تحلیلی از کنفرانس غیرمتعهدها- مقامات ایران، منزوی حتی در پایتخت خود!
کاوه احمدی علی آبادی
منبع:پژواک ایران
تحلیلی از کنفرانس غیرمتعهدها- مقامات ایران، منزوی حتی در پایتخت خود!
از منظر مطالعات روان شناختی، قماربازی که تمام داشته هایش را باخته، به اقدامی دست نمی زند، مگر امید قماری معجزه گر که همه باخت ها را به برد بدل کند؛ این همان دلایل پنهانی است که مقامات به شدت منزوی و خوش خیال ایران می خواستند با برگزاری یک کنفرانس بدست آورند: یعنی تمامی انزوای شان را برحسب اقدامات نسنجیده و حتی لج بازی در پرونده هسته ای، در بهار عربی، در فجایع سوریه و حتی انزوای گروه های طرفدارشان در خاورمیانه و سراسر جهان، با یک کنفرانس که آن هم از نوع ادواری است، همه چیز حل شود. آنقدر در کودکواری شان غرق بودند که تصور کردند اگر رئیس جمهور مصر به ایران بیاید، انزوای شان در بهار عربی و قصه هایشان درباره تأثیری پذیری تحولات اخیر بهار عربی از انقلاب سی سال پیش شان، ناگهان واقعاً باورپذیر جلوه می کند! کاری که در این سی و سه ساله نیروهای امنیتی موساد بسیار حساب شده کردند و همچون کودکی که او را با یک نمایش جلوی چشمان اش گول زنند، وقایع را مطابق میل روضه خوان های ناشی نشان دادند و دل شان را خوش کرده اند که کبوتر حرم اند!
با این وجود، حتی نتوانستند نمایش آن کنفرانس را هم مطابق میل شان ترتیب دهند و واضح بود که سیاستمدارانی در حد بان گی مون و مرسی را نمی شد با ماچ و بوسه و ولخرجی های تشریفاتی فریفت و آنان فرصت را مغتنم شمرده و در حساس ترین سخنرانی های شان مهمتر از تقبیح مواضع مقامات ایرانی (و شرم آور شمردن ضمنی آن)، به اوضاع وخیم حقوق بشر و وضعیت معترضان حکومتی، مدافعان حقوق بشر و روزنامه نگاران در زندان های رژیم اعتراض کردند و از طریق بهار عربی، جانیان سوریه را سیبل حملات سازند. علاوه بر آن رئیس سازمان ملل جمله بسیار معناداری به رهبران و مقامات ایرانی گفت: بدانان متذکر شد که ریاست سران کشورهای غیرمتعهد برای رهبران ایران ایجاد تعهد و مسئولیت می کند. ترجمه این سخنان معنادار آن است که ریاست یک سازمان جهانی، برای ژست گرفتن های کودکانه و لج بازی های دون از شأن یک انسان بالغ و عاقل نیست، بلکه برعکس باید موجب شود که اظهارنظرتان و رفتارتان مسئولانه باشد. در حالی که رفتار ایران چون شاگرد تنبل و یاغی است که او را برای وضع اسفبارش مبصر کرده باشند و او نداند که در قامت مبصر نمی تواند به اوباش گری اش ادامه دهد و او را نه به سبب شایستگی اش که دقیقاً برعکس به خاطر یادگیری احساس مسئولیتی که ندارد، مبصر کرده اند. برای کسی که عقل اش برسد، آن جمله کنایه آمیز بان کی مون تندتر از هزار تحقیر و چون پند به سفیهان بود. مرسی نیز همان اول کار صاف گذاشت وسط کاسه شان. آغاز سخن اش با سلام بر چهار خلیفه، کنایه ای بود به انتقاد از فعالیت های ضد اهل تسنن حکومت ایران در منطقه و مصر؛ فعالیت های ریاکارانه ای که در لفظ از عدم اختلاف در میان شیعه و سنی به زعم خود دم می زند، اما در عمل عکس اش رفتار می کند و اهل تسنن حتی در اسرائیل آزاد در اجرای مناسک مذهبی هستند –به شرط این که سیاسی نباشد- در ایران اجازه ندارند. سپس مرسی بدون تعارف به انتقاد از حکومت دیکتاتور سوریه و جنایت های این حکومت نسبت به مردم خود پرداخت؛ کاری که هیچ از سخنرانان حکومت ایران حتی جرأت اشاره به سوریه را نداشتند. آنقدر ناشی بودند که پیش از اجلاس از ارائه طرحی جدید برای حل بحران سوریه در طول اجلاس وعده می دادند، اما در پایان اجلاس از نقشه راه سوریه هیچ خبری نبود و حتی در بیانیه رسمی نیز جرأت نکردند، اشاره ای بدان کنند؛ این سکوت، خبر از شکست تلاش های ایران و انزوای شدیدش در پایتخت خود و در مقام ریاست غیرمتعهد ها می داد که به خاطر سیاست های نابخردانه مقامات اش برایش پیش آمده و نشان می داد که مقامات ایرانی برخلاف اظهارات رسمی شان، خود به خوبی واقف اند که برای دفاع از رژیم دیکتاتور دیروز و جانی امروز سوریه برای خویش چه انزوایی خریده اند که حتی اجازه طرح آن در نطق هایشان را درخود نیافتند.
