ولایت جلوه ی الله
فیروز نجومی
ولایت فقیه در چهاردهم خرداد(89) بار دیگر بر فراز منبر جلوس نمود و «به مناسبت بيست و يكمين سالگرد رحلت امام راحل» بندگان الله را به تسلیم و اطاعت، تقلید و تبعیت، و یا به "اسلام ناب محمد ی " -اسلامی که خصم آشتی ناپذیر اسلام آمریکایی " است، فراخواند. ولی فقیه در آغاز خطبه خود به دوران رسالت رجعت میکند تا خشم و خشونت، بیرحمی و انتقام جویی که تا کنون برای حفظ و تداوم نظام اسلامی بکار گرفته است توجیه و مشروع سازد. بدین منظور وی به دورانی باز میگردد که الله خود بواسطه محمد بر بادیه نشینان عرب حکومت میکرد. دورانی که الله، محمد را برگزیده بود که مخلوق خود را به پذیرش و باور به اصل و اصول دین اسلام و شریعت الهی دعوت نماید. بنا بر قول ولی فقیه در آن دوران هم گویا بسیاری بوده اند که نسبت به حکومت الله دشمنی و خصومت می ورزیده اند و به الله «سوء ظن» داشته، و «وعده الهی» را« قبول» یا «باور» نداشتند. بدین لحاظ آیه ای را از آسمانها بر محمد نازل میکند و طی آن به محمد فرمان استقامت داده و باو توصیه میکند که از آنان که قصد انحراف از "صراط مستقیم " و "طغیان " و سر پیجی از امر و اراده الله را دارند شدیدا انتقام بگیرد و در تنبیه و مجازات شان مبادا کوتاهی کند و یا شک و تردید بخود راه دهد. که الله چنین فرموده است: «فاستقم كما امرت و من تاب معك و لاتطغوا انّه بما تعملون بصير.» در توضیح این آیه از سوره هود، ولی فقیه اظهار میدارد که:
«پيغمبر را امر ميفرمايد به استقامت. استقامت، يعنى پايدارى؛ راه را مستقيم ادامه دادن؛ در جهت درست حركت كردن. نقطهى مقابل اين حركت مستقيم در اين آيهى شريفه، طغيان قرار داده شده است؛ «و لاتطغوا». طغيان، يعنى سركشى؛ منحرف شدن. به پيغمبر ميفرمايد: هم تو - شخصاً - هم كسانى كه همراه تو و با تو هستند، اين راه را درست ادامه بدهيد و منحرف نشويد؛ «انّه بما تعملون بصير». مرحوم علامهى طباطبائى بزرگوار در تفسير الميزان ميفرمايد: لحن اين آيه، لحن تشدد است؛ هيچ نشانهى رحمت در اين آيه نيست.»
یعنی که الله به آنانی که به او با سوء ظن مینگرند، و از صراط مستقیم - تسلیم و اطاعت- دچار انحراف میشوند، گذشت و رحمت روا ندارد. "لحن تشدد" وقتی به الله نسبت داده میشود، حکایت از سرنوشت محتومی میکند که در دوزخ الهی واقعیت می یابد. بنابراین ولی فقیه به دشمنان و خصمان رژیم اخطار میکند که مبادا انتظار رحم و شفقت، گذشت و رحمت از ولایت داشته باشند. چه او در تسلیم و اطاعت از الله است که دروازه دوزخ خود را گشوده است و دشمنان نظام، محاربین معصوم را در زیر شکنجه، شکسته، ویران نموده و سپس بدار مجازات میآویزد. ولی فقیه نا خواسته نشان میدهد که خشم و خشونت در ذات الله نهفته است و خود جلوه الله است. نه اینکه الله از رحمت و عفو و بخشایس بندگان خود دریغ دارد. تنها تشدد را برای آنان بکارگیرد که اعتراض کنند.
