حقايق پشت ترور سفير عربستان
چرا آمريكا از طرح ترور توسط رژيم ايران متعجب شد؟
کاوه احمدی علی آبادی
دكتر كاوه احمدي علي آبادي
عضو هيئت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
عضو جامعه شناسان بدون مرز
اخباري كه حكايت از طرح ترور سفير عربستان در خاك آمريكا مي كند، فكر بسياري از تحليلگران را مشغول كرده است. براي درك صحت و سقم شان مي بايست به تحليل اطلاعات موجود بپردازيم. اخبار مي گويد كه طرح ترور از طريق يك واسطه صورت مي گرفت. تا اينجا درست است و كساني كه رفتار ايران به خصوص پس از 11 سپتامبر را زير نظر داشته اند، آگاه اند كه ايران حتي در منطقه نيز هر نوع عملياتي بر عليه آمريكا را از طريق واسطه ها انجام مي دهد. از ميان تحليلگراني كه احتمال صحت طرح را زير سوال برده اند، كساني هستند كه مي گويند، اين طرح از آن روي تازگي دارد كه ايران معمولاً واسطه هايش را از طيف هاي مذهبي كه مشرب ايدئولوژيك مشتركي با آنان دارد، انتخاب مي كند، ولي اينك كارتلي مكزيكي كه به مواد مخدر اشتهار دارد، چيز عجيبي است! عجيب نيست، وقتي دريابيم كه زماني به ارتباط ايران با القاعده و طالبان نيز با ترديد مي نگريستند، چون آنان را از نظر ايدئولوژي مخالف يكديگر مي پنداشتند، اما اينك همه، آن استدلال را غلط مي دانند. اين بدان معني است كه ايران هر جا كه مصالح نظام را در كاري ببيند، حتي حاضر است با شيطان نيز همكاري داشته باشد، البته نه شيطان بزرگ! اما نكته ناهمخوان اصلي، كه تقريباً هيچ مقام امنيتي نمي تواند بپذيرد، اين خبر بود كه قرار بوده در قالب طرح هايي ديگر، سفارت هاي اسرائيل و عربستان در آرژانتين نيز بمب گذاري شوند! مي پرسيد چرا؟ چون هرگز و هرگز واسطه اي كه براي يك مأموريت امنيتي فرستاده مي شود، در جريان طرح هاي امنيتي ديگر قرار نمي گيرد، مگر اين كه مقامات بالاتر امنيتي دلشان خيلي پر بوده و خواسته باشند، يك درد دلي هم با او بكنند!! نه تنها او بلكه مقامي از سپاه قدس نيز كه با واسطه در تماس بوده و موفق شده فرار كند، نمي تواند در جريان باشد و در هيچ كجاي دنيا سرويس هاي امنيتي، نه تنها طرح هاي مختلف عملياتي خود را اين گونه انجام نمي دهند، بلكه حتي در يك عمليات نيز همه در جريان كليت طرح قرار ندارند و هسته هاي منفرد هر يك بخشي از عمليات را انجام مي دهند. اين هم براي آن است كه اگر تيمي لو رفت، كل پروژه متوقف نشود و هم وقتي همه در جريان كليت كار نباشد، وقتي حتي برخي دستگير شوند و تحت شكنجه قرار گيرند، باز اطلاعاتي به جز بخش مربوط به خود ندارند كه بيرون بريزند. در اختيار داشتن مكالمات ضبط شده درخصوص اين عمليات، يك خبط امنيتي فاحش ديگر است. هرگز سرويس هاي امنيتي در مكالمات تلفني از عمليات شان و آن هم ديگر عملياتي كه در ساير نقط جهان مدنظر دارند، حرف نمي زنند! اما اگر بيشتر دقت كنيد، مقامات آمريكايي از مكالمات تلفني اين افراد مظنون سخن نگفته اند، بلكه از مكالمات تلفني مقامات ايراني حرف زده اند. اين يعني آنان فايل هاي صوتي شنود مكالمات بالاترين مقامات ايراني را كه مي توانستند در جريان عمليات مختلف مدنظر رژيم ايران باشند، در اختيار دارند! پس چرا آن را علني نمي سازند؟ چون منابع اصلي شان در ايران لو مي رود. چون واسطه هايي كه دستگير شده و تحت تعقيب اند، تنها مهره هاي سوخت شده ظاهر اين ماجرا هستند و مدارك اصلي كه در اختيار مقامات آمريكا قرار گرفته، نمي تواند براي همگان فاش شود، زيرا منابعي كه اين اطلاعات مهم را در اختيارشان قرار داده اند، باارزش اند و نمي توانند با عيان ساختن شان، به مقامات و مسئولان ايراني بفهمانند كه مطمئن ترين افراد امنيتي شان، همزمان مطمئن ترين منابع آمريكا نيز هستند. به همين سبب است كه اوباما به شكلي سربسته در مصاحبه خبري اش گفته كه اگر آمريكا منابع و مداركي محكم در اختيار نداشته باشد، ممكن نيست كسي را متهم كند و براي اطمينان يافتن اعضاي شوراي امنيت مدارك اش را تنها به بالاترين مقامات آنان و عربستان و متحدان اش ارائه كرده است. نكته بعدي، درخصوص نحوه تماس واسطه و آن هم اولين تماس با كارتل مكزيكي است. او با كسي كه مأمور اف. بي آي. بوده تماس گرفته بود. دقت كنيد، اگر واسطه با كارتل مربوطه تماس مي گرفته و سپس مأمور اف. بي. آي در جريان قرار مي گرفته، طبيعي بوده، اما واسطه هم اولين تماس و هم تمامي تماس هاي بعديش با مأمور مذكور بوده است. پس واسطه هيچ تماسي با كارتل نداشته، بلكه با كسي كه فكر مي كرده از اعضاي كارتل است تماس داشته است. مأموري كه نفوذي در كارتل موادمخدر بوده است و براي ديدار از آمريكا به مكزيك آمده است. اگر مأمور موردنظر نفوذي بوده پس بايد در مكزيك باشد، و اگر بعد از تماس تلفني واسطه با او به مكزيك آمده پس شماره تلفني كه از طريق سپاه قدس در اختيار واسطه قرار گرفته، شماره مأمور اف. بي. آي بوده است و كارتل مكزيكي، يك سراب براي واسطه بوده است. يا به عبارتي ديگر، واسطه تنها طعمه اي بوده كه مستقيم به سوي تله اي كه برايش طراحي كرده بودند، رفته است. اين بدان معني است كه اساساً طرح از طرف سپاه قدس براي اجرا طراحي نشده، بلكه براي لو رفتن برنامه ريزي شده است!! درست است، طيفي كه در ايران اين طرح و برنامه را ريخته به منظور لو رفتن اش آن را تنظيم كرده، تا روابط آمريكا با ايران را تا آستانه يك جنگ پيش برد. براي تجسم كليت تصويري كه پيش روي طراحان است، بايد بقيه آن پازل را تكميل كرد.
چرا آمريكا از طرح ترور توسط رژيم ايران متعجب شد؟ اين است طرح مسأله اساسي در بحران اخيري كه بين ايران و آمريكا پيش آمده است. واضح آن كه، اتهامات طرح ريزي و حتي اجراي طرح هاي تروريستي توسط حكومت ايران چيز تازه اي نيست و حتي پيش از اين دادگاه هايي براي آن اتهامات تشكيل شده و احكامي نيز براي برخي مقامات ايراني صادر شده است، پس چرا تحليلگران آمريكايي متعجب شده اند؟ به عبارتي ديگر، تعجب مقامات آمريكايي، تعجب آورتر است! درك علت اين تعجب مي تواند به كشف صحت و سقم اتهام و سناريوهاي مدنظر طراحانش كمك كند.
