رهایی و ترک کیش اهریمنی
فیروز نجومی
اگر هراس بخود راه ندهیم و تعصب از خود دور بداریم، به عیان در خواهیم یافت که نقش دین و مظهر آن نهاد فقاهت، مدافع و نگهبان باورها و ارزشهای دینی را در تیره روزی و سیه بختی مردم ایران، نمیتوان نادیده گرفت. آیا حکومت اسلامی را میتوان چیزی دیگر جز محصول باورها و ارزشهای دینی دانست؟ آیا آقای خمینی هرگز میتوانست "امام " شود اگر ما ایرانیان ، به اصل و اصول امامت اعتقادی نداشتیم؟ آیا آقای خمینی و پس از او، علی خامنه ای میتوانستند به جلوه ی الله درآیند و همچون الله از ما تسلیم و اطاعت و بندگی و عبودیت بخواهند، اگر ما ایرانیان مسیحی و یا بودا پرست و یا هر چیز دیگری بجز مسلمان بودیم؟ در برابر نقشی که آیت الله ها در دگرگون سازی جامعه، نقش هر طبقه اجتماعی و یا حزب و سازمان سیاسی رنگ می بازد.
اگر آیت الله ها و حجت الاسلام ها حکومت بر جامعه ایران را حق خود میدانند به آن دلیل است که ما مسلمانیم. اگر ولایت فقیه بر ما حکومت میکند و قانون اساسی ما، قانون ولایت فقیه ست و رئیس جمهوری داریم که نوکر دربار ولایت است، درست به آن دلیل است که ما شیفته افسانه ها و اسطوره ها ایم چنانکه گویی واقعی اند- از بعثت گرفته تا غیبت. ما در اعتقاد به موهومات بآنجا رسیده ایم که باور داریم که دوازدهمین امام پس از گذشت بیش 1250سال زنده و در میان ما زندگی میکند. که امامان اگرچه موجوداتی هستند اساسا فرازمینی و در عالم غیب میزیند و البته که بر روی زمین نیز حضور دارند. بقول رئیس جمهور سابق، محمود احمدی نژاد، از عالم غیب است که امام دوازدهم جهان را اداره میکند. تاکنون تاریخ، فردی را بخود ندیده است که بتواند همچون احمدی نژاد امام زمان را بزندگی باز گرداند و به آن واقعیت بخشد. جایگاه امام در کنار رئیس جمهور را همه میتوانستند مشاهده کنند. هاله معروف پشت سرش ناشی از نزدیکی او به تقدس امام بود. بگذار که بخاطر بسپاریم احمدی نژاد در دامن جامعه ما پرورش یافته است.
.
آری، حقیقت است هرچند تلخ نا گوار که ما شیفته و شیدای امامان ونوه ها و نبیره آنها هستیم. تولد شان را جشن میگیریم، خیلی سفت و سخت، و در شهادت شان خاک بر سر خود میریزیم و خود را میزنیم. ما به امامت باور راسخ داریم و حکومت را حق امامان خود میدانیم. این باوریست مشترک و فرا طبقاتی میتوان در صفوف نمازهای جماعت از همه اقشار یافت. باور بامامت نیز در در ماورا منافع طبقاتی قرار میگیرد. امروز سرمایه داران همه مقدس و نورانی اند مگر در برابر آنها کارگر میتواند به مقاومت برخیزد. کارگر امروز بجرم کمونیست دستگیر نمیشود، او را بجرم محاربه بزنجیر میکشیدند. امروز هیچ جرمی نیست چه سیاسی، چه جنایی که دینی نیز نباشد.
چون امام پرست بوده و هستیم دستگاه فقاهت را پرورش داده ایم که در زمان غیبت امام عج، احکام الله را به ما بیاموزند. در نتیجه خود را مقلد فقیه و مجتهد ساخته ایم. آنانرا دانا و توانا ساختیم خود را نادان و ناتوان.
معاش آنها را پرداخته و در مسند زهد و تقوا نشانده ایم. حرف آنها را بر روی چشم میگذاریم. تعظیم میکنیم و بر دست آنها بوسه میزنیم. آنها را مقدس و روحانی میدانیم. در این امر بعضا دست استعمار را خارجی را می بینند نه دست استعمار درونی. این شیفتگی به امامت و ولایت و هرکس که بآنها اقتدا نماید، از جمله شیخ نمر که بجرم براندازی نظام پادشاهی در عربستان سعودی اعدام گردید، اخیرا بوسیله ولایتمداران بسیجی و سپاهی در بآتش کشیدن سفارت عربستان صعودی بمنصه ظهور رسید. در غیر اینصورت، یعنی که در نبود باور به افسانه ها و اسطوره ها، نه آیت الله ای بود و نه حجت الا سلامی و نه اندیشه ولایت در زمان غیبت. اگر به افسانه امامت باور نداشتیم، ولی فقیه که نمیتوانست ادعای ولایت کند، آنهم تا قیامت، نه تا فردا و یا آینده ای نزدیک. چرا که باور به امامت یعنی باور به حکومت امام و جانشین او تا ابدیت، باوری که زمینه اصلی ظهور استبداد دین و قدرت است.
