به پيشواز 18 تير
خوانش روند تاريخ يك علم است: جنبش زنده پيش مي رود
کاوه احمدی علی آبادی
تاكنون جنبش ما دستاوردهايي داشته كه حتي خوشبين ترين كارشناسان و فعالان جامعه مدني تصور و پيش بيني آن را نيز نمي كردند. وقتي كه اعتراضات به نتايج انتخابات درابتدا به نظر نمي رسيد، از خوشبينانه ترين منظر، افقي روشن تر از تغيير چند شخص را در برخي مناصب حكومتي نشان دهد، نخستين موج اعتراضات كه با تظاهرات آغاز شده بود، زماني كه با سركوب هاي كور و جنايت هاي وقيحانه پاسخ داده شد، مشكلي ريشه اي تر را عيان ساخت: مسأله اساسي جامعه ما، تغيير چند شخص ولايتمدار با انتخاباتي گزينشي و دموكراسي صوري نيست، بلكه مشكل آن است كه قدرتمداران، نه فقط نقد، كه اعتراضات و مخالفت ها را بر نمي تابند و تمامي جنايت هايي را كه به رژيم هاي پيشين و جلادان تاريخ نسبت مي دهند، خود وقيحانه تر و اين بار با نام دين و مجوز شرعي انجام مي دهند.
از سويي، اين مسأله اجتماعي، خود مشكلي ريشه اي تر را در جهان بيني حاكمان، پرتوافكني كرد: آنان تصور مي كردند، انسان مومن كسي است كه همه كارها و جنايت هاي ظالمان روزگار را مرتكب شود، اما با مجوز شرعي!؟ تو گويي اين همه رنج ها و مبارزات مردان عدالت طلب تاريخ براي آن بود، تا جاي تعدادي حاكم را با واژ ه هايي زيبا عوض كنند و وقتي حكومتي به نام دين تشكيل شد، مجاز است، هر كاري را مرتكب شود و از هر سركوب و ظلمي فروگذار نباشد، چون اينك علاوه بر قدرت زميني، به مجوز آسماني نيز مجهز است! اين نشان مي داد، كه همان ديني كه ادعايش را داشتند، نمي شناختند كه طاغوت متذكر شده در كتب مقدّس، حاكم بي دين نيست، بلكه حاكمي است، كه دقيقاً با توسل به ارتباطات آسماني مي خواهد بر خود مشروعيت و حقانيت بخشد و از اين روي خود را رب (يعني صاحب اختيار) مردم بداند و ديگران نيز ناگزيرند كه بپذيرند و اگر بدون توسل به دين ظلم كند، جابر است. و اگر غير از اين بود، پيامبر اسلام زماني كه مكه را فتح كرد مي توانست لااقل جنايتكاران و شكنجه گران مكي را به قصاص اعمالشان برساند، اما نگفت تقيه يا مكر كردم، بلكه عملاً همه را بخشيد. نگفت چون گفتم، اعدام نكنيد، آنان را اعدام نكنيد، مثلاً تيرباران كنيد.!؟ از اين جور استفاده از بازي زباني به قيمت جان و زندگي مردم، كار شيادان است، نه پيامبران و انسان هاي باوجدان و آن مكر با خداست و مردم، نه مكر با دشمنان. كار كساني كه در دين شان هنوز تفاوت چنگيزخان با محمد را نفهميده اند، آن وقت مي خواهند علم تان را هم ديني و اسلامي كنند!؟
اعتراضات شما موجب شد تا مقامات و مسئولاني كه به سبب بت سازي از اشخاصي در تاريخ معاصر، نمي توانستند يا نمي خواستند، بازجويي هاي قرون وسطايي، اعترافات با شكنجه و تجاوز، دادگاه هاي صوري كه حكم شان از قبل مشخص است و اعدام هاي فله اي و رفتارهاي وقيحانه با خانواده هاي مظلومان و مغضوبان را بشنوند، ديگر نتوانستند كه چون گذشته نبينند و نخواستند كه بيش از اين خود را بفريب اند. نامه هاي مكرر شما از وضع زندان خطاب به بالاترين مقامات و مسئولان و بي توجهي ايشان بدان ثابت كرد كه آنان به روشني از آنچه در زندان هاي مي گذرد، آگاه اند و برايشان مجوز شرعي و فقهي نيز صادر مي كنند و اگر در مواردي به آزار و شكنجه كه هرگز -شجاعت و حقجويي اش را نداشتند،- بلكه غيراستدارد بودن شرايط زندان (!) اذعان كردند، براي عدالت محوري نبوده است، بلكه چون همه تصميمات شان شويي بوده براي بي گناه جلوه دادن تمامي شكنجه ها و جناياتي كه به نام دين و مجوز حكومتي كه اسلامي مي خوانند، انجام مي شده و مي شود، تا با اين بصيرت، بقيه آزار و شكنجه ها باز ادامه يابند. نامه هاي شما بهانه بي خبري و بي اطلاعي را از آنان گرفت و نقاب از چهره اسلام مزورانه شان برداشت و حجت را در دنيا و آخرت بر آنان تمام ساخت. هم چنان كه منطقه نيز اسلام شيادانه شان را شناخته و همه چون بزي گر از آنان اعلام برائت و دوري مي كنند، و مجبورند تا همچون همين نامه ها و طومارهاي ساختگي كه با نام گروه ها و جريانات مردمي در كشور صادر مي كنند، خود از طرف مردم منطقه براي خويشتن اعلاميه حمايت بنويسند و بخوانند. حتي همين قدر هم سواد ندارند كه ادبيات اعلاميه ها لااقل عيناً ادبيات رسانه هاي حكومتي نباشد! چون نحوه نگاه به قضايا و حتي كاربرد واژگان از زباني به زباني ديگر متفاوت است.
