کم نیستند آنها که یا به حکومت الله باور ندارند و یا آنرا جدی تلقی نمیکنند. حق هم دارند. چون در حکومت دین نا ممکن، ممکن میگردد و اسطوره ها و افسانه ها و یا توهمات ما به واقعیت عینی تبدیل میشوند. الله خود از بیخ آسمانها بر پهنه ی زمین فرود میآید و بر فراز منبر ولایت جلوس مینماید.
اینجا باید از کانت، فیلسوف آلمانی بیاموزیم و اعتراف نماییم که عقل بشر به درک و فهم همه ی پدیده ها، توانا نیست و فرود الله بر زمین نیز یکی از آن موارد است . این بدان دلیل است که عقل ما از فهم ژرفای درون بشر و نقش "وهم" در زندگی انسان باز مانده است . ما از دیر زمان خود را در اوهام خویش یافته ایم. توهمات ما بوده است که زندگی را قابل تحمل و به آن معنا و مفهوم داده است. آیا میتوان دین را بیش از یک توهم خواند؟ آیا میتوان گفت وقتی ما مسلمانان بسوی "قبله، " رسته از نا پاکی ها و آلودگی ها به مناجات و قعود و قیام بر میخیزیم و سر حقارت و خواری را در برابر الله به زمین میساییم دچار "وهم " نیستیم؟ روشن است که نمیتوان ادعا کرد که قبله و الله، حقیقت محض اند. چرا که خدایی که در مکانی خاص سکونت گزیند، واجد شرایط خدایی نیست. اما وهمی که دچار آن هستیم قبله و الله را یک حقیقت و غائی و نهایی می پندارد.
مسلمانان مانند همه ی باورمندان به اصل و اصول دینی، و به لحظه ی نهایی، بهشت و دوزخ، دچار وهم هستند. به وهم خود عشق و علاقه میورزند. چون این وهم است که زندگی و رنج آنرا قابل تحمل میسازد، هرچند ذلت بار و سنگین و پلید. بدون این وهم زندگی دشوار میشود و تهی از معنا و مفهوم. نه جایی برای امید میماند نه از بهر بیم. ما زندگی خود را بگونه ای مرتب و منظم میسازیم که همآهنگ و همراه با توهمات ما باشد.
آیا آداب و رسم و رسوم "طهارت، " "وضو " و نیز قواعد و مقررات نمازگزاری. اگر به رساله های آیت الله های حوزه های علمیه از جمله رساله آیت الله خمینی رجوع کنیم، میبینیم که طهارت آنگونه که آیت الله خمینی و دیگر فقها توصیف میکنند، به پاکزدایی ختم نمی یابد، همچنانکه وضو برپا داشتن، شست و شوی دستها و سر و صورت نیست. چرا که طهارت بعنوان مثال دارای قواعد و مقرراتی ست که باید بدقت جزئیات آن انجام پذیرد. شک و شبهه در بجا آوردن مراسم طهارت سازی، طهارت را باطل میسازد. مثلا بنا بر توضیحات امام خمینی، مردان برای دوری "نجاسات " از خود لازم است که مراسم "استبرا" را بجای آورند که در "مسئله " 72 رساله خود چنین توضیح میدهد:
استبرا عمل مستحبی است که مردها بعداز بیرون آمدن بول انجام میدهند و آن دارای اقسامی ست که بهترین آنها اینست که بعداز قطع شدن بول اگر مخرج غازط نجس شده، اول آنرا تطهیر کنند و بعد، شست را روی آلت و انگشت پهلوی شست را زیر آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بکشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشاردهند(ص 13).
البته در آدامه خمینی یاد آور میشود که اگر استبرار کننده رطوبت احساس کند، "نجس " محسوب میشود و باید مراسم استبرا را تکرار کند. آنچه به این قواعد و مقررات، پوچ و بیهوده و به اجرای آن بر طبق نظم و ترتیب، معنا و مفهوم می بخشد چیزی جز توهم نیست. چرا که استبرا ناشی میشود از بیم و امید. بیم از آنکه دچار شک و تردید شوی و امید که اگر هم غفلتی رخ داده است، الله، خداوند یکتا و یگانه از آن چشم پوشیده و مورد عفو بخشایش قرار میدهد.
