فقاهت در اسلام نيست
کاوه احمدی علی آبادی
بحث از نوع اسلام اینک در کشورمان متداول شده و متأسفانه بیش از آن که گفتگویی درباره شناخت اسلام باشد، برچسب و شعاری شده بر علیه دیگری. از این رو بر خود واجب دیدم که آن ها را برای شناخت اسلام چنان كه ادبيات قرآن است، واکاوی و تحلیل کنم تا هر کس ابتدا خویشتن و اعمال و روش و منش اش را مقایسه کند با آن و انواع اسلام موجود و خود بشناسد اسلامی که تاکنون بدان عمل کرده و متعاقب آن خود برگزیند اسلام موردنظرش را، بدون این که به دیگران نسبت دهد، هر نوع از اسلامی را که می پسندد. باز تکرار می کنم، اهمیت این بحث همچون مقایسه وقایع قصص پیامبران و تاریخ اسلام از آن روست که در عصری که از اسلام تنها مشتی شعار باقی مانده و جایی که جانی، شیفته قدرت و فرصت طلب را با محمد، رحمت جهانیان عوضی می گیرند، ضروری است از این مباحث درس گیریم و نه آن ها را به مانند یک قصه برای هم تعریف کنیم و نه به عنوان فحش و برچسب به دیگران نسبت دهیم. نگارنده سعی می کند که هر دیدگاهی را هم از درون و هم از بیرون تبیین و تحلیل کند، از این روی در پاره ای از موارد از زبان همان نوع اسلامی که پیروانش اعتقاد دارند و انجام می دهند، سخن می گوید و ممکن است از نظر خوانندگان طنز به نظر رسد که حقیقتاً چنین نیست و به جای خنده، جای گریه دارد.
نخست بايد اشاره كنم، كه دين اسلام برخلاف بسياري از اديان –همچون زرتشتي، مانوي، يهودي و بسياري فرقه هاي مسيحي- هرگز طبقه اي را به عنوان متولي و مبلغ دين از ديگر اقشار جامعه متمايز نمي كند و هر مسلماني همچون بقيه مسئول است؛ به همين سبب اهل تسنن كه 90 درصد مسلمانان جهان را تشكيل مي دهند، طبقه روحاني به عنوان متولي دين ندارند (اما چهار فقه دارند كه شيعيان به اشتباه آن ها را چهار مذهب مي نامند). تبليغ دين و امر به معروف و نهي از منكر، البته بدون اجبار –چون قرآن مي فرمايد در دين اجباري نيست- وظيفه همه بوده و هست؛ آن هم كاري كه مصداق معروف و منكر باشد و شخصي كه خودش در اين امور يد طولايي نداشته باشد، نه چون امروز كه دزد سر گردنه، فرياد آي دزد مي زند و زني را به جرم دزديدن چند تكه نام به زندان مي اندازند و نهادي كه خود در تجارت موادمخدر در منطقه دست دارد، تعدادي انسان بيكار را كه از فقر و نداري به سوي خرده فروشي موادمخدر وارداتي همين نهادها به ناچار كشيده شده، گرفته و اعدام كنند و كسي را كه تمامي زندگي اش شيادي مصلحتي بوده، مدعي اند كه يك دروغ هم در زندگي اش نگفته است!؟ اما چنان كه گذشت حتي طبقه روحاني نيز تنها در دو دين زرتشتي و يهودي است كه در حد فقاهت تنزل كرده است و اين اديان نيز به همين ميزان فرو كاسته شده اند. طبقه روحاني و مبشرين عادي –غيرروحاني- در بسياري از فرقه هاي مسيحي بدون ورود به فقه، به تبليغ پرداخته و توانسته از اين طريق بدون جنگ، بيشترين ميزان پيروان مسيحي را از ميان ساير اديان جهان كسب كند. تاريخ اديان را مطالعه كنيد تا دريابيد، دين و كيشي كه در حد شريعت و فقاهت فرو كاسته شد، بايد فاتحه آن دين و كيش را خواند و نياز به ديني و كيشي جديد است و يكي از دلايل تمايل بسيار زياد جوانان در ترك دين و كيش شان و گرايش به ساير اديان و كيش ها در كشورمان را بايد نتيجه طبيعي آن دانست؛ البته بايد توجه كرد كه تغيير كيش، تغيير دين نيست و ممكن است كه شخصي از كيش اسلام به كيش مسيحيت تغيير كند، اما دين اش همان اسلام باشد يا كسي كيش اش اسلام باشد، اما دين اسلام نداشته باشد و پاره اي احكام جاهلي و مسائل فقهي را به جاي روح دين اسلام عوضي گرفته باشد.
