دیفروشان دیروز فرمانروایان امروز
فیروز نجومی
فرمانروایان امروز بر سرزمین ایران، آیت الله ها و حجت الا سلام ها هستند، نیز فقها، علما، امامان جمعه و طلاب حوزه های علمیه در نقاط مختلف کشور. فرمانروایان امروز بر جامعه ایران، همه دارای دانش و معرفت الهی، تبلور "اخلاق اسلامی و جلوه معنویت اند. چنان نمایند که در شناخت خداوند و کلام مقدس او غوطه ور شده، از خود دوری جسته و در خداوند تحلیل رفته اند. بی دلیل نیست که به مرتبه «آیت الله» و «حجت» اسلام رسیده اند، بقله علم و دانش الهی، چنانکه نشانه ای از الله و در بیشتر مواقع حلوه او گردیده و یا برهانی بر حقانیت اسلام. فرمانروایان امروز، علم الهی و یا شریعت دین را در حوزه های علمیه میآموزند، در شهرهای، بعضا مقدس، مثل ، قم و مشهد و یا شهرهای بزرگ و کوچک در سراسر کشور از جمله اصفهان و شیرازو تبریز. در واقع فرمانروایان امروز حافظ و نگهبان شریعت و متولی دین بوده اند، صدر نشین قشری در جامعه معروف به "روحانیت،" قشری که حرفه شان دین بود، یعنی که از راه "دینفروشی" ارتزاق میکردند. بعبارت دیگر، فرمانروایان امروز دینفروشان دیروز اند.
حرفه دینفروشی آغاز شود با طلبه شدن و طلبه گری. با آموختن مقدمات زبان عربی، صرف و نحو آغاز گردد تا رفته، رفته به آموزش«اصول کافی» و دروس دیگر فقهی در دامن حجب الا سلامی برسد. اگر هوش و ذکاوت داشتی در گزافه گویی و مبالغه در "ب " و " حمزه " در ترکیبات مختلف اسم الهی، در ماهیت رحمان رحیم و رب العالمین؛ در تفسیر و تاویل کلمات الهی، بازاری خواهی داشت پر برکت و مشمول رحمت خدایی. در آنجا ست که میتوانی خود را به مرز خدایی برسانی، یعنی به رمز و رموز کلمات الهی آگاه گردی و به حقایق نهانی و تمام ناشدنی الهی پی ببری. تدبیر و حکمت الهی را در امور دنیوی و مافوق آن براحتی بخوانی. در اینجا ست که به اجتهاد رسی، یعنی به آن مرتبه ای که بدان وابسته میشود زنده ماندن و زندگی. یعنی که در اینجاست که در دینفروشی باستادی رسی. در این جا ست که دینفروشان میتوانند نور و درونمایه خدائی را از خود بروز دهند، به طلبه های جوان تر درس تقلید و تبعیت بیا موزند و تسلیم و اطاعت، که شرط لازم و ضروریست در کسب علم دینفروشی. یعنی که رساله توضیح المسائل به نگارش در آوری و به درجه و مقام آیت الهی نائل آیی، مسیری که هم اکنون در سوی کاخ نشینی است و فرمانروایی.
زمانیکه در حوزه ها و حجره ها میزیند، از سهم امام و درآمدهای املاک موقوفه، اعانه و صدقه بازاریان، حلال نمودن مال حرام، ارتزاق میکردند و به بخور و نمیری راضی بودند. باین دلیل استقلالی داشتند نسبی. خیلی محتاج دریوزگی قدرت نبودند. زمانیکه حوزه ها به سهم امام و صدقه و اعانه وابسته بودند، حساب و کتابی از در آمدها و هزینه های خود نگاه نمیداشتند. مجتهدین نقدی دریافت و زیر تشک نگاهداری میکردند و بشکل نقدی به مصرف تامین حوزه ها، پذیرش طلبه های جدید و تهیه معاش آنها میرساندند(هزینه ها از بودجه دینفروشی). بودند بسیاری که وابسته بقدرت بودند بی آنکه نام و چهره خود پنهان کنند. دینفروشان حرفه ای چون خود را غرق مینمودند در آموزش رمز و رموز کلام و شریعت الهی، احادیث نبوت و روایات امامت، معاف بودند از خدمات بیگاری و اجباری در ارتش شاهنشاهی. از گرفتن شغل و تن دادن به کارهای تولیدی نیز از دولت معافی اخذ نموده بودند. این باجی بود که قدرت به دین با طیب خاطر به قشر روحانیت و یا قشر دینفروشان می پرداخت.
