آزادی و خود فرمانبری!
فیروز نجومی
فقها و علما، آیت الله ها و حجت الاسلام ها، از جمله ولی فقیه و رئیس جمهور و یا هر کس که در راه "اجتهاد" گام بر میدارد، ذاتا با دو واژه "آزادی" و "مسئولیت" بیگانه و غریبه اند. که نه هرگز این دو مفهوم را تجربه و یا احساس کرده، یا هرگز بآنها اندیشیده اند و در حوزه های علمیه در باره شان به بحث و جدل پرداخته اند. آنها "بندگی" و "عبودیت،" "تسلیم" و "اطاعت" را ارج مینهند. بهمین دلیل هم از آزادی میگریزند و هم از مسئولیت. چرا که در در اصل، "اجتهاد" چیزی نیست مگر آموزش علم "بندگی " و " عبودیت." آنها داوطلبانه خود را به الله، پیامبر وی، محمد و کتاب قران، و نیز به جانشیان پیامبر، امامان، و نیز احادیث و روایات، تسلیم کرده و خود را به اسارت احکام شریعت اسلام در آورده اند، احکام بلا تغییر و مطلق، احکامی مستقل از زمان و مکان. باینترتیب، ظاهرا، تمامی غرایز و خواهش ها نفسانی خود را به زنجیر شریعت میکشند. در نتیجه، بسی بسیار طبیعی ست که از برگزیدن بر اساس اراده آزاد و عقل و خرد انسانی بیزار باشند. از منظر بندگان اسلام، بویژه علما و فقها، آزادی چیزی ست ذاتا شیطانی، بیانگر تمام آنچه شر و زشت است در وجود انسانی، لذت میجوید و لهو و لعب جسمانی. نمی شناسد هیچ قید و بندی را آزادی. نه اینکه انسان بودن به آزادی یست بلکه آزادی، تقلیل انسان است به حیوان. چه، این حیوان است که رها از هر قید و بندی ست و آزاد به پاسخگویی به غرایز نفسانی. آدمی بمنظور آنکه به مقام انسان برسد باید یو غ شریعت را بر گردن نهد، هم عقل و هم غریزه را به پیش داده ها، به قواعد کهنه و پوسیده دوران ابتدایی بشر، تسلیم نماید. به فرمان خدا و پیغمبر و امام و ولی فقیه است که انسان میتواند به رستگاری برسد، نه در آزادی، آزادی ره به سیاهی میبرد و تیره بختی.
مجتهدین بزرگ از خود میگذرند و خویشتن را بفراموشی می سپارند که به خدا برسند. در قاموس فقاهت، انسان وقتی به کمال میرسد که در بندگی و عبودیت به مرتبه نمادین برسد. باین دلیل از آزادی میگریزند، اما، در منجلاب فساد و فریبکاری غوطه ور شوند. همچنانکه، وضع موجود، سندی ست بر این برهان.
بی جهت نیست که روحانیت و در راس آن ولایت خود را مصون از مسئولیت میدانند. که هیچیک از طلبه های حاکم مسئولیت پذیر نیستند. چرا که آنها هرگز آزاد نبوده و نیستند. چون مسئولیت تنها میتواند از آزادی برخیزد. در نبود آزادی، مسئولیت چیزی نیست مگر اسارت. یعنی که مسئولیت زمانی موجودیت پیدا میکند که آزادی وجود داشته باشد.
کدام یک از علما و فقها از جمله ولایت که قدرت را در دست خویش متمرکز ساخته اند، خود را مسئول مدیریت وضع کنونی جامعه میداند، جامعه ای که در جهان شهرت ش را در سرکوب آزادی و حق و حقوق بشر، در خشونت و بیرحمی و برپا داشتن مجازات اعدام بطور روزانه و در ملا عام، کسب کرده است. اجساد آویخته از دکل جرثقیل های عظیم، نماد دشمنی شریعت اسلامی ست با مسنولیت و آزادی.
روشن است که فردی که آزاد نیست نه خود را مسئول میداند و نه توانایی پذیرش مسئولیت را دارد، صرفنظر از جایگاه اجتماعی، چه روزنامه نگار باشد یا یک دانش آموز و دانشجو و یا آموزگار و استاد، یا یک عالم و فقیه. آیا یک زندانی میتواند مسئولیت پذیر باشد. چگونه میتوان از یک اسیر و زندانی انتظار مسئولیت را داشت؟ آدمی که در اسارت بسر میبرد نه میتواند نه بگوید. و نه میتواند در مقابل قدرت مطلق فرا قانونی نا مسئول زندان، به مقاومت برخیزد. برای گریز از رنج و درد اسارت، چه زندانیانی که به جنایات مرتکب نشده اعتراف نموده و جان را به دژخیم ولایت تسلیم مینمایند. این زندانی ست، آنکه در بند است و اسیر ، نه آنکه ذیل حکم مرگ را امضا میکند و نه آنکه طناب شریعت را بگردن محکوم میاندازد.
