چرا محمد را با چنگيزخان عوضي گرفتيد!؟
کاوه احمدی علی آبادی
شما محمد را با چنگيزخان عوضي گرفتيد. اين نكته را مي توان به راحتي در رفتارهايتان ديد. اما نخست بايد آن دو را بشناسيد. در تاريخ دو گروه توانستند مردم را به حركت وا دارند و موجبات تغييراتي در جامعه شوند. نخست كساني كه با بيروني كردن نفرت و عصبيت مردم جامعه خود بر عليه جامعه بيروني كه دشمن مي خواندند، زمام امور را در دست بگيرند. اينان با نسبت دادن هر مشكل به دشمني بيروني، موجب اتحاد مردم خودي بر ضد دشمنان شان شدند و با نبرد در اين راه چه بسا به پيروزي هايي نيز دست يافتند؛ پيروزي به معناي تصرف زمين يا كشوري ديگر و صاحب ثروت و قدرت ديگران شدن. آنان به نزديكان به ترتيب اولويت مي رسيدند و مديريتي سنتي با پاداش و مجازاتي حساب شده را اعمال مي كردند. چنگيزخان يكي از اين افراد بود كه مردم وحشي مغولستان را كه تا پيش از آن با هم در حال جنگ و اختلاف بودند، با هم بر عليه دشمنان خارجي متحد ساخت و تعدادي بيابانگرد را سلحشور و حاكم و ثروتمند ساخت. اما از آنان انسان نساخت. آنان همان وحشياني بودند كه ترحم سرشان نمي شد، چه رسد به انسانيت و حق و ناحق و درست و غلط. در تاريخ از اين دست افراد زيادند؛ آشور بني پال، بخت النصر، هانيبال، شأول، آتيلا، چنگيز، تيمور، شمر، ابن زياد، شاه اسماعيل صفوي (از همه شان شيادتر)، هيتلر، استالين، پاتريس لمومبا (دقيقاً چون شما يك انقلابي جنايتكار با محبوبيت محلي بود)، ملاعمر، صدام و بسياري ديگر كه ظرفيت شنيدن اش را نداريد.
در مقابل، گروهي اندك از پيامبران و مصلحان بودند. ايشان برخلاف گروه فوق، سعي كردند، مردمي را كه با آنان زندگي مي كردند و در توحش، فقر، ناداني و عصبيت به سر مي بردند، متحول سازند. ايشان نيامدند با يك دشمن خارجي به كارهاي مردم خودي، مشروعيت دهند يا احساس حقارت شان را به غرور بدل كنند. دقيقاً برعكس آمدند به مردم گفتند كه خود را تغيير دهيد و تا انسان نشويد (از آياتي كه مدام تكرار مي كنيد، نمي خواهم مثال بياورم، بلكه مواردي را كه توجه نداشته ايد)، نمي توانيد جهان را تغيير دهيد و تا هنگامي كه به خود ظلم مي كنيد، نمي توانيد ديگران را از ظلم رهايي بخشيد، تا به مردم بفهمانند، تا وقتي انسان نباشيد، دشمن اصلي تان، خودتان هستيد و اگر كوچكترين ظلمي در خفا كرديد، در روز رستاخيز آشكار خواهد شد (قابل توجه كساني كه جنايت مي كنند، بعد اعلاميه مي دهند و به رسانه هاي سر تا پا دروغ شان اجازه مي دهند تا مستندهاي دروغين بسازند تا به خيال خود، حقيقت را واژگون جلوه دهند) و قرآن به صراحت اعراب باديه نشين را تحقير كرد و فرمود كه بر اين روال هر دو دنيا را خواهند باخت، مگر اين كه عربيت و عصبيت و جهالت شان را