دينداري فقاهت محور تنها در اسلام سابقه ندارد و در اديان ديگر، به خصوص نزد شريعت يهود و مغان زرتشتي –دينكردهايشان درست همچون توضيح المسائل امروزتان هستند- بسيار متداول بوده و هست و حتي پاره اي از آن معيارها توسط فقهاي يهودي كه به اسلام تظاهر مي كردند، وارد شريعت اسلامي شده و در زمان پيامبر جزو آن نبوده و دو قرن بعد رسوخ كرده است؛ همان كاري كه فقهاي متعصب يهودي –با يهوديان حقيقي اشتباه نشود- مي خواستند با مسيحيت نيز بكنند و چيزي نمانده بود كه موفق نيز شوند، اما پولس بود كه با درك حقيقت مسيحيت، آن را نجات داد. عيسي كه خداوند در قرآن آن را كلمة الله مي نامد، مهمترين پیام اش پس از خدمت، محبت و رحمت، مبارزه با کسانی بود که اين چنين با ظاهری دینی، خود را به شعائر و شریعت دینی مزین کرده بودند و تصور می کردند بدین سبب متدین ترند و بر دیگران برتری دارند. او پیروان خویش را به شدت از آنان بیم داد. عيسي حتی زنی بدکاره را بخشید و به او بشارت نجات داد، ولی این متظاهران دینی را هرگز. این گروه که فریسی خوانده می شدند، از علمای دینی و متشرعینی بودند که تصور می کردند به سبب رعایت شریعت و احکام و دوری از محرمات بر دیگران برتری دارند و هر روزه برطبق مسائل روز احكام جديد صادر مي كردند. او پیروان خویش را به شدت از آنان برحذر داشت و از رفتارهای به دور از نفس دین آنان بیم داد. پیوسته به شاگردان و پیروان اش می گفت، از خمیرمایه فریسی ها (گروهي از فقهاي يهودي) و صدوقی ها (سران سیاسی قوم یهود) دور بمانید. شاگردان خلاصه فهمیدند که منظور از خمیرمایه همان تعلیمات دینی شان است. عیسی این جمله اشعیاء نبی را مصداق عینی ایشان دانست که فرمود: «این مردم با زبان خویش مرا تصدیق می کنند، و قلب های شان از من دور است». حتماً گفته های عیسی در انجیل را درباره این گروه از دین داران بخوانید. نگارنده بخش هایی از آن را در اینجا می آورد: «این طور که علمای مذهبی و فریسی ها پشت سر هم قانون وضع می کنند، انسان خیال می کند جای موسی را گرفته اند! ... هر کاری می کنند برای تظاهر است. دعاها و آیه های کتاب آسمانی را می نویسند و به بازویشان می بندند. دامن رداهایشان را عمداً درازتر می دوزند تا جلب توجه کنند و مردم آن ها را دیندار بدانند... نماز خود را مخصوصاً طولانی می کنید تا مردم شما را دیندار بدانند، ولی دور از چشم دیگران مال بیوه زنان بیچاره را می خورید. ای دوروها! وای بر شما. همه جا را زیر پا می گذارید تا کسی را پیدا کنید که مرید شما بشود. و وقتی موفق شدید، او را دو برابر بدتر از خودتان سزاوار جهنم می کنید...». انجیل متی، باب بیست و سوم، بخش هایی از آیات 2 تا 15. سپس خطاب به شاگردان می گوید، هر چه بیشتر به دیگران خدمت کنید، شخص