هم اکنون کم نیستند آنان، که از "فروپاشی" نظام چنان سخن گویند چنانکه گویی که نظام ولایت نفس های آخر را بر میآورد. آنها معمولا به شاخص هایی توجه میکنند که ساختار سیاسی هر جامعه را با فروپاشی روبرو میسازد: وضع غیر قابل تحمل معیشتی مردم، بیکاری، گرانی، افزایش فقر و فساد و فحشا، قتل و جنایت و سرقت، بیرحمی و خشونت و برپاداشتن مراسم اعدام در ملا عام، تنبیه و مجازات و سرکوب هر ناله ی اعتراض آمیزی، بیدرنگ و خشونتبار. افزوده براین به تخریب جبران ناپذیر محیط زیست و پیشرفت خشکزاری و طوفانهای مکرر ریزگردها، اشاره میکنند.
درست است. شکی وجود ندارد که همه و بسیاری از دردهای بیدرمانی که گریبان جامعه ما را فرا گرفته است حکایت از شرایط بحرانی میکند. اگر باین بحرانهای اقتصادی و سیاسی، حقوقی و قضایی، تنش و تشنج بین بیت ولایت فقیه و دولت ریاست جمهوری و ستیز و خصومت بین جناحهای سیاسی و بسیار دیگری از مسائل حیاطی که لیست آنها در این مختصر نمیگنجد، همه بدرستی از عدم ثبات و سست بودن پی و بن یک جامعه حکایت میکند. نتیجه آنکه رژیم فقیه در تنگنا افتاده است، بویژه که یار شفیق خود را- همانکه قلب راکتور آب سنکین اراک را از ریشه برکند و جای خالی آنرا با سیمان پر کرد- در کاخ سفید آمریکا از دست داده و با رئیس جمهوری روی در رو گردیده است که از هر فقیه مقدسی گردنکش تر است. که وی جنرالی را بر راس بزرگترین و وسیعترین وزارتخانه های آمریک، وزارت دفاع گمارده است که به "سگ هار " معروف گشته است، جنرال ماتیس، که گویا معتقد است تا زمانیکه جمهوری اسلامی به روش سرکوب در داخل و گسترش تروریسم در خارج ادامه دهد، سران نظام باید در انتظار روزهای شوم و لحظه فروپاشی، باشند. اخیرا بمقاله ای نیز رجوع میکنند که بوسیله یک آمریکایی ایرانی تبار که مدت کوتاهی از مشاورین وزارت امورخارجه بارک اوباما، رئیس جمهور پیشین امریکا بوده است نگاشته شده است. از وی نقل میکنند که حرف آخرش این است که مرگ رهبر نزدیک است. شرایط زندگی سخت و دشوار گردیده و نارضایی ها عمومی ست. رشته کار هم اکنون در حال خروج از دست رهبران است و نظام ولایت در حال از هم گسیختگی ست، سزاست آینده را به شانس نسپاریم و شایسته است دولت امریکا، قبل از آنکه دیر شده باشد تدبیری بیاندیشد.
واقعیت، اما آنست که مردم ایران بیش از 38 سال است که در انتظار فروپاشی بسر میبرند. که این نظام بیش از 38 است که در حال ریزش است. با هر بحرانی، از گروگانگیری گرفته تا جنگ و غرب ستیزی و غنی سازی هسته ای و تحریمات اقتصادی، هر بار بر انتظار فروپاشی نظام افزوده شد. زمان بر تمام آن انتظارات خط باطل کشیده است. حتی جنبش اعتراضی عظیمی که در 88 از زیر زمین جوشید و به جنبش "سبز،" معرف گردید، جنبشی که میتوانست هر نظام سیاسی را بزیر فروکشد، بزودی خاموش و سرکوب گردید و برای مدتها "منتظران" را به یاس و نومیدی کشاند.
البته که با روی کار آمدن دانالد ترامپ در امریکا بار دیگر به انتظار دیرینه فروپاشی رژیم دامن زد. برخی از هموطنان خود را کارگردان این فروپاشی در پشت صحنه سیاست معرفی میکنند و نوید میدهند که از چندو چون برنامه فروشی که در دست طراحی اطلاع رسانی نموده و خبرهای خوش دست اول ارائه میدهند.