حضرت ولایت حکومت خود را بر جامعه ما یک امر الهی و در همان حال بازتاب راستینی از اعتقادات ما مردم مسلمان ایران میداند. خداوندگار خامنه ای در یک فتوای سیاسی اعلام میکند که:
«ولايت فقيه به معناى حاكميت مجتهد جامعالشرايط در عصر غيبت است و شعبهاى است از ولايت ائمه اطهار (عليهم السلام) كه همان ولايت رسول الله (صلى الله عليه وآله) مىباشد و همين كه از دستورات حكومتى ولى امر مسلمين اطاعت كنيد، نشانگر التزام كامل به آن است» (ايلنا، ۲۹ تير ۱۳۸۹)
اعتقاد ما به «الله،» به «رسول،» و «ائمه اطهار» است، که اجازه صدور این «فتوا» را به خداوندگار خامنه ای میدهد و نیز آن اقتدار را که خود را نگهبان "حق الناس،" بخواند، چنانکه اگر فقهای شورای نگهبان نبودند که وظیفه احراز صلاحیت را بعهده بگیرند "نفوذیها" میتوانستند و میتوانند بمجلس راه یابند و به حق الناس ضربه زنند. در حفظ حق الناس است که انتخابات راه اندازی شود و ناس با خاطر جمعی بهر یک از نامزدها رای بدهد. بکدام یک اصلا مهم نیست همه دارای صلاحیت دارد. نامزدها نیز چندان نیازی ندارند که شایستگی خود را به ناس نشان دهند. هفت روز فعالیتهای انتخاباتی بنظر بسی بسیار طولانی ست، وقتی که شایستگی ها از پیش تعیین شده است.
حال اگر ما به آن افسانه ها و اسطوره ای که خداوندگار خامنه ای کمی زودتر بآنها اشاره نمود، اعتقادی نداشتیم، آیا وی میتوانست ما ایرانیان را به عهد فرعونیان و برده داری باز گشت بدهد؟ ما را رعیت و فرمانبر بپندارد؟ این اعتقاد و باور ما به الله، رسول و امام است که به فردی اجازه میدهد که در منظر الله، خداوند بی همتا، جلوه گر شود و چیزی جز اطاعت و عبودیت از ما طلب نکند. تا قبل از ظهور خمینی، این شاهان بودند که ظل الله بودند. هم اکنون نیز اگر الله بر سر زمین ما فرود آید، در منظر ولی فقیه تجلی مییابد به آن دلیل که الله اطاعت و فرمانبری را به ما آموخته است و چیزی جز آن از ما طلب نکرده است. الله فرموده است که نام و اندیشه اش را باید در همه احوال به یاد داشته باشیم. باید هر روز از صبح سحرگاهی تا سیاهی شب در برابر ش، خود را چهار دست و پا بر زمین افکنیم بگونه ای که طبق حکم الله هفت نقطه ی بدن ما با زمین تماس حاصل کند تا الله اعتراف مکرر ما را به حقارت و پستی در برابر خود بپذیرد. اگر ما خود را بنده الله نمیدانستیم، اگر به بندگی خود و نیاکان خود آگاه بودیم، آیا میتوانستیم در قرن بیست و یکم هم به بندگی در نظام ولایت تن بدهیم؟
درست است که خودرو تولید میکنیم و کالاهای مهمی همچون یخچال و لباسشویی، تلویزیون و رادیو نیز، و باستقبال تکنولوژی کامپیوتری شتافته، بر جاده های اسفالت و اتوبانها به تردد میپردازیم و یا بر دوش هواپیما ها به سفر میرویم. اما اعتقادات ما ریشه در دوران بادیه نشین های اعراب در 1400 سال پیش از این دارد. این است که خداوندگار خامنه ای اعلام میکند که حکومت او، حکومت الله است. هم چنانکه حکومت پیغمبر و امامان بعد از او احکام الله را بر زمین پیاده کردند، او نیز برگزیده شده است که ما ایرانیان را براه پیامبر و امام رهنمون سازد. روشن است که اگر حکومت ما، حکومت الله است به آن دلیل است که ما ایمان به اقتدار الله داریم. هم اعتقاد داریم که الله، اکبر است و هم اینکه بجز او هیچکس دیگری نیست. یعنی که ما به عبودیت و بندگی، حقارت و خواری خود نمی نگریم، به بزرگی و یکتایی الله است که باور داریم. این است که میتوانیم حکومت خمینی را بپذیریم. تحقیر و توهین او را به جان بخریم. او الله را به حکومت باز گردانده است. اگر خداوندگار خامنه ای امروز اعلام میکند التزام به ولایت مثل التزام به رسالت است و امامت، به دلیل آگاهی او از سلطه ای است که الله، رسول او و ائمه ی اطهار در درون ما بر قرار کرده اند. او بخوبی آگاه است که الله چگونه ما را پرورش داده است و چگونه عبودیت و اطاعت را در ذات ما نهادین ساخته است. این است زمینه ساز استبداد مضاعف دین و قدرت. حال بگذار که قدرتهای جهانی رویای روی کار آمدن اسلام رحمانی را در کشورما و در منطقه در سر بپروراند.
