالبان " گرفته تا داعشی ها از دل این افعی بیرون آید.
برغم خصومت و ستیز آیت اللهی که بامامت رسیده بود، کشور های غربی از جمله فرانسه، آلمان و اطریش به مماشات با حکومت اسلامی پرداختند. نه تنها در برابر کشتار آزادی و باسارت کشاندن مردم ایران در داخل کشور، چشم بستند و مهر سکوت بر دهان نهادند، بلکه در برابر کشتار و قصابی مخالفان در اروپا، موضع خنثی خود را تحت عنوان عدم دخالت در آنچه "جنگ داخلی" میامیدند، توجیه نموده و به نگاه پدرانه خود به اسلام ادامه دادند.
رئیس جمهور سابق آمریکا، جورج بوش جوان وقتی به قلب جهان اسلام لشگر کشیده بود، ضمنا خاطر نشان میساخت که مبادا کنش جنایتکارانه تروریستها اسلامی را در 11/9 به اسلام نسبت دهید که اسلام دین صلح و دوستی ست. ژستکار دستن و معاصر او جیمی کارتر، روسای جمهوری فرانسه و آمریکا امیدوار بودند که آیت الله خمینی، مظهر اسلام، دشمن آزادی ناپذیر آزادی، رحمت و رحمان الله را بکار گیرد، پرچم حقوق بشر و آزادی را بر افرازد، تصوری که بخشا ناشی از نگرش پدرانه به اسلام و نا آگاهی به اصل و بنیاد آن بوده و هست، اصل و بنیادی که همه نا آزادی ها، مطلق گرایی ها و جزم نگریها از آن بر میخیزد نه از این یا آن فرد و یا گروه، از این و یا آن سازمان تروریستی.
رهبران سیاسی، حتی روشنفکران آماده پذیرش این واقعیت نیستند که نه با یک پدیده سیاسی که یک جنبش دینی سرو کار دارند که ایدئوژی آن، دین توده های مردم است، دینی که در ذاتش قدرت نهاده شده است. ترس از اتهام "اسلام هراسی" نیز بسیاری را نیز به سکوت وادشته و پذیرفته اند که کنش جنایتکارانه تروریستهای اسلامی را نباید به دین اسلام نسبت داد. در نتیجه، بلحاظ سیاسی، دوری گزینی از درگیری با اسلام بسی بسیار عقلانی هم هست.
اما، خطا آنجاست که اسلام، دین عبادت و نیایش، دین اخلاق و اعتراف به کناه و توبه کاری نیست. دین اسلام در اصل دینی ست که در آن نه "انسان " وجود دارد نه "ازادی." اسلام ذاتا با این مفاهیم بیگانه است. اسلام به انسان همچون "بنده " مینگرد. بنده نه مستقل است و قائم بذات و نه توانا به تعقل و تامل. بنده نیازمند هدایت است و بدین منظور پیامبری را گسیل داشته است که اخرین و نهایی ترین احکام و تکالیف را به بندگان خود ابلاغ نماید که محور همه آنها همچنانکه در سراسر کتاب قران تکرار میشود، "تسلیم " است و "اطاعت، اما، نه تنها در انجام فربضه های دینی، مثل نماز خوانی و روزه خوانی، که باید در "جهاد " و "شهادت " به منصه ظهور برسد. اسلام در این معنا، دوره ای بسیار کوتاهی ست که نسبت داده میشود بدوران حکومت "صدر" اسلام. اسلام "ناب " و "اصیل" در واقع، دین تسلیم است و اطاعت و یا بندگی و عبودیت. این است که هرجا که باصل خود بازگردد شمشیر بر گیرد و برگردن آزادی فرود آورد. سالها پیش از آنکه داعشی ظهور یافته و به تبعیت از رسول الله پرچم لا الله الا الله را بر افرازد و مردم سوریه و عراق را به تسلیم و اطاعت فرا بخواند و قواعد و مقرارت شریعت را تحت درخشش شمشیر حاکم گرداند، هر آنچه که از آزادی و از حقوق بشر در ایران بجا مانده بود تحت قهر انقلابی به اسارت درآوردند، اما، بقیمت صدها هزار کشته در جنگ ، قتل عام هزاران هزار جوانان انقلابی و مخالف و دگر اندیش.
بنابراین امروز جهان با اسلامی روی در روی قرار گرفته است که میگوید بکش تا کشته شوی تا زندگی ابدی بدست آوری، با دینی روی در روست که ذاتا نیست گرا است. نه تنها برای انسان و آزادی ارزشی قائل نیست بلکه ذاتا زندگی گریز هم هست. دین اسلام در این معنا، یعنی در معنای ناب و اصیل است که باید شکست داده شود. غرب بجای آنکه با توپ و تفنگ و ناوهای هواپیمابر در صدد نابودی داعشی ها و مانع توسعه و گسترش نفوذ حکومت آیت الله ها در منطقه برآیند، باید با حربه آزادی و انسانخواهی نظام تسلیم و اطاعت و بندگی و عبودیت را متلاشی سازند. تنها با دفاع از آزادی و حقوق بشر است که میتوان دین جهاد و شهادت، دین کشتار و خونریزی را شکست داد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
منبع:پژواک ایران