بعضا، هموطنان با پیروزی دانالد ترامپ چه شادی و سروری که بپا نکردند، چه کسانی که بی درنگ به وی دل نبستند، چنانکه گویی، دانالد ترامپ در حالیکه در تهوع خویش غلت میزند بایران لشگر میکشد و لابد بین مریم رجوی و رضا پهلوی یکی را بر میگزیند که بجای ولایت فقیه بر ایرانیان حکومت کنند. این و سناریوهای ی جدی تر و برنامه ریزه شده تری، تنها میتواند ناشی از کوته اندیشی باشد. چه نیروهای تا دندان مسلح و سرکوبگری که در بیرحمی و خشونت و انتقام ستانی آموزگاران داعشی ها هستند، نیروهایی همچون سپاه پاسداران و بسیج و لباس شخصی ها و صدها نیروی مسلح و خفته و نهان، میدان را باین زودیها ترک نمیکنند. آنها همچون برادران داعشی شیفته جنگ با امریکا هستند. دانالد ترامپ مثل بوش پسر، چندان ساده لوح و کوته اندیش نیست. سیاست او ارعاب دشمن است. هراسان ساختن دشممن برای او پیروزی ست. چرا که او دریوزگی دشمن را میخواهد. که کار همه زورگویان خودکام، چیز جز دریوزگی نیست که روحانیت نیز در آن مهارت و تجربه بسیار انباشته است.
منتظران فروپاشی نظام، فراموش کرده اند که روحانیت مظهر اسلام ناب محمدی، پدر داعشی هاست، داعشی هایی که نه سرزمین بیگانه بلکه سرزمین خود را اشغال نموده اند. حکومت اسلامی یک نیروی اشغالی ست. بنگرید به نیروی اشغالی اسرائیل. پس از دهها سال مبارزه، تمامی نیروهای مسلمان، بویژه کشورهای عربی نتوانسته اند که اسرائیل را از مناطق اشغالی به بیرون برانند. اسرائیل در تمام این دوران با مسکن سازی، سرزمین اشغالی خود را گسترش داده و مشت محکمتری نیز بر سر اشغال شدگان فرو آورده است.
حکومت اسلامی، نیز همچنانکه اشاره شد یک حکومت اشغالی ست. اما، این حکومت اشغالی نه با مردم بیگانه است و نه آرمان و ارزشی غریبه بر مردم تحمیل میکند. بدین لحاظ روحانیت و تمامی نیروهای قهر و خشونتی را که در اختیار دارد، باید تازیان بومی دانست، چون همانند تازیان برخاسته لز بیابنگردی و شیوه زندگی قبیله ای و بادیه نشینی نه تنها سر زمین ایران را باشغال خود درا آوردند بلکه "دین " خود را بر ما زورچپان کردند، با ابزار گوناگون باج گیری. تازیان اشغالگر بویژه با زبان فارسی ما به ستیز و خصومت پرداختند، پس از 400 سال حکومت، ابولقاسم فردوسی بود که خطر نابودی زبان بومی را حس کرده بود که بیش از 30 سال عمر خود را در تنگدستی گذراند تا زبان ما را از هرگزندی مصون بدارد.
آری، تازیان بومی، روحانیت، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب سر زمین ما را نه تنها باشغال نیروهای خشونت و انتقام ستانی در آورده است بلکه قوانین شریعت و فرایض دینی که با رضای خاطر و بدون ترس از هرگونه تقاصی، هرکس بنا بر وسغ خودش بجا میآورد، اجباری نموده است. اگر در گذشته زن برضا حجاب بسر میکشید. حال در نظام استبداد مضاعف دین و قدرت. حجاب دیگر دلبخواهی نیست. حجاب نامناسب، مانتو کوتاه و چسبان، روسر قیطانی، همه نافرمانی بشمار آیند و زن بدون حجاب اگر در عام ظاهر شود، تردید مدار که قیامت بپا میشود.