اما بازگشت ولی فقیه تنها بدوران رسالت ختم نمیشود. او برای تایید و تصدیق رفتار و گفتار خود، یعنی زندان و اعدام مخالفان بجرم سرکشی و گفتمان ارعاب و تهدید، به دامان امامان نیز پناهنده میشود. وی به یکی از دعا های "پر نفوذ "و"اثر گذار " امام سجاد رجوع میکند که نشان دهد که امام نیز در کمال تقوا و در حال عبادت به الله اطمینان میدهد که نسبت به آنکه با الله به دشمنی پرداخته است و یا شک و تردید نسبت به یگانگی و یکتایی الله بخود راه داد است هرگز سر آشتی ندارد. کینه آنان را بدل میگیرد و آنها را بسزای اعمالشان میرساند. ولی فقیه نه تنها در راه الله و پیامبرش گام می نهد بلکه از امام نیز تبعیت میکند. وی اظهار میدارد که:
« در دعاى چهل و چهارم صحيفهى سجاديه - كه دعاى ورود در ماه رمضان است و امام سجاد آن را ميخواندند - حضرت چيزهائى را از خداى متعال براى ماه رمضان درخواست ميكنند؛ از جملهى چيزهائى كه درخواست ميكنند، اين است: «و ان نسالم من عادانا»؛ پروردگارا! از تو ميخواهيم كه با همهى دشمنانِ خودمان صلح كنيم، سلم و مدارا پيشه كنيم. بعد بلافاصله ميفرمايند: « حاشا من عودى فيك و لك فأنه العدوّ الّذى لانواليه و الحزب الّذى لانصافيه»؛ مگر آن دشمنى كه من به خاطر تو با او دشمنى كردم، در راه تو با او دشمنى كردم. اين دشمنى است كه ما هرگز با او دم از آشتى نخواهيم زد و دل ما با او صاف نخواهد شد.»
پس همه ی آنان که به یگانگی الله و جانشین و جلوه ی وی، آقای علی خامنه ای، شک و تردید دارند، و یا در برابر رای ولی فقیه ( یکی با اراده الله و پیامبر و امام)، بر خاسته، اظهار وجود میکنند و فریاد بر میآورند که ما هم هستیم، خیال آسوده دارند، که جز تسلیم و اطاعت از امیال و اراده ولی فقیه که هم اکنون بازتابی از اراده الله است، راه و چاره دیگری وجود ندارند. ولی فقیه برحسب سنت البته که در آغاز خطبه همه بندگان الله را به «تقوا» توصیه میکند، به تقوایی که از امام سجاد آموخته است: کینه و کیفر نسبت به مخالف و معترض، زندان و شکنجه سپس اعدام.
اما شرک و سوء ظن به الله ، به یگانگی و وعده های او و اندیشه دیگر بودن، بنا بر قول ولی فقیه، به ناگهانی بروز داده نمیشود، به تدریج ظاهر میشود و «زاویه» گشوده میشود. خطاب به یاران دیروز و خصمان امروز هشدار میدهد که مهم نیست که دیروز در زمره باورمندان قرار داشتی و یا روزی همچون فرمانبرداری مطیع و سر بزیر و زبان بسته بوده ای، مهم این است که امروز در راه امام گام نهی و به ولایت به مثابه ادامه رسالت و امامت، بدون هیچ چند و چونی باور داشته باشی. بدین منظور ولی فقیه در همان خطبه طولانی. بدامن امام علی پناه مبیرد و نشان میدهد که علی نیز کردار و گفتار دوست و مرید و هواخواه و یا مومن و باورمند را در گذشته معیار قرار نمیداد بلکه تسلیم و اظاعت زمان حال را در نظر میگرفت. در اینجا بار دیگر بدوران خلافت و امامت باز میگردد. و میگوید:
«شما بايد بدانيد طلحه و زبير مردمان كوچكى نبودند. جناب زبير سوابقى درخشان دارد كه نظير آن را كمتر كسى از اصحاب اميرالمؤمنين داشت...يكى از آن اشخاصى كه پاى منبر جناب ابىبكر بلند شد و از حق اميرالمؤمنين دفاع كرد، زبير است. اين سابقهى زبير است. مابين آن روز و روزى كه زبير روى اميرالمؤمنين شمشير كشيد، فاصله بيست و پنج سال است... اما اميرالمؤمنين با اينها چه كرد؟ جنگيد. اميرالمؤمنين از مدينه لشكر كشيد، رفت طرف كوفه و بصره، براى جنگ با طلحه و زبير. يعنى آن سوابق محو شد، تمام شد. امام ملاكش اين بود، معيارش اين بود.»
