تن بخفت نباید داد
فیروز نجومی
آیا یازده دوره انتخابات ریاست جمهوری، ده دوره انتخابات مجلس شورای ولایت و پنچ دوره انتخابات مجلس خبرگان، بسنده نیست که بما بگوید، که در نطامی که بر اساس "انتصابات" میگردد، انتخابات نیست چیزی مگر کشک؟ آیا بسنده نیست که این حقیقت را بما آشکار سازد که جمهوری در نظام ولایت، چیزی نیست مگر یک فریب بزرگ. بنگر که بر اولین رئیس جمهور حکومت اسلامی، ابوالحسن بنی صدر چه رفت، رئیس جمهوری که بر آن تصور بود که میتواند روی 14 میلیون رای مردم حساب باز کند و مستقل از ولایت وظائف و مسئولیت های یک رئیس جمهور را ایفا کند. اما چیزی نگذشت که حکم عزل او از طرف حضرت ولایت، امام خمینی صادر شد. اولین رئیس جمهور این نظام، برای حفظ جان باید پا بگریز میگذارد. انتخابات دوراول مجلس، برغم بگیر و ببندها، بجز مجاهدین خلق، اکثر احزاب و سازمانهاهای انقلابی، بآن راه یافتند. اما، آن زمان دیگری بود، هنوز هیچ نیرویی بقلع و قمع دیگر نیروها توانا نبود. آگرچه آیت الله ها و حجت الاسلام های جوان و متحدین آنها از دانشجو گرفته تا بازاری و لومپن های فرو مایه، نیروهای حزب الهی برهبری امام، نیرویی بودند که میتوانستند بر دیگر نیروها بتازند، که تازیدند- همچنانکه بزیر و بم کار با ابزار عقل اجتهاد آگاهی یافتند، تارو مار ساختند، هرآنکس را که از "تسلیم " و اطاعت،" سر باز میزد.”
این اندیشه را باید از سر بیرون راند که با شرکت در انتخابات، بر وزنه جمهوریت نظام میافزائیم و میتوانیم راه را برای یک جمهوری واقعی هموار نماییم. یاوه ای بیش نیست اگر امتناع از رفتن پای صندوق رای را ضربه مهلکی بر جمهوریت و بی اعتنایی به سرنوشت کشوربحساب آوریم. نیز رای به اعتراض، لزوما ما را از عذاب وجدان رها نمیکند، چون استبداد مضاعف دین و قدرت، بیدی نیست که باین بادها بلرزد. بفرض که توانستیم با رای اعتراضی خود از ورود مقامات عالی رتبه نظام به مجلس خبرگان و یا مجلس شورای ملی جلوگیری کردیم، پژوهشگران معتقدند که سودی عاید کسی نمیشود اگر ضرربار نباشد. آنها بر راس ساختار دین و قدرت برجا خواهند ماند و همچنان به پسروی ادامه خواهند داد.
افزوده بر این، پس از انتخابات 88، چگونه میتوان به نتایج انتخابات اعتماد کرد؟ نه تنها میلیونها مردم هرگز نفهمیدند که رای آنها چگونه ربوده شده بوده است، بلکه تو دهنی و تو سری هم خوردند. هر حرکت اعتراض آمیزی شدیدا تنبیه و مجازات میشد. کهریزک و بقول یکی از سرداران سپاه، قطع نخاع 800 جوان و بخاک و خون کشاندن بسیاری دیگر از جمله ندا آقا سلطان، پاسخ نظام ولایت به اعتراض بود، با ابزارخشونت و بیرحمی و انتقام ستانی. در همان حال، دست به فریبکاری دیگری هم زدند، گفتند اعتراض به نتایج انتخابات 88 یک "فتنه" بر ساخته دست دشمنان اسلام برهبری آمریکا و انگلیس و اسرائیل، برپا گردیده است. گفتند، این فتنه از جنس همان فتنه هایی ست که قرآن از وقوع آن به پیامبر خبر داده بود و راه مبارزه با آنرا هم توضیح داده است.
در حکومت ولایت فقیه تبدیل یک پدیده سیاسی به یک پدیده دینی، یک امر عادی ست ولی از ماهیت فریبکار نظامی بر میخیزد که بر اساس موازین اخلاقی و ارزشهای دینی، بنیاد گذارده شده است. معترض میگوید رای من کجاست. ولایت میگوید تو هم مجرم سیاسی هستی و هم گناهکار دینی، چون فتنه برانگیزی بر علیه ولایت فقیه که همانا یکی ست با ولایت پیامبر اسلام به مقاومت برخاسته ای. چه تعجب اگر خشم خضرت ولایت شعله ور شود و دروازه های دوزخ خود را بگشاید. پس از سرکوب خشونت بار جنبش اعتراضی که به نمونه هایی از آن زودتر اشاره شد، دو رقیب انتخاباتی و رهبران جنبش اعتراضی، میر حسین موسوی و حجت الاسلام، مهدی کروبی، بفرمان علنی ناشده ولی فقیه در خانه خود باسارت کشیده شدند. آنچه این داستان غم انگیز را جالب تر میسازد، آنستکه در انتخابات 92، حسن روحانی با شعار آزادی زندانیان سیاسی بویژه دو رهبر جنبش سبز توانست رای بخش مهمی از جوانان را بخود جلب نماید. کمتر کسی هست که نداند، کیست که حرف آخر را میزند. تا زمانیکه در جامعه ما یکی وجود دارد که حرف آخر را بزند، چیز دیگری جز ادامه تیره بختی و سیه روزی در انتظارمان نیست.