كنار بگذارند. به همين دليل انجيل گفت نجات نخواهيد يافت، مگر اين كه دوباره متولد شويد. عيسي مسيح گفت، چه فايده كه انسان تمام جهان را نجات دهد، اما خود غرق شود! تا به مردم بفهماند كه وقتي خودتان شنا كردن بلد نيستيد، نمي توانيد ديگران را نجات دهيد و آنان را نيز (چون سلحشوران فوق) با خود غرق خواهيد كرد. به همين سبب بود كه وقتي ظلمي از طرف اطرافيان محمد به مردمي كه حتي در حال جنگ با ايشان بودند، صورت مي گرفت، محمد نخستين كسي بود كه نزد خداوند توبه كرده و از آن عمل برائت مي جست. نمي گفت كه دين اسلام نوپاست و موجب خفت دين مي شود. چون در منش اخلاقي و اسلامي، توبه از عمل بد خفت نيست، بلكه رذالت است و اتفاقاً توبه حقيقي (نه تعارفي سر مراسم دعاي كميل و غيره) اخلاقي است. نگفت كه مصلحت حكومت اسلامي يا بصيرت حاكم اسلامي اقتضاء مي كند تا از آن چشم پوشي كنيم، بلكه بي قرار چون انساني كه خود را در آتش ببيند، نخست به درگاه الهي براي توبه پناه مي برد، و سپس درصدد جبران براي حتي ضرر كنندگاني كه محارب با خدا و رسولش بودند، بر مي آمد. به همين خاطر، برخلاف گروه نخست كه كارهاي خودي را مشروعيت مي بخشيدند و حتي كارهاي زشت مردم خودي را برايشان زيبا جلوه مي دادند، پيامبران و مصلحان، تعبير حق و ناحق را به كار بردند؛ تا بفهمانند كه حق حتي اگر با دشمنانمان باشد، بايد بپذيريم (از توصيه هاي علي كه برخي به جاي توجه و عمل به اين نكات تنها ژست گرفتن اش را ياد گرفته اند و قابل توجه برخي كه سكسكه دشمن گرفته اند) و ناحق حتي اگر از طرف نزديك ترين كسمان باشد، بايد نپذيرفت و نه هنگامي كه مي خواستند رأي مردم را جمع كنند و با اقبال عمومي مردم واجهه شوند، از اين دست حرف هاي گل و سنبل و رياكارانه بزنند (بعد با كمال پررويي بگويند كه مكر كردم يا تقيه كردم!؟)، بلكه زماني كه حتي فرمانده جنگي تعيين كردند، اگر در نبرد با دشمن از اخلاقيات و انسانيت تخطي مي كردند، پيامبر به سرعت جلويشان را مي گرفت و هر گاه با بخشش مي توانست مانع شود، با بخشش و هر جا با تنبيه ضروري مي ديد، با تنبيه چنين مي كرد. مزدك كه از مصلحان تاريخ است، از كساني كه چون او مغ بودند، دفاع نكرد، بلكه فرمود اموالي را كه به نام دين، خودتان استفاده مي كنيد و مردم از آن محروم و در فقر هستند، بايد به ايشان برگردد. به موبدان گفت كه شما زنان متعدد داريد، اما جوانان از داشتن يك زن هم محروم اند، چنان كه زرتشت فرموده آن هرگز حق شما نيست و بايد به مردم بازگردانيد؛ مصلحان همواره در چنين شرايطي است كه ظهور مي كنند؛ آن گاه كه نه بي دينان كه دين باوران، خود بزرگترين ظالمان و گمراهان هستند؛ همچون شما در امروز. به جاي شمارش علايم جعلي ظهورتان، بدين حقايق بايد توجه كنيد.