اين تعجب موقعي معنادار خواهد بود كه در همين ايام، مقامات آمريكا سيگنال هايي متضاد با طرح يك ترور از مقامات ايران دريافت كرده باشند؛ سيگنال هايي براي ارتباط و رفع تنش از روابط دو كشور. آن گاه ست كه مي فهميم، چرا تحليلگران آمريكا روي اين احتمال فكر مي كنند كه مقامات امنيتي-نظامي ايران شايد بدون اطلاع مقامات يا سياستمداران ايراني دست بدين اقدام زده اند! ولي چيزي كه اين تحليلگران از آن خبر ندارند، پيام هاي صوتي است كه به عنوان شواهد تأييد اين ترور توسط برخي از رهبران ايران، به تنها معدودي از مقامات امنيتي و سياسي آمريكا ارائه شده است! اين بدان معناست كه برخي از مقامات ايراني متوجه شده اند، عدم ارتباط و وجود تنش بين روابط ايران و آمريكا به نفع ايران نيست و شروع به اقداماتي در پشت پرده براي تنش زدايي كرده اند، در حالي كه طيفي از مقامات ايراني كه توسط نيروهاي امنيتي و نظامي رژيم حمايت مي شوند، بشدت مخالف با آن هستند و از اين روي ممكن است، بدون اطلاع مقامات نخست، و با حمايت برخي ديگر دست به چنين كاري زده باشند. اين تحليل، فايل هاي صوتي اي را كه نشان مي دهد، دستور اين طرح از طرف مقامات ايراني صادر شده، توضيح مي دهد. اين امر نه تنها محتمل است، بلكه عكس آن غيرطبيعي است، اگر از اطلاعاتي كه به خصوص در دو، سه سال اخير از تلاش هاي ديپلماتيك مقامات ايراني و اختلافات به وجود آمده بين شان، پرده برداري شود. تنشي كه آن را به شكل اختلاف نظر رهبران ايران درخصوص اعضاي سرويس هاي امنيتي، گزارشاتي كه آنان بر عليه ساير مقامات ايراني داده و كنار گذاشتن يا ماندن آن ها پيش آمد. گزارشي كه عيان مي ساخت، برخي از مقامات ايراني با مقامات آمريكايي تماس هايي داشته اند. همين گزارش بود كه تصميم گيري براي خروج يا ماندن نيروهاي اطلاعاتي گزارش دهنده را تا آستانه يك رويارويي بين مقامات ايراني پيش برد. دقيقاً از همان زمان بود كه سرداران امام زمان، ناگهان تبديل به جريان انحرافي شدند! انحراف از چه؟ هر كسي به فراخور ميل اش مي تواند بيشمار اتهام و انحراف عليه مقامات ايراني پيدا كند، اما پاسخ نيروهاي امنيتي كه گزارش را ترتيب داده بودند و چنين چرخش ناگهاني را صورت داده بود، تنها يك چيز بود: منافع اسرائيل.
مسأله تنها بر سر بر سر زبان افتادن "جريان انحرافي" نيست، بلكه جرياني است كه مواضع آن پيش از اين تقويت مي شد و با هر كسي كه آنان در مي افتادند، حذف شده و فراموش مي شد -آن هم كساني كه سابقه اي ديرينه در انقلاب و جايگاه هاي قدرت اش داشتند- و هر كسي كه در كنارشان بود، مدام از او مي شنيديد و پستي به پستي ديگر را فتح مي كردند، اما حالا برعكس شده بود، همين طيف چنان ضعيف شده بود كه رسمي و غيررسمي از همه جا خط مي خورد و توان دفاع از خود را نداشت، چه رسد به ضربه زدن به ديگران و مهمتر اين كه، هر كسي اينك در تقابل با جريان انحرافي قرار مي گرفت، نه تنها موضع اش تقويت مي شد، بلكه حتي وقتي از پستي خط مي خورد، به سرعت پستي ديگر مي يافت و در رسانه ها مدام سخن از آن ها بود، حتي بيشتر از زماني كه وزير بودند! اين تنها يك معني مي توانست داشته باشد: صاحبان حقيقي قدرت، اين عروسك هاي تعويض شده روي صحنه نيستند، بلكه جريان مسلطي در پشت صحنه اند كه به فراخور مصالح خود، تعيين موضع كرده و حتي تغيير موضع مي دهد و در نتيجه روي صحنه برحسب تصميم آنان پا برجا مي ماند، يا تغيير مي كند. جريان انحرافي كه قرار بود، سرداران امام زمان باشند، پا روي خطوط سرخ آنان گذاشته بودند، پس بايد به همانجايي مي رفتند كه بسياري از مقامات و رهبران پيشين انقلاب رفتند. مشكل روابط ديپلماتيك يا حتي رفع تنش در برخي زمينه ها بين ايران و آمريكا نيست، مسأله آنجاست كه آنان حتي كوچكترين تماس با مقامات آمريكايي را تابو مي شمارند! بايد پرسيد، چه چيزي سبب شده كه اينان هر نوع تماس با مقامات آمريكايي را كه زير نظر خودشان نباشد، خط سرخ خود مي دانند؟ هيچ توضيحي منطقي برايش نخواهيد يافت، مگر اين كه مديريت روابط ايران و آمريكا با واسطه گري خودشان به شكلي كه منافع خودشان را تأمين كند -درست همچون ماجراي ايران-كنترا كه دلال و همه كاره اسرائيل بود- و آن را برطبق منافع خود تنظيم كنند، به عنوان علت اصلي در نظر گرفته شود. در رسوايي ايران-كنترا تعدادي سلاح از رده خارج شده را با قيمتي افزون تر، به ايران قاچاق كرده و فروختند و هم پول دلالي خود را برداشتند و هم روابط ايران و آمريكا را تيره حفظ كردند، براي منافع بعدي. گزارشات و اسناد رسوايي ايران-كنترا را بخوانيد تا دريابيد كه جيمي كارتل –رئيس جمهور وقت آمريكا كه اسرائيل بشدت مخالف وي بود- هيئتي فلسطيني را كه ظاهراً بعد از انقلاب روابط خوبي با بالاترين رهبران ايران داشتند، به عنوان واسطه براي آزادي گروگان ها قرار داده بود؛ كه البته هرگز موفق نشد. مي توانيد حدس بزنيد چه گروهي موفق شد: تيمي از ضد اطلاعات رژيم كه در رژيم سابق نيز بر سر كارهاي امنيتي و اطلاعاتي بودند. حيرت زده خواهيد شد كه دريابيد، در ماجراي فروش سلاح به ايران، دلال كسي بود، به نام قرباني فر؛ او را در دهه هشتاد يك دلال بين المللي معرفي مي كردند، اما اينك كه خاطرات جاسوسان سابق كه بازنشسته شده اند، منتشر شده او را مأمور رسمي موساد معرفي مي كنند. درست است؛ كسي كه به عنوان نماينده ايران با آمريكا مذاكره كرده، شخصي با تباري ايراني، اما مأمور رسمي موساد بوده كه كاملاً پيداست كه به عنوان نماينده ايران به نفع چه كسي مذاكره كرده است! اين همان خط سرخ موساد است كه هر كسي از آن عبور كند، مي رود آنجايي كه سايرين رفتند. قضيه زماني شفاف تر مي شود كه آن را در كنار ساير سياست هاي كلان اسرائيل در منطقه و جهان ببينيم.
براي توقف برنامه هاي هسته اي ايران بين بالاترين مقامات اسرائيل اختلاف نظر هست. برخي چون نتانياهو و نيروهاي امنيتي به حمله يك جانبه اسرائيل براي تأخير آن فكر مي كنند و بعضي همچون شيمون پرز و مقامات نظامي باور دارند كه چون پروژه هاي هسته اي ايران پخش است، هيچ حمله اي آنقدر موثر نخواهد بود و از اين روي، رندانه مي گويند كه بايد كاري كرد كه آمريكا را وادار به جنگ با ايران كرد و راهكارشان نيز اين است كه ايران بايد به عنوان مشكلي براي آمريكا، كشورهاي منطقه و جامعه جهاني نشان داده شود. تيم نتانياهو نيز اينك ديگر به حمله موثر به مناطق هسته اي ايران نمي انديشيد، بلكه مي خواهد از اين حمله به مثابه طعمه اي استفاده كند كه پاي آمريكا را به جنگ با ايران بكشاند. طيف شيمون پرز، طرح هاي زيركانه تري دارد و تصور مي كند، با يك درگيري كوچك در آب هاي آزاد بين ايران و آمريكا كافي است كه آن جرقه به سبب عدم ارتباط بين مقامات ايراني و آمريكايي، به جنگي تمام عيار بين شان بدل شود. سرويس هاي امنيتي آمريكا احتمالاً به اين تله اسرائيل پي برده اند كه اخيراً پيشنهاد ايجاد خطي مستقيم بين ايران و آمريكا را داده اند تا درگيري كوچكي بين نظاميان ايران و آمريكا منجر به جنگ بين دو كشور نشود؛ كه البته سپاه قدس نيز به سرعت -برحسب منافع ايران يا اسرائيل!؟- آن را رد كرد.
طيفي كه در ايران طرح و برنامه ترور ساختگي را ريخته است، براي اين كه طيفي از دولت بدون مديريت شان، با آمريكا ارتباط برقرار نكند و بعضي از يخ هاي بين طرفين ذوب نشده تا از رويارويي طرفين جلوگيري كند، اين طرح را برنامه ريزي كرده است. طرحي كه نه براي اجرا، بلكه به منظور لو رفتن اش، آن را تنظيم كرده، تا روابط ايران و آمريكا را به همان جايگاهي بفرستد كه خودش مي خواهد و به سبب اين رسوايي ترور، عملاً اندك ارتباط هاي پنهاني طيفي از دولت با آمريكا قطع شده و دوباره به كما رود. خط تلفن مستقيم بين ايران و آمريكا، يكي از همان خط سرخ هاي موساد است كه مي تواند تمام نقشه اسرائيل را براي ايجاد درگيري بين ايران با آمريكا خنثي سازد، پس بايد از آن جلوگيري شود.