روشن است که حوزه های علمیه و مکتب خانه ها، نه مکان پرس و جو است و نقد و کاوش و نه محل چند و چون و کنجکاوی. مثلا نتوانی انگشت ابهام و حیرانی بر لب گذاری و سوال بر انگیز ی بر سر دس مجتهد که براستی این چه خدائی ست که بسیاری از صفات و خلق و خویش همچون سیره و خلق و خوی دیکتاتوری ست قهار. در حرف رحیم است و مهربان در عمل پر از خشم است و خشونت. از تبه کاران یعنی آنان که در یکتایی و یگانگی اش شک و تردید کنند انتقام جویی کند و آنها را در آتش دوزخ می سوزاند؟ که این چه خدایی ست که اگر از او وحشت نکنی و ترس او را در دل جا ندهی، ترا در ته دوزخ اندازد که نه یک جان بلکه صد ها بار جان دهی و بار دیگر جانگیری. سوزاند ت در آتش، شکنجه ات دهد نه یکبار بلکه هزاران هزار بار تا ابد، گر از شریعت او رو ی بر گیری. یعنی اگر از حمد و ستایش و سائیدن پیشانی خود بر خاک پایش گریخته و به خواهش ها و تمنا های نفس خویش گوش فرا داده باشی. آیا این خدا پرستی ست و یا خود پرستی، سوالی نیست که خطور کند از ذهن طلبه زیرا که او آموخته است فن آوری در حرفه ی تقلید و تبعیت و پیروی. طلبه نتواند بپرسد از مرجع ش که خدا را چه به جباری و انتقام جویی؟ مگر نه اینکه این انسان است که جباری کند و انتقام جوید و به خون کشد، کشنده را، خدا اما چرا چنین کند؟ حوزه ها یا مکتب های الهی هرگز نبوده اند جایگاه بدعت و نو اندیشی. بلکه نهادهایی بوده اند حافظ و نگهبان راه و روش سنتی و کهنه پرستی، جمود و واپسگرایی، یعنی شریعت اسلامی. اما، حقیقت آن است که تنها با فریبکاری ست که میتوانی دین را بفروش برسانی.
اگر بگوییم حوزه های علمیه آرامگاه سخن و گفتار در باره انسان است و وجود و هستی و نیستی او، چیزی به عناد نگفته ایم. در جستجوی شناخت الله است که طلبه در حوزه های علمیه گام می نهد، نه انسان و جهانی که ساخته دست انسان است. طلبه میآموزد و به شناسایی آن می پردازد که هست و وجود دارد، که چیزی نیست به جر الله که همه چیز با نام او آغاز میشود و با نام او پایان مییابد. اول و آخر، هستی و نیستی الله است. الله است که همه چیز است و بشر هیچ است و نیست. اما در حوزه است که میآموزد که چگونه میتواند با بفروش رساندن دین؛ نماینده الله و یا ولی فقیه و فرمانروای یک جامعه شود و حق حاکمیت بر جامعه را بدست آورد.