پيامبران و مصلحان بيش از هر كس ديگري به آنچه مي گفتند، خود ايمان داشتند. تفاوت هابيل با قابيل در آن بود كه هابيل حتي وقتي برادرش مي خواست او را بكشد، نمي توانست دست روي آن دراز كند تا او را بكشد. اين است تفاوت راه حق و باطل (قابل توجه آنان كه نذر كردند، پس از اعدام پسرشان روزه بگيرند!؟) پيامبر اسلام پشت خود را براي زدن تازيانه برهنه نكرد، تا مظلوم نمايي كند و عده اي بزنند زير گريه يا طرف شاكي با او ساخت و پاخت كرده باشد تا جلوي مردم، مرد باايمان نشان دهد (از اين دست دلقك بازي كه اينك بين تان بسيار رواج دارد)، بلكه بدن خويش را برحسب تنها ادعاي كسي (كه پيامبر حتي متوجه نشده بود كه تازيانه اش هنگام زدن شتر، به او خورده است) برهنه كرد، چون از پروردگار جهانيان در روز جزا مي ترسيد و مي دانست حقي را كه از ديگران ضايع كنيد، اگر او نبخشايد، هرگز آمرزيده نخواهيد شد، حتي اگر پيامبر خدا باشيد. علي و قاضي دادگاهي كه سپر دزديده علي را به سبب نداشتن شاهد، به مرد مسيحي دزد، بخشيد، از آن روي بود كه علي مي دانست تنها برحسب شواهد است كه بايد در اين دنيا حكم شود و او ادعاي خبر از عالم غيب نداشت (چه رسد به ادعاي شيادانه ارتباط تلويحي با عالم غيب يا معصومان براي توجيه اعمالش!؟) و قاضي نيز مي دانست كه در جامعه اي كه پدر به فرزند نوزادش رحم نمي كند، احتمال اين كه حرف علي درست باشد، بسيار زيادتر از مردي بدوي است، اما مي دانست كه اگر به جز شواهد موجود حكم كند (همچون اصل من درآوردي "علم قاضي")، زيانكار است و در روز داوري به همراه علي مي بايست محاكمه شود و برحسب نص صريح قرآن، آن روز روزي است كه هيچ كس را بر كسي ياوري نيست. دين اجباري چون مذهبي كه شاه اسماعيل صفوي به زور شمشير به وجود آورد، عده اي شياد مي ساخت كه نزد سفير عثماني افتخار مي كرد كه از چنان جايگاه عارفانه اي برخوردار است كه دستي تكان مي دهد و عده اي حاضرند، به خاطر او از مناره اي بالا روند و خود را از آنجا به زمين پرت كنند و بكشند!؟ شيادي كه ادعاي دروغين ارتباط با امام زمان براي مبارزه با خلفاي سني و مشروعيت بخشي به جنايات اش را داشت و البته هنوز به پاي شما نرسيده بود كه ادعاي ارتباط "تلويحي" با امام زمان جهت مشروعيت بخشي به بصيرت ضايع شده اش داشته باشد و تجاوز نيز در پرونده اش نداشت كه شما تكميل كرديد!؟
تغييري كه پيامبر اسلام داد، برخلاف تصور شما، خواندن نماز و روزه و رعايت حجاب و حرف از اختياري بودن دين زدن، اما در عمل اجباري ساختن آن نبود. به همين سبب قرآن فرمود، اي واي بر نمازگزاران، چون هدف نماز و روزه نبود، بلكه آن وسيله اي بود براي اين كه از تعدادي وحشي كه نوزدان شان را زنده به گور مي كردند، انسان هايي بسازد كه حتي وقتي فرمانده اسلامي منسوب شده از طرف پيامبر دستور داد تا محاربان اسير شده را بكشند، از آن اجتناب كند، در حالي كه هنوز از نظر پيامبر مطلع نبودند، اما آنان اينك وجداني بيدار داشتند و همچون يك انسان زنده شده