اما چگونه مقامات امنيتي موساد در ايران رهبران و مقامات ايراني را براي طرح هايشان متقاعد ساختند. آنان سال هاست كه روان شناسي اين رهبران را در دست داشته و مديريت مي كنند. با چند شعار انقلابي و اهداف ظاهري كاذب مي توانند به راحتي رهبران سياست ندان ايراني را بازي بدهند و هر جا كه خواستند برانند، همان گونه كه تاكنون چنين كردند. عبور از كانال سوئز و استقرار در كنار سواحل سوريه و عبور از اقيانوس اطلس و در جوار سواحل آمريكا، نشان از اقتدار ايران اسلامي دارد. از آنجايي كه مردم اروپا و امريكا نيز از انقلاب اسلامي بيدار شده، حضور ما موجب تقويت ايمان مخالفان و مبارزان بر عليه استكبار جهاني مي شود. طرح تلفن مستقيم نيز كه براي عدم مشروعيت بخشي به حضور آمريكا در خليج فارس رد شد. طرح هاي ترور و بمب گذاري را هم مي توان به عنوان ابتكارات تهاجمي بر عليه استكبار جهاني و كشاندن درگيري ها از كشور به منطقه و حتي خاك آمريكا توجيه كرد. مي بينيد كه چقدر راحت است! وقتي مي گويم كه بازي دادن مقامات، نظاميان و رهبران بي سواد ايراني براي دوره ديده هاي موساد مثل آب خوردن است، يعني همين.
دوره ديده هاي موساد كه مديريت سرويس هاي اطلاعاتي ايران را در دست دارند، مي دانند كه در دهه اول انقلاب اگر طرحي مورد توافق بالاترين رهبران كشور نبود، به شكلي ديگر آن را با ظواهري ديگر مطرح مي كردند. چون برنامه هاي آنان چنان حساب شده و پيچيده است كه با يك عبارت كلي از رهبران ايران كه عادت به كلي گويي هاي بي فايده داشتند، مي توانستند طرح هاي دقيق و قابل انعطاف شان را عملي سازند. گاه نيز آنان را در مقابل كار انجام شده قرار مي دادند و وقتي نيز كه آن رهبران مطلع مي شدند، يك چند روزي ابرو پايين مي كشيدند و كمي داد و فرياد ريش سفيدي براي رعايت حرمت شان راه مي انداختند و دو هفته بعد همه چيز سر جاي اولش باز مي گشت. در دوران اخير نيز متوجه شده اند كه اگر طرحي توسط رهبران ايران رد شود، طرح هاي ديگري را -به خصوص اگر عنوان تهاجمي يا تبديل تهديد به فرصت داشته باشد- پيش مي كشند و روان شناسي ايشان اين است كه بعد از رد چند طرح، يكي از طرح هاي تهاجمي و انقلابي را نظر مساعد مي دهند و براي اين كه رد طرح هاي گذشته به حساب ترس شان گذاشته نشود، آن را كمي غليظ تر هم مي كنند تا شجاعت شان نيز به ثبوت رسد و سربازان گمنام نيز به به و چه چه مي زنند كه ايشان چقدر عالم بوده و به همه مسائل جهان اشراف كامل دارند. براي اين كه به آمريكا ثابت كنند كه ايران وارد جنگ خاموشي با آمريكا شده، به مقامات ايراني قبولاندند كه براي خروج نيروهاي آمريكايي به طوري كه اقتدار جمهوري اسلامي را نشان دهد، بايد به عملياتي بر عليه شان در افغانستان، عراق و منطقه دست زنند. پس از آن كه مشخص شد، آن اولين نتيجه اي كه داشته، اثبات ضرورت حضور آمريكا در منطقه حتي پس از اتمام جدول زمان بندي شده پيشين است و قراردادهاي جديد با كشورهاي مطبوع بسته شده است، مقامات ايراني به سپاه قدس دستور دادند فعلاً تا خروج نيروهاي آمريكايي از منطقه دست نگه دارند. زماني طرح عبور ناوهاي ايران از كانال سوئز لو رفت و به سرعت به ايران برگشتند، طرح حضور در نزديكي آب هاي آمريكا را پيش كشيدند –كه مي بينيد از طرح عبور از سوئز انقلابي تر و تهاجمي تر است- و وقتي خواستند رهبران ايران را متقاعد كنند