جنبش خاموش ما دموكراتيك پيش مي رود
جدي مي گويم: بفرماييد غنيمت تان را برداريد
کاوه احمدی علی آبادی
ما طي جنبش مان، در حال تمرين دموكراسي هستيم. پيرامون ورود يا عدم ورود به انتخابات، اصلاح يا انقلاب، واكنش هاي تند يا ملايم و مبارزه انفعالي يا تهاجمي و حمايت از جريان هاي خاص يا بيرون ماندن و تماشا كردن طرف هاي درگير، همه مردم و طيف هاي سياسي و دانشجويان و انديشمندان اظهارنظرهاي مختلفي كردند كه بسيار خوب است و نشان مي دهد كه رفتارهاي ما توسط عده اي قيم مهندسي نشده و همه جور فكر و رفتار مي تواند در اين جنبش بجوشد. اما نبايد فراموش كنيم كه در زمره هر يك از اين طرز فكرها كه باشيم، قرار است بر طبق ميثاق دموكراسي با هم در اين جامعه زندگي كنيم و ياد بگيريم، در عين اين كه به راه يا منشي ديگر معتقديم، و حتي مي توانيم نظريات يكديگر را نقد يا رد كنيم، ولي بايد با يكديگر مدارا كنيم و بياموزيم كه قاعده دموكراسي را برهم نزنيم. اگر مي خواهيم اشتباه بزرگ انقلاب 57 را تكرار نكنيم و از آن درس بگيريم نبايد براي حفظ وحدت، اختلاف نظرات را قرباني كنيم و از تكثر در جهت يكرنگي بكاهيم. قرار نيست رفتار يكديگر را مهندسي كنيم. فراموش نكنيم كه اشتباه بزرگ تقلب كنندگان در انتخابات 88 مهندسي نظرات ديگران بود. در جامعه راهكارهايي كه عمدتاً زودتر به نتيجه مي رسند و ساده تر مسائل را حل مي كنند، راه هاي درستي نيستند و دموكراسي همچون درختي است كه دير بار مي دهد، ولي ثمره آن به ميزاني ارزشمند هست كه هر نسلي نياز نداشته باشد، تمام زجرهايي كه نسل من كشيده است، دوباره تجربه و تحمل كند. اگر قرار است دموكراسي در جامعه مان پياده شود، پس يعني قرار است كه شيادان، دروغگويان، فرصت طلبان، طرفداران زور و ديكتاتوري را همچون ساير جوامع دموكراتيك در دنياي امروز تحمل كنيم و با آنان زندگي و رقابت كنيم وگرنه چشم باز مي كنيم و مي بينيم كه خود ديكتاتوري شديم كه با واژگاني دگر اين بار انسان هاي ديگر را قرباني مي كنيم.
اجازه بدهيم كه هر كس دوست دارد، رأي بدهد، برود بدهد. هر كس غيرانساني نمي بينيد كه با تمامي توان هايي كه مردم دادند، برود با حاكميت ساخت و پاخت كند. بگذاريم، آن كه تصور مي كند، خيلي از زندگي اش هزينه داده و ديگران بدهكار اويند، برود و غنيمت هاي خويش را جمع كند. اين نكته را جدي مي گويم، چون هيچ يك از ما جاي ديگري نيستيم و نمي توانيم باشيم و بسياري از ما بيرون زندان هستيم، اما بسياري از همين دوستان يك پا در زندان و يك پا در بهشت زهرا هستند. حتي بايد اجازه دهيم تا كسي كه تنها مي خواهد بر طبق اسناد رسمي تاريخ تبرئه شود، وجدان اش را ناديده بگيرد و از حكومتي كه آن را اسلامي مي خواند، دفاع كند و ما را بفروشد؛ اين نخستين بار نيست و ما در تاريخ و امروز از اين دست فروختن ها زياد ديده ايم، به خصوص وقتي نرخ فروش بالا رود و رقبا در زندان و زير خاك باشند! شايد هم كساني باشند كه راه را نمي شناسند، وگر نه انساني هاي خوبي هستند. اين را نيز ما منتقدان ايشان نبايد فراموش كنيم كه در آزمون رسيدن بر قدرت در كشورمان، بسياري تاكنون مردود شدند و اندكي به توفيق رسيدند كه برخي از همين دوستان كه در حال مصالحه اند، از اين دسته بودند كه موفق شدند. بلي، آنان خواستند تا كار دشوار اصلاحات را بدون فرو غلتيدن در قتل و جنايت به پيش برند كه به شكلي نسبي موفق بودند. خواستند تغييراتي دهند، بدون اين كه به رضاخان يا به سرنوشت اميركبير دچار شوند، كه در اين هدف موفق شدند. روزي كه دوران اينان به پايان رسيده بود، يكي از همين فرصت طلبان شروع كرد به چنين و چنان گويي براي مظلوم نمايي دروغگويان و شيادان سر گردنه. يكي از دوستانم خطاب به او گفت: دوران ايشان در تاريخ تاريك استبداد ايراني ما، شمعي است كه چون خورشيد مي درخشد. دقت كنيد، خورشيد نيست، ولي در اين تاريكي، همان شمع چون خورشيد مي درخشد.