این بدان معناست که همین بس که از حوزه علمیه برخواسته باشی داری همه دانشهای تخصص برای مدیریت اداره موسسات جامعه ای که سعی میکند که از قافله تمدن بیش از این عقب نماند، بدست آورده ای . بعبارت دیگر، برای اینکه بتوانی مدیریت نظام قضایی جامعه را بعهده بگیری، نیازی به مطالعه در تامین و گسترش حق و حقوق انسانی و در یک موسسه معتبر، نیستی. مثلا ، آیت الله صادق لاریجانی، بواسطه کدام کمال و شایستگی بر صدر عدالتخانه این کشور نشسته است؟ آیا نشانی هست که او دانایی و توانایی لازم را برای گسترش داد در جامعه دارا می باشد؟ همنین را میتوان در باره وزارتخانه ها و روسای نهاد های دولتی از جمله وزارت اطلاعات، ابراز نمود. فارغ التحصیلان حوزه های علمیه چون علم "کافی" که در "روایات" امامان، پس از احادیث و سنت پیامبر نهفته است، آموخته اند، نیاز به کسب هیچگونه تخصصی نیستند. آنها هم بر سپاه پاسداران نظارت دارند و هم بر نیروها و سازمانهای امنیتی و فرهنگی و افتصادی کشور.
از این حوزه ها و حجره ها ست که فرمانروایان امروز بال و پر گرفته و سراسر جامعه را به قلمرو خصوصی خود تبدیل ساخته اند. هیچ نهاد و موسسه ای نیست که تحت سیطره و سلطه دینفروشان حرفه ای برخاسته از قشر "روحانیت " نباشند. بر راس جامعه، مظهر اسلام، ولایت فقیه قرار دارد. ولایت فقیه از حجره به کاخ نقل مکان داده است. کلام الهی را بر یکدست برافراشته و در دست دیگر شمشیر تیز و برنده، آماده که بر هر گردنی فرود آید و هر سری را به تقلید و پیروی از رسالت بر زمین افکند. فقیه و عالم همچون گذشته فتوای حلال و حرام صادر نمیکند بلکه فرمان جنگ و تخریب و ویرانی، کشتار و اعدام و مجازات نیز میدهد. در تاریخ ایران شاهان خودکامه ای همچون ولایت فقیه، خشن و کین خواه وجود داشته اند، اما جلوه ی الله و جانشین امام نبوده اند و یا بکلامی بهتر دینفروش نبوده اند. چه، در چنین جایگاه رفیع و مقدسی است که فقیه میتواند هر فرمانی که اراده کند،از عزل و نصب رئیس و وزیر و مامورین گرفته تا مجازات و اعدام محارب، آنکه بجنگ الله رود، صادر نماید. فرمان او قانون است. او تبلور قانون است و قهر و قدرت الله، خدایی که بجز او هیچ کس دیگری نیست. تا زمانیکه امام خمنینی بود هیچکس دیگر وجود نداشت. چون آخرین حرف، حرف او بود. همچنانکه امروز نیز خدا خامنه ای، خدایی ست بی همتا. همه چیز، هست و نیست و هرچه هست از او آغاز میشود و باو ختم میشود. او فرمانروای کل قوا ست، کل شیء قدیر.
شورای نگهبان و یا شورای فقاهت، هم نهاد های قانونی را در تحت کنترل دارد و هم نهاد های اجرائی. هم انتخاب شونده را بر گزیند و هم بر انتخابات نظارت دارند. هر فرد منتخب باید که به تایید شورای فقها رسیده باشد. آنها میتوانند به پیشینه و سلوک و بینش و دینداری او به تفحص و جستجو به پردازند. این است که اشخاصی را که شورای فقهای نگهبان بر میگزینند به حجت الا سلام بیشتر شباهت دارند تا یک مدیر نهاد بوروکراتیک اداری، مثل آقای رئیس جمهور و یا سردار پلیس سابق تهران، محمود احمدی نژاد و سردار اسماعیلی مقدم.
