بر فراز منبر ولایت و یا خلافت؟
فیروز نجومی
ولی فقیه، جلوه الله، خداوند یکتا و یگانه بر روی زمین، سید علی خامنه ای در روز جمعه، 29 خرداد 88، بر منبر ولایت، جلوس یافت و در دفاع از اخلاق و عدالت اسلامی به تادیب و تهدید زندگان پرداخت. باین ترتیب از قالب روبه به بیرون جسته در جلد کفتاری چرکین و خشمگین فرو رفت، غرید و خروشید. چنگال تیز و نیش های درنده اش را نمایان ساخت. دهان خود را گشود و نعره بر آورد و همه جنبندگان و زندگان را مورد خطاب قرار داد که سکوت کنید و ساکت باشید. نه جیک بزنید و نه ضجه کنید. آرام گیرید و به لانه های خود بخزید. که جای نگرانی نیست که من جوجه چوپانی را به نوچگی خود برگزیده ام و او را مامور حفظ نظم و آرامش ساخته ام.
ولی فقیه، بر فراز منبر دین و قدرت در خطابه خود به زندگان، بویژه به حشرات موذی و جانوران حامی خود، حرف آخر و نهایی خویش را اعلام نمود: که من آن بید نیستم که باین بادها بلرزم، من تبلور و حافظ کلام و شریعت الله، خداوند بی همتا هستم. تسلیم و اطاعت، اصل و اصول اسلامی ست. این بوده است و خواهد بود. به احدی اجازه سرکشی، سر پیچی و یا نا فرمانی داده نمیشود. اتهان ناپاکی را با تو دهنی پاسخ گویم. چگونه ممکن است که در حکومت دین خطائی بوقوع بپیوندد، تقلبی شود و نارو و نیرنگی بکار گرفته شود؟ آیا میتوان چنین ننگی را بر دامن اسلام نشاند؟ دزدی در حکومت اسلامی، آنهم دزدی رای مردم؟ آنها که در اعتراض به نتایج انتخابات شرافتمندانه خرداد 22 به خیابانها ریخته اند، فریب یک فتنه را خورده اند، فریب "فتنه گران " و گر نه چگونه ممکن است در نظام دینی، نظام اخلاق و عدالت اسلامی به رای مردم خیانت شود؟ فرمانروای کل انزجار خویش را از اراده زندگان، اراده معطوف بدفاع از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی خود، حق گزینش، اعلام و بر آن مهر "شورش " و "اغتشاش" نهاد و آنرای "فتنه " دشمنان اسلام قلمداد نمود. فتنه، وی تاکید کرد، رسم و رسوم دشمنان اسلام بوده است که همیشه خواسته اند « دل مسلمانان را مشوش کنند.»
خطبه رهبر معظم فقها، سرکرده آیت الله ها و یا کفتارهای خشمگین، تاریخی بود و تکان دهنده. از آرامش قبل از طوفان خبر میداد و از آن بوی وحشت و خون بمشام میرسید. او شمشیر خود را از نیام بر کشیده بود و به جویندگان رای و یا دشمنان اسلام هشدار داد که آماده است در دفاع از اخلاق و عدالت اسلامی و در پیروی از رسالت و امامت، هر سری را از گردن جدا سازد و هر خونی را بریزد. اما در این امر خود را مبرا از مسئولیت دانست و خاطر نشان ساخت که مسئولیت خونریزی احتمالی بر دوش آنهایی سنگینی خواهد کرد که «فرماندهان پشت صحنه» این فتنه هستند.
