مشكلاتمان از بابت دشمنان است، يا جهان بينی خودمان؟!
قابل توجه كساني كه سكسكه "دشمن" گرفته اند
کاوه احمدی علی آبادی
توسعه حتي هنگامى كه ملاك هاى اساسى آن، شاخص هاى اقتصادى در نظر گرفته شود، باز ناگزير از توجه به ابعاد اجتماعى و فرهنگي است. هيچ تغيير رفتار اقتصادى رخ نمىدهد، مگر اين كه در نگرش ها، هنجارها، تفكرّات قالبى، باورها، كنش ها و الگوهاى مألوف انسانى و اجتماعى، تغييراتى اساسى داده شود. در بسيارى از ديدگاههاى ديگرى از توسعه كه بعد اقتصادى را مهمترين بعد توسعه نمىانگارند، عوامل اجتماعى را نه تنها مقدم، بلكه اساسىتر از توسعه اقتصادى مىنگرند. امروزه در توسعه مشاركتى نكته كليدى آن است كه اعضاى يك جامعه، فرآيندهاى بنيادى اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى را بر عهده گرفته و نه تنها روش هاى آن، بلكه اهداف و اولويتهاى آن ها را تعيين كنند.
بسيارى از نظريه پردازان و پژوهشگران در جستجو براي تجزيه و تحليل عواملي گشتند كه موجب توسعه فزاينده برخي از جوامع و عقب ماندن جوامع ديگر مي شود. ماكس وبر –جامعه شناس و نظريه پرداز معروف- يكي از مطرح ترين آن ها بود، كه نظريات اش از معدود آرايي بود كه توانست در اوج اقتدار نظريات ماركسيستي، نظريه اي متفاوت ارائه كند، كه "انديشه ها" را در مقابل عوامل اقتصادي، براي هر پيشرفتي كليدي معرفي كند. او هم در اثر مطرح اش "اخلاق پروتستان و روح سرمايه داري" به مباني كلان آن پرداخته است و هم با طرح ابعاد خردتر از طريق كنش ها، آن را تبيين كرده است. نمونه آن تفكر عقلايى است كه يكي از اصلىترين عوامل پيشرفت در غرب ارزيابى مىشود كه امكان طرحريزى، برنامهريزى و ارزيابى علمى را فراهم مىآورد، در حالى كه تفكر سنتى در شرق از يك طرف، بيشتر احساسى و عاطفى و از طرف ديگر مبتنى بر سنت و رسم است كه مورد توجه و مطالعه نظريه پردازان و برنامهريزان قرار گرفته است. در كشور ما نيز نمونههايى از اين الگوها را مىتوان شناسايى و تجزيه و تحليل نمود. اما مباحث وبر و نظريه پردازان ديگر هنوز به شكلي مكفي پاسخگوى طرح مسئله ما نيست و ما با تداوم آن راه، علل ديگرى براى پيشرفت جوامع مختلف بيان مي كنيم.
نقش جهان بيني ها در پيشرفت جوامع
از منظر ما، جهان بيني مردم هر جامعه، كليدي ترين نقش را در تحول جوامع بازي مي كنند و آن زماني مهمتر جلوه مي كند كه بخواهيم در ابعاد تحولات كلان، آن را دنبال كنيم. در سطح خرد نگارنده در مقالات گذشته و در مجامع علمي مختلف، كنش هايي كه براي توسعه مفيد و كنش هايي را كه مانع از آن مي شود، ارائه و تبيين كرد و اينك پرداختن مجدد بدان ها را ضروري نمي بينم و تنها مي خواهم به نقش عوامل كلان تحول جوامع كه به زعم ما از جهان بيني هاي مختلف ناشي مي شود، بپردازم.
جهان بيني جاهلي و بدوي؛ جهان بيني منفي
مردم شناساني كه به ملانزي سفر كرده و اقدام به مطالعه و پژوهش در جوامع بدوي آن منطقه كرده اند، گزارش نموده اند كه بسياري از مردم فقير ملانزي كه تنها محصول و درآمد مهم زندگي شان را سيب زميني هاي هندي تشكيل مي دهند، اما بيش از آن كه نگران فقر خود باشند، در جستجوي آن اند كه زمين همسايگان شان چقدر محصول داده است. آن ها حتي با وجود تنگدستي مبالغ هنگفتي خرج مي كنند و به جادوگران قبايل مي دهند تا از طريق سحر باعث خرابي و كم باري محصولات همسايگان شان شوند! آنان مدام بدين رقابت منفي و حتي دشمني ادامه مي دهند و بر فقر و فلاكت خود مي افزايند. مي دانيد چرا؟ چون بنا بر توضيحات فوق، چنين استنباط مي شود كه آنان حاضرند، حتي به قيمت بدبختي خود، ديگران بدبخت شوند! اين است جهان بيني عقب ماندگي مداوم. مردمي كه ارضا مي شوند حتي به قيمت بدبختي خود، ديگران را بدبخت ببينند و بدبخت كنند. در اين جهان بيني منفي، همين كه ديگراني باشند كه دشمن اند، كافي است تا براي خود مشروعيت ايجاد كند، تا هر كاري كه دلش مي خواهد بكند و حتي كارهايي را كه نسيه دشمنان اش را بدان محكوم مي كند، خود نقد انجام مي دهد و هيچ اشكالي نيز ندارد، چون اساساً اين دشمنان هستند كه بايد داوري شوند و خودشان كاملاً آزادند!! اين است جهان بيني جوامع بدوي و جاهلي و ديكتاتوري كه خود را رها كرده اند و به ديگران چسبيده اند و ديگران را نيز بسان دشمن مي بينند و همچون دشمن با آنان رفتار مي كنند و طبعاً ديگران حتي اگر ابتدا با آنان دشمن نيز نباشند، به سبب تداوم رفتار منفي آنان، عملاً به دشمن بدل مي شوند و خودشان نيز آزداند تا هر كاري كه مي پسندند نه تنها با دشمنان كه با مردم خود انجام دهند. چنين جامعه اي محكوم به عقب رفتن مداوم و حكومت اش محكوم به فناست.