ولی فقیه شخصا نیروهای انتظامی و امنیتی ، اطلاعاتی، جاسوسی و بسیجی را در کنترل خود دارد. نماینده های ش در تمام این سازمان ها حضور دارند. کلیه منابع طبیعی و ثروت ملی، همچنین درآمد هنگفت حاصل از فروش نفت و گاز در انحصار و مالکیت ولی فقیه و کارگزاران او قرار دارد. بدلخواه خود هزینه کنند بی آنکه مجبور به حساب دهی باشند. امام های جمعه که شهرها و شهرستانها، بخشها و قصبه ها و روستاهای کشور را تحت نظارت و کنترل خود قرار دارند، همه برگزیده ولایت فقیه هستند و تحت نظارت دستگاه بیت رهبری اند. نمایندگان ولایت فقیه نه تنها در نیروهای انتظامی و امنیتی و اداری حضور دارند بلکه نیروهای تولید صنعتی و فرهنگی نیز به فرمان آنان بگردش در میآیند. آنها نه تنها مالک بر کارخانه ها هستند بلکه نهاد های فرهنگی و علمی را تحت اختیار خود دارند، از دانشگاهها گرفته تا دبستان ها و دبیرستان ها، از نشر کتاب و روزنامه گرفته تا فیلم و تاتر و موسیقی. رادیو و تلویزیون البته که ملک خصوصی دینداران حرفه ایست. که بکار گیرند در پرورش بندگی، یعنی پذیرش حقارت و خواری، و اخلاق جهاد و شهادت پروری، یعنی مهارت در خشم و خشونت و خونریزی، غرق در تعصب و خود بینی. این نمودی ست مبتنی بر هؤمونی استبداد مضاعف دین و قدرت، که مظهر آن هیچ کس نیست مکر نهاد فقاهت.
حجره نشینان حوزه ها، آیت الله ها، حجت الا سلام ها، امام جمعه ها و طلبه ها و یا فریبکاران حرفه ای، فرمانروایان امروز در جامعه ایران هستند. فقاهت دیگر آن نهاد پیشین سنتی، مرکز آموزش و پرورش علم و علوم الهی (دینفروشی) نیست. این نهاد به رهبری ولایت به مقر فرمانروایی، تبدیل شده است. اگر پیش از این حوزه های فقاهتی بر ذهن و آگاهی و هویت و فرهنگ ایرانی سلطه انداخته بودند، امروز نگهبان شریعت هستند و نظم و انضباط اجتماعی . آنها هم قانون اند و هم ابزار قهر و قدرت و خشم و خشونت را در دست دارند. فرایضی را که در گذشته به میل و اختیار خود انجام میدادی، امروز یک امر اجباری ست، مثل حجاب و جدایی جنسیت ها. احکام دینی مثل حجاب و مصرف باده شیدایی دیگر پند و اندرز نیست، تیغ است و تازیانه، تنبیه است و مجازات، بند است بپای انسانها.
آیت الله ها و حجت الا سلام ها هستند که دادگاه های عدالت را در اختیار تام خود دارند، بنام الله است که خطا کاران را محاکمه کنند و شلاق زنند و بدار مجازات می آویزند. فریبکاران حرفه ای دیگر به سهم امام و صدقه و اعانه و در یافت وجوهات نیازمند نیستند. چرا که خود توزیع کننده رزق و روزی اند. درست است که نهاد های ساخته دست غرب مثل قانون اساسی و قوای سه گانه و نهاد های وزارتخانه ها مسئولیت اداره کشور را بعهده دارند. اما همه آنها از انجام وظایف خود باز ایستند اگر به وظایف خدا پرستی خود بی توجهی کنند و از اجرای شریعت الهی لحظه ای غفلت ور زند. نظام ولایت فقیه، نظام دفاع از حق و حقوق الهی است. عدالت وقتی بر قرار میشود که الله بحمق و حقوق خود برسد و آن زمانیست که محارب بدر مجازات آویخته شود، موی زن افشان نگردد، مال کسی بغارت نرود، زور دار به مرادش نرسد و زناکار سنگسار شود و از هر طرف یکدست و یک پای سارق بریده گردد.
