بدفاع از آزادی در پرستش و پوشش!
فیروز نجومی
در جامعه ما کمتر اتقاقی بوقوع می پیوندد، یا پدیده ای ظهور مییابد و یا تصمیمی با پی آمدهایی تاثیر گذار، اتخاذ میگردد که ناشی از ساختار نظام استبداد دین و قدرت نباشد. در نظام استبداد سیاسی، همچون نظام شاهنشاهی، برغم ابهاماتی که در مورد وقایع اتفاقیه وجود داشت، ساختار قدرت کم و بیش از شفافیت برخوردار بود. چرا که همه مسئولیتها، اعم از ریز و درشت، متوجه راس قدرت میگردید. در راس ساختار قدرت تنها شاه بود که قرار گرفته بود، هر کجا، در هر زمان و در هر لباسی که ظاهر میشد، شاه چیزی نبود مگر تبلور قدرت. نه خود به اقتدار خویش شک و تردیدی داشت و نه جمع و جماعت در کل. او خدا نبود، سایه خدا بود. شاه هر جا که سخن میگفت بیک زبان تکلم میکرد، بزبان قدرت. بر حسب قانون اساسی تمامی قدرت نباید در دست شاه تمرکز یافته و او را به خودکامگی و دیکتاتوری بکشاند. بر اکثریت جامعه روشن بود که شاه با براندازی حکومت قانونی دکتر محمد مقدس، تاج سلطنت را بر سر گذارد و بنام "اصلاحات،" تجات جامعه از روابط اجتماعی کهنه و زیانبار ارباب رعیتی، تمامی قدرت را در دست خود متمرکز ساخت. در نتیجه رابطه قدرت و مسئولیت کم و بیش شفاف بود. از زیرین ترین لایه های اجتماعی میتوانستی شاه را بر راس قدرت مشاهده نمایی. بی جهت نبود که بسادگی و در مدت نسبتا کوتاهی، شاه از راس بزیر فرو غلتید، سرنوشتی که در 2011 دیکتاتورهای کشورهای اسلامی، مثل حسنی مبارک در مصر، قدافی در لیبی و بن علی در قبرس بدان دچار گردیدند.
در مقایسه، اما، ساختار استبداد مضاعف دین و قدرت از شفافیت بویی نبرده است. اگرچه قانون اساسی ولایت بر آن مهر تایید کوبیده است، اما، همان قانون، استبداد دین را در زربفت "جمهوریت" بر اساس تفکییک قوای سه گانه مجریه و مقننه و قصائیه، میپیچد. این دوگانگی، ساختار استبداد دین و قدرت، منجر بوجود آمدن دو کانون قدرت، "حاکمیت" و "دولت" میشود که ریاست اولی برگزیده الله، خداوند یکتا و یگانه است و دومی به "نیم" رای مردم انتخاب میشود که مشروط است به احراز صلاحیت از شورای نگهبان، دو کانونی که ظاهرا جدا از یکدیگرند، حال آنکه در واقعیت دومی در زیر سلطه اولی قرار میگیرد. یعنی که قدرت در تبعیت ازدین در میاید و بنفع تحکیم سلطه دین بکار گرفته میشود. در این ساختار نه تنها روابط حاکمیت و دولت، قانونمند نیست بلکه بدرستی معلوم نیست مسئولیت باید بکدام مرجع باز گردد، حاکمیت و یا دولت. این تداخل دین و قدرت، اگرچه در دوام نظام اسلامی تاثیر بسیار دارد، اما بدلیل ابهاماتی که در رابط دین و قدرت و شریعت و قانون و مسئولیت وجود دارد، همه کنش ها و پدیده ها را تحت تاثیر خود قرار داده، به ابهام آلوده و بفساد و زوال میکشاند.
روشن است که در نظام استبداد مضاعف دین و قدرت، مسنولیت متوجه حاکمیت نمیگردد چون بر راس آن ولایت قرار دارد که جانشین الله بر روی زمین پنداشته میشود. آیا تا کنون کسی پیدا شده است که بر دوش خداوند یکتا و یگانه، الله باری از مسئولیت بنهد؟ اگر چنین بود هرگز شکمی گرسنه نمیماند، ظلمی صورت نمیگرفت زلزله ها و طوفانهای ویران کننده، گیرنده جان و مال انسانها، وقوع شان تکرار نمیگردید. چه خداوند یکتا، باید پاسخ میداد که چرا چنین ظالمانه تصمیم گرفته است. اما، میدانیم که الله و نه هیچ خدایی دیگری که وجود آنها را الله رد میکند، هرگز پاسخی نداده است و نمیدهد. چون نه الله خود را مسئول سیه روزی ها، تیره بختی های انسان میداند و نه بندگان خود را. اگرشاه ظل خدا بود، خامنه ای خداوند یکتا و یگانه است. در کشور ما فقط او هست و بجز او هچ خدای دیگری نیست.