بزرگتری می شوید. چون بزرگی در خدمت کردن است. اما کسی که خود را آدم بزرگی بداند، پست و کوچک می شود و کسی که فروتن است، بزرگ و سربلند می گردد. باز در جایی دیگر خطاب به متشرعین می گوید: «شما فریسی ها ظاهرتان را می شویید، ولی باطن تان کثیف و پر از حرص و طمع و شرارت است... وای بر شما ای فریسی ها که هر چند با دقت یک دهم تمام درآمدتان را در راه خدا می دهید، ولی عدالت و محبت خدا را به کلی فراموش کرده اید... وای بر شما فریسی ها که بالای مجلس نشستن را در عبادتگاه ها و سلام و احترام مردم را در کوچه و بازار دوست دارید! بدانید که داوری هولناکی در انتظار شماست... شما مردم را در زیر بار تکالیف دینی خرد می کنید... خدا شما را مسئول خون تمام خدمتگزاران خود می داند که از اول پیدایش دنیا تا حالا ریخته شده است... وای بر شما ای علمای دینی چون شما حقیقت را از مردم پنهان می کنید...»؛ اتفاقاً یکی از علمای دینی که در آنجا حضور داشت به عیسی گفت: آقا شما با این حرف هایی که زدید به مقام من هم توهین کردید. که عیسی پاسخ داد: «بلی همین چیزهای هولناک در انتظار شما هم هست». انجیل لوقا، باب یازدهم، بخش هایی از آیات 39 تا 52. توجه كنيد كه از اين توصيفات اگر تنها چند اسم –فريسي و صدوقي- را حذف كنيم، تصور مي كنيد شخصي در دنياي امروز نسبت به فقهاي امروز چنين سخناني مي گويد، چون نفس رفتار و اعمال به طرز بهت آوري يكسان است.
در اسلام فقاهت محور با آن که در گفتار می گویند که به ترتیب اصول و فروع دین مهم است و احکام و مسائل فقهی در درجه بعدی قرار دارند، اما در عمل درست عکس آن است و احکام و مسائل فقهی و ظواهر دینی هستند که ملاک متدین بودن آدم ها را می سازند. مهم است که با کدام پا وارد کجا شوید و کفش هایتان چه رنگی باشد، ولی روح اسلام اهمیت ندارد، اصلاً وجود ندارد، اسلام همان شریعت و احکام اسلامی است که فقها به اقتضای زمان باید چیزهایی بدان افزوده و یا از آن کم کنند و عقیده دارند اصلاً رسالت محمد با احکام به روز شرعی و فقهی آنان است که کامل می شود!؟ و کاری هم ندارند که قرآن چیز دیگری بگوید، چون در عمل اصلاً قرآن مهم نیست، بلکه همین احکام و شکّیات حین فرایض دینی و نحوه عمل به آن ها مهم است. چرا كه قرآن كه حرف نمي زند، اين حجت خداست كه مي گويد، معناي آن چيست. غافل از اين كه اتفاقاً قرآن نيز مي فرمايد كه كتاب خدا حرف نمي زند، اما با آناني سخن نمي گويد كه بر دل هايشان مهر زده اند –به سبب، سختي دلها، تحجر و تعصب و جاهليت- و حتي مي فرمايد كه رسول الله با وحي نيز نمي تواند-پيامبري كه معاني قرآن را تحريف نمي كند كه هيچ، غلط نيز معني نمي كند و اگر اشتباهي نيز صورت گيرد، توسط وحي بعدي اصلاح مي شود- ايشان را هدايت كند!