جهان بيني خنثي
جهان بيني ديگر به جوامعي مربوط مي شود كه اصطلاحاً جهان سوم خوانده شدند و امروزه در حال توسعه ناميده مي شوند و دوره گذار از عقب ماندگي به پيشرفت را آهسته طي مي كنند و بين سنت و مدرن دست و پا مي زنند. در نزد مردم اين جامعه، سود يك نفر به مفهوم ضرر ديگري است و وقتي كسي دارد از طريقي منفعت مي بيند، حتماً دارد كسي ضرر مي كند! و سود ديگران مساوي با ضرر خودشان است و سود خودشان به مفهوم ضرر ديگران تعبير مي شود. مثالي مي زنم تا قضيه روشن تر شود. در اين جهان بيني نفس داشتن ثروت زياد به مفهوم ضرر رسانيدن به ديگران و دزدي است و كافي است چنين جامعه اي در اخلاقيات سقوط كرده باشد تا در عمل نيز چنين باشد و راه هاي غيرقانوني و مهمتر از آن غيرانساني براي كسب دارايي ها در جامعه متداول شود. در سطح تصميمات كلان وقتي اين جهان بيني در سياستگزاران و برنامه ريزان جامعه متجلي مي شود، نتيجه اش اين است كه اگر كشوري در مجاورت ما دارد سود مي برد، پس ما حتماً داريم ضرر مي كنيم! و اگر كشوري منفعتي در برنامه پروژه اي دارد، حتماً به ضرر ماست و بايد به طريقي جلوي آن گرفته شود. اين جهان بيني خنثي است كه اگر تحولي نيز در جامعه رخ مي دهند، بنيادي نيست و بيشتر صوري است و مبتني بر ظواهر و تكنيك هاي جديد است، و پيشرفت مي كند، اما كند و آرام و تحولاتش تا حد زيادي به حوادث و تحولات غيرقابل پيشبيني و برنامه وابسته است. اين نظريه به خوبي توضيح دهنده تفاوت پيشرفت در كشورهايي است كه همزمان به برنامه هاي توسعه روي آوردند و حتي بعضاً برخي زودتر از جوامع ديگر گام در اين مسير گذاشتند، اما هرگز به توسعه همپاي كشورهاي ديگر نرسيدند. اين تفاوت، يكي از بزرگترين مسائل امروز برنامه ريزان و نظريه پردازان توسعه در 50 سال اخير است كه ما به كمك نظريه جهان بيني هاي متفاوت به توضيح اش مبادرت ورزيديم. جوامعي كه با وجود مدرن سازي، پيشرفت نكردند و جوامعي كه در همان مدت اينك به كشوري پيشرفته بدل شدند؛ همچون ژاپن و كره جنوبي كه با وجود تفاوت در بسياري از زمينه ها با جوامع غربي، همچون آنان پيشرفت كردند، در حالي كه بسياري از كشورهاي در حال توسعه و آمريكاي لاتين در اين راه چندان موفق نبوده اند.
جهان بيني عامل پيشرفت مداوم؛ جهان بيني مثبت
اما جهان بيني اي كه منتهي به پيشرفت مداوم و تصاعدي مي شود. مردم اين جوامع، سود ديگران را به مفهوم ضرر خود نمي بينند و تصور مي كنند كه نه تنها سود ديگران مي تواند همراه با سود آنان باشد، بلكه چه بسا منجر به سود بيشتر آنان نيز شود. همچون زماني كه در يك كار تجاري با هم مشاركت مي كنند و سرمايه گذاري مشترك مي كنند، هم همگي سود مي كنند و حتي كساني نيز كه با آن ها طرف معامله هستند، سود مي برند. در اين جهان بيني دشمنان به تدريج به رقيب بدل مي شوند و رقبا چه بسا به اتحاديه هايي مشترك المنافع. اين جهان بيني ياد مي دهد، حتي راه مقابله با دشمنان، افتادن در دام جهان بيني خنثي و منفي نيست، بلكه آنان بايد به جهان بيني مثبت خود پايبند باشد. اين است راز پيشرفت جوامع و كشورهايي كه به شكلي فزاينده ترقي مي كنند و در هر جا كه منافع خود را دنبال مي كنند، با اشتراك با كشورهاي ديگر و چه بسا كشورهاي منطقه، بدنبال اهداف شان هستند، چون سود ديگري را به معناي ضرر خود نمي بينند و بر برنامه هاي مشترك در جهت منافع همه طرف ها- حتي رقيب- روي مي آورند. در اين جوامع، سياستمداران مدام در حال اثبات اين نكته نيستند كه كشوري ديگر چون بدنبال منافع خود است، پس ما بايد مانع آن شويم، زيرا منفعت ديگري به معناي ضرر خودشان نيست و بي شك هر كشوري بدنبال منافع خويش است، ولي اين به مفهوم خسران ديگري نيست و آنان مي توانند به منافع مشترك شان بيانديشند. نكته اي كه بيشتر كشورهاي اسلامي و خاورماينه از آن غافل مانده اند.
عضو هيئت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
عضو جامعه شناسان بدون مرز
منبع:پژواک ایران