ولی فقیه، ظاهرا نماد دین و شریعت اسلامی است، مظهر روحانیت و فقاهت است، از گزند حرص و آز مصون بوده سر در شناخت الله دارد و معنویات و رستگاری در سرای دیگر. حال انکه، ولایت، در مقام حاکم آنکه ابزار قهر و خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی را در دست خود متمرکز ساخته است، سر مسالمت با هر آنکس که سر تسلیم در برابر او فرود نیاورد ندارد و همچنین با آنکس که سر از اطاعت باز زند و از فرانبری سرپیچی کند، نسبت باو تا ابد کینه ورزد و مورد تنبه و مجازات قرار دهد و او را بدوزخ اوین فرستد و یا به حصر درآورد. اما، شمشیری که ولی فقیه بکمر بسته تا احکام شریعت را جاری سازد مشاهده شدنی نیست. حال انکه، هیچ گردنی بر زمین افکنده نشود، هیچ انسانی بدار مجازات آویخته نگردد، چشمی بمنظور اجرای قصاص کورنشود و انسانی بسنگسار محکوم نگردد، مگر بخواست و اجازه ولی فقیه. افزوده بر این هیچ تصمیمی در عرصه های مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و امنیتی اتخاذ نگردد مگر با تایید و تصدیق ولایت و هیچ معاهده وقرار دادی امضا نشود بدون اذن ولی فقیه.
امام خمینی، جانشین الله، امامت خود را با سپردن سران نظامی به جوخه های اعدام بر پشت بام محل سکونت ش اغاز کرد، همچنانکه محمد، پیامبر اسلام رسالت خود را با راهزنی در بدر آغاز نمود. امام خمینی کشتار را ادامه داد و نظام "تسلیم" و "اطاعت" و فرمانبری را بنیاد گذارد و بعدا فرمان قتل عام بیش از 4000 زندانی را صادر نمود بدون آنکه شمشیری بر کشد و گردنی را خود بر زمین افکند. حال انکه، پیامبراسلام، فرمانروا بود و شمشیر زنی ماهر و با دست خود سرهای زیادی هم بر زمین افکند. این بدان معناست که در دوران رسالت رابطه دین وقدرت شفاف بود، هردو یکی بودند و جدایی آن دو حتی در تصور نمیگنجید، پیامبر پاسخگو بود. یعنی که مورد سوال امت قرار میگرفت و پاسخ میداد، حال این پاسخ را الله باو مخابره میکرد و یا خود آنرا معماری مینمود، بحثی ست که در این مقال نمیگنجد. حال آنکه در حکومت اسلامی، ولی فقیه نه شمشیری بدست دارد، نه مسئولیتی بدوش و نه پاسخگو است.
این بدان معناست که وقتی دین و قدرت، همچون دوران رسالت، از هم غیر قابل تشخیص میگردد، اصل شهادت،لا الله الا الله... فراخوانی ست بسوی تسلیم و اطاعت، نه برضای دل و از سر ایمان، بلکه تحت شمشیری که ولایت بر فراز گردن مردم قرار داده است. حکومت ولایت، حکومت خدا است. حکم او حکم شریعت است برتر و بالاتر از قانونی که بدست انسان کوته عقل نگاشته شده است. هیچ مقاومتی را در برابر خود نپذیرد. و هیچ نجوید مگر تسلیم و اطاعت. در این معنا شاه شکست خورد چون شمشیرش از حمایت شریعت برخوردار نبود، نتوانست ملت را به تسلیم و اطاعت مجبور بسازد. چنین بنظر میرسد که نظام ولایت نیز بطور روز افزونی باید بشمشیر، یعنی به ابزار خشونت و انتقام ستانی تکیه کند تا بتواند بر جامعه کماکان سلطه افکند. چون شریعت اسلامی که آزادی و استقلال و خود آئینی انسان را نفی میکند، اعتبار و اقتدار خود را از دست داده است و در دست ولایت جلوه الله، چیزی جز شمشیر و یا ابزار قهر و خشونت و انتقام ستانی باقی نمانده است.