فرمانروایان امروز بر جامعه ایران، نه به شیوه پیشینیان، کلاه خود بر سر دارند و نه زره در بر. نه مانند همقطاران متجدد شان کراوات می بندند و عطر و ادکلن بخود میزنند. حتی آنان که از بیرون از حوزه و بدون گذراندن دوره طلبه گری، در دانشگاه ها تحصیل کرده و به اجتهاد رسیده اند، از پوشیدن پیراهن یقه دار هم خود داری میکنند. مثال خوب، رئیس جمهور پیشین است و سراسر هیئت کارگزاران حکومت دین که ژنده پوشی و چرکین نمایی را الگوی دینفروشی قرار داده بودند. چرا که ظاهر سازی یک ضرورت و اصل دینفروشی. است. فرمانروایان حاکم بر سر زمین بلا خیز ایران فروشند گان زهد و تقدس اند.
آیت الله ها و حجت الا سلام ها که از حوزه های علمیه بر خواسته اند و در کاخ ها سکنی گزیده اند، ظاهر سنتی خود را حفظ کرده اند. اگر چه ابزار قهر و قدرت در انحصار خود دارند و دست هایی آلوده، با این وجود نماد و تبلور "روحانیت" اند. یعنی که بریده اند از این دنیای مادی و فانی. نه به مال و ثروت دل می بندد و نه به قدرت. پوشاکی دارند ساده و بی ریا، عمامه ای است و عبایی و قبایی، جامه ای عاری از آلایش و پیرایش. بدون هرگونه زینت و زرق و برقی. مجبور نیستند که البسه خود را به بوتیک های معروف پاریس و میلان سفارش دهند. استاد خیاطی در دکا نی محقر هم میتواند عبا و قبا و عمامه را بر سر هم کند. عبا و قبا و عمامه را باید یک لباس سنتی و بومی دانست. امامان و پیامبران که کت و شلوار و کراوات بتن نمیکردند. کت و شلوار و کراوات ساخت انگلیسی ها ست و ریشه استعماری دارد. به تقلید و تبعیت از امامان است که نعلین و دم پایی استفاده میکنند، نه کفشهای براق ساخته شده از چرم های ور نی و آنچنانی. بعبارت دیگر، آنها، یعنی آیت الله ها و حجت الا سلام ها، علما و فقها و طلبه های حوزه های علمیه، سر تا پا نشانی هستند از سادگی و بی آلایشی، از وارستگی و معنویت و فروتنی چنانکه میتوانی بیشتر از چشم خود به آنها اعتماد کنی. نه شمشیر خون آلود یزید را در دست آنها ببیی و نه میتوانی غارت و چپاولگریشان را را بر ملا و مچ آنها را باز کنی. فریبکاری نه تنها حرفه ی آنها ست بلکه ذات شان از فریب سرشته شده است، از دین، از اسلام.
محاسن این فرمانروایان، مردان زاهد و عابد، مطهر و پاکیزه بنظر رسد و مقدس و آسمانی. ریش مرتب و منظم دارند و پیشانی های پینه بسته شان حکایت کند از سجده های طولانی و میزان تسلیم به اراده الهی. هرگز نه در اندیشه زیبا ساختن چهره خویش اند و نه در آئینه شمایل خود را بنگرند. با اینکه دارای چشمهایی هستند پاک و پاکیزه و نافذ، به هیچ چیز خیر ه نشوند و یا حتی نیم نگاهی هم نی اندازند به چیزی و یا اندام غریبه ای بمنظور شناسائی. هیچ چیز نیست که نظرشان را بخود جلب کند. بویژه از نگریستن در چهره زن پرهیز کنند، حتی از نگریستن به همسر خویش خود داری جویند. بزیر می نگرند مبادا که در بالا چشمشان به چیزی افتاد گنه آلود و وسوسه انگیز و شیطانی. حال آنکه در آئین فقاهتی، یا آئین دینفروشان هیچ مکروه ی نیست که مشروع نشود و نه هیچ حرامی هست که حلال نشود. ربا، سود بازرگانی میشود و زنا امر خیر محللی.