بنظر ولی فقیه، اما، امام خمینی «تشدد» نسبت به دشمنان الله را باوج خود میرساند. نه تنها کمونیست ها "را از خود ش جدا" و در برابر " ليبرالمسلكها و دلباختگان به نظامهاى غربى و فرهنگ غربى، امام قاطعيت نشان داد،" و " مرتجعین را از خودش طرد کرد،" بلکه در تبعیت و پیروی از امام علی به جنگ آنانی که او را از تبعید به تهران همراهی میکرد پرداخت و آنها را به جرم خیانت بدار مجازات آویخت. همچنانکه خود صریحا اعلام میکند که: « بعضىها با امام از پاريس تو هواپيما بودند و آمدند ايران؛ اما در زمان امام به خاطر خيانت اعدام شدند.»
بعبارت دیگر، در نظام ولایت تنها آن کسانی حق هستی دارند که خود را تمام و کامل تسلیم شریعت الهی نموده، و فرمانبردار و بنده ای مطیع و آرام باشند. نه دهان خود را هرگز به نفی و انتقاد بگشایند و نه هرگز در سویی بجز سوی راه مستقیم گامی بر خواهند داشت. ولی فقیه در واقع برای اینکه بقای نظام ولایت را حفظ کند به زمانی باز میگردد که، بشر در طفولیت خود بسر میکرد ، زمانیکه انسان از انسان بودن خود از چیستی و هستی خود نا آگاه بود. در دوران رسالت و امامت، الله است که منشا زندگی ست. زندگی در تسلیم و اطاعت از احکام الله دارای معنا و مفهوم بود. صراط مستقیم که انحراف از آن به تشدد الله میانجامد، نفی و انکار انسان بعنوان یک موجود متعقل و خرد ورز است. الله به انسان همچون رمه ای از گوسفندان مینگرد که باید به آن راهی که پیشا پیش برای او برگزیده است بوسیله چوپانی هدایت شوند. بی دلیل نیست که فقیه اعظم، به گذشته رجعت میکند. او حال و آینده را در گذشته می یابد. تنها با بازگشت به زمان رسالت و امامت است که میتواند خود را جلوه الله بر روی زمین احساس نماید. همچون الله، خود را چوپان میپندارد و مردم را رمه ی گوسفندان و سخت بر آن باور است که میداند که راه مستقیم از کدام سو آغاز میگردد. مسلم است که هیچ بنده ای را الله مجاز نساخته است که راه خود را برگزیند. بنده ی رها یافته از شریعت و احکام الهی در آتش دوزخ خواهد سوخت.
زیستن در گذشته و تبدیل گذشته به حال و آینده، ولی فقیه را تنها به ستیز و خصومت با حق و حقوق بشر نمی کشاند، بلکه او را به دشمنی با اراده زمان نیز وا میدارد. او بر این تصور است که ولایت تا قیامت ادامه دارد. او از حاکمیت زمان سر باز میزند. بر این تصور است که تنها دنیای مادی، دنیای صنعت و تکنولوژی است که دستخوش تحول میشود. اما بشر، بویژه ایرانیان باید به احکام شریعت تن بدهند. نظم و انضباظ شریعت را بپذیرند و در آن چند و چون و چرا نیآورند. ولی فقیه در دفاع از نظام شریعت میگوید:
«عدهاى در يك دورانى - كه ما آن دوران را به ياد داريم؛ دوران جوانىهاى ما - براى اينكه اسلام علاقهمندان و طرفدارانى پيدا كند، بعضى از احكام اسلام را كمرنگ ميكردند، نديده ميگرفتند؛ حكم قصاص را، حكم جهاد را، حكم حجاب را انكار و پنهان ميكردند، ميگفتند اينها از اسلام نيست، قصاص از اسلام نيست، جهاد از اسلام نيست، براى اينكه فلان مستشرق يا فلان دشمن مبانى اسلامى از اسلام خوشش بيايد! اين غلط است. اسلام را با كليتش بايستى بيان كرد.»