بودند. زنده كردن حقيقي مردگان، يعني اين. به همين خاطر قرآن فرمود كه در دين اجباري نيست، چون مي دانست كه قرار نيست در در اين دنيا همه به زور متدين شوند و دين اگر اختياري باشد، احتمال اين كه قاضي عادلي چون دوران علي بسازد، وجود دارد، اما اگر اجباري شود، مشتي دزد، دروغگو و شياد چون جامعه امروز ما بعد از سي و اندي سال انقلاب خواهد ساخت كه نه تنها خود، سر دسته دزدان و رياكاران اند، بلكه مردم را نيز از دين و ايمان بيزار مي كنند؛ يعني درست چون جامعه امروز ايران تحت حاكميت حكومتي كه آن را اسلامي و انقلابي مي خوانيد و عده اي آدم كش و شكنجه گر و بازجو و قاضي جاني را كرده ايد، همه كاره مملكت، كه بابت تك تك كارهايي كه آنان مي كنند، حتي اگر از جز جزشان خبر نداريد، چون با وجود نامه هاي متعدد زندانيان و خانواده شان، اين نااهلان و متجاوزان به حقوق انساني را حفظ كرده ايد، در روز رستاخيز بي ترحم مجازات خواهيد شد و هرگز رستگار نخواهيد شد، هرگز. اما اسلام اختياري و انسانيِ علي، مهمتر از آن كه مردي با كيش مسيحي را به كيش اسلام در آورد، از يك دزد دروغگو، انساني ساخت كه بدون نياز به شاهد، به اشتباه خود اعتراف مي كند و مال دزدي را به صاحب اش بر مي گرداند. چون هدف از نماز، قرآن، روزه و رعايت حدود دين، تنها آن است كه انسان بشويد و وجدان خفته شما را بيدار سازند. به همين سبب قرآن به اعراب بدوي كه تازه مسلمان شده بودند و درست مثل شما در امروز تصور مي كردند كه اسلام يعني اين كه برخي دستورات و احكام ديني را انجام دهيد و بر عليه دشمنان اسلام مبارزه كنيد، قرآن در نص صريح اش فرمود، نه؛ اسلام شما را از دشمنان يكديگر به برادران يكديگر تبديل كرد؛ تا بفهماند شما اگر تصور مي كنيد كه همان اعراب بدوي سابق باشيد، اما اينبار اسلام آورده و بر عليه دشمنان تان باشيد، در مغاكي از آتش خواهيد بود. برخي مسلمانان فكر مي كردند كه با دشمنان به سبب محارب بودن با خدا و رسول مي توانند هر كاري بكنند، اما قرآن فرمود كه حتي كينه و دشمني با مشركان و كافران نبايد موجب شود كه از عدالت خارج شويد؛ گفتن اين حرف ها راحت است، اما كساني كه در زندگي تنها بدنبال منافع شان نباشند و خواسته باشند اخلاقي رفتار كنند (نه اين كه در مجالس خانوادگي تنها اخلاقي شوند و حرف هاي خوب و گل و بلبل بزنند، اما در جامعه و محل كار آدم فروشي كنند، با نان و زندگي ديگران بازي كنند و تظاهر كنند كه آدم ديگري هستند)، مي دانند كه هنگام عمل چقدر دشوار است و انسان حتي در هنگام تقسيم ارث با عزيزان اش نمي تواند آن را رعايت كند، اما محمد در هزار و چهارصد سال پيش كه تعداد باسوادان حجاز به صد نفر هم نمي رسيد (و حتي خودش نيز به فرموده قرآن امّي بود) با دشمنان شان چنان كرد و چقدر مشكل است و حتي قابل تصور نيست، و اين است معجزه محمد (قرآن معجزه پيامبر است، اما ساختن اعراب جاهلي به تعدادي انسان باوجدان، معجزه محمد است). عده اي تازه مسلمان تصور مي كردند كه اسلام آورده