مسلم است اگر به احکام کودکانه و جابرانه شریعت وقعی نمی نهادیم، نه حکم قصاص میتوانست اجرا شود و نه احکام سنگسار. نه میتوانستیم یک دست و یک پای سارق را بر عکس یک دیگر منقطع سازیم و نه بهترین جوانان این سرزمین را به جرم «محاربه با الله،» «مشرک» و «منافق» به خاک و خون بکشانیم. فرمان این خشونت و کیفر را الله خود صادر نموده است. برقراری "امنیت اخلاقی، " مبارزه با "هنجار شکنی " و یا "بد حجابی " در حفظ حکومت شریعت است، حکومتی که تحقیر و توهین به زنان را مشروع، قابل توجیه و به چیزی خیلی طبیعی مبدل میسازد. وای از آن روزی که زنی حجاب از سر بر افکند. بدون تردید و بدون درنگ، قیامت برپا شود. حجاب حکم الله است. اگر اعتقاد داریم که بجز الله هیچکس دیگری نیست، باید به حکم حجاب نیز اعتقاد داشته باشیم و آنرا نیز بعمل در آوریم. آیا چاره ی دیگری هم جز پذیرش حکم الله، داشته ایم؟
بارها در لابلای خبر در می یابیم دست و پای انسانها را در زندانها باتهام سرقت قطع میکنند. قطع دست سارق، حکم الله است، نه حکم انسان، مجازاتی ست که الله برای سارق تعین کرده است. حکومت ولایت، مجری حکم الله است. چنین جنایاتی علیه بشریت تنها میتواند در جوامعی واقع شود که به اکبر بودن الله باور دارند. تنها الله پرستان هستند که میتوانند شاهد بر جنایت باشند و دم فرو ببندند. چرا که الله حق اعتراض را از بندگان خود سلب کرده است و آنها را به رعیتی سپاس گزار و قدرشناس تبدیل نموده است. نه اینکه چنین مجازاتی غیر انسانی، فقط ویژه جامعه اسلامی است. میشل فوکو، مولف و نظریه پرداز شهیر فرانسوی، از شکنجه هایی در قرن هفده و هیجده اروپا خبر میدهد که در ملا عام بشکل یک نمایش شکنجه بار و درد آور باجرا در میامد که دربرابر آن قطع دو عضو بدن بجرم دزدی در کیش اسلام، حرکتی ست بس انسانی و از سر ترحم. فوکو میگوید که در آنزمان این اعتقاد وجود داشت که صرفنظر از نوع جرم، متهم به "هزار مرگ " محکوم میشد. چرا که هر چقدر مجازات سنگین تر، احتمال وقوع جرم بندرت. این است که بعنوان مقدمه بدن متهم را سوراخ سوراخ میکردند و در آن سرب داغ میریختند. پوست سینه اش را میکندند و بر آن عسل میریختند که طئمه حشرات شود پس از آن متهم را به چهار اسب می بندند تا چهار تیکه شود. در صحنه ای که فوکو نقل میکند چهار تیکه کردن مجرم عملی نمیشود و در نتیجه جلاد مفاصل او را یک یک از هم جدا میسازد ( نظم و مجازت). فوکو خاطر نشان میسازد که
شناسایی و همدردی مردم با متهم بر علیه نظام عدالت شاهی و اعتراض اندیشمندان انسان خواه، به اصلاح قانون مجازات و بر قراری توازنی بین مجازات و مکافات گردید.