در واقع مسئولیت گریزی محور گفتمان خطبه های امام جمعه ها از راس تا زیر است. همین بس که به خطبه های حضرت ولایت و یا امام جمعه ها بر فراز منبر و درسهای فقهی نظر افکنی. آنها پیوسته، «مسئولین» را مورد خطاب و مواخذه قرار میدهند. گاهی آنها را شماتت میکنند که چرا کوتاهی اینجا و غفلت آنجا شده است. فی المثل آخوند جنتی، فرشته مقرب، در یکی از خطبه های خود مسئولین را مواخذه میکند که چرا در مبارزه با "بد حجابی، " "شل " میایند؟ البته این در حالی ست که خود و همقطرانش بر مرتبه های بلند قدرت، آنجا که تصمیم های بزرگ و سرنوشت ساز اتخاذ میشوند، تکیه زده اند. آنها یا قانون گزارند و یا رئیس و وزیر و دبیر این سازمان و آن نهاد دولتی اند. اگرچه، آنان گردانندگان نظام اسلامی اند، اما، بری از مسئولیت اند. افرادی همچون صادق لاریجانی که مراتب اجتهاد را گذرانده و کنترل یکی از پرقدرت ترین نهادهای جامعه را در کف دارد، چگونه میتواند به خود بعنوان یک مسئول بنگرد، در حالیکه در بندگی و عبودیت نسبت به ولایت، مدارج عالی را پیموده است؟ به چنین شخصیت مقدسی مسئولیت نمی چسبد
حضرت ولایت، خداوندگار خامنه ای در دیدار خود با رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری، "وظایف خطیر مسئولین " را، بنا بر گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر رهبری، یک بیک چنین بر میشمارد:
«واقع بینی و دیدن نقاط مثبت فراوان در كنار برخی نقاط ضعف»، «افتخار به نسل جوان مؤمن و انقلابی»، «استفاده از ظرفیت های بی شمار داخلی و ملی»، «غفلت نكردن از دشمنی دشمنان»، «مرزبندی صریح و شفاف با جبهه استكبار»، «نترسیدن از دشمن»، «تكیه به مردم و تقویت حركت جهادی»، «حفظ و تقویت وحدت ملی»، «توجه به فرهنگ دینی و انقلابی»، و «گفتمان سازی»، از وظایف خطیر مسئولان نظام در سطوح مختلف است.
حضرت ولایت نه تنها خود را از مسئولیت پذیری مصون میسازد بلکه اعضای خبرگان را نیز مصونیت از مسئولیت می بخشد. اقتدار قانونی نظارت بر رهبری را از خبرگان صلب میکند و قدرت نظارت بر مسئولین را بدانها واگذار میکند. آخوند خداوند خامنه ای، که فرمانروای کل و نهایی جامعه است، جامعه ای که هیچ چیز در آن بگردش در نیاید مگر به امر او، جامعه ای که تنها تصمیم گیرنده و تنها سخنگوی ملت، هیچکس دیگری نیست مگر ولی فقیه، فارغ از هر گونه مسنولیتی ست. او نه مسئول خوشامدگویی به تحریم های اقتصادی ست و نه مسئول ادامه غنی سازی هسته ای بهر قیمتی، که نهایتا اقتصاد کشور را ورشکسته و جامعه را بسوی فساد و تباهی کشانده است، نه مسئول سقوط پول ملی و سربه آسمان کشیدن ارزش ارز و طلا، غارت های بزرگ میلیاردی، تورم افسار گسیخته ، بیکاری 25 درصدی، کاهش سرمایه گذاری داخلی و خارجی، افزایش فقر و عقب ماندگی، تخریب زیست محیطی، هوای آلوده و مسموکننده، هیچیک ربطی، نه به "رهبر معطم " دارد و نه به ذهن کور و تاریک وی.
این بدان معنا است که آنجا که آزادی نیست، همچنانکه ملاحظه شد، مسئولیت هم وجود ندارد. مسئولیت تنها میتواند در آزادی زاییده شود. آنها که از "آزادی مسئولانه" سخن میگویند، در نهایت منظوری ندارند مگر اطاعت و فرمانبری. آزادی مسئولانه از همان نوع مسئولیت هایی ست که حضرت ولایت در دیدار با خبرگان رهیری بر شمرد، مثل «واقع بینی و دیدن نقاط مثبت فراوان در كنار برخی نقاط ضعف». اینجا مخاطب حضرت ولایت کسی نیست مگر فرمانبر، کسی که مسنول است و اطاعت میکند، باید از این خبر دهد و نه از آن.
این جاست که همه آنانی که یو غ شریعت را بگردن خود انداخته، در دامن حوزه های علمیه پرورش و از آن جهت بر مردم ولایت یافته اند، نمیتوانند «خود فرمانبر» و یا «خود آئنین،» یعنی آزاد باشند. چراکه «خود فرمانبر» هرگز خرقه زهد بر تن نکند و به عبودیت و بندگی نیز تن ندهد. فرد آزاد فرمانبر نیست و از هیچکس جز خود فرمان نمی گیرد، چون تنها او ست که مسئول است. فرد آزاد، فرمانبری را دون شان انسان میداند. بی جهت نیست که روحانیت دشمن آشتی ناپذیر آزادی است. چه فرد «خود فرمانبر» مستقل است نه "مقلد، " نه تابع است و نه پیرو. خود فرمانبر در پی تغییر وضع موجود است در سوی کشف مرزهای جدید آزادی و ساختار یک جامعه انسانی. تنها «خود فرمانبر» است که می تواند مسئولیت بپذیرد، چون ذاتا اندیشمند و خرد ورز است و با بکار بست آنها ست که راه خود را میجوید. بهمین دلیل وقتی آخوندهای مقدس از آزادی مسئولانه سخن میگوید در واقع درخواست فرمانبری از فرمانبران میکنند، از محرومان از آزادی. اما، نسل آینده به نسل خود فرمانبران به نسل آزادگان تعلق دارد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
منبع:پژواک ایران