آب، نان، آزادی!
فیروز نجومی
آنچه در شرایط کنونی بر ما حاکم است، ادامه نظام اسارت است و بندگی برخاسته از اصل و اصول دینی که خود ما نزدیک به نیم قرن پیش، بنیان حکومت آنرا بر نهادیم. با چشمانی بسته خویشتن را در گوالی عمیق و تاریک چنان پرتاب نمودیم که رهایی از آن، پس از گذشت نیم قرن، هنوز نا ممکن بنظر میرسد.
بدون تردین، این نگونبختی هرگز واقع نمیشد، اگر با مفهوم انسان آزاد، بیگانه و با آزادی غریبه نبودیم. آیا میتوان تصور نمود که با داشتن شناخت از انسان آزاد و غریبه نبودن با آزادی، به شرایطی تن داد که با خود چیزی جز اسارت و بندگی ببار نیاورد؟ چگونه ممکن است که باین واقعیت که آینده به انسان آزاد تعلق دارد، باور داشته باشیم، آنگاه برهبری آخوندی برخاسته از تاریکخانه های حوزه های علیمه تولید کننده قشر مفتخوار جامعه، برضایت تن بدهیم؟
ترسم که با انسان آزاد، که کیست و چیست و دارای چه مشخصاتی ست و با آزادی هنوز بیگانه ایم. چه آگر درکی، هر چند ناچیز، از انسان آزاد و آزادی در آگاهی جمعی وجود داشت، نظام اسارت و بندگی لحظه ای دوام نمییافت.
هماکنون شاهد هستیم که چگونه حکومت اسلامی، موسس نظام اسارت و بندگی، دستخوش چه طوفانهای پی در پی ای است، هریک سهمناکتر از دیگری. اما، بیش از 43 سال است که طوفانهای گوناگون حکومت آخوندی را از بیخ و بن بلرزه در آورده است. اگر نظام مانده است و دوام آورده است و برغم تمامی جزمگرائی و کهنه پرستی مانده است، آنرا نیز باید ناشی از بیگانگی جامعه با مفهوم انسان آزاد و آزادی بعنوان بنیان وجود و هستی بشر در این جهان دانست.
از آغاز، نیز، تمامی مشکلات مادی، حرفه ای و صنفی، از اقتصادی گرفته تا سیاسی و فرهنگی و بین الملی، همه معلول بیگانگی ما با انسان آزاد بوده است و غریبگی با آزادی و هنوز هم جامعه ما امروز با آن روی در روی است. چرا که چیستی و کیستی م،ا ریشه در نظام اسارت و بندگی دارد، در باورها، ارزشها و اعتقادات دینی که بارث در ما لانه کرده و ریشه در فرهنگی دارد برساخته شده از ستایش مفاهیم استبدادی و پرورش اخلاق تسلیم و اطاعت و فرمانبری.
اما، برغم منافع گوناگون مادی حرفه ای و صنفی، زمینه وحدت، و امکان یکتایی و یگانگی در جامعه وجود دارد. زیرا که منافع جمعی، نهایتا، از آزادی برمیخیزد و در آزادی ست که بازتاب مییابد. یعنی که آزادی ارجح است بر منافع فردی و یا خصوصی و حرفه ای و ضنفی، واقعیتی که بازتاب آنرا در جنبشهای اعتراضی کمتر میتوان مشاهده نمود. هنوز نمیتوان بر شعاری انگشت گذارد، بیانگر عشق و تعهد و نیاز جامعه بآزادی، تنها پدیده ای خالص انسانی، پدیده ایکه بدون آن انسان مفهومی ست پوچ و بی معنی.
.حکومت اخوندی، حکومت قشر مفتخوار و انگل جامعه، حکومتی خصم آشتی ناپذیر آزادی، خود حاصل بیگانگی جامعه ما با انسان آزاد بوده و غریبگی با آزادی. در شرایط دیکتاتوری با تاریخ و فرهنگی دراز و طولانی، نمیتوان انتظار پرورش اندیشه آزاد و برآمدن انسان آزاد را داشت. البته که از آزادی میگریختیم چون بزرگان، آرادی را همچون مرضی واگیر برآمده از غرب محکوم میکردند، که جامعه پاک و مقدس ما را بفساد ذلت و خواری بنفع غرب خواهد کشاند. آزادی را هرجا که میتوانستند مورد لعن و نفرین قرار میدادند و با مظاهر آن دایم در جنگ بودند. در واقع، این است تاریخ روحانیت، خصومت و نفی آزادی. چنانچه قشر آخوندی، از دیر باز، نزدک به 50 سال زودتر، ساختار قدرت را میتوانست بزیر سلطه خود درآورد، امروز در عهد "حجر" در دوران تاریکی زندگی میکردیم، کما اینکه هماکنون اگر در عصر حجر زندگی نمیکنیم، از سلطه تاریکی و سیاهی رنج بسیار برده و میبرییم.
