جنگ عدالت با آزادی
فیروز نجومی
آیا تاکنون به گوش خود شنیده اید که گویند گان حکومت اسلامی از جمله خداوند خامنه ای و یا ریاست جمهوری، آقای احمدی نژاد، واژه آزادی را بزبان برانند؟ تعجبی ندارد اگر تاکنون نشنیده اید. میتوانید خاطر آسوده دارید که در آینده هم نخواهید شنید. اگر هم بر سر زبانشان نا خود آگاه جاری شود، تردید مدار که صد بار دهان خود را آب کش کنند. خطبه گویان رژیم دین برسر هر منبر ی که صعود کنند تنها از عدالت گویند، از عدالت پروری و عدالت گستری. آنها نمایندگان امام عصر اند. که خود مظهر عدالت است. برترین و بالاترین عدالت، عدالتی ست که نهائی ست، یعنی عدالت اسلامی، سراسر بیرحمی و انتقام جویی.
فرمانروایان، علما و فقها، آیت الله ها و حجت الا سلام ها و مجتهدین دانشگاهی و کار گزاران کلاهی شان از جمله رئیس جمهور، تنها از عدالت میگویند،و تنها به عدالت اندیشه کنند و چیزی جز عدالت نخواهند. بنا بر قول خداوند خامنه ای، عدالت یکی از اثبات های نظام اسلامی ست. یعنی عدالتی که دارای مجرای الهی است و ریشه در خرد و عقل خداوندی دارد بنام الله. نیازی به تعریف و تئوری و یا چند و چون ندارد. سهام عدالت توزیع میکنند، بنزین را جیره بندی و وعده های ریشه کن ساختن تبعیض و نابرابری را دهند با هدفمند سازی یارانه های نقدی. چه عدالتی؟ پرورش دهد ضعف و گدا پروری از یک سو، و غارت و راهزنی از سوی دیگر.
بی نیاز از گفتن است که ذات الله، خداوند یکتا و یگانه با چالش و چموشی سر سازگاری ندارد. در نظام اسلامی البته که باید شکر گذار بوده، سر تعظیم فرو آورده دم خویش، همچون سگی گرسنه به علامت خشنودی تکان دهی و سر در آخور خود نگاه داری. چرا که «نه گویی» و نفی و مقاومت، کفر است و باطل و محاربه با الله. زندان و غل و زنجیر، آزار و درد و شکنجه را باید به جان بخر ی اگر سخن به آزادی گویی و عدالت اسلامی را زیر سوال ببری و چیزی جز فریب و ریا کاری نخوانی . در این معنا، عدالت البته قدرت است و قدرت عدالت. بر قراری سکوت است و در هم فرو ریختن مقاومت. یعنی که عدالت اسلامی چیزی نیست مگر کینه توزی و انتقامجویی.
به زبان ساده تر، آنجا که حرف، حرف عدالت است، خبری از حرف آزادی نیست. زیرا، آنجا که عدالت هست نیازی به آزادی نیست. عدالت در حکومت اسلامی نقاب زیبائی است بر چهره ی کریه استبداد مضاعف دین و قدرت، خشم و خشونت، کینه توزی و کین خواهی. در حرف است که زیبا ست و فریبنده عدالت. بهمین دلیل دارای نیرویی ست جادویی و منفعل کننده، نیرویی که تضعیف کند در انسان توانائی نفی و مقاومت. آیا میتوان کسی را یافت که اظهار مخالفت و انزجار کند و هراسان شود از عدالت؟ آیا میتوان به عدالت نسبت شر و شرارت داد و آنرا شیطانی خواند؟ آیا هست فرد و یا ملتی که تشنه عدالت نباشد؟ اینست که حرف عدالت حرفی است تسلیم کننده و شعار ی ست انقلابی. حکومت اسلامی از زیبائی و نیروی این واژه بهره گیرد که آزادی را سرکوب کند و جامعه را به تسلیم و اطاعت، فرمان بری و فرمان برداری وا دارد.
اما، آیا میتوان قله های رفیع عدالت را پیمود در اسارت و بندگی؟ آیا عدالت میتواند وجود داشته باشد بدون آزادی؟ عدالت هرگز بدون آزادی بر صحنه هیچ اجتماعی ظاهر نشده و نخواهد شد. آنکه نفی کند این حقیقت را که عدالت بدون آزادی استبداد است و سرکوب و دیکتاتوری، نه به عدالت باور دارد و نه به آزادی.