فرمانروایان امروز نه هر گز در کاخهای مجلل دیده میشوند، و نه در جشن و سرور و شب نشینی ها به سلامتی یکدیگر می و باده نوش جان میکنند. طعام آنها نه از زیر دست سر آشپز های فرانسوی بیرون آید و نه چلو خورش است نه بره بریانی. پنیر مانده را با تیکه نانی بیات میل کنند و یا شکم را بطور کلی از طعام تهی نگه میدارند که در آن نور معرفت ببینند. گو اینکه چهره شان حکایت از اشتهایی سرکش و سیری ناپذیر میکند و از سهم هر مال دزدی ثروتی هنگفت انباشته کرده اند.
زن در زندگی آنها (آیت الله ها، حجت الا سلام ها، علما، فقها و طلبه های حوزه های علمیه و همچنین مجتهدین دانشگاهی) جایی ندارد. هرگز آنها را در کنار زنان شان مشاهده نکنی. عاشق نشوند و به زنان شان هرگز عشق نورزند. آنها عاشق خدا هستند و به خداوند عشق میورزند. دل به پیامبران داده اند و امامان. با زنان شان هم آغوشی کنند اما در راه رضای خدا و تولید نسل و با چشمان بسته، نه به منظور لذت و فرو نشاندن غرایز سرکش و لجام گسیخته(شهوت). آنها پیوسته در جنگ و ستیز هستند با غرایز و امیال درونی. گریز انند از خواهش ها و تمنا های نفسانی، بویژه آنچه شهوت برانگیز است و رضای تن را فراهم آورد. آنها بر آنند که نفس خود را باید نابود سازی تا به کمال انسانی برسی و به الله بپیوندی.
مجتهدین فرمانروا، از شنیدن نوا و الحان دلنشین موسیقی پرهیز کنند. از صدای ساز و ضرب، پایکوبی و طرب و شادی بیزارند. آلات موسیقی در نزد ایشان آلات بی خبری ست. آلات لهو و لعب است. آیا تاکنون شنیده اید که طلبه ای تار و یا سه تاری را در گوشه حجره خود در حوزه ایکه تحصیل علم الهی کند، نگاه دارد و یا به زخمه های دل انگیز آن گوش فرا دهد؟ آیا هرگز آوای دلنشین اکبر گلپا یگانی و یا شجریان و محمد اصفهانی، نمی گوییم حمیرا و هایده و مهستی را از بلند گو ها و گلدسته های مساجد و اماکن دینی، شنیده اید؟ که آنها جهنمی هستند و شنوندگان شان دوزخی. آیا هرگز آوایی بجز تسلیم و اطاعت و دعوت به بندگی و عبودیت، بگو ش رسیده است از آن گلدسته های سر بآسمان کشیده که از دنیای خواب و رویا بیرونت آورد. که در صبح سحرگاهی در گوشت فریاد کشد برخیز، طهارت و وضو گیر، غسل جنابت لازم است اگر شب پیش دچار انزال شده و یا با همسر خویش هم آغوشی کرده باشی. سپس فرمان دهد بر زمین افکن خود را در برابر الله و سجده نموده و بندگی بجا آور پیش از آنکه زندگی آغاز کنی. در نیمه ی روز، یعنی آنزمان که گرسنه است شکم و تشنه است لب، بار دیگر فریاد و نهی اذان از آن بلندی های گلدسته به گوش ات رسد که مبادا یاد الله و ابراز عبودیت در برابرش را از ذهنت بزد ایی. امر کند بشتاب به سویش که اول باید او را بستایی و حمد گویی اگر خواهی که از خشمش در امان باشی. غروب آفتاب نیز بار دیگر فرمان جار کشیده شود و به گوش جنبندگان رسد از گلدسته های مساجد. فرمانروایان امروز بر جامعه ایران فقط از تریبون های قدرت فرمان صادر نمیکنند بلکه از گلدسته ها نیز ما را باطاعت و فرمانبرداری و حفظ نظم و انضباط فرا خوانند. امروز گلدسته های مساجد هستند که نماد قهر و قدر تند. امروز عبادت نیست خدا پرستی ، سیاست است و قدرت با ابزار دینفروشی.