ما در اوایل ماه دی شاهد بودیم که چگونه بنیاد نظام ولایت، نظام تسلیم و اطاعت، از بیخ و بن بخود لرزید و نافرمانی و سرکشی با چه سرعتی همچون آتشی شعله ور گردید و به بیش از صد شهر کشور گسترش یافت. ظاهرا، نظام توانسته است شعله های فراگیر خیزش دیماه را فرو نشاند، اما، از یکطرف با ادامه خیزش در شکل مقاومت فردی زنان روبرو گشته است، از طرف دیگر، باید هراز گاهی پنجه در پنچه رقیب دیرینه، درویشان گنابادی بنهد. هر روز خانمی بدون ترس و واهمه بر فراز سکویی ای "حجاب" مقدس اسلامی، نماد عفاف و عفت و ناموس مردان را از سر بر داشته، آنرا بر سر چوبی بر افرازد، موها افشان، پیکر خود نمایان سازد و بدین ترتیب موقتا و ناگهانی نظام تسلیم و اطاعت را مختل میسازد. همانقدر که حجاب اجباری نمادین است، برگرفتن آن نیز بسی بسیار نمادین و پر معنا و مفهوم است، چون کنشی ست در ستیز و چالش با شمشیر و شریعت.
یورش نیروهای امنیتی، یعنی نیروهای انتظامی باضافه نیروهای بسیج و لباس شخصی ها و یا داعشی های اسلام امامتی و یا "فلانژهای" اسلامی، به تجمع درویشان گنابادی در گاستان هفتم در خیابان پاسداران، بیانگر ستیز و خصومت آشتی نا پذیر استبداد مضاعف دین و قدرت است با هر گونه آزادی، از جمله آزادی "پرستش" و "پوشش" نظام فقاهتی از دیر باز با رسم و رسومی موازی مثل عرفان و صوفی گری و قطب و درویش هرگز سر سازگاری نداشته است و آنها را بمثابه گرایشات "انحرافی" محکوم و بسرکوب آنان پرداخته است.
اما، تحت حکومت ولایت این همزیستی نمیتواند ادامه یابد، فقها هم اکنون ترس آن دارند که حسینه جای مسجد را بگیرد و درویش بجای آخوند بنشیند. درویشگری و اقتدا به مقامس همچون قطب چنان است که گویی برای خداوند بی همتا، حضرت ولایت فقیه، شریک دیگری ساخته ای. این است که این بار اولی نیست که نیروهای فلانژ اسلامی، همچون پیرهن قهوه ای های هیتلر به درویشان یورش میبرند و آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده، در بیخ زندان شکنجه میدهند و حسینه های آنها را به تخریب و ویرانی میکشند. درویشان گنابادی شاید تنها گروه منسجمی است که تا کنون نظام ولایت نتوانسته است به تسلیم و اطاعت وا دارد.
وزیر کشور، البته اصلا انکار میکند آنانی که مورد خشم و خشونت نیروهای امنیتی، قرار گرفته اند از درویشان گنابادی بوده اند و بمنظور حفظ و دفاع از حریم رهبرشان، پیر مردی 90 سال، دکتر تابنده، موسوم به "مجذوب علیشاه" که در خیابان پاسداران سکونت دارد، تجمع کرده بودند. وزیر کشور در ادامه میگوید: چون مذاکره نیروهای انتظامی با اغتشاشگران بجایی نرسید، ناجا کمتر از 15 دقیقه تارومار شان ساخت. بدرستی روشن نیست که از چه زمانی فلانژهای اسلامی، پیشینه خشونتبار خود را رها نموده از در صلح و مسالمت با اغتشاشگران در میآیند. حال باید در نظر داشت در "اغتشاشاتی" که در طی ان 5 نفر کشته و 300 نفر (رسمی) دستگیر شده اند، با چگونه نیرویی میتواند در مدت 15 دقیقه برچیده شود؟
حجت الاسلام حسن نوروزی ، نماینده مجلس و سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضائی مجلس شورای اسلامی، ضمن شماطت نیروهای انتظامی در تساهل سرکوب اغتشاشگران، به سایت تنسیم میگوید که : "کدام کشوری اجازه میدهد افرادی به نام مذهب، آن هم مذهبی که رسمیت ندارد و به هیچ چیز پایبند نیستند، فعالیت کنند."
حضرت حجت الاسلام هنوز نمیداند که نمیداند. که دوران قرون وسطی بسر آمده است. چه هم اکنون جوامعی هستند که ولاترین ارزش ها آنست که انسان جان خود را بدهد تا انسانی دیگر حرف خود را بآزادی بیان کند. ما نیز باید در تبعیت از این ارزش ولا جان خود را حاضر باشیم فدا کنیم تا زنان حجاب اجباری از سر بر گیرند و درویشان بآزادی به پرستش قطب خود بپردازند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
منبع:پژواک ایران