چيزي كه منتقدان را نگران مي كند، همين ندانستن راه است. چون برخي از دوستان سابقه چند ساله در داشتن بالاترين پست هاي حكومتي را داشتند، اما از پس بسياري از موانعي كه برايشان ايجاد كردند، بر نيامدند. چون كسي كه در عرصه سياست گام مي گذارد، مي بايست قدرت را به خوبي بشناسد و راه هاي درست و نادرست آن را نيز، تا هرگاه قدرت طلبان در راه اش مانع ايجاد كردند، از راه درست كارشان را خنثي سازد. برخي از دوستان ثابت كردند كه ميل و شيفتگي به قدرت ندارند كه بسيار خوب است، اما قدرت و ابزار آن را نيز در دنياي امروز نمي شناسند. واضح ترين اشكال، در همان تعريف اصلاح طلبي شان آشكار است. با تجزيه و تحليلي كه از اين گفتگوها داشتم، متوجه شدم كه بسياري نمي دانند كه اصلاح طلبي يك مبارزه است. مگر مي توان در جامعه اي كه مشكل اصلي ديكتاتوري نهادهاي قدرت و نظامي است، بدون مبارزه هم اصلاحات كرد؟! اما مبارزه اي بدون خشونت و بدون توسل به سلاح. مبارزه اي مدني و انساني. شما با كساني طرف هستيد كه يك شبه از يك نفر سردار امام زمان مي سازند و اراده كنند يك شبه همو را جريان انحرافي مي كنند! صندوق را مقدس مي دانند كه اين بزرگترين اشتباه روشنفكران رمانتيك است كه ناآگاهانه سنت و مدرن را به هم وصله زده اند. بزرگترين ديكتاتوري هاي دنيا از صندوق ها بيرون آمدند. از نازي ها و فاشيست ايتاليا بگيريد تا بعثي هاي عراق و حكومت استالين و ديكتاتوري هاي كوچك منطقه. تعريف ايشان از انقلاب هم، تعريفي است كه در گذشته از انقلاب داشتند كه همان مبارزات براندازانه است. اساساً براندازي ادبيات امروز دوران نيست و ساخته و پرداخته عده اي با تفكرات امنيتي و اطلاعاتي است. يعني چه چيز قرار است، برانداخته شود؟ تخت، حكومت؟ دولت؟ نيروهاي پليس و نظامي؟ حكومت و حاكميت كه از آن مردم است و هر كس آن را تصاحب كرده مي بايست آن را ترك كند و اگر ترك نمي كند، براندازي حكومت مردم كرده است. اگر عوض شدن چند شخص، براندازي است كه بسياري از همين انقلابيون اكنون از قدرت ساقط شده يا كنار رفته يا در زندان هستند. اگر تغيير قانون اساسي است كه در گذشته تغييراتي كرده و با اختيارات مطلق – كه تنها از آن خداست- برخي تغيير هم كرده و پس براندازي قبلاً اتفاق افتاده است. نيروهاي پليس و نظامي هم بايد مدفاع مردم باشند، نه كساني كه بر سر قدرت اند. مهمتر از همه وقتي چيزي را كه خود مي گوييد، قبول نداريد، چگونه انتظار داريد كه ديگران و حتي مخالفان تان آن را بپذيرند. خودتان گفتيد كه حكومتي كه ظلم كند، رأي مردم را محترم نشمارد و نهادهاي نظامي بر كشورش مسلط شوند، اسلامي نيست، بعد مي گوييد، مي ترسم كه با كنار رفتن اصلاح طلبان، حكومت اسلامي ساقط شود! خلاصه حكومت اسلامي هست يا نيست؟ اول تكليف تان را پيش خودتان مشخص كنيد، پيش از اين كه انتظار داشته باشيد، مردم بخاطر ايده هاي شما دوباره به زندان بيافتند و سر به نيست شوند.