پس نباید بقدم های نیم بند و لرزان و کسب امتیازهای پوچ و بی معنی، راضی و خشنود باشیم. استاد زیبا کلام، منتقد معروف نظام، نیز در واپسین لحظات، پیشگویی میکند که در 7 اسفند، روز انتخابات "نقطه عطف انقلاب اسلامی" در شرف وقوع است. چه، درصد تعیین کننده ای از رای دهندگان هنوز مرددند در شرکت در انتخابات. رای مردد ها را باید رای برای نمایندگان طرفدار دولت محسوب نمود که وقتی بصندوق ریخته شوند، "سیلی" را بوجود میآورد که اگر "راه بیفتد تعداد زیادی از افراطیون را با خود خواهد برد و از تبعات مهم دیگر به وجود آمدن مجلسی به مراتب مستقل تر از مجالس هفتم، هشتم و نهم خواهد."
عجب آنستکه استاد زیبا کلام بخوبی میداند که این سیل در 88 بوقوع پیوست و نزدیک بود که منبر ولایت را بزیر زمین فرو برد. سیلی که از آن استاد سخن میگوید اگر همه افراطیون هم از مجلس بیرون براند، ولی فقیه دمار از روزگار نمایندگانی بیرون خواهد آورد چنانکه هرگاه بخواهند دهان باستقلال بگشایند، زبان خود را گاز بگیرند. این گرایش بسوی استقلال یکبار دیگر خود را پس از انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری و مجلس شمشم بمنصه ظهور رسید. روزگار بر نمایندگان استقلال خواه اصلاح طلب مجلس ششم و رئیس جمهور اهل تعامل و گفتگو، سیاه گردید. چندین نماینده از مجلس مستقیم به اوین انتقال داده شدند. طرح اصلاح قانون مطبوعات بفرمان ولایت به زباله دان ریخته شد. دستگاه ولایت از رسوا و خوار و حقیر شمردن رئیس جمهور محمد خاتمی از هیچ دریغ نکرد. بزرگترین جنایتها، معروف به "قتل های زنجیره ای" که کشتار اندیشمندان و دانشورزان و نخبگان این خاک و بوم را هدف گرفته بود در دوره زمامداری رئیس جمهوری صورت میگرفت که بیش از 70 در صد رای مردم را بخود اختصاص داده بود. در چه زمانی و در چه شرایطی نخبگانی همچون سعیدی سیرجانی، محمد خاتمی، محمد جعفر پوینده در دامن این سرزمین پرورش خواهند یافت. مرگ نخبگان یک جامعه را چه کسانی را شادی آورد بجز مقدسین تاریک اندیش.
اگر رای خدای یکتا و یگانه که مظهر آن ولایت است با رای مردم آشتی پذیر است، شاید بتوان از استقلال مجلس سخن گفت. اما، تاریخ بما میآموزد که عرصه قدرت و سیاست، جایگاه دین نیست. که رای الله آشتی ناپذیر است با رای مردم. مردم متمدن، دین را از زندگی اجتماعی بیرون رانده اند که خود یکی از دلایل پیشرفت تمدن غرب در تمام زمینه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بوده است. تردید نباید داشت در این 37 سال بسیاری به گذر از نظام ولایت از طریق نهاد های موجود بویژه انتخابات و تقکیک قوای سه گانه، دلبسته بوده اند. اما، تجربه نشان میدهد که اگر 37 سال دیگر امیدوار بمانیم، دست بکار پوچ و واهی ای زده ایم.
فرض که در برابر رای دادن و شرکت در انتخابات هیچ راهکار دلپذیر دیگری وجود نداشته باشد. اما، این بدان معنا نیست که رای دادن کار نیکی ست. بهر حال بهتر از هیچ است. ممکن است همه آن چیزهایی که میخواهیم بما ندهد ولی اگر رای دادن یک قدرم بسیار کوچک ما را به هدفمان نزدیک کند، نباید در برداشتن آن قدم تردید نمود. فرض که رای دهندگان، طرفداران دولت روحانی را به مجلس بفرستند. اما، ولی فقیه، فرمانروای کل نیروهای قهر و قدرت و خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی، فرمانروایی که حرف آخر را میزند، بر سر جای خود میماند. آقای رئیس جمهور روحانی، مثل تمام رئیس جمهوری های دیگر نه میخواهد و نه میتواند در برابر اراده ولایت به مقاومت برخیزد. دعواهای لفظی بین ولایت و ریاست نباید ما را باضمحلال نظام از درون خوشبین سازد، از آنروی که خود نوعی فریبکاری ست.
اینجا، یاد آوری این نکته نیز ضروری است که معمار اصلی برجام، نه حسن روحانی بلکه ولی فقیه، رهبر معظم، حضرت سید علی خامنه ای بوده است. درست است که در خطبه خوانیهای خود، دست و روی از برجام شست وشو داده، بر گفتمان آمریکا ستیزی شدت بیشتری بخشیده و از هجوم "نفوذی " خبر میدهد. اما، این در حالی ست که طبق برجام، حضرت ولایت، به لحاظ هسته ای حداقل ده سال بعقب بازگشت داده شده است و مخفیانه جام زهر را نوشیده است. برای جبران مافات است که مامورانی را که ملوانان آمریکایی را به تسلیم واداشته بودند مورد تقدیر و ستایش قرار میدهد، کنشی که هدفش پوشاندن خواری و حقارت خویش است با خوار و حقیر نشاندان دشمن. کسی که حرفه اش فریبکاری ست، همیشه و تمام وقت فریبکار است.
واقعیت آنستکه در یک جامعه اسلامی، انتخابات معنای خاص خود را بخود میگیرد. انتخابات فرصتی نیست که مردم بتوانند، با رای خود اراده خویش را بیان کنند و در صحنه رقابتها بین دیدگاه ها و چشم اندازها و سیاست ها و برنامه های پیشنهادی شرکت نموده پس از بحث و درگیری با دیگران، رای خود را که تبلور قدرت او ست بصندوق بریزند. انتخابات در جامعه اسلامی شکل "بیعت" بخود میگیرد، بمعنای تجدید عهد اطاعت و فرمانبری از فرمانروا. بنابراین، انتخابات مراسمی ست دینی- سیاسی، مراسمی که ملت مراتب تسلیم و اطاعت خود را نسبت به نظام ولایت بمنصه ظهور میرساند. وقتی حضرت ولایت میگوید رای ملت نظام را بیمه میکند، درست میگوید. چرا که فریب بزرگی، همچون آشتی اسلام با جمهوریت و یا وحدت رای الله با رای مردم را نهادین میسازد. بی جهت نیست که دستگاه ولایت همیشه در برگذرای انتخابات پرشور و پر عظمت اصرار داشته است چون نه تنها مردم ایران بلکه مردم جهان را هم میفریبند، چنانکه گویی در کشور مقدس اسلامی ایران غیر قابل باور بوقوع پیوسته است. رای الله با رای مردم بواسطه ولایت آشتی داده شده است و مردم ایران از حق گزینش در آزادی برخوردار و خشنود اند.
حال آنکه واقعیت آنست که مردم ایران وقتی به پای صندوق رای میروند، نهایتا رای به ابقای نظام فرمانروایی و فرمانبری میدهند. این بآن دلیل است که نظام مردم سالاری در حکومت مقدس اسلامی، بر عکس مردم سالاری کشورهای دمکراتیک، حاکم خدا است. ولی فقیه مظهر و جلوه ی خدای یکتا و یگانه، الله است. فرمان ولی فقیه، فرمان خداوند بی همتا، الله ست. همانگونه که مردم در نیایش و نمازگزاری، "بندگی " "عبودیت " خود را نسبت به خداوند قرآن، ارباب دو جهان تسلیم و سر اطاعت فرود میآورد، انتخابات نیز مراسمی ست که فرمانبر با شرکت در آن در ازادی و آسایش فرمانبری خود را تایید و بقامی بخشد. نه با رای دادن، نه با اطاعت و فرمانبری، نه با تن دادن به خفت و خواری، از جمله رای به آنان که برای ما برگزیده شده اند، میتوان به مصاف بانظامی برخاست که از سنگر دین میجنگد، جور دیگری باید به مبارزه با نظام پرداخت، بیش از این بخفت تن نباید داد، عدم اطاعت، نافرمانی، کفرگرایی و استقلال خواهی باید بشیوه زندگی تبدیل گردد، یعنی دست کشیدن از زندگی گله وار بخصوص امتناع در مراسمی که آنرا به معرض نمایش میگذارد مثل انتخابات. چرا که تا زمانیکه ولایت است نه آزادی هست و نه استقلال و نه عدالت اجتماعی. از این پس تن بخفت نباید داد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
منبع:پژواک ایران