نقش هاي جديد قدرت هاي منطقه اي خاورميانه
کاوه احمدی علی آبادی
نظم منطقه اي جديدي در حال شكل گيري است و مدتي است كه آغاز شده، اما بازيگراني كه جايگاه و هژموني شان را از دست داده اند، متوجه آن و راه از دست دادن بيشتر آن نيستند. مدتي است كه عربستان به عنوان بازيگري موثر، نقش منطقه اي خود را از دست داده است و پاكستان نيز پيش از آن. هر دو خواهان كسب مجدد نقش منطقه اي موثر يا حداقل در حد گذشته هستند، ولي اقداماتي را كه براي آن نياز است، نمي شناسند و از اين روي در جهتي غلط حركت مي كنند. نقش هايي كه به آنان سپرده شده بود، مربوط به دوران جنگ سرد بود. با تغيير شرايط، بازيگران اصلي متوجه نشدند كه بايد نقشي جديد را براي خود تعيين كنند تا جايگاه سابق شان حفظ شود، و ترجيح دادند تا با حفظ وضع موجود، به خيال خويش موقعيت شان را حفظ كنند، كه منتهي به از كف دادن نقش منطقه اي شان شد.
پس از اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهير شوروي سابق، پاكستان اهميتي ويژه براي بلوك غرب يافت. نظاميان و سياستمداران پاكستاني از اين موقعيت پيش آمده منتفع شدند، اما بدان اكتفاء نكردند. نظاميان پشت صحنه و نيروهاي امنيتي (ISI ) همبسته با آنان كه قدرت اصلي در پاكستان در دست آنان است، سعي كردند به خيال خود با كمك افراطي گري هاي ديني موجود در منطقه، آنان را رشد داده و به ساير كشورها گسترش دهند تا بتوانند بر نفوذ و تأثيرگذاريشان بيافزايند. شكل دهي طالبان به گونه اي كه ساير گروه هاي اسلامي و مبارز را كنار بزند و كاملاً تحت دستور، هدايت و مديريت سازمان امنيت پاكستان باشد، طمع تصاحب كشوري ديگر را بسيار جاه طلبانه نشان مي داد و همين راهكار را در كشمير نيز دنبال كردند. اما امواج اين قبيل تصميمات معمولاً دستاوردي بيش از برآوردها دارد و نتيجه آن كه تروريست از مشكلي منطقه اي به عنوان مشكلي جهاني شناخته شد و فشار آمريكا و متحدان اش را براي مبارزه با آن در اولويت نخست قرار داد. فشار ناگهاني آمريكا بعد از 11 سپتامبر به پاكستان و انزوايي كه مشرف پس از كودتا در آن گير كرده بود، موجب شد كه او با آمريكا همراه شود، اما به ميزاني كه اختيارات داشت و آنقدر كه ISI و نظاميان پشت پرده پاكستاني به او فضا مي دادند. وقتي بررسي هاي آمريكا نشان داد كه همزمان كمك سازمان امنيت پاكستان به طالبان ادامه دارد، فشار به مشرف براي قطع آن بيشتر شد، اما اختيار چنين كاري وراي توانايي هاي مشرف بود و موافقت براي انجام عمليات نظامي در خاك پاكستان با مقاومت بيشتر مشرف رو به رو شد. مشرف كه تا پيش از آن براي تصاحب و ماندن در قدرت، به كودتا و ترور مخالفان و حتي شخصيت هاي سياسي رقيب نيز روي آورده بود، يا بايد مي ماند و خواسته هاي آمريكا را پياده مي كرد و يا بايد مي رفت. او رفتن راه انتخاب كرد، چون با وجود حمايت آمريكا، قدرت نظاميان پشت پرده پاكستان را تا آن حد مي ديد كه ماندن در قدرت اش را مساوي با رفتن به آن دنيا، آن هم پس از مدت كوتاهي بشمارد و از اين روي، رفتن را ترجيح داد.
اما قرار گرفتن تروريست به عنوان اولين اولويت آمريكا و سپس جهان، چيزي نيست كه گروه يا نظامياني خواص بتوانند مدت زيادي در مقابل آن بايستند و گرنه بايد توان آن را بپردازند و پاكستان اينك دارد، تاوان اين لجاجت نظاميان پشت پرده اش را براي حفظ قدرت شان مي پردازد. نقش منطقه اي شان را از دست دادند و اينك اين نقش به هند سپرده شده است و آنان نيروهاي امنيتي و نظامي افغانستان را آموزش مي دهند و همكاري اطلاعاتي و در آينده عملياتي خواهند داشت. مهمتر از آن، پاكستان اينك حاكميت ملي خود را از دست داده است. كشوري با داشتن بمب هاي هسته اي و موشك هاي قاره پيما، حتي نمي تواند بر كشور خودش حاكميت داشته باشد، آن هم به سبب همين رفتارهاي به خيال نيروهاي امنيتي زرنگ پاكستاني، در حالي كه كشورهاي بسيار كوچكي در دنيا هستند، كه حتي از ابتدايي ترين امكانات نظامي و ارتشي توانا برخوردار نيستند، اما درايت سياستمداران شان موجب شده تا استقلال ملي و حاكميت بر كشورشان داشته و در انزوا نيز نيافتند. سياسيون كنوني پاكستان كه خود از قربانيان نظاميان پشت پرده هستند، در اين ميان –فشار آمريكا و نظاميان- گير افتاده اند و اصلاً در جريان نيستند كه تداوم اين روال توسط نظاميان پاكستاني مي تواند به جنگ داخلي منتهي شود و پس از سقوط كمونيست، آمريكا ديگر نگراني هاي گذشته خود را از بابت انقلاب ها و شورش هاي منطقه اي ندارد و بهاي آن را تنها پاكستاني ها مي پردازند. چون افق ديد نظاميان نيز برحسب تجارب شان شكل مي گيرد، از تمام ابزارهاي قدرت شان براي تغيير شرايط استفاده مي كنند و با كمك به طالبان در حمله به پايگاه آمريكا و حمله به نيروهاي ترابري و پشتيباني ناتو به خيال خود خواستند، در رفتار آمريكا تغيير ايجاد كنند. آن هم با حمله معدودي از نيروهاي طالبان، كه معلوم است از آن لايه هاي حفاظتي نيروهاي پاكستاني، بدون كمك آنان نمي توانستند بگذرند و درست سراغ دو هواپيماي بدون سرنشيني روند كه براي بمباران مناطق مرزي استفاده مي شود و با از بين بردن اين هواپيماهاي بسيار گران قيمت، ضربه كاري به آمريكا بزنند! آن هم هزينه براي كشوري كه پس از يازده سپتامبر ميزان هزينه هاي لشكركشي و جنگ در منطقه و آموزش و كمك هاي مستقيم شان را حساب كنيد، سر به فلك مي كشد و كشوري كه اين ميزان هزينه داده و تمامي نظم موجود در دوران جنگ سرد را بعد يازده سپتامبر از نو تعريف كرده و تغييرات اش را به پيشواز رفته، نمي توان با اين كارهاي كودكانه و هزينه هاي چند حمله نظامي منصرف ساخت.
عربستان نيز به وضع مشابهي دچار شده و حاكمان عربستان براي ماندن در قدرت زير بار تغييرات درخواستي آمريكا نمي رفتند تا بهار عربي اينك آنان را ناگزير ساخت. در منطقه نيز چون جايگاه خود را در تقابل با جايگاه ايران تعريف كرده بودند، براي خنثي سازي فعاليت هاي نيروهاي اسلامي حامي ايران، نيروهاي سلفي و جهادي سني را حمايت مي كردند كه آن در تقابل آشكار هم با استراتژي آمريكا در منطقه و هم بر ضد منافع مردم منطقه است و مي تواند چون كشتگاهي دامنه تروريست پرورش يافته را به جنگ هاي قومي و مذهبي بي پايان در خاورميانه بكشاند و حتي بدتر از آنچه كه در افغانستان، پاكستان و شبه قاره هند شاهد بوديم. به همين سبب، اينك نقش منطقه اي عربستان به قطر سپرده شده است و عربستان تنها برحسب پيوندهاي خانوادگي و عشيره اي با برخي از مقامات عربي به تأثيرگذاري شان ادامه مي دهند كه با گذشت زمان و به قدرت رسيدن نظام هاي دموكراتيك در منطقه، همان نفوذ نيز از بين خواهد رفت.