اما از آن سوی، این سناریو به گونه ای حسب شده توسط غرب اعمال شد. یعنی مقامات آمریکایی در اقدام رسمی با سفر بان گی مون به تهران مخالفت کردند. آنان خوب می دانند که چگونه با تظاهر به یک رفتار، واکنش مقامات ایرانی را به مثابه یک هدف، تهییج کنند. هدف این بود تا اهمیت حضور بان گی مون و شروط او برای حضور توسط رهبران ایران پذیرفته شود، چون حتماً مهم است که آمریکا مخالفت کرده است! اگر آمریکا می خواست واقعاً مانع سفر بان گی مون به تهران شود، آن را رسانه ای نمی کرد و دفتر ریاست سازمان ملل بسیار محترمانه از بابت عدم امکان برای حضورش در اجلاس عذرخواهی می کرد. اما سناریوی آمریکا برای پذیرش حضور ریاست سازمان ملل به هر قیمتی توسط ایران و به شرط دیدار با بالاترین رهبران ایران جهت ارسال آخرین هشدار به آنان – اتمام حجت- و اعلام تمامی اعتراضاتی که فراتر از کنفرانس بود؛ مثل وضعیت حقوق بشر، اوضاع زندانیان رژیم و مسائل هسته ای، آن هم از تریبون های رسمی حکومت ایران کاملاً حساب شده بود و درسی دیگر برای آنانی که بدانند سیاست یک علم است و کار هر کسی نیست. جالب تر آن که، مقامات ایران حتی همین قدر "نمایش ظرفیت" و "سعه صدر" از خود نشان ندادند که سخنان میهمانی چون مرسی را که برنده بیداری اسلامی در مصر معرفی کرده و با هزار التماس و گدایی به تهران دعوت کردند، سانسور و تحریف و جعل نکنند و با این رفتارشان عملاً ثابت کردند که از یک طرف شایستگی میزبانی اجلاسی در سطحی جهانی را که آرایی خلاف نظرشان بیان شوند، ندارند و از سویی دیگر وقتی در کنفرانسی که توسط رسانه های جهانی انعکاس می یابد، سخنان مقامات میهمان را تحریف می کنند و تحمل شنیدن آرای متفاوت را ندارند، وای به آنچه بر سر منتقدان و مخالفان و معترضان می آورند و تمامی اتهامات و دادگاه های قضایی آن ها افترا و دروغ است.
سیاسیون نادان ایرانی خیال می کردند به صرف دعوت و حضور مقامات کشورهای دیگر در کنفرانس سران غیرمتعهدها وانمود می شود که منزوی نشده اند، اما همین قدر سواد ندارند که بفهمند اتفاقاً چون تا بدین حد برای یک کنفرانس ادواری اصرار و گدایی می کنند، خود نه تنها نشان دهنده انزواست که نشان از اوضاع وخیم شان دارد. مگر با گفتگوی صرف می توان تحریم های بین المللی و متحدان آمریکا را برطرف کرد و هر کشوری چنان که پیش از کنفرانس با ایران روابط اقتصادی برقرار می کرد، مشمول تحریم می شد و بعد از کنفرانس نیز باز مشمول تحریم می شود و این بازی ها تنها بدرد تیم های امنیتی ای می خورد که روضه خوان های بی سواد را گول بزنند؛ همان ها که فایل صوتی فتواهای پنهانی آقایان را به آمریکا تحویل دادند و نمی دانند که کسی دیگر برای حرف های سخنرانی های رسمی شان تره هم خورد نمی کند. سخنرانی های مقامات ایرانی نیز نه تنها چیز تازه ای نداشت که اساساً همچون همیشه هیچ چیز بدرد بخوری نداