جنبش با اعتراضات نامتقارن و فرسايشي زنده است
مرگ يك حكومت پيش از تدفين آن
کاوه احمدی علی آبادی
سركوبگران و سطحي انديشان قادر بر درك اين نكته نيستند كه يك جنبش به چه اشكال مختلفي مي تواند به مبارزه و حيات خود ادامه دهد و تظاهرات خياباني تنها يكي از صور آن است كه با آن به اوج مي رسد، اما هرگز با تظاهرات پيروز نمي شود، بلكه با شكاف و ريزش در حاكميت است كه به كرسي مي نشيند.
تظاهرات پراكنده در نقاط مختلف تهران و شهرستان ها در 25 بهمن، تحريم عملي انتخابات نمايشي توسط مردم- با مشاركت تك رقمي در تهران و مشاركت زير 5 درصد در استان هاي مرزي و پايين ترين نرخ مشاركت در تاريخ رژيم- و اعتراضات توأم با جشن و پايكوبي به بهانه جشن چهارشنبه سوري كه به جنگ هاي خياباني شبيه شده بود، تنها مبارزات منفي اين جنبش را نشان مي دهند و مبارزات مثبت آن نيز همزمان در زير پوست جامعه در حال تعميق و تحول مداوم و شتابان اند.
هر جنبشي اگر بخواهد به حيات اش در بلندمدت ادامه دهد، بايد بداند كه چگونه طي حركت و مبارزه مداوم اش، استراتژي و راهكارها و تاكتيك هايش را تغيير داده تا حاكميت ظلم و زور را شكست دهد. مبارزات منفي و مبارزات مدني پيشين، تعدادي از آن ها را طي مبارزات شان به آزمون گذاشته اند و آن ها كه از بوته آزمايش موفق بيرون آمده اند، مورد استفاده جنبش هاي ديگر قرار مي گيرند و هر جنبشي نيز بسته به شرايط و تجارب اش، تعدادي از ابتكارات را به آزمون مي گذارد. جنبش مدني ايران اين گونه است و پس از اين كه اصلاحات در ايران با وجود برخي تحولات، در بعضي از زمينه ها توسط نهادهاي قدرت به بن بست رسيد، نارضايتي ها و اعتراضات افزايش يافت تا به مناسبت تقلب در انتخابات 88 فوران كرد و جنبشي جديد را تحت عنوان جنبش سبز به جنبش هاي مدني ايرانيان افزود. از آن موقع نوع، زمان و مكان و مهمتر از همه، پهنه و هويت اين جنبش هر چه گذشته بيشتر عمق يافته و گسترش يافته است.در زمستان همان سال، با ريختن مأموران انتظامي، سپاهي، بسيجي و لباس شخصي چه در لباس فرم و چه لباس شخصي و برخي با زدن و دستگيري و مصدوم ساختن مردم و برخي نيز با اشغال كف خيابان ها تصور كردند، موفق شده اند كه جنبش را بخوابانند و يك مثلاً حماسه اي را نيز با هويت "سانديس خوري" تاريخ گذاري كردند. در زمستان همان سال، مردم در قالب فريادهاي شبانه از پشت بام ها، صداي اعتراضات خود را به فراتر از شهرها رساندند و در جهان آنقدر انعكاس داشت كه تعدادي از برجسته ترين مقامات غربي در سخنراني هاي رسمي خود از آن به عنوان شاهدي بر تداوم جنبش ياد كنند. در ايام چهارشنبه سوري همان سال نيزاتفاقاً مردم و به خصوص جوانان، چهارشنبه سوري را به اعتراضات مدني بدل كردند و وارد تاريخ جنبش سبز كردند. سپس در بهار سال آينده، جنبش مردمي كه متوجه شد، تاكتيك جنبش براي خاموش شدن اعتراضات آن است كه در تاريخ هاي فراخوان، نيروهاي نظامي و شبه نظامي اش را در اشغال خيابان در آورد، تاكتيك ها را تغيير دادند، گرچه فراخوان ها همچنان مدام نيروهاي حكومتي و نظامي و شبه نظامي را به خيابان ها مي كشيد و در دوددلي، درگيري يا عدم درگيري باز خسته تر و فرسوده تر مي شد، به طوري كه حكومت لغو مرخصي ها و افزايش آماده باش ها و ريختن به خيابان ها را با مشوق هاي ديگر جبران كند. سپس اولين اعتصاب جنبش سبز با اعتصاب عمومي در استان هاي كردنشين با موفقيت كليد خورد. همه جا تخته شد، تا به حاكمان برساند كه با تغيير تاكتيك اعتراضات خياباني، اعتراضات و جنبش مردمي تخته شدني نيست. اين در حالي بود كه فعالان سياسي جنبش متوجه انشقاق و ريزش ها در نيروهاي حكومتي بودند و همزمان نيروهاي سركوبگري كه مي خواستند، رندانه حكومت را از ديگر قبا بربايند و قبضه كنند و يك رژيم كاملاً نظامي را با يك فرعون روي صحنه به كرسي بنشانند. تغيير تاكتيك اعتراضات، آنقدر پرثمر بود كه همه نقشه آنان را خنثي كند و هم حالا پس از چند اتفاق، دست شان براي كودتا، زودتر از زماني كه ترتيب داده بودند، لو رود و در مهندسي هاي اخير كاملاً خط خوردند، گرچه هنوز در تلاش اند و كاملاً حذف نشده اند. در حالي كه جنبش به فريادهاي اعتراضي شبانه فرو رفته بود، و گرچه حالا جنبش دانشجويي نبض مبارزات را در دست داشت و در فضاي مجازي حتي توفنده تر شد، اما در اواخر همان سال نيز زمزمه هاي موفقيت سركوبرگان توسط سطحي انديشان بالا گرفت، در حالي كه همان زمان آن مقامات امنيتي كه بيش از ديگر حاكمان، شرايط انفجاري جامعه و رفتن جنبش در قالبي خاموش را فهميده بودند، متذكر شدند كه جنبش پايان نيافته و هنوز ادامه دارد، تا بهار عربي به وقوع پيوست و امواج آن، جنبش ايرانيان را هم فرا گرفت و باز چند تظاهرات گسترده در سراسر كشور به وقوع پيوست و چند راهپيمايي اعتراضي در سكوت برگزار شد، تا خوابزدگان، يك سيلي ديگر دريافت كنند كه تازه ميانه راه است. حالا ديگر خرد جمعي جنبش، استراتژي، تاكتيك و نوع و زمان و مكان اش را تعيين مي كرد، نه فراخوان هاي سياسي و رسمي. درست وقتي كه بسياري از مقامات حكومتي، از بابت تداوم اعتراضات ساكت شده بودند، چون هيچ حرفي براي توجيه آن نداشتند، با عدم تداوم تظاهرات خياباني در سال بعد باز اميداور شدند كه موجي بوده كه رد شده است. اما اين موج اساساً قانون چرخش و پيچش اش را غيرقابل پيش بيني نشان داد و در سال جديد با اعتراضات زيست محيطي نسبت به مرگ درياچه اروميه كليد زده شد و به سرعت فراتر از آن رفت و به اعتراضات در استان هايي كه هموطنان ترك در اكثريت بودند، كشيده شد و در چند موج نيز تداوم يافت، و به هموطنان عرب مان در خوزستان نيز رسيد تا جايي كه هنوز بازي هاي فوتبال بهانه اي براي بروز دوباره اعتراضات خياباني مي شود. چون جامعه اينك بسان اتاق گازي بود كه از خواسته هاي به تعويق افتاده مردمي از طريق سركوب، اشباع شده بود و هر جرقه اي بهانه اي براي يك انفجار ديگر بود. در حالي كه حكومت منتظر يك اعتراضات مشابه در نمايش انتخابات اخير بود، مردم زمان را براي چهارشنبه سوري تعيين كردند.
