وضعيت خاورميانه پس از آخرين تحولات
موضوع داخلي است تا زماني كه مردم را سركوب نكنيد
کاوه احمدی علی آبادی
قيافه ها خيلي ديدني بود، وقتي كه تظاهرات گسترده مردمي در اسرائيل شروع و ادامه يافت؛ آنان كه تحولات منطقه را توطئه اسرائيل و آمريكا در منطقه مي شمردند، بدجوري كنف شدند و تعدادي سياستمدار كم سواد را هم متقاعد كرده بودند، تا با اين توهم، آنان را وارد همان تله اي كنند كه از قبل برايشان طراحي كرده بودند و تاكنون نيز موفق شده اند. نه تنها تحولات منطقه، بلكه هيچ تحول و انقلابي توسط هيچ نيروي امنيتي يا نظامي كشوري ديگر نمي توانست و نمي تواند شكل گيرد و اين مردم اند كه تحولات را شروع كرده و شكل مي دهند و كشورهاي خارجي با سازمان ها و نيروهاي خود سعي مي كنند تا در حد توان آن را به سويي كه مي خواهند بكشانند كه معمولاً نيز اين تأثيرات مطلق نيست و همواره برآيندي از آن ها را مي توان تحليل كرد. تحولات كنوني كه حتي از منطقه فراتر رفته است و صورتي جهاني به خود گرفته پيش از همه توسط مردم و بيش از همه به سود مردم و از طريق امكانات و فضاي جديد دنياي رسانه ها و به خصوص اينترنت در آخرين موج جهاني شدن شكل گرفته، رشد كرده و در حال تداوم اند. بهترين تحليلگران و تصميم گيرندگان غربي بر اساس آخرين تحقيقات و داده هاي اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و غيره سعي مي كنند تا آن را شناخته و بر آن تأثير بگذارند، آن وقت در كشورهاي منطقه اكثر سياستمداران در خواب خرگوشي كمك تسليحاتي و اقدامات نظامي و امنيتي براي تأثيرگذاري بر منطقه هستند! اين هم پاره اي از اين تحليل هاي عميق ايشان كه تهديدها را به فرصت بدل ساخته است:
آمريكا و ناتو به ليبي حمله كرده تا از آنجا مصر و تونس را رصد كند! تصورش را بكنيد كه آمريكا و اسرائيل كاري كنند كه دولت هاي حامي غربي در مصر و تونس از قدرت ساقط شوند، بعد بروند يك كشور ديگر را بگيرند، آن هم براي رصد كشورهايي كه توسط خودش ساقط شده اند!؟ اما مي دانيد ريشه اين عمق استراتژيك (!) كجاست؟ آن آينه ذهني است كه در جنگ احد گير كرده و تصور مي كند كه هميشه در همه جاي دنيا جنگ احد است، و چنان كه در آن جنگ، هر كس ارتفاعات احد را گرفته و از آنجا بر ديگري مسلط شده بود، برنده جنگ شد، پس امروزه نيز چنين است!؟ اين ها را علم روان شناسي امروز به ما آموخته كه اگر همين علوم غربي را به جاي تكفير ياد گرفته بوديد و به جاي اسلامي كردن علوم، وجوه تحقيقي اسلام و دين را علمي كرده بوديد و از خرافات و مزخرفاتي كه آن را غرق كرده، بيرون مي كشيديد، اينك لااقل اين بديهيات را فهميده بوديد. تحليل بعدي جالب تر است و حكايت از اين دارد كه آمريكا، عراق و افغانستان را گرفته، ولي هدف اصلي اش ايران بوده است!؟ اين هم ذهني را نشان مي دهد كه در عهد تيركمان جا مانده است و فكر مي كند كه عصر چكش است كه با كمان تير پرتاپ مي كردند و گاهي تير به كنار هدف مي خورد، اما هدف اصلي جاي ديگري بود!؟ ديكتاتوري ديگر مي گويد اتفاقات منطقه بيشتر از همه به سود اسرائيل است، در حالي كه در خود اسرائيل سياستمداران عقيده دارند كه اسرائيل در بدترين شرايط خود طي شصت سال گذشته به سر مي برد و علاوه بر از دست دادن متحدان منطقه اي، تندروي هاي جناح حاكم كشور را به انزوا كشانده و مشكلات و نارضايتي هاي داخلي نيز كه مزيد بر علت شده و كشور فلسطيني نيز در روند درست به رسميت شناختن قرار دارد و زمان به ضرر اسرائيل است. اكثر سياستمداران جهان سوم كه برخي خود را اسلامي هم مي شمارند، اصطلاح عدم اجازه خارجيان پيرامون دخالت در امور كشورشان را مطرح مي كنند و نمي دانند كه آن داخلي است تا زماني كه اعتراضات با كشتار و زنداني كردن و تجاوز و سر به نيست كردن مردم بدل نشود و اگر شد، موضوع ديگر داخلي نيست، بلكه انساني و وجداني است و نه تنها دولت هاي خارجي، بلكه هر انساني وظيفه دارد كه با سركوبگران مقابله كرده و از حقوق قربانيان دفاع نمايد. اين جهاني بيني شما، جهان بيني همان مشركان قريش بود كه از نجاشي گله كردند كه مسلمانان مكي را كه از خودشان اند پناه داده، در حالي كه آنان از همشهريان و حتي اقوام مكيان اند و دوستي شان را بابت اين دخالت خراب نكنند. با اين منطق، پيامبر نيز وقتي در شهر مكه و توسط حتي قريش كه از آنان بود، مورد آزار و فشار قرار مي گرفت، مي بايست درصدد جلب حمايت از طائف و مدينه بر نمي آمد و مي گفت كه اين خيانت است و بايد مسلمانان همان وضعيت را تحمل كنند و موضع داخلي است و به مكيان مربوط است!؟ ما در اسلام حق و باطل داريم و خارجي و داخلي و خودي و غيرخودي و غيره نداريم. حقي كه حتي اگر دشمنت گفت بايد بپذيري و باطلي كه حتي اگر خانواده ات گفت، نبايد قبول كني. اما انگار ديكتاتور كنوني ليبي تحليل عميق تري داشته و براي تبيين علت نارضايتي ها و انقلاب مردمي، فرموده است: چشممان زدند!؟ (خوب اسپند دود مي كرديد، تا مشكل حل شود!!)
اين ها با اين جهان بيني نخودي شان مي خواهند مديريت را از دست كساني بگيرند كه اگر اينك به خواهند تنها در يك فروشگاه زنجيره اي شان همچون مك دونالد، مديري رده بالا برگزينند، بايد او بتواند 18 سال نياز آينده بازار را پيش بيني كند. آن هم نه بازار راكد جهان سوم، بلكه بازار به سرعت در حال تغيير جهاني كه تعاريف كلاسيك عرضه و تقاضا را به هم ريخته و از طريق آينده نگري (با خوابنما شدن اشتباه نشود) عرضه اينك تقاضا را پديد مي آورد و محصولات جديد بازار امكاناتي را كه در تصور مصرف كننده نمي گنجند، به او عرضه كرده و احساس نياز بدان را در وي به وجود مي آورند.
سقوط مستبد ليبي از ماه ها پيش مشخص بود و تنها زمان آن مطرح بود. تنها يك هالو مي توانست از حكومتي كه همه نوع حقانيت خود را از دست داده بود، حمايت كند. حمايت از اين ديكتاتورها با اين بهانه به سياست ندان ها ارائه شد كه آمريكا اگر در منطقه با حملات از طرف تروريست ها مواجه نشود، مثل سوريه و ليبي در آن كشورها دخالت مي كند، پس بايد او را در آنجا گير بياندازيم تا مزاحمت مظاعف به وجود نياورد! اما مگر، وقايع سوريه و ليبي برحسب امواج مردمي منطقه پديد نيامد كه اتفاقاً ابتدا در تونس و مصر كه از حكومت هايي بودند كه توسط آمريكا حمايت مي شدند، شروع نشد؟ ديگر واقعيت را كه نمي توان نديد! آمريكا و غربي ها همچون هر كشور ديگري هم با مذاكره و هم فشار و در صورت وخيم شدن اوضاع هم با دخالت نظامي شركت مي كنند و اين چيز تازه اي نيست و حربه اي نمي شود براي ناديده گرفتن خواسته هاي به حق مردم. اتفاقاً آمريكا و ناتو به اين سبب به سمت سناريوهاي احتمالي جنگ با سوريه و ايران رفته اند، چون همان ها كه مقامات ايراني را براي حمله به نيروهاي آمريكايي جلو فرستاده اند، مي خواهند به آمريكا نشان دهند كه اگر آمريكا بدنبال جنگ با ايران نيست، ايران جنگ با آمريكا را در منطقه آغاز كرده و اين هم شواهد افزايش كمك ها و حملات تروريستي. آمريكا و به خصوص اوباما به دنبال جنگ با ايران نيست، اما نمي خواهد از بابت يك جنگ ناگهاني غافلگير شود و سناريوها را براي آن طراحي كرده است، اما مقامات نادان ايراني همچون كودكان وارد بازي چند تحليلگر موساد شده اند و براي مقابله با آمريكا، به چند كشتي لجستيكي ايراني، موشك انداز تجهيز كرده اند و مي خواهند اين گونه در آب هاي آزاد حضور داشته و با آمريكا مقابله كنند!؟ حتي يك بچه هم مي تواند از همين اصرار برخي مقامات نظامي، پي به نيت شوم و تله پيش روي شان ببرد. آمريكا و ناتو براي زمان پس از آن نيز برنامه ريزي در قالب چند سناريو داشته و دارند. نخست بايد برحسب تحولات منطقه وقايع را تحليل كرد، نه تخيلات و آرزوها و توهمات. پس از شروع اعتراضات و نارضايتي هاي مردمي، حكومت هايي كه تحت حمايت غرب بودند، توسط آمريكا براي تغيير تحت فشار قرار گرفتند. شما به خوبي هژموني و نحوه مديريت آمريكا را در همين تحولات مي توانيد ببينيد. نخست تأثيرپذيري سياستمداران و استراتژيست هاي آمريكا از امواج تحول خواه مردمي. آنان برخلاف جوجه ديكتاتورهاي خاورميانه، افكار عمومي را به عنوان تأثيرگذارترين متغير اجتماعي قبول داشته و برحسب آن تغيير موضع مي دهند. دوم آمريكا با مديريت متمركز درصدد كنترل اوضاع بر نمي آيد، بلكه با نگاه جهاني و راهكارهاي منطقه اي سعي مي كند با تعامل بر تحولات، وقايع را دنبال كند. سوم با وجود حمايت از حاكمان منطقه، حمايت دائم از آنان نمي كنند و بسته به ميزان و گستره نارضايتي هاي مردمي، تغيير موضع مي دهند و به ديكتاتورهاي تحت حمايت شان فشار مي آورند، تا قدرت را ترك كنند و فضا را به اشخاصي جديد دهند كه از حمايت ها و اقبال عمومي برخوردارند. ملاحظه كرديد كه پس از نارضايتي هاي مردمي در تونس، مصر، يمن، مراكش و اردن، آمريكا به همه شان براي تغيير فشار آورد. بن علي به سرعت كشور را ترك كرد. مبارك چند روزي براي ترك قدرت مقاومت كرد، اما با تداوم اعتراضات و فشارهاي خارجي، قدرت را ترك گفت. در هر دو كشور تمايل حاكمان آن بود كه با چند تغيير وضع موجود را حفظ كنند، اما آمريكا بر اصلاحات تأكيد داشت (همچون اصلاحات ارضي در گذشته كه به همپيمان هاي سابق اش ارائه كرد). تدوام اعتراضات در هر مرحله كه مردم احساس كردند ميزان يا شتاب تغييرات كافي نيست، با تغييرات بيشتر در ساختار پيشين قدرت توأم شد. اردن و مراكش پس از موج اول اعتراضات، با تداوم و گسترش اعتراضات مثل تونس و مصر رو به رو نشدند، پس با قبول اصلاحات به سوي خواسته هاي معترضان حركت كردند. اما مستبد يمن كه توسط عربستان حمايت مي شود، به شدت در مقابل فشار مردم و خارجي مقاومت مي كرد. بعد از مدتي موش و گربه بازي با خواسته هاي مردمي حاضر به ترك قدرت نشد. پس با يك موشك كه براي ترور استفاده مي شود، با دست و صورت سوخته فرستاده شد به عربستان تا آنجا سر عقل بيايد كه هنوز نيامده است.
منبع:پژواک ایران