دفاع مقدس یا شکست مفتصحانه ؟
فیروز نجومی
پس از گذشت نزدیک به سه دهه از جنگ پوچ و خسارت بار ایران و عراق، جنگ هشت ساله، جنگی که بیش از یک میلیون از دو طرف کشته بجا گذارده و میلیاردها دلار زیان برای طرفین ببار آورده است، سر دمدارن رژیم دین، تصمیم گرفته اند با رعایت احتیاط از ماجرای چگونگی پایان جنگ در هفته "دفاع مقدس" که در ماه گذشته برگذار گردید، پرده بر گیرند . بدین منظور میزگردی تحت عنوان "سطرهای ناخوانده جنگ " در تلویزیون ترتیب میدهند که در آن چند تن از فرماندهان سپاه پاسداران از جمله سرلشگر محسن رضایی، فرمانده کل سپاه در دوران جنگ، شرکت نموده تا به سوالات کارشناسان نظامی پاسخ بگویند. البته فرمانده کل سابق سپاه در آغاز خاطر نشان کرد که دیر زمانی بوده است که خواسته است، ما وقع پایان جنگ را فاش سازد. چرا که آنچه در واقع جنگ را بپایان میآورد و به پذیرش قطعنامه صلح 598 سازمان بین الملل و نوشیدن "جام زهر " منجر میشود، نامه ای بوده است که رضایی با همفکری دیگر فرماندهان سپاهی در پاسخ به درخواست اکبر هاشمی، جانیشین وقت فرمانده کل قوا مبنی بر برآوردی از "امکانات مورد نیاز سپاه پاسداران برای خاتمه دادن به جنگ" نگاشته است.
اگرچه بحث تلویزیونی بدرازا کشید و بر فهم نامه ایکه چنین نقش تعین کننده را در سر نوشت جنگ بازی کرده متمرکز گردید، با این وجود بدرستی روشن نشد که رضایی قصد جنگیدن داشته است و یا میخواسته است از ناتوانی در ادامه جنگ، خبر دهد، حقیقت تلخی که در لابلای زبان توکلت علی الله و بیان نیازهای اغراق آمیز پنهان گردیده است. این است که از بیان ملزومات خاتمه جنگ بطور کلی امتناع میکند و از آنچه برای پیروزی ضروری ست سخن میراند. چه وظیفه ی دشواریست بیان حقیقت، عقب نشینی و پذیرش شکست. چه او صریحا اعلام میکند که تا پنج سال آینده، سپاه پاسداران هیچ پیروزی ای بدست نخواهند آورد. "سطری " که اینجا همچنان ناخوانده میماند این است که اگر جنگ در خدمت پیروزی و غلبه بر دشمن بوده است، چرا آنرا "دفاع مقدس" میخوانند. آیا از سر پنهان نمودن این حقیقت نبوده است که "اسلام ناب محمدی" در آغازین ترین گام های ش در صدورد انقلاب اسلامی ناکام مانده است؟
در این نامه، رضایی از برداشتن سنگی بس بسیار گرانبار سخن رانده است، که امام خمینی بدرستی فهمیده بود که علامت نزدن است. چرا که، محسن رضای در ارزیابی نیازهایی خود خبر داده بود که اگر لشگر اسلام هفت برابر نشود و 2500 تانک و 3000 توپ و 300 هواپیمای جنگی و 300 هلیکوپتر، فراهم نشود، جنگ را نمیتوان ادامه داد. البته بعدا افزود که وی انتظار نداشته است که این تجهزات را در بازری خریداری نماید که بر روی آنها بسته است بلکه انتظار داشته است که آنرا به علم و صنعت درونی بسازند، همجنانکه آلمانها در جنگ جهانی دوم انجام دادند. وی حتی از نیاز به اسلحه های لیزری و هسته ای نیز سخن گفته بود. اگرچه از گوشه ی دیگر دهانش میافزاید که بدون این افزار جنگی هم هنوز میتوان جنگید، که امام بدان اشاره میکند و بدرستی میگوید:" شعاری" بیش نیست. فرمانده سپاه فکر میکرد میتواند امام را بفریبد. چه خیال باطلی.