در منظر خطبه گویان و منبر نشینان حکومت اسلامی، عدالت وسیله است نه هدف، وسیله ای در خدمت تحمیق مردم و تحکیم قدرت. عدالت بدون آزادی مستلزم تمرکز قهر است و قدرت در دست حاکم و حکومت. خطبه گویان و منبر نشینان حکومت اسلامی با شمشیر عدالت و لشگر خشونت، با برپا داشتن دار مجازات و تخته های شلاق زنی در ملا عام است که بجنگ آزادی میروند. که ترس و وحشت ایجاد و سکوت را برقرار و نظام تسلیم و اطاعت و یا نظم و انضباط شریعتی را پایدار و پا بر جا سازند. روشن است که در حکومت اسلامی آزادی برابر است با بی عدالتی. چرا که تمام اعمال زشت و ناپسند نتیجه آزادی است.
آنجا که عدالت ظاهر میشود، هیچ خوب و خیر و نیکی، از آزادی بر نخیزد. همه بدیها و زشتیها زائیده آزادی ست. بی حجابی و بی عفتی، فحشا و روسپیگری، آمیزش و معاشرت جنسیت ها با یکدیگر، نوشیدن و خوردن به حرامی. واضح است که حکومت اسلامی سر آشتی با آزادی ندارد. آزادی شیطان نهائی ست. چرا که تنها در آزادی ست که توانی نفی دین کنی و کفر گوئی بی آنکه بدار مجازات آویخته شوی. در آزادی ست که عقل و خرد خود بکارگیری و بر آن اساس بر گزینی آنچه خواهی و مسئولیت آنرا نیز بر دوش گیری. تنها در آزادی ست که میتوانی مسئول و متعهد باشی. در نظام اسلامی، آیا هست کسی مسئول؟ آنکه نماد قدرت است، مسئول نیست و آنکه مسئول است، بنده و فرمانبری، بیش نیست.
حکومت دین، از آغاز شمشیر عدالت را از نیام بر کشید که آزادی را از ریشه برکند. چون فرد آزاد هرگز بنده و فرمانبر نشود. تنها فرد آزاد است دانا و بینا. در آزادی ست که خود را شناسد بدون هرگونه هراسی، که هست، بی دین و یا با دین، کافر و یا مؤمن. در آزادی ست که استعدادها شکوفا شوند و خلاقیتهای انسانی بمنصه ظهور رسد و انسان به ماهیت انسانی خود دست یابد. نظامی که بر اساس عدالت حکومت میکند دشمن آشتی ناپذیر آزادی ست چون غایت ش عبودیت است و بندگی که این حقیقتی ست الهی. حال آنکه تنها چیزی که حقیقت دارد آزادی ست. تنها در آن صورت است که میتوان به یک قراردارد اجتماعی نائل گردید، تضمین کننده آزادی.
عدالتی که مقبولیت ش را مدیون یک قرارداد اجتماعی است بسیار متفاوت است با عدالتی که کسب کند مقبولیت خود را از شریعت اسلامی. یکی تغییر کند و انعطاف پذیرد با زمان. دیگری مطلق است و تغییر ناپذیر و نهائی. بی جهت نیست که عدالت اسلامی همراه است با بیرحمی و خونریزی. مثل قطع اعضای بدن انسان، تعزیر و تازیانه، سنگسار و قصاص. تنبیه و مجازات شرم انگیز اند و نشان پس روی جامعه است و عقب ماندگی، نشان ضعف است و خواری، نه نشان گذشت و بزرگی. دال بر تنزل انسان است تا حد یک حیوان بسته ربان. این عدالتی اسلامی متعلق بدوران بدویت بشری است و نیست شایسته ی بشری که در دوران پسا مدرن میکند زندگی. عدالت اسلامی نه تنها با خشم و خشونت همراه است بلکه پرورش دهد روح و فرهنگ شقاوت و بیرحمی، کین خواهی و انتقام جویی. چه تعجب اگر داستان رخت بر بستن خوبیها از جامعه و شکوه از بغض و کینه باز تاب یابد در مطبوعات اسلامی. انسان آزاد هرگز روا ندارد به دیگری آنچه را که بخود روا تذاند. این است عصاره عدالت انسانی.
حکومت اسلامی هراسناک از آزادی ست نه تنها بآن دلیل که بارگاه قدرتش را مواجهه با خطر فروپاشی کند بلکه هراس ش از طلوع روشنایی است و بینایی و دانایی و در نتیجه بروز چالش و چموشی، نفی و مقاومت در برابر امیال الهی و فرو گذاشتن کتاب آسمانی. ترس و وحشت از نقد و بررسی اسطوره ها و افسانه های رسالت و امامت و افشا ساختن ماهیت خرافاتی فقاهت است که حکومت دین با شمشیر عدالت به دفاع از تاج و تخت ولایت پرداخته است تا نیست و نابود سازد و بریزد خون آزادی. بیدار شو ای هم وطن. عدالت اسلامی، یک شعار پوچ است و تو خالی. حتی اگر امروز آنرا لباس بهار بپوشانی.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
منبع:پژواک ایران