اما، حکومت اسلامی بجای آنکه در وضع قانون مجازات، از اروپا به لحاظ احترام به شان والای انسان سبقت گیرد، جامعه را به 1400 پیش از این، بدوران قبایل بادیه نشین اعراب بازگشت میدهند. با این وجود، چه بسیارند که فراموش میکنند جامعه ای که "شورطه " و یا گشتهای ارشادی میگمارد که رفتار و کنش انسانی را در تطابق کامل با قوانین دینی منظم سازد، جامعه ای است که شان انسان را به سطح حیوان تنزل میدهد. اگر جامعه انسانی میخواهیم ضرورتا باید خود را رها سازیم از آنچه اسلامی ست، بویژه در عرصه سیاست و قدرت. اگر از خاطرمان زدوده شده است که حکومت اسلامی چگونه ستون شریعت را در خون بنیان گذاشته است، هم اکنون میتوانیم مشاهده کنیم که داعشی ها بر روی دست آیت الله های مقدس حاکم بر کشور ما بلند شده اند و با افتخار تمام اسلام را در رسانه های اینترنتی به معرض نمایش میگذارند. که بچه راحتی سر انسان (ها) را همچون یک گوسفند قربانی از تن جدا میسازند بجرم آنکه به لاالله الا الله باور ندارد، بویژه اگر شیعه و یا کافر و مشرک باشد. مشاهده میکنیم که داعشی بهر جا که برسند کشتار است و ارعاب است و اسارت و غارت اموال و تجاوز و تصاحب زنان و سپس و بفروش رساندن آنان در بازار. داعشی ها میتواند یاد آور هجوم تازیان در بیش از 1400 سال پیش ازاین به کشور ما باشند
در چنین شرایطی تدبیر آن نیست که لزوما خود از دین پاک زدایی نماییم بلکه مهم آن است که به خلع حکومت الله در بیرون از خود بپا خیزیم. یعنی که بهمان عملی دست بزنیم که لوتر دست زده است. مارکس میگوید که لوتر ایمان به اقتدار را با بازگرداندن اقتدار به ایمان، ویران ساخت( نقد فلسفه ی قانون هگل، 258). این قول را شاید بتوان چنین قرائت نمود که ما به منظور آنکه تاریخ را بر اساس میل و اراده خود بسازیم، باید اقتدار به ایمان را بازگردانیم و جانشین اقتدار الله و شریعت او که مظهر آن علما و فقها هستند سازیم.. این بدان معناست که اگر نیازمند باور و ایمان به خداوندی هستیم که باید او را پرستش کنیم بعنوان خالق هستی، نه یک حاکم مقتدر و مطلق که نام خود را الله گذارده است و کیفر دهی کند و کین خواهی در نهایت خشم و خشونت و بیرحمی.
تدبیر آن نیست که مسئولیت را از دوش دین بر گیریم و بر دوش قدرت بگذاریم. ما باید بتوانیم یکتا پرستی را مناسب با شرایط موجود تراش دهیم. ما باید چهره کریه الله ای که ولایت جلوه آن است به مردم الله پرست نشان دهیم تا بتوانند خدا را فراخور حال خود بسازند. دوران مماشات با دین دیر زمانی است که بسر آمده است. اما سیاست ورزی و فرصت طلبی اجازه نمی دهد که این نبرد آغاز گردد. یکی آیه ی یاس میخواند که این چه تدبیری ست که تاریخ شهادت بر نا ممکن بود آن میدهد. بعضا ما را به دوران ما قبل اسلام باز میگردانند که نشان بدهند که قبل از ظهور الله در صحنه ی فرهنگ ما، ایرانیان بنده و عبد شاهان بوده اند. البته ایراداتی از این نوع، بیانگر چیزی نیست مگر هراس از وارد شدن در میدان کار زار نهایی که بوقوع خواهد پیوست صرفنظر از هراس و نگرانی ما. برای ما ایرانیان این کارزار یک ضرورت تاریخی ست. بر ماست که تاریخ را بسازیم و به حکومت الله برای همیشه خاتمه دهیم. این جبهه، یک جبهه ی اختصاصی نیست. هر کس که به سر افرازی و عقل و خرد بشر اعتقاد دارد میتواند با حفظ تمام باور ها و ارزشهای خود وارد میدان نبرد شود. در کارزار با حکومت الله هم دینداران میتواند شرکت کنند و هم بی دین انان هم شاه پرستان میتواند ورود یابند و هم جمهوری خواهان و نیز هم سبز ها و هم قرمزها. چرا که سرنگونی حکومت الله یک سرنگونی نظری ست. تا به بندگی خود آگاه نگردیم، تا خود را رها نسازیم نظام فرمانروایی و فرمانبری بر اساس امامت و ولایت ادامه خواهد یافت.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
منبع:پژواک ایران