فرمانده سپاه در نامه خود از نیاز به لشگری سخن میراند که حتی پیمان اتلانتیک شمالی هم بلحاظ تسلیحات جنگی به پای آن هم نمیرسید. آری، فرمانده کل سپا حق داشت که از الله انتظار امداد داشته باشد، از همان فرشتگان عمامه سفیدی که در جنگ بدر به داد پیامبر اسلام سیدند و او را بر لشگر کافران پیروز کرده بودند، برای امام خمنینی نیز بزمین گسیل بدارد. و ی در بخشی از نامه اش ضمن بیان کوتاهی دولت در بر اوردن تعهدات خود، بر تسلیم به سرنوشتی که برای سپاه رقم خورده است تاکید میکند، چرا که خداوندی که "صاحب انقلاب " است برای پیروزی به جنگ خود گشایشی می آفریند. خمینی بدرستی فحوای کلام رشایی را فهمیده بود. با این وجود رضایی خاطر نشان میکند که:
ما هیچ راه برگشتی را نه قبول داریم و نه اساسا به وجود آن مطمئن هستیم و به اجرای تعهدات دولت و مسئولین هم امیدوارم نیستم، ولی تکلیف خودمان می دانیم که بجنگیم و از آنجا که خداوند متعال صاحب انقلاب است به هر حال راهی باز خواهد شد.
آری، فرمانده کل قوا به امداد الهی چشم بسته بود، همان امدادی که پیامبر اسلام بدان دلبسته بود.
برنامه ای که برای"سطرهای ناخوانده " جنگ ایران و عراق ترتیب داده شده بود، دروغ هایی که به حقیقت چون چرا ناپذیر تبدیل شده اند مثل " دفاع مقدس" بخشا ناخواسته فاش گردید. چرا که سپاه پاسداران در خاک دشمن شکست خورده بودند. در فتح قدس از راه کربلا شکست خورده بودند. یعنی که سپاه پاسداران در حمله و هجوم به سرزمین دشمن، در صدور انقلاب و براندختن حکومت بعث در عراق، شکست خورده بوده است نه در دفاع از وطن. چرا که دوران دفاع با بیرون راندن دشمن از خرمشهر در دو سال اول جنگ به پایان رسیده بود. فرمانده کل سپاه پاسداران تجهزات نظامی را برای نابودی صدام و بیرون راندن آمریکا در خلیج فارس، میخواست نه برای دفاع از سر زمین مادری. شاید وقتی دفاع "تقدس " می یابد، میشود پیروزی حق بر کفر و باطل، پیروزی اسلام بر کفار.
یکی از مهمترین سطر های ناخوانده جنگ این است که ادامه جنگ برای هشت سال، جنگ تهاجمی بود نه جنگ دفاعی. که جنگ برای حفظ مرز و بوم کشور پس از بیرون راندن دشمن، جنگ حق علیه کفرو باطل اغاز گردید، جنگ در راه "اسلام عزیز" و خشنود سازی الله، دوران جهاد وشهادت و فتح قدس از راه کربلا، آغاز گردیده بود، جنگی که حکومت آیت الله ها برهبری امام خمینی، فکر میکرد که مردم ساده دل ایران برای اسلام جانفشانی و تا آخرین لحظه نظام ولایت را حمایت میکنند. و چنین نیز کردند، بگردن چه جوانانی کلید طلایی بهشت را نیاویختند و آنها را روانه میدانهای مین گذاری شده نکردند.
مضاف بر این دفاع مقدس، به معنای ریاکارنه پیشروی در خاک دشمن و ادامه جنگ برای هشت سال، بیش از 500000 کشته و صدها مجروحان روحی و جسمی بجا گذاردو میلیاد ها میلیارد تومن خسارت های جبران ناپذیر بر جامعه وارد نمود. چه کسی را میتوان مسئول چنین جنایتی خواند، هزینه آن بر پشت چه کسی سنگینی میکند؟ آیا عقل اجتهاد، چنین جنگ پوچ و بیهوده ای را تایید میکند؟
شاید که ادامه جنگ تا فتح قدس، تنها یک هدف ظاهری بوده است، حال آنکه هدف اصلی جنگ نهادین ساختن ارزشهای اسلامی، بویژه بنای یک جامعه جهادگر و شهید پرور بوده است. هدف بیگانه ستیزی و بر اندختن بنیان ارزشهای غربی، مصرف و تجمل و حرص و ولع و افزون خواهی، بی بند و باری و هنجار شکنی و سرکوب آنجه آنها "آزادی " مینامند، بود. جنگ در واقع ابزار پاک سازی و تارو مار ساختن مخالفین و دگراندیشان در داخل بود و بنای جامعه ای بر اساس تسلیم و اطاعت و فرمانروایی و فرمانبری. در دوران جنگ، دورانی که از سر ریاکاری "دفاع مقدس" خوانده شده بود. همه چیز در خدمت جنگ برای "اسلام عزیز" بود. در شهرهای بزرگ بر سر چهار راه های پر جمعیت حجله های مجلل برای شهیدان ناکام جنگ بر پا شده بودند. یعنی که ضرورتا غم را در زمان جنگ بر سر خیبانها ملاقات میکردی. تصاویر شهیدان و جان بازان بر در و دیوار خیبانها و بر فراز ساختمانی های بلند نقش بسته بود. نام خیابانها بنام شهیدان شد. اخیرا خاک سپاری باقیمانده شهیدان جنگ در دانشگاه ها، با اعتراض دانشجویان رو برو گردید.