اين دوستان اگر تصور مي كنند، حالا كه قدرتي ندارند، بهتر از زماني كه قدرت داشتند، مي توانند عمل كنند، بفرمايند هر كاري دلشان مي خواهند بكنند. اما فراموش نكنند كه مصالحه با تسليم شدن تفاوت مي كند. مدارا با ساخت و پاخت فرق مي كند. از ياد نبرند كه مشاركت در حكومت و قدرت با آدم فروشي و فروختن ارزش ها و آرمان هاي ملتي كه براي ما كشته شدند و به زندان افتادند و هنوز هم ادامه دارد، از هم جداست. و محكوميت لفظي حبس خانگي دوستان مبارزشان، يك چيز است و فرصت طلبي براي استفاده از خلاً موجود براي رسيدن به قدرت يا كشاندن اعتراضات به سمت خواسته هاي خود و به آرامي خاموش كردن آن، يك چيز ديگر كه اين مورد اخير خيانت است!؟ مردم ما تفاوت اين دو را خوب مي فهمند. در همين اولين قدم مي توان ديد كه شما و طرف مقابلتان در مناسبات قدرت به كجا مي رسيد. در حالي كه، يكي به شكلي كلي از امكان حضور شما سخن گفته، ديگري به صراحت شرط و شروط براي اعلام برائت تان تعيين مي كند! و شما هم ايستاده ايد و ديگران به جاي شما جواب مي دهند. خوب اگر قرار است به قدرت برسيد و باز همچون گذشته سكوت كنيد و يا حداكثر يك نامه به تاريخ بنويسيد كه اين دوستان همين كار را بدون رسيدن تان به قدرت هم دارند به جاي شما مي كنند!؟ و ديكتاتوري با لبخند و بدون لبخند سياستمداران تصور نمي كنم زياد فرقي با هم داشته باشد. سناريوهايي كه خواب اش را نيز برايتان ديده اند، بگذاريد كه بگويم چيست. اگر رام بوديد (عذر مي خواهم از اين واژه ها استفاده مي كنم، اما مي خواهم با ادبيات خودشان با شما سخن بگويم) و برائت كرديد از تمام چيزهايي كه اين مدت برايش مبارزه كرديد، چند پست روبنايي و چند كرسي نماديندگي مجلس به طيف شما مي دهند! كه اگر ارزش مبارزات تان را اين مي دانيد، بفرماييد و غنيمت تان را برداريد (اين را جدي مي گويم و منظورم كنايه نيست). اگر هم دم تكان نداديد، كمي اوضاع را آرام تر كه كرديد، سراغ شما هم مي آيند. در هر دو سناريو نتيجه نهايي ضايع كردن شما پيش مردم است و گرفتن همان انتقامي از شما كه پس از فاش سازي قتل هاي زنجيره اي برايتان نامه نوشتند و تاكنون نتوانسته اند موفق به چنين كاري شوند. ديگر خود دانيد.
منبع:پژواک ایران