هنوز نيز برخي تصور مي كنند كه با آرام گرفتن تظاهرات خياباني، جنبش به پايان رسيده و هنوز نمي دانستند كه جنبش يا قيام و انقلاب هرگز مساوي با تظاهرات نيست، بلكه جنبش مدني ايرانيان برخلاف بهار عربي كه راهكارهاي خشن تر و سريع الوصول تري را برگزيده اند، راهكارهاي تغييراتي بطئي تر و مدني تري را به آزمون گذارده است. بزرگترين موفقيت جنبش آن بوده كه با وجود سركوب، به زندان انداختن، آزار و شكنجه و تهديد و اعدام همچنان به هويت اش ادامه داده و اعتراضات منظم را به اعتراضاتي نامنظم و فرسايشي و تظاهرات در خيابان ها را به اعتراضاتي كه زمان و مكان اش معلوم نيست، تغيير داده است. نفرت عمومي چنان نسبت به حاكميت زياد شده كه حاكمان ناگزير به رها نمودن برخي از عرصه هاي نبرد شده اند و عملاً دست ها را بالا برده اند. جنبش تغيير كيش و دين چنان بين جوانان خاموش و بي صدا گسترش مي يابد كه هرچه حاكميت بر دستگيري ها و مجازات هاي نوانديشان مي افزايد، عملاً جوانان از لج حكومت نيز شده بر تغيير كيش و دين گسترش مي بخشند و گرچه آن تغيير كيش تنها به مسيحيت محدود نمي شود، اما ابتكار عمل دست آنان است و ايشان عهد بسته اند كه در ازاي هر يك مسيحي كه ايسان دستگير كنند، ده نفر را به كيش مسيحيت هدايت كنند. به وضوح، ريزش و نارضايتي در ميان قشري كه تا پيش از اين، با چسباندن خود به سنگين ترين بتواره ها در حاكميت سعي مي كردند، جلب نظر كنند، اينك با انتقاد كسب حقانيت مي كنند، چون دريافته اند كه با اين روند حتي در بيت هايش منزوي شده، چه رسد جامعه. مهمترين دليل براي تعميق و گسترش جنبش، آن كه مطالبات مردمي از تقلب در انتخابات، به ساختاري ترين تحولات در حاكميت رسيده است و جامعه مدني در حال آزمون نخستين تجارب در شكل دهي نهادهاي مدني مطابق خواسته هاي خود است. از آن سوي، حاكمان نادان به هر ميزان كه سعي مي كنند، خود را مستحكم تر و سخت تر و قاطع تر سازند، به همان ميزان كوچك تر و منزوي تر مي شوند و ديگر حتي با دستورات مستقيم حكومتي حتي نمي توانند در به اصطلاح اصولگرايان حكومتي وحدت ايجاد كنند و آنان كه پس از تخصص در دروغگويي، دزدي، قاچاق و اختلاس و البته رياكاري، اصولگرا رنگ شده بودند، حالا همان دروغ و رياي دروني كرده در شخصيت شان را در مقابل حاكمان پياده مي كنند و داد و بيدادهاي هيچ مقامي نيز كمكي به وضع نمي كند و مدام شكاف شان عميق تر مي شود.
انتخابات كه -به اشتباه- بزرگترين چالش رژيم خوانده مي شد، با تحريم كامل مردم و خانه نشيني، شكلي ديگر از مبارزه مدني را نشان داد. آن انزوا به گونه اي بود كه هر كسي رأي داد توسط مردم مواخذه شد، چه رسد كه بخواهد ليست دهد و مردم نيز ديگر با فراخوان هاي رسمي به صحنه اعتراضات نامتقارن نمي آيند، بلكه با خواسته هاي خودجوش از بطن جامعه برمي خيزند و اين استقلال بدان معناست كه حاكميت ديگر حتي از طريق ساخت و پاخت با بخش هايي از احزاب و طيف هاي سياسي كه در گذشته پايگاهي در نزد مردم داشته اند، نمي تواند جنبش را بخواباند. مردم برخلاف انقلاب 57 ثابت كرده اند كه ديگر نمي خواهند ديگران براي آنان تصميم بگيرند و هر كس كه در جامه رهبر بنا بر هر مصلحتي بخواهد تغييراتي در جنبش دهد، مردم به سرعت او را ترك مي كنند و به راه خود ادامه مي دهند، و اختلاف بر سر اين و آن نيست، بلكه مردم اساساً قيم نمي خواهند كه به جايشان