در همان دوران بود که جنگ را همچون یک "برکت الهی " بر فراز منبرهای جماعت جمعه می ستودند. جنگ، جهاد و شهادت در راه الله بود. اجرای یک وظیفه الهی بود. چرا که جنگی بود برساخته دست ولی فقیه و همقطاران حوزه ایش، که بعنوان دفاع مقدس بر جامعه تحمیل ساختند. این اسلامیست های ولایتمدار بودند که در آتش صدور انقلاب میسوختند. ولی فقیه در پذیرفتن قطعنامه صلح یکسال تمام استخاراه میکند، در یکسالی که سپاه پاسداران بطور پی در پی شکست میخورد نه تنها در حمله به بصره نا کام میماند بلکه در جزیره فاو سپاه پاسداران، تار و مار میگردد. شکست های متوالی چنان مفتصحانه بوده است که خمینی در خواست اعدام فرماندهان سپاه را میکند که با میانجی گری رئیس روبه هان، هاشمی رفسنجانی، بنفع یارگیری سیاسی در آینده، معوق میماند.
اما، زمان آن رسیده است که از چهره ریاکارانه دفاع مقدس، پرده برگرفته و آنرا همان بنامیم که در اصل بوده است: "شکست مفتصحانه،" شکستی که چندان ساده هم بوقوع نپییوست. چرا که تاوان آنرا باید یکی پرداخت میکرد، گروهی، سازمانی و یانهادی، تنهایی و یا همه باهم. در این میان قرعه بنام زندانیان سیاسی افتاد، بهترین فرزندانی که تا کنون این آب و خاک در خود پرورش داده است، شجاع و بی باک، نماد اعتراض و مقاومت، از سر دانایی، از سر باور به ارزش و اخلاق، نه آنچه نیست و موهوم است، نه خالق دهر که بزبان عربی سخن میگوید و فرشتگانی را بر زمین گسیل میدارد که رسول خود را از میان بشر برگزیند. در اینجا، امام خمینی با دشمنی مثل صدام روبرو نبود، با دشمنی روی در رو بود که اگرچه بی دفاع، دست بسته، چشم بسته، گوش و دهان بسته، در زندانها اسیر بودند، اما خطری بس بزرگ برای نظام بشمار میرفتند، چنان بزرگ که باید آنرا ریشه کن می ساختند بگونه ای که هرگز دیگر جوانه ای نزند. چرا که آنها بودند که از تسلیم و اطاعت سر باز زده بودند و در برابر سلطه نظام به مقاومت بر خاسته بودند. خون اکثر آنها حلال بود. چه در دامن خانواده ای مسلمان پرورش یافته اما به راه خداناشناسی روی کرده و راه "ارتداد " را پیموده بودند، بویژه آنانیکه در حمله مجاهدین از طرف غرب ایران به پایکوبی پرداخته بودند باید بدار مجازات آویخته میشدند. چنین بنظر میرسد که پس از شکست در جنگ علیه کافران، آتش خشونت و انتقام را در درون امام خمینی و حلقه نزدیک باو، شعله ور میسازد. حکومت اسلامی برهبری امام مقدس، بگونه ای نظام مند در کمتر از سه ماه در سال 1367، همان زمانی که قطعنامه صلح پذیرفته میشود، بنا بر روایات بسیاری، از جمله یروان ابراهمیان، تاریخ نگار تا 4700 زندانی سیاسی در دسته های مختلف بقتل میرسند و در گورهای دسته جمعی بخاک سپرده میشوند، که معروفترین آنها خاوران است. در برگزاری هفته "دفاع مقدس" در ماه گذشته، همواره این حقیقت را نا دیده گرفته شد که شکست مفتضحانه در جنگ کفر علیه باطل با قتل عام زندانیان سیاسی گره خورده است. تا کی میتوان حقیقت جنگ را تحریف نمود و قتل عام زندان سیاسی را بعنوان یک کنش شرعی، انکار نمود؟
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
منبع:پژواک ایران