اولين كارشان اين است كه ادبيات قرآن را كه دين را در نزد همه مردم، در همه دوران ها اسلام مي داند، عملاً خط بطاني بر آن مي كشند و آن را در حد شريعت اسلامي فرو مي كاهند و شريعت اسلامي را نيز به مسائل فقهي و مسائل فقهي را نيز به استنتاج هاي من در آوردي خود تقليل مي دهند. اسلاميان فقاهت محور با آن که اذعان دارند که اسلام و اصول آن تحقیقی است، اما تصور می کنند که تحقیقی یعنی این که بعد از تحقیق حتماً باید اسلام را پذیرفت- خوب شد معني تحقيق را هم فهميديم كه اين فقها چون ساير مسائل و شبهات برايمان روشن كردند!- در گفتارشان مسلمانی را نیز پدر و بابایی نمی دانند و شهادتین را ضروری می شمرند، اما در عمل کسی که تنها در شناسنامه اش نوشته باشد، مسلمان و پس از سن بلوغ دین دیگری را اختیار کرده باشد، مرتد شمرده که حکم آن هم اعدام است و پیداست که در درون به همان اسلام پدر و بابایی و شناسنامه ای ایمان كه جاي خود، بلكه حتي اسلام زور و شمشير ايمان واقعي دارند و تنها در ظاهر است که اسلام را تحقیقی می نامند و ترجيحاً براي اين كه مخالفان اسلام انتقاد نكنند، در لفظ چنين مي گويند. كاري هم به آيات چه مكي و چه مدني كه اذعان بدان دارند كه دين من براي من و دين شما براي شما و در دين اجباري نيست، ندارند. در این نوع از اسلام، حتی قرآن بر اساس رسائل خوانده می شود و نه برعکس، چه رسد به سنت و سیره پیامبر! و با اين كه مي گويند كه اگر چيزي در نص قرآن بود، هيچ روايت و سنت و اصل فقهي نمي تواند در ضديت با آن پذيرفته شود، اما عملاً برعكس است و حد رجم را كه در قرآن تقبيح شده واجب شمرده و با اين كه قبول دارند كه حجاب در اسلام اجباي نبوده، بلكه آن را اجباري كرده و براي مردان نيز حجاب تعريف كرده اند و آن هم نه فقط براي مسلمانان، بلكه ساير شريعت ها و اديان و حتي خارجي ها را نيز به زور محجبه مي كنند كه ثواب دارد و اخيراً مسائل من در آوردي بدحجابي و فضاي مختلط را نيز بدان افزوده اند!؟ مگر اين كه سنت و روايتي احكام جاهلي را تجويز كند كه آن موقع خيلي به مذاق شان خوش مي آيد و هر طور شده به شكلي به اسلام مي چسبانند؛ از ناسخ و منسوخ گرفته تا سنت و روايت و اجماع و الي آخر. تفسير قرآن نيز كار كسي نيست، چون بايد شخص مطهر (!) و معصوم باشد تا حرف اش پذيرفته باشد و چون تو نيستي، پس قرآن را بايد رها كرد و چسبيد به همين مسائل فقهي خودمان كه راهي بسيار طولاني است، اما نگران نباشد كه چنين شروع مي شود: ضَرَبَ، ضَرَبا، ضَربوا ...
و حقيقتاً نيز كسي را كه به سبب اين تعصبات و دورغ ها و بهتان ها و ظلم ها، خدا زده باشد، قرآن و پيامبر نمي توانند نجاتش دهند و او جايش در دنيا همان گوشه و كنج جهان سوم است و در آخرت به عنوان كسي كه پيرو كتاب خدا و رسول خدا بوده داوري نمي شود، بلكه همچون كسي كه پيامبرش علامه مجلسي و كتاب اش افتراي روشن به خدا و رسول اش است، مجازات خواهد شد و داوري و مجازات دهشتناكي در انتظارش است. به جز معدودي از روحانيون باوجدان و آزاده كه با چند حكم فقهي و طمع هاي دنيوي و اخروي، انسانيت شان –فطرت الهي- را زير پا نگذاشتند، حجت بر جملگي فقها و روحانيون تمام.
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
دكتراي فلسفه و اديان از آمريكا
*عضو هيئت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
منبع:پژواک ایران