سخنان ولی فقیه ، یاد آور وقایعی ست که پیش از عاشورای حسینی حادث گردید، از جمله دعوت یزید، خلیفه حاکم بر مسلمانان، از امام حسین مبنی بر بیعت و حفظ و آرامش وضع موجود. با این تفاوت که امروز، ولایت، نایب امام مظلوم و معصوم بر مسند خلافت جلوس یافته و در دفاع از فرمانروایی خود آماده جنگ و خونریزی ست. در این راستا، بعضی از اندیشمندان اسلامی پیوسته بر آن عقیده بوده اند که هلاکت امام حسین بدست خلیفه یزید در حفظ برقراری حکومت دین را باید عملی شایسته و قابل توجیه دانست، چه اگر پیامبر اسلام خود حضور داشت شورش علیه نظام الهی را با شمشیر اسلام سرکوب مینمود. رهبر آیت الله های حاکم، علی خامنه ای، در طی عمر پر زهد و تقوای خود پیوسته روضه شهادت امام را خوانده است و بر معصومیت و مظلومیت او اشک ریخته است، اما آنروز تاریخی، آن لحظه فراموش ناشدنی، بر فراز منبر قدرت گفتمان یزید را برگزیده بود، گفتمان فرمانروایی. که آماده است در صحرای کربلا گام نهاده و حماسه عاشورا را بار دیگر باز آفریند.
اما، خلیفه یزید که بر فراز منبر ولایت خطبه خوانی میکرد با 72 تن برهبری امام مظلوم و خانوداه اش نبود که روی در روی قرار گرفته بود، بلکه با سیل خروشان و دریای متلاطم جنبدگان و زندگان روی در روی قرار گرفته بود. تنها کافی بود که میر حسین شال سبز خود را بر گیرد و شال سفید را بر گزیند و پیشا پیش امواج زندگان، گام در صحرای کربلا نهد. آنگاه اسطوره ی عاشورا به واقعیت پیوند میداد و منبر ولایت را از بیخ و بن بر میکند و برای همیشه به زباله دان تاریخ می فرستاد. میر حسین موسوی، خود یکی از نزدیکان خلیفه پیشین، به نمایندگی از زندگانی که او را در انتخابات برگزیده بودند، حق خود میدانست که به یزید هشدار دهد که بخود باش که لشگر آزادی، لشگر روشنایی ست و بینایی که بر تاریکی و ریا کاری فائق خواهد آمد. که خلیفه خامنه ای با «خس و خاشاک» نیست که سر و کار دارد که با لشگر امید و نور است که در گیر خواهد شد. که این لشگر را تهدید به خون و خونریزی به تسلیم وادار نخواهد ساخت. که این دریای پر تلاطم انسانی، رمه ای نیست که نیازمند شبانی باشد. که یوغ دین، غل و زنجیر تسلیم و اطاعت را از گردن و دست و پا بر گرفته و پاره، پاره نموده و در سوی آزادی، بارگاه فقاهت را در هم خواهد کوبید. اما تاریخ درخشان مبارزه برای آزادی نگاشته نشد زیرا که میر حسین بر دوش زندگان، نیازمندان رهایی ظاهر شد، اما، به خلیفه، کفتار خشمگین و درنده، هشدار نداد که او ست که باید از اریکه خلافت فرود آید. که در صحرای کربلا این بار امام است است که به نابودی خواهد پیوست و لشگر آزادی بر لشگر تسلیم و اطاعت، فائق خواهد آمد.
تاریخ اما بگونه ای دیگر رقم خورد. چرا که میر حسین همچون امام سوم در صحرای کربلا در خون خود نغلتید. او بعنوان رهبر فتنه گران به بند کشیده شد تا شاهد بقای نظام فرمانروایی و فرمانبری و یا خلافت ولی فقیه و تحکیم نظم تسلیم و اطاعت باشد. اما، حقیقت آن است، بهمین دلیل بسی بسیار تلخ است، که امامت، خلافت است و بر عکس خلافت، امامت و یا امام بر مسند قدرت یزید میشود و یزید تشنه و تنها در صحرای کربالا. افسوس که هنوز زندگان شیفته شهادت امام اند و خود را سخت تنبیه و مجازات میکنند چون به ناتوانی خود در ریختن خون دیگری تا آخرین قطره خون خویش آگاه هستند و بجای آنکه همچون امام سوم راه شهادت را برگزینند به زندگی و این جهان فانی دل بسته اند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
منبع:پژواک ایران