حال كه تركيه عملاً هدايت منطقه اي را در دست گرفته و اعراب نيز به سياسمتداران و اسلام گرايان تركيه اعتماد دارند، لازم است كه در تصميمات منطقه اي، مشاوره با تركيه را به سوي راهكارهاي عملي پيش برند. به خصوص كه اينك حكومت هاي دموكراتيك در كشورهاي عربي به قدرت مي رسند و جملگي مي توانند هم اتحاديه عربي جديدي با هويت و قدرتي جديد شكل دهند و هم هدايت درست گروه هاي اسلام گرا را به سوي دموكراسي و رعايت حقوق همه نوع اقليت هاي ديني و قومي را ممكن سازند. عربستان براي نقش منطقه اي مفيد بايد از تقويت گروه هاي سلفي دست بردارد و هر نوع كمكي بدان ها را قطع كند و همزمان تغييرات در بحرين را به سوي اصلاحات از طريق حاكمان بحرين تسريع بخشند. اتفاقي كه تا حدي در يمن انجام دادند. قطر نيز كه جايگزين عربستان در شبه قاره مي شود، هر نوع كمكي را تنها بايد با كمك و هدايت سياستمداران تركيه پيش برد.
اما پاكستان نياز به يك خانه تكاني اساسي دارد. نشستي كه تركيه با مقامات پاكستاني داشته و تشويق شان به كمك براي مبارزه با تروريست در افغانستان با حسن نيت مقامات هر دو طرف همراه بود كه منتهي به توافق سياستمداران پاكستان براي آموزش نيروهاي افغان شد. با اين همه، مقامات تركيه بايد توجه كنند كه در مورد تروريست و نوع دخالت در كشورهاي همسايه اساساً سياستمداران پاكستاني نه تصميم گيرنده اند و نه قادرند كه تصميمات را عملي سازند. نيروهاي امنيتي و نظامي پشت پرده پاكستان كه بسياري از نظاميان را روي صحنه به بازي مي گيرند، تصميم گيرندگان اصلي اند، و آنان به هر ميزان كه اختيارات جديد به ايشان بخشيده شود، از آن براي تداوم شيطنت هايي كه تصور مي كنند، عاملي براي ماندن بيشتر در صحنه سياسي مي شود، ادامه مي دهند. بنابراين، نبايد براي تغييرات عملي در منطقه به توافقاتي كه با سياسمتداران پاكستاني گرفته مي شود، اميد بست و حتي نبايد ديگر به سمت شان رفت. كمكي كه پاكستان به افغانستان و منطقه مي تواند بكند، همان كمكي است كه نخست مي تواند به كشور خودش بكند و اگر از كشور خود دريغ مي كند، نمي توان انتظار داشت كه از كشورهاي ديگر دريغ نكند.