ولی فقیه به احکامی رجوع میکند که ممکن است در همآهنگی با دوران و عصر خویش، یعنی دوران بدوی و بادیه نشینان عرب، بوده است. اما این احکام قرآنی نبوده است که سعودی ها را به کشف و بهره برداری از ثروتی که در زیر پایشان وجود دارد، وا داشته است. آیا این تصادفی است که نظام های غربی، جهان را مدیریت میکنند. آنان نیز تا زمانیکه در دوران تاریکی قصد بازگشت به گذشته را داشتند و برای تبدیل گذشته به حال و آینده دست مبارزه میزدند، دچار استبداد و مطلق گرایی بودند. تنها تعبیر و تفسیر انسانی از امیال و اراده الهی بود که آنها را از کوری و تاریکی نجات بخشید. حال آنکه احکام اسلامی هرگز گریبان مسلمانان را رها نساخته است و پیوسته آنها را در اسارت و بندگی، در استبداد و مطلق گرایی و عقب ماندگی نگاه داشته است. خامنه ای بر آن تصور است که احکام قصاص، جهاد و حجاب ما ایرانیان را به سرحد آزادی و کمال انسانی نائل میسازد، احکامی که درنهاد آنها خشم و خشونت و انتقامجوی، ظلم و ستم و بی عدالتی نهفته است. ولی فقیه از فرو پاشی شریعت الهی ست که بخود لرزیده است. بدین لحاظ میگوید که:
«اگر نظام سياسى كشور بر پايهى شريعت اسلامى و تفكر اسلامى نباشد، امكان ندارد كه اسلام بتواند با ستمگران عالم، با زورگويان عالم، با زورگويان يك جامعه، مبارزهى واقعى و حقيقى بكند. لذا امام حراست و صيانت از جمهورى اسلامى را اوجب واجبات ميدانست. اوجب واجبات، نه از اوجب واجبات. واجبترين واجبها، صيانت از جمهورى اسلامى است؛ چون صيانت اسلام - به معناى حقيقى كلمه - وابستهى به صيانت از نظام سياسى اسلامى است.»
روشن است که ستمگران و زورگویان عالم آنانی هستند که شریعت اسلام را مغایر با طبع و خصلت بشری و آزادی ای که در سرشت ش نهاده شده است، میدانند. حق بشر را ارجح به حق الله می شناسند. اما نکته مهمتر در این گفتار آن است که ولی فقیه وقتی" صیانت از جمهوری اسلامی" را از "اوجب واجبات" میخواند در واقع در راه خلافت و یزید گام بر داشته است نه در راه امامت و حسین (نه اینکه این تفاوت براستی دارای اهمیتی بسزا ست). یزید در صیانت از نظام اسلامی بوده است که دست خود را به خون امام حسین آلوده نمود. چرا که امام حسین به «طغیان» و سرکشی علیه نظام اسلامی برخاسته، اظهار وجود نموده و اعلام کرده بود که من هم هستم. هم اکنون ثابت شده است که اگر امام حسین میتوانست بر لشگر یزید پیروز شو، نه تنها برای صییانت نظام از ریختن خون یزید خود داری نمیکرد بلکه شمشیر خود را بر گردن هرکسی دیگری که در برابر حکومت به مقاومت بر می خاست، فرود میآورد. همچنانکه امام خمینی دست خود را به خون محاربینی همچون امام حسین آلوده ساخته است. بعبارت دیگر، نظام ولایت در واقع ادامه ی خلافت است نه ادامه امامت، آقای خامنه ای کمی زودتر به این موضوع نیز اشاره کرد که امام علی نیز برای صیانت نظام اسلامی شمشیر بر روی اصحابی کشید که سر به طغیان برداشته بودند.
اگر خطبه ولی فقیه را در 14 خرداد (89) جدی بگیریم، در یابیم که رهایی از زندان بزرگ ولایت، از نقد و نفی مرجعی میگذرد که ولی فقیه برای بقای خود بدان مراجعه میکند. ولی فقیه با رجوع به الله و پیامبرو امام است، که میتواند مردم را از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی شان محروم بدارد، شمشیر بر هرگردن برافراشته ای فرود آورد و و در دفاع از صراط مستقیم، دست به جنایت علیه بشریت بزند.بعضا بر آنند که "تغییر جمهوری اسلامی از نقد خمینی می گذرد." حال آنکه رهایی، از راه نقد الله و کتاب قرآن میگذرد. بدون تقدس زدایی از کتاب مقدس. بدون تقدس زدایی از نهادهائیکه در بقای آن بوجود آمده است، رهایی از شریعت و احکام الهی بوقوع نپیوندد. تا زمانیکه ولی فقیه قرآن را در یک دست دارد نمیتوان شمشیر را از دست دیگرش خارج نمود.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
منبع:پژواک ایران