اند و بايد جهاد كنند كه همان جنگ است و غنيمت جمع كنند كه هر دو در نص قرآن هست و سفارش شده و اجر آخروي نيز دارد، اما انصار پيامبر اسلام چون اعراب بدوي را چنين يافتند، فرمودند غنيمت ما پيامبر است و غنيمت دريافت نكردند تا تازه مسلمانان، آن را بين خود تقسيم كنند و بفهمند كه چقدر تفاوت هست بين قلبي كه بر آن اسلام نشسته با زباني كه بر آن اسلام نشسته، اما بر قلب شان تأثيري نگذاشته است. دين در نزد تمامي پيامبران از شيطان وجود سخن گفت تا به ايمان آورندگان بفهماند كه دشمن اصلي شما در درون شماست كه با فريب (يعني درحالي كه فكر مي كنيد، كار خير و ديني انجام مي دهيد، اما كارهاي تان ضد انساني و از اين روي ضد ديني و شيطاني است)، شما را به سوي منافع شما و خودي هايتان تهييج مي كند، نه ديگري، از اين روي جهاد اكبر (كه جنگ با سلاح نيست و جنگ با درون خود با سلاح بي معني است!) را به جاي جهاد اصغر و جهاد (جهد و كوشش) را به جاي محاربه (جنگ و خونريزي) آورد. اما فرصت طلبان و قدرت طلبان گروه نخست همواره يك لولو و شيطان بيروني براي خودي ها ساختند و خشونت ها و جنايت هاي خودي را بيروني ساختند و خودشان نيز شدند، رهبر جنايتكاران! يكي به نام دين، ديگري به نام مذهب (همچون شاه اسماعيل شياد)، يكي به اسم وطن، ديگري به نام عدالت و بسياري از عناوين مد روز زمان شان و برخلاف تصورتان بايد بگويم كه همان زندگي آتيلا و چنگيز را بخوانيد كه آنان نيز يك مديريت مبتني بر رياضت فردي داشتند، اما اين رياضت هاي فردي نه از آنان شخصي متدين و رهبري كبير ساخت و نه آنان را در روز رستاخيز نجات خواهد داد.
ممكن است برخي اشكال بگيرند كه چرا همان جهاد اصغر در اسلام سفارش شده است؟ شايد درك معناي آن در گذشته دشوار بود، اما اينك كه در منطقه با قيام هاي مردمي مواجه هستيم و خود بخشي از آن ايم، خود بهتر آن را درك مي كنيم. آيا امروزه كساني را كه نشسته و شاهد كشتار مردم بي دفاع توسط مردمي ديگر از كشور خودشان هستند، هستيم، كساني را كه تماشاچي اند، انسان تر مي دانيم يا كساني كه به هر طريق ممكن سعي كردند، مانع كشتار مردم شوند و اگر با گفتار نتوانستند، همچون ليبي با مبارزه و حتي جنگ جلوي جنايتكاراني را بگيرند كه به هيچ چيز پايبند نيستند؟ مهمتر از آن، كدام يك اخلاقي تر و وجداني تر است؟ آيا بسياري از ما كه قيام سبز مردم ايران آغازشد و عده اي جنايتكار گوش به فرمان جنايتكارتر از خودشان، مردمي را كه مي زدند و ما مردد بوديم كه جلو برويم يا ايستاديم و نگاه كرديم، از بابت تماشاچي بودنمان عذاب وجدان نداريم؟ اين ها مشتي حرف نيست براي آنان كه در زندگي انسان بودند و خواستند انسان بمانند. حق و ناحق در اين موقعيت ها و تجارب زندگي است كه رخ مي نمايد و گرنه روي حرف و نوشتار، همه مهربان و رئوف اند و اتفاقاً شيادان و جنايتكاران سر گردنه هنگام اظهارنظر بيش از ديگران رئوف و با گذشت مي شوند، چون اعتراف در كارشان نيست و به داوري وجدان شان وقعي نمي گذارند.