در منطقه، مدارس طالباني، اسلام گرايي افراطي و مبتني بر تروريست را پرورش مي دهد و آنان از طريق باندهاي موادمخدر، اسلحه تهيه مي كنند و با اسلحه هم به عمليات تروريستي دست مي زنند و هم با رشوه و خريدن مقامات محلي، قدرت مركزي را ناتوان مي سازند. از سويي، چون نظاميان پاكستاني از همين گروه هاي افراطي براي ماندن در قدرت و جاه طلبي هاي شان بهره مي برند، آنان را سازماندهي مي كنند و براي عمليات هاي موفق تروريستي برايشان برنامه ريزي و هر نوع كمكي كه بتوانند انجام مي دهند و در باندهاي قاچاق موادمخدر نيز نفوذ دارند. اين چرخه اي از مواد مخدر-اسلامگرايان طالبان- نظاميان پاكستاني، كه مدام يكديگر را توليد، بازتوليد و تقويت مي كنند تا شكسته نشود، هر نوع برنامه ولو بلند مدت با عمليات نظامي سرسام آوري را محكوم به شكست مي سازند، همان گونه كه تاكنون چنين نشان داده اند. اما راهكارها كجاست؟
ضربه به هر سه ضلع آن مثلث. مناطق طالبان نشين پاكستان و همين طور افغانستان، كشتگاه تروريست اند و آنان نسلي را از پس نسلي ديگر تربيت مي كنند. همان ملاخانه هاي طالباني كه برهان الدين رباني در آخرين مصاحبه رسانه اي اش –پيش از ترور- نيز به نقش منفي شان اشاره كرده بود و جداً از دولت افغانستان خواسته بود كه آن ها بايد بسته شوند. دوم، نظاميان پشت پرده پاكستاني، خطري جدي براي دموكراسي پاكستان هستند و از هيچ كوششي حتي ترور رقبا براي ماندن دريغ نمي كنند –همچون ترور بي نظير بوتو و ترورهاي متعدد گذشته- و از اين روي، سياسيون پاكستاني هوشيار باشند كه تنها نقش مفيدي كه براي آينده سياسي و دموكراسي پاكستان مي توانند بر عهده گيرند، كمك براي شناسايي چهره هاي واقعي پشت پرده كه نظامي-امنيتي هستند، به نيروهاي امنيتي ديگر كشورهاست؛ تا اين تيم مخفي را از قدرت كنار نگذاريد، بايد منتظر درگيري هاي بيشتر و رشد و سازماندهي بيشتر تروريست ها باشيد و چه بسا ضربه هاي خودشان را از اين پس با سپردن سلاح هاي كشتار جمعي به همين تروريست ها بزنند. سوم، كشتزارهاي موادمخدر افغانستان؛ تا زماني كه جايگزيني براي كشت محصولات پيدا نكنيد، باز كشت مي شوند، چون اول براي فرار از فقر مفرط خانواده كشت مي شوند و سپس مورد سوءاستفاده باندهاي قاچاق قرار مي گيرند. بنابراين، برنامه هايي جهت اشتغالزايي در افغانستان بايد ترتيب داده شوند و كشت هاي جايگزين عملي ترين راهكار است. زعفران در برخي مناطق افغانستان كه جايگزين خشخاش شده توانسته جايگزيني خوب نشان دهد و اگر به كشاورزان افغاني، آموزش و امكانات اين جايگزيني سپرده شود، مي توان به كاهش و سپس خشكيدن اين مزارع خشخاش و خشونت، اميداور بود. تحقيقاتي براي امكان جايگزيني خشخاش با ساير محصولات كشاورزي نيز بايد توسط كشورهاي پيشرفته انجام شود. كارهاي امنيتي، نظامي و هر نوع مسئوليتي در اين حدود را به هيچ وجه به پاكستان ندهيد و در افغانستان، هند و اگر مايل بودند، تركيه در اين زمينه همكاري كنند. هندي ها در مورد درگيري هايشان با پاكستان نيز بسيار از خود درايت و خويشتنداري نشان داده و از قابليت اطلاعاتي لازم جهت تقويت سازمان هاي نظامي و امنيتي افغانستان برخوردار است و منطقه را نيز بيش از هر كشور ديگري مي شناسند و برخلاف پاكستان، تروريست را دشمن جدي خود مي بينند، نه اهرمي جهت جاه طلبي هاي خطرناك كه با وجود دستاوردهاي كوچك كوتاه مدت، مي تواند دستاوردهاي منفي بسيار بزرگ براي بلندمدت به بار آورد.
منبع:پژواک ایران