البته که آخوند حاکم، وقتی ساختار قدرت را بچنگ آورد، اگرچه از همان آغاز غل و زنجیر اسارت و بندگی را بکار گرفت و تبعیت از احکام شریعت را اجباری نمود. با این وجود، برغم ترس و وحشتی که حکومت دین بر جامعه تحمیل کرده است، میتوان گفت که در تحلیل نهائیی جنبش های اعتراصی چه در شرق و عرب کشور صورت بگیرد و چه در شمال و جنوب، با هر هدف و منافعی، زائیده یک پدیده است، پدیده نا آزادیها، محدودیت ها و احکام دست و پاگیر دینی. برغم ظاهر، جنبش های اعتراضی، جنبشی هایی هستند پیوسته، منسجم و متحد که نهایتا از منافعی مشترک بر میخیزتد، از نیاز بآغوش کشیدن آزادی. چگونه میتوانی بخواست و طلب خود برسی در اسارت و بندگی با تقلید و تبعیت؟ چگونه انسانی خواهی بود اگر در چنین شرایطی بآنچه که میخواهی هم برسی؟ آزاد خواهی بود و یا اسیر و در بند؟
آگاهی جمعی از این بیگانگی، بیگانگی جامعه ما با آزادی و ظهور آن است که بتدریج جنبشهای اعتراضی را بسوی آزادسازی جامعه به پیش خواهند برد.اگر به جنبشهایی که در نفی و واژگونسازی نظام اسارت و بندکی، ار جنبش دانشجویی در 1375 گرفته تا جنبش سبز و در پی آن خیزشهای اسفند 96 و آبان 98 و هماکنون در جنبش اعتراضی معلمان، بازنشستگان، کارگران و بسیاری از حرفه ها و اصناف دیگر بنگریم، در حیرت خواهم بود اگر اعتراض کنندگان ندانند تا خود رها نساخته و نظام اسارت و بندگی را ویران نسازند بآنچه که میخواهند، به آزادی، بعنوان پیش شرط رسیدن بهمه خواستهای خود، دست نخواهند یافت. شاید بتوان شعاری را بنا ساخت بازتابنده وحدت سه خواست اساسی، بازنابنده وحدت منافع خصوصی و جمعی و مادیی و معنوی و یا بهتر است بگوئیم آرمانی. مثل نان، آب، آزادی. که بدون آزادی نه نانی بکف آوری و نه آبی، مگر در اسارت و بندگی.
البته که ظهور و بقای حکومت آخوندی نردیک به نیم قرن جای بسی نومیدی است. اگر امروز جامعه دست بگریبان مصیبت و نکبت، فقر و بدبختی و براستی در حقارت و خواری بسر میبرد، اگر ارزش نیروی کار ما روزانه کاهش مییابد و بدشواری میتواند پاسخگوی نیازهای ابتدایی فرد و خانواده ای باشد. اگر معلم و کارگر و بازنشسته نمیتواند شکم خود و افراد فامیل را سیر کند، خیلی تعجب نکنید اگر بگوئیم ریشه در نظام اسارت و بندگی و یا در عدم آزادی دارد.
در این جهت و سوی است که جنبش های اعتراضی بر اساس منافع حرفه ای و صنفی باید حرکت کنند، در سوی رسیدن به هدف با مفهومی ولا، همچون آزادی، ارحح بر هر منافع فردی و یا گروهی. نکبتی که امروز ملت ما با آن روزانه دست بگریبان است، مگر میتواند چیزی جز تقلیل انسان از یک موجود ازاد به یک بشر در بند، خوار و حقیر چیز دیگری هم تعریف شود؟
مسئله این این است که 43 سال است که این تقلیل بطرر مستمر در کلیه امور زندگی، در خانه و بیرون از خانه، امور اداری، انتظامی، دیوانی، کشوری، فرهنگی، هنری، اقتصادی، علوم طبیعی و فضائی و غیره، تاثیر خود را گذارده است و ما را بیک انسان نا آزاد تبدیل کرده است. وگرنه قبل از آنکه در اندیشه آلترناتیونظام سیاسی باشیم باید در اندیشه عرضه انسان آزاد باشیم بعنوان آلترناتیو یک انسان معتقد و مومن و دربند، انسانی شهید دوست و شهید پرور، انسانی بر ساخته دست جوجه آخوندهایی مثل علی اکبر رافعی پور و حسن عباسی. جوجه آخوند هایی که دردفاع از الگوی مقدس و مومن انسان، اما، خوار و در بند، چه خطها که بر مفهوم انسان آزاد نکشند و به منجلاب هستی ننشنانند.اینان با توسل باسطوره های دینی ست که تصویر آرمانی از انسان مومن و معتقد و یا در واقع اسیر و در بند را ترسیم میکنند. انسانی که در فرهنگ دینی ارائه میشود، بر نفی انسان و آزادی بنیاد گذارده شده است. یعنی که نظام آخوندی که اینان خطبه گویانش هستند، خصم آشتی ناپذیر انسان است و آزادی.
بنابراین، اگر بتوانیم انسان و آزادی را همچون یک آرمان درآغوش بکشیم، در همانحال به نفی بنیان انسان مومن و در بند، دست میزنیم. بدین ترتیب، میتوان انتظار داشت که کثرت، برغم گوناگونیی منافع، مقام و منصب، مشترکا انسان را ستایش نموده و آزادی را ارجح بر هرچیزی نهد. شاید بتوان تصور نمود که شعار آب، نان، آزادی بازتابنده میثاقی بشد اجتماعی که ساختار استبداد دین و قدرت را در هم فرو کوبد.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
منبع:پژواک ایران