با اینکه طلبه ها هم اکنون از حوزه ها به بیرون زده اند و در صدر کلیه نهاد های اجتماعی و اقتصادی و نظامی و امنیتی و فرهنگی قرار گرفته و به وظایف اختصاصی مدیریت جامعه اشتغال دارند، با این وجود، بنا برملزومات حرفه دینفروشی، بیزاری خود را از یک سلسله از فعالیت ها در جامعه با دوری جستن از آنها نمایان میسازند. مثلا به تاتر و سینما هرگز گام ننهند و در کنسرتهای موسیقی شرکت نکنند، اگر فرمان لغو آنرا صادر ننمایند و تولید کنند گان هنر را مورد لطف و عطوفت فرمانروایی قرار ندهند. البته که دوست داشتند که موسیقی، تاتر و سینما و یا چیزی که ابزار لهو و لعب و بی خبری و بی بند و باری، مینامند اصلا وجود نداشت. چه باید کرد که کمی دیر به فرمانروایی رسیدند. در استخراج هنرها از زندگی و حرام و ممنوع ساختن فعالیت های هنری، کمی دوراندیشی از خود نشان داده و جانب مصلحت را برگزیدند و به زیست زیر زمینی آنها رضا دادند. یعنی وقتی که روحانیت از حجره ها و از درون حوزه های علمیه به بیرون خزیدند و کاخ نشین شدند از سر ضرورت پذیرفتند که هنر ها را استعمار، عمیقا آلوده نموده و در مان و یا نابودی آن در زندگی اجتماعی به زمان طولانی تری نیازمند است. بی انصافی ست اگر بگویی که مردان روحانی و نورانی از نوای دلنشین موسیقی لذت نبرند و کیف بآنها دست ندهد. آنها از شنیدن قرائت قرآن بوجد و سرور در آیند و گاهی از خود نیز مهارتی بسزا بمنصه ظهور رسانند هنگام روضه ی عاشورا و مرثیه خوانی. از هنر بازیگری و تاتر و نمایش، تعزیه خوانی و پرده داری را البته مجاز دانند و گرنه آنها نیز چیزی نیستند مگر انحراف از راه مستقیم و الله پرستی.
بنابراین، فرمانروایان ساکن کاخها، صاحبان قهر و قدرت ریشه در حوزه و حجره و مسجد دارند، نهادهای کهنسال دین فروشی، و از همان اماکن است که فرمانروایی میکنند. یعنی که دین و قدرت وقتی با هم در آمیزند و یکی شوند، نمیتوان آنها را از هم جدا ساخت و با آنان جدا گانه وارد کار زار شد. وقتی حوزه ها و مساجد به مقر فرماندهی دینفروشان تبدیل شده اند، آیا هنوز باید در پی ویرانی کاخها بود؟ آیا هنوز باید به سکوت تن دهیم و از اندیشه ویرانی حوزه ها و مساجد، سبب اصلی استعمار داخلی و تداوم جمود و واپسگرایی، اجتناب ورزیم؟ آیا میتوانیم رهایی یابیم و عروس آزادی را در آغوش گیریم بدون آنکه بساط دین و حوزه های علمیه را در هم فرو کوبیم؟ بدون آنکه حرفه ای زائد و انگل را یکبار و برای همیشه از صفحه ی تاریخ محو نماییم؟ آیا هستی ایرانی وابسته است به هستی شریعت الهی؟ آیا حکومت ولایت باید ادامه یابد تا قیامت؟ پاسخ شما چیست ای خواننده ی ایرانی؟
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
hpp://www.firoznodjomi.blogpost.com
rowshanai.org
منبع:پژواک ایران