كه براي دفاع از سوريه وارد جنگ با آمريكا شوند، تا از اين طريق نقشه شان را عملي سازند، چون طرح با مخالفت طيف مقابل در دولت كنار رفت، گفتند كه مدارك متعدد نشان مي دهد كه آمريكا و صهيونيزم جهاني مي خواهند با دخالت در انقلاب هاي منطقه، باعث تجزيه اين كشورها شوند و اگر ما پيشدستي نكنيم و به آمريكا حمله نكنيم، آنان چنين فتنه گري عليه امت اسلامي مي كنند، بايد در ليبي و عراق زمين گير شوند تا نتوانند نفس بكشند و توطئه عليه سوريه، حزب الله و ديگر متحدان ما بكنند. طرح ترور سفير عربستان را نيز وقتي روان شناسي رهبران ايران را بشناسيم، اصلاً عجيب نيست. جايي كه آنان از نظر رواني به بلوغ شخصيتي نرسيده اند و مدام در حال يك جنگ رواني در درون شان با "دشمن" بوده و "سندرم روكم كني" با آنان دارند. سفيري كه در اسناد ويكي ليكس با استعاره "سر مار را قطع كنيد"، از آمريكا خواسته تا به ايران حمله كند، وقتي در خاك همان آمريكا ترور شود، اين پيام را براي دشمنان و بدخواهان نظام و انقلاب اسلامي دارد كه استكبار جهاني نه تنها نمي تواند هيچ غلطي بكند، بلكه اقتدار ايران اسلامي به حدي است كه حتي در همان سرزمين كفر، مزدورانش را ترور مي كنيم و هيچ غلطي هم نمي توانند بكنند!! به همين سادگي. متأسفانه بسياري از نظاميان مذهبي ايران، روياي كودكانه جنگ با شيطان بزرگ را در ناخودآگاه شان حك كرده اند. جنگي كه با حمله به استكبار جهاني در تمام جهان همراه باشد و يا شهيد شوند يا پيروز!؟ تله اي ايدئولوژيك و ناشي از جهل و جنون مذهبي كه چون گردابي آنان را به سوي خود مي كشد و اينك با بيداري اسلامي نيز نشانه هاي آن حاكي است كه به كانون آن گرداب نزديك مي شوند.
پس راهكار براي خنثي سازي اين توطئه و ممانعت از جنگي ويرانگر در خاورميانه توسط طراحان جنايتكار موساد و بازي خورده هاي حكومتي ايران چيست؟ چون هنوز تحليگران موساد اين نبرد را نبرده اند. لااقل نه تا زماني كه جنگ شروع نشده باشد؛ ولي آنان در آستانه آن پيروزي قرار دارند. آنان فرصت ها را مي دزدند و از هر واقعه اي در منطقه براي تغيير نظر مقامات امريكايي جهت ورود جنگ با ايران استفاده مي كنند. تا زماني كه سپاه قدس در منطقه حضور دارد و به بهانه كمك به انقلاب هاي عربي جهت عدم انحراف و خنثي سازي توطئه هاي استكبار جهاني حضورش پر رنگ تر هم شده، تقريباً موساد در آستانه يك پيروزي غيرمنتظره براي اسرائيل است؛ آن هم در شرايط سخت جهاني كه اسرائيل در آن قرار دارد. نخست ارتباط رهبران ايران با مقامات آمريكايي براي رفع تنش و اين كه در جريان اين توطئه نبوده اند. برقراري خط مستقيم تلفني پيشنهادي براي اين كه جرقه جنگ از هر نقطه اي كه توطئه ريزي شد، از آن طريق خنثي شود و به جنگي تمام عيار بين ايران و آمريكا بدل نشود. اما خط نبايد با نظاميان ايراني باشد –چون در پيشنهاد آمريكا تلفن مستقيم با فرماندهان نظامي پيشنهاد شده بود- بلكه با مقامات مسئول ايراني در بالاترين سطح. سپس فراخواني تمامي اعضاي سپاه قدس به ايران و لغو كليه طرح ها و عمليات تا اطلاع ثانوي تنها پيشگيري ممكن است، و گرنه بايد براي جنگي تمام عيار و غيرقابل تصور از نظر ويراني براي كشورهاي منطقه و به خصوص ايران آماده باشيم و ديگر جنگ يا صلح پرسش اساسي نخواهند بود، بلكه تنها زمان جنگ مطرح است: در زمان T1 يا Tn.
منبع:پژواک ایران