این بدان معناست سلطه روحانیت مضاعف است، هم با ابزار قهر و خشونت به تسلیم و اطاعت وادار میکند و هم با ابزار احکام شریعتی، احکامی که الله در 1400 سال پیش از این برای مردم بیابانگرد تازی صادر کرده است، مردم را باسارت کشیده است، احکامی که هیچکس با آن بیگانه و غریب نیست. به جدایی جنسیت و برتری زن بر مرد بسادگی تن دادند چون مرد سالاری مورد احترام وعزت است در دینی که بدان باور دارند. به بجا اوردن فرائض دینی، با دقت و وسواس بسیار تن میدهند و مراسم طهارت و و ضو و نمازگزاری پنچگانه روزانه را گردن مینهند گویی، الله بر فراز آسمانها ناظر بر عبادت و خطاهایی ست که در اجرای مراسم مرتکب شده اند و آنها را در دفتر حسابرسی خود ثبت مینماید. روحانیت چون خود اسیر توهماتی ست که دین مقدس اسلام میخواند مردم را نیز اسیر توهمات دینی ساخته است.
آنها که در انتظار فروپاشی هستند باید خاطر آسوده دارد تا مردم خودرا از توهمات دینی رهایی نسازند، باید همچنان در انتظار فروپاشی بسر برند.
این نگارنده خود را از این خوشبینان نمیداند. چه پس از نزدیک به 40 سال هنوز به توانایی حکومت اسلامی در تداوم و بقای نظام، برغم سلطه مضاعفش، سلطه شمشیر و شریعت، کم بها داده اند. از بی مقدرای رهبران نظام، از عدم شایستگی و علم و دانش تخصصی در مدیریت جامعه، بطور خسته ناپذیری گفته و ناله و شکوه کرده اند، چنانکه گویی، عنقریب نظام اسلامی بدلیل تضادهای ذاتی و بحرانهای بیرونی مثل همیشه با خطر فروپاشی روی در رو ست. این در حالی ست که یک تن هم در صف مخالفین هنوز پا بعرصه وجود نگذاشته است که یک دهم خمینی درخشش داشته باشد تا بتواند بخشی از جامعه را بخود جلب نماید. مضاف بر آن نه حزبی وجود دارد و نه سازمانی با برنامه و یا آرمانی. واقعیت آن است که نظام ولایت جامعه را از مخالف و دگر اندیش و منتقد پاکزدایی کرده است. البته برای خالی نبودن عریضه چند منتقدی هم اینجا و آنجا ناله و شکوه شان را سر میدهند با این آگاهی که از خط قرمز عبور نکنند.
ترسم که اینبار نیز برغم تمامی دشواریها و سختی ها در همه عرصه های زندگی، انتظار فرو پاشی ، بر خلاف میل شخصی، پوج و بیهوده از آب در آید. چرا که مخالفان رژیم بنظر میرسد که با دامن زدن به انتظار فرو پاشی بیشتر قصد رونق بخشیدن بدکان و کار و کاسبی خود را دارند. چه اگر قرار بود ضریب فقر و فلاکت اقتصادی و نابرابری ها و بی عدالتی ها به فروپاشی نظام سیاسی جامعه بیانجامد تا کنون تقریبا تمامی کشورهای مسلمان از هم فرو پاشیده بودند. حال میتوان فرض نمود که مردم ایران اینهمه فقرو بدبختی را نپذیرند اما تا زمانی که سایه شمشیر را بر فراز گردن خود می بینند و خود را از اسارت در دست توهمات دینی رها نساخته است، بسختی میتوان فرواشی نظام انتظار داشت. خاطر آسوده دار بدون آنکه ملت خود را از توهماتی که باسارت آن در آورده است اگاه نگردیده و رها نسازند. فروپاشی نظام، حد اقل در کوتاه مدت همچنان مثل یک رویا بقا خواهد یافت. آری، در برابر استبداد مضاعف دین و قدرت و یا شمشیر و شریعت تنها با سلاح نرم است که میتوان مردم را از توهمات اسارتبارشان رها ساخت و شمشیر را بقلاف کشید. تا زمانیکه با این توهمات روی در رو قرار نگیریم و وقایع افتاقیه را اول و اخر دینی و ناشی از تفکرات دینی نبینیم، حالا حالاها باید بانتظار فروپاشی بنشینم.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
منبع:پژواک ایران