بدین لحاظ ادیان، بویژه دین اسلام که دین قواعد و مقرارت است و نظم و ترتیب، در اصل زائیده توهم انسان بوده است. ما چگونه میتوانیم مطمئن باشیم داستان "بعثت، " فرود جبرئیل، فرشته مقرب بزمین و نذول "وحی " از آسمانها، برخاسته از توهمات پیامبر نبوده است؟ اینجاست ایمان لازم است. اگرچه مهندس بازرگان، نخست وزیر موقت انقلاب، یکی از معروفترین خوشباوران دینی، سعی کرده است واقعیت وحی را با توسل به قوانین ترمو دینامیک باثبات برساند. علم در خدمت توهم. هیچ عالمی نیست که علم را با لاتر از قرآن، کلام الله و یا یک توهم بزرگ، بداند.
طبری تاریخ نگار شهیر، از ابوذر غفاری، یکی از یاران نزدیک به محمد، نقل میکند که از پیغمبر سوال کرده است که:
«اول بار چگونه یقین کردی که پیمبر شده ای؟»
گفت: «ای ابوذر، من به دره مکه بودم که دو فرشته سوی من آمدند یکی بر زمین بود و دیگری میان زمین و آسمان بود، و یکیشان به دیگری گفت: این همانست.»
دیگری گفت: « همانست.»
گفت: «او را با یکی وزن کن.» و مرا با یکی وزن کردند و بیشتر بودم.
پس از آن گفت: «او را با ده تن وزن کن.» و مرا با ده تن وزن کردند و بیشتر بودم.
آنگاه گفت: « او را با صد تن وزن کن.» و مرا با صد تن وزن کردند و بیشتر بودم.
آنگاه گفت : «ا و را با هزار تن وزن کن.» و مرا با هزار تن وزن کردند و بیشتر بودم.
یکیشان به دیگری گفت: « شکم او را بشکاف» و شکم مرا بشکافت.
آنگاه گفت : «دل او را برون آر.» یا گفت: « دل او را بشکاف.» و دل مرا بشکافت و قطرات خون از آن بر آورد و بیفکند.
آنگاه دیگری گفت: «شکم او را بشوی و قلبش را بشوی.» آنگاه آرامش را بخواست که گویی صورت گربه ای سپید بود و آنرا به دل من نهاد و گفت: شکم او را بدوز» و شکم مرا بدوختند و مهر نبوت میان دو شانه ام زدند و برفتند و گویی هنوز آنها را میبینم(طبری، جلد سوم، ص 853).»
آیا این داستان برساخته توهم است و با باید حرف محمد را باور کنیم که فرشته هایی از آسمان بزمین آمده بودند پیامبر اسلام را بجویند، شکم او را بشکافند، ارآمش در درون آن بنهند و مهر رسالت را بین دو کفت او بکوبند. ضمنا فرشتگان آسمانی سنجشی بهتر از وزن آدمی بعقل شان نرسیده بود؟ نیز آن ترازویی که در یکطرف ان یکهزار نفر و در طرف دیگر یکنفر را بگنجانی، حتما باید ترزوایی باشد جادویی، بمراتب پیشرفته تر از تکنولوژی جدید. واقعیت است که تکنولوژی هرگز بپای توهمات انسان نرسد.
اما در تاریخ، تنها ملتهایی توانسته اند به سرافرازی برسند که خود را از توهمات رها ساخته اند. مسلمانان جهان نیز باید با غیرت و تعصب وداع گویند و خود را از قید و بند و احکامی رها سازند که تنها میتواند برخاسته از توهم باشد. اگرچه برای ما ایرانیان شریعت اسلام دیر زمانی ست از قلمرو توهم خروج یافته است و بواقعیت پیوسته است، با این وجود توهم هنوز در ذهنمان زنده است، چنانکه بدون آن زندگی نتوانیم. تا ندانیم در توهم هستیم، تا ندانیم یکتایی و یگانگی الله، که الله، اکبر است و بجز او هیچکس دیگر نیست، حقایقی هستند ناشی از توهمات، شاید رهایی خود نیز توهمی بیش نیست.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
منبع:پژواک ایران