تصميم بگيرند و حرف هاي خودشان را در دهان مردم بگذارند، حالا هر كسي با هر سابقه اي كه مي خواهند باشند. اين حركت كه از اواسط دوران اصلاحات شروع شده بود، در انتخابات اخير بيشترين مقدار استقلال را از خود نشان داد. مردم و رسانه ها و حتي نيروهاي بسيجي و سپاهي نظاره گر ميزان مشاركت مردم بودند، و با آمارهاي مضحك حكومتي نمي شد، آن را دگرگونه جلوه داد. ميزان مشاركتي 30 درصدي آن هم در جايي كه انتخابات با هدايت و تبليغات حكومتي و مهندسي نيروهاي تحت امر صورت مي گيرد، يعني فاجعه! در يك انتخابات آزاد در نظامي دموكرات با حكومتي بي طرف است كه مشاركت 40 و 50 درصدي طبيعي است، هم چنان كه مشاركت بالاي نود درصدي در يك جامعه، خود حكايت از نظامي ديكتاتوري دارد. اين در حالي بود كه حتي همين حدود 30 درصد نيز مشاركت واقعي مردم نبود و مشخصاً نهادهاي رسمي نوعي اجبار و كنترل را نسبت به سربازان و اعضاي شان اعمال كرده بودند تا آنان رأي دهند و در بسياري نقاط نيز رأي ها با ارقامي عجيب فروخته شد كه همان رأي فروخته ها نيز برخي رأي دادند و بعضي ندادند. اين شوي انتخابات نيز بار ديگر به جهانيان نشان داد كه تقلب در انتخابات به يكي و دو مورد محدود نيست و به يك روال در نظام حاكم بدل شده است و حتي بخش هايي از سپاهيان معترض گزارشات، جلسات حكومتي هفته هاي قبل از انتخابات كه ليست هاي مهندسي شده اي را كه بايد از صندوق بيرون مي آمدند، لو دادند، آنان را به گونه اي رسوا ساخت، كه اكنون حتي مقامات سياسي غربي با شوخي و حتي تمسخر نسبت به انتخابات ايران ياد مي كنند. اما جالب ترين اظهارنظر را مي شد در پيامك هاي مردمي يافت كه پيش از انتخابات كه از مردم عاجزانه مي خواستند كه در نمايش انتخابات شركت كنند، مي گفت: التماس نكن. و پس از اعلام نتايج مهندسي شده انتخابات بين مردم پخش شد و به حاكمان با نيش و كنايه مي زد: حالا برويد با همان رأي دهندگان خيالي تان با استكبار جهاني بجنگيد!
چهارشنبه سوري هر سال كه به سبب مقاومت هاي حكومتي در مقابل تمايلات مردمي نسبت به آيين هاي ملي به نوعي توسط جوانان به درگيري كشيده مي شد، پس از جنبش سبز عملاً به تاريخ و هويتي در مبارزات مدني بدل شد و امسال به اوج خود رسيد كه يادآوري بود براي حاكماني كه خود را به زور مي خواستند به خواب بزنند، تا با يك سيلي ديگر چرت شان پاره شود كه جنبش نامتقارن و فرسايشي ادامه دارد و اگر نيروهاي انتظامي و ضد شورش حكومت از اين همه تاريخ براي آماده باش و آمدن به خيابان خسته شده اند، مردم و به خصوص جوانان خسته كه نشده اند هيچ، تازه دارند از اين مبارزه لذت مي برند و با جشن و پايكوبي نيز به پيشواز مبارزه اي ديگر با ظلم و زور در سالي نو مي روند. اين در حالي است كه حكومت با بزرگترين چالش و تهديد خارجي در تمام طول عمر خود و يك زمان مشخص براي انعطاف، و حاكماني كه طي اعتراضات مردمي ياد نگرفتند، نرمشي از خود نشان ندادند و آن را براي خود عار مي دانستند، حالا چگونه نسبت به تهديدي خارجي مي توانند عقب نشيني كنند و گرنه بايد منتظر بمانند كه در زماني كمتر از يك سال، بزرگترين تاوان زندگي شان بدهند، آن هم براي قدرت و حكومتي كه جهت حفظ آن، از هيچ ظلم و جنايتي فرو گذار نبودند و هيچ كس از رفتن شان متأسف و پشيمان نخواهد شد و اين يعني مرگ يك حكومت، پيش از به خاك تاريخ سپردن آن.
منبع:پژواک ایران