آنچه شما در طول اين سه دهه و اينك كرديد و مي كنيد مصداق دقيق گروه فرصت طلب و قدرت طلب و شياد تاريخ است، نه پيامبران و مصلحان و پيروان شان. در همين گفتارتان پيداست كه تا چه حد دشمن، دشمن مي كنيد كه انگار سكسكه دشمن گرفته ايد. در بيت تان جاسوسان و جنايتكاران و قصابان لانه كرده اند، و تعدادي نظامي و اطلعاتي و بازجو را فرستاده ايدف رسانه بسازند و وقيحانه دروغ و بهتان ببندند و وقيحانه تر، خبرنگاران و رسانه هاي مستقل را به دروغگويي متهم كنند!! مردم را بدزدند، دستگير و زنداني كنند، از داشتن وكيل از طرف متهمان محروم سازند، متهمان و زندانيان را مورد شكنجه و تجاوز قرار دهند و خانواده هايشان را نيز آزار و شكنجه دهند و وقيحانه ادعاي مظلوميت نيز بكنند، براي دنيا پيغام مي فرستيد كه ظلم نكنيد (حتي جوك هم بايد خنده دار باشد، نه مضحك)؟! در همان اظهارنظرهاي تان درباره اعتراضات مردمي در اروپا كه آن را اسلامي خوانديد، ثابت كرديد تا چه حد از مرحله پرت ايد!؟ تمام بيت المال را اموال شخصي خود كرده ايد، به ابرقدرت ها پيام مي دهيد كه از غارت جهان سوم و جهان سالام دست بردارند!؟ از پول نفت بيش از همه نصيب برده ايد، كشورهاي پيشرفته را كه مدت هاست نفت را از ما مي خرند، متهم به دزدي نفت مي كنيد!؟ اين همه از تأثير انقلاب و اسلام در اين سه دهه بر خودتان و مردم سخن گفتيد، ولي من هر چه كنكاش مي كنم، هيچ نكته اخلاقي و اسلامي كه افزوده شده باشد، نمي بينم، بلكه بدتر و بسيار وقيحانه تر شده است. بي حجابي اجباري را تبديل به حجاب اجباري كرديد (كه چون زور به نام دين است، از زور بدون نام دين زشت تر است)، افراط در دين را به معني كمال ديني معرفي كرديد (حد رجم، به جاي حد تازاينه كه در نص قرآن آمده، تك جنسيتي كردن بسياري از فضاهاي عمومي، اسلامي كردن يا توحيدي كردن علم و هنر، خواندن اجباري نماز در ادارات، رواج چادر، داغ كردن مهر بر پيشاني، تبرئه خودي ها و تجاوز به بي حجابان براي رعايت حجاب (!!!)، كه جملگي شان افراط اند، اما اسلام دين اعتدال است و براي زدودن همين افراط ها با يا بدون نام دين آمده)، در حكومت سابق قاچاق بود، اما شما علاوه بر آن، قاچاق حكومتي را نيز بدان افزوديد و كساني را كه اندك جايگاه مردمي در دوران دفاع داشتند، تبديل به قاچاقچياني (كه وقيحانه كتمان نيز مي كنند، احتمالاً براي حفظ مصالح نظام!) كرديد كه مقابل مردم ايستادند و دنيا و مهمتر از آن، آخرت شان را باختند. دروغگويي بي دينان را تبديل به دروغگويي بادينان كرديد، در زمان گذشته مومنان با منشي رئوف و با گذشت شمرده مي شدند، اما شما پس از انقلاب به نسل جوان، مومن را انساني وقيح، حراف و مدام متجاوز به حقوق دشمنان معرفي كرديد، شيادي و جنايت كه در زمان حكومت سابق كه اسلامي شمرده نمي شد، نمونه اسلامي اش را خلق و به جهان اسلام عرضه كرديد و اسلام و اخلاق پيش كشتان حتي بلوغ شخصيتي پيدا نكرده ايد و مدام چون كودكان در حال روكم كني با مردم و تنبيه مردم هستيد كه در حكومت پهلوي اين يك مورد وجود نداشت و از افتخارات انقلاب شماست! گريه هايتان براي پيامبران و امامان و معصومان دروغين است، و در روز رستاخيز حتي به خاطر همان گريه هايتان به عنوان رياكاران محاكمه خواهيد شد، چون اگر نفس آن گريه براي مظلومان و آزادگان را درك كرده بوديد، براي مردمي كه شكنجه داديد، تجاوز كرديد و كشتيد و كتمان كرديد، گريه مي كرديد. كار نكرده نگذاشته ايد و به شما حكومتي ها بگويم، من وجدانم را شاهد مي گيرم كه در تاريخ، امتي چون شما بدكاره و شياد كمتر پيامبر و مصلحي داشته است.
منبع:پژواک ایران