در حالي كه به نظر نمي رسيد، رهبران نمادين جنبش براي مبارزات مسالمت آميز و به دور از خشونت، راهكاري به جز تظاهرات داشته باشند، تغيير و انعطاف تظاهرات و مخالفت هاي مردمي، جهت بعدي حركت را عيان ساخت و جريان توفنده اعتراضات را با عمق بخشي چند لايه، وارد فازي جديد كرد: الله اكبرهاي شبانه، اعتصاباتي در قالب نهادهاي مدني و مبارزاتي نامتقارن و فرسايشي براي رژيم سركوبگر و مهمتر از همه، راهنمايي براي مبارزات مسالمت آميز منطقه و جهان كه وقتي با حكومت هايي به غايت سركوبگر و استبدادي مواجه اند، اعتصابات و مخالفت هاي شان را مي توانند به صورتي خاموش دنبال كند؛ اعتصابات خاموش، تعطيلي هاي غيررسمي و خاموش و... و حالا تظاهرات خاموش در پياده روها.
اما رهبران حقيقي ما در زندان ها و مسلخ ها، با باورپذيري نفس مبارزات دردمند شان، نخست به خود باوري در راه مبارزات شان رسيده اند و سپس اين شجاعت شان را به ما منتقل ساختند. در مقابل، ترس چنان سركوبگران را فرا گرفته كه موج دوم مبارزات تان كه از زمستان سال گذشته و با تأثيرپذيري از جرقه هاي انقلاب هاي خاورميانه و شمال آفريقا راه افتاده بود، چنان آنان را شوك زده كرد كه سعي كردند خود را به خواب زنند، ولي بيفايده بود و جنبش زنده بود و مدام خود را بازتعريف و بازآفريني مي كرد، در اهداف، روش ها، تاكتيك ها و مهمتر از همه، طرح مسائل اساسي جامعه و حاكميت. جنبش زنده است و مردگان آنان اند كه فريادهاي اعترضات كه جاي خود، اعتصابات و مبارزات خاموش تان را درك نكنند. آنچه برايشان گرانتر تمام شده بود، ديگر نمي توانستند براي مردم منطقه به تبليغ دين رياكارانه شان بپردازند و همان گروه هاي اسلام گرا نيز نحوه برخوردشان را با مردم و معترضان كشورشان ديده بودند و ديگر قسم حضرت عباس نمي توانست تقيه و مكرشان را اعمال كند و دم خروس ظلم و تجاوز و جنايت، بر همه چيز گواهي مي داد و مي دهد. از اين روي، به وضوح مي بينيد كه گروه هاي مذهبي كه قبلاً از آنان دستور مي گرفتند، اينك حتي نظر مشورتي شان را نيز وقعي نمي گذارند و تا ديروز اگر به بهانه حكومت هاي نيمه ديكتاتوري خاورميانه، خشونت و ترورهاي شان را رنگ انقلابي و آزادي خواهي مي زدند، اينك سركوبگري و شيادي شان بر همگان حتي نوچه ها و مزدوران شان به ثبوت رسيده است و دولت هاي مردمي خاورميانه با ظهورشان، خلاء موجود خواسته هاي آزادي خواهانه و انساني و عدالت محور را كم و بيش پاسخ مي گويند و با پررنگ تر شده نقش شان، نقش شيادان نيز مدام بي رنگ تر مي گردد؛ چنان كه در توافقات فتح و حماس و نقش هاي مثبت تركيه و اخيراً مصر در منطقه ديديم. يادمان نرود، هر قيام مسالمت آميزي كه موفق شود و هر ديكتاتوري كه سقوط كند، يك پيروزي براي مبارزات مدني مسالمت آميز همه ماست.
توان برآورد رفتارهاي ولايتمداران را هنوز ندارند، براي دنيا پيام مي فرستند كه چنين و چنان كنند!؟ دُن كيشوت حقيقي آنجاست و سروانتس با آن كه مي خواسته فتوحات اسپانياي زمان خود را به تمسخر بگيرد، اما آن فتوحات، گر چه با جنايت توأم بود، نه شجاعت، اما تصرف واقعي يك سرزمين بود، ولي اينك دولتمردان ايراني در روياهاي خود برنده مي شوند و در توهمات شان بر جريانات منطقه تأثير مي گذارد، اما حتي آنجا نيز كابوس هاي جنبش رهايشان نمي كند؛ به خصوص كه اكنون حتي پرچم هايشان را نيز در منطقه آتش مي زنند. هنوز مهره هاي كليد بيت شان را كه به فرمان تحليلگران شياد، ايشان را به بازي گرفته اند، نمي شناسند، بعد براي اروپا و آمريكايي پيام مي دهند كه حتي تجربه يك روز زندگي –با سفر توريستي اشتباه نشود- در خارج از كشور را نداشته اند، كه اگر مي داشتند همچون رهبران باسوادترشان، تا پايشان مي رسيد، آنچنان خود را گم مي كردند كه هم جمهوريت و هم حق رأي زنان را كه قبلاً ضد اسلامي دانسته بودند، ناگهان مشروع مي شمردند، و خود باختگي يعني اين كه ناگهان بدون تفكر و تنها با جوگير شدن تغيير نظر بدهي، نه جواناني كه به جاي لباس هاي كهنه قرون گذشته مي خواهند نوع پوشش شان را خودشان برگزينند و مهتر از همه، كساني كه حتي يك روز سابقه دانشجويي در دانشگاه را نداشته اند، چه رسد به رياست و مديريت برحسب تخصص و علم، تعيين كنند، چه چيز علمي است و چه چيز غيرعلمي و تمدن و پيشرفت چيست و تحجر و جهالت چه و نوع ارتباطات در دانشگاه بايد چگونه باشد. در حالي كه خود بارها براي سخنراني هاي نمايشي به دانشگاه آمده اند، فضاي سخنراني شان از دختر و پسر پر بود و نه ديواري كشيده و نه آن را مختلط مي شمردند، آخر آن زمان براي جمع كردن رأي و تحقق اسلام ناب رياكارانه شان به دانشگاه آمده بودند، ولي اينك با اين رفتارهاي كودكانه به خيال خود مي خواهند از دانشجويان انتقام بگيرند. زشت تر از آن، حمله و تجاوز به زنان و دختران با حمايت حكومتي تعدادي روضه خوان سر گردنه و نيروهاي جنايتكار رژيم، كه با نوع اظهارنظرشان نيز خود را لو دادند كه تمامي آن ها صحنه سازي است براي سخت گيري بر مردم.
اما از سويي ديگر، به سبب همين منطق كور، با اين كارهاي ناشيانه خود، به اعترضات و قيام مان، ابعاد جديد بخشيدند. آن ها از اعتراض به نتايج انتخابات و تغيير شخصيت ها، به سوي مقام هاي بالاتر اوج گرفت، سپس نشان داد كه قانون اساسي داراي وجوه ديكتاتوري و دموكراتيك است و اتفاقاً طوري تنظيم شده تا وجوه استبدادي اش بر وجوه دموكراتيك اش بچربد و بر آن سوار باشد، و گرچه اين مشكل در دوران اصلاحات نيز با تجربيات مكرر خود را نشان داده بود، اما نابينايان ترجيح مي دادند تا آن را به عدم ولايتمداري نسبت دهند، اما اينك مي بينيد كه ولايتمداران شان با آنان كاري كردند و مي كنند كه غيرولايتمداران نكردند و كف گير خورده به ته ديگ. قانون اساسي زماني داراي وجاهت قانوني است كه پس از نگارش توسط منتخبين مردم، دوباره با رأي مستقيم مردم تأييد شده باشد و تازه قوانيني كه عادلانه باشند و گرنه هيچ دستخط جابرانه و ظالمانه در هيچ كتابي نمي تواند، مانع از فريادهاي عدالت خواهانه و ضد ستمي شود كه از خداي درون بر مي خيزد: وجدان بيدار شده انسان. ولي سركوبگران و قدرت پرستان ثابت كردند، نخستين كساني كه قانون اساسي را وقعي نمي گذارند، خودشان هستند و در عمل هر جا برايشان صرف نداشت با مصلحت و بصيرت، قانون اساسي كه سهل است، نص صريح كتاب خدا را ناديده مي گيرند، اما دينمداري شان وقتي گل مي كند كه پاي قدرت و حكومت شان در ميان باشد كه آن زمان از خود مي سازند و مي بافند و به نام دستورات اسلامي به خورد مردم مي دهند.
دكتر كاوه احمدي علي آبادي
عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
عضو جامعه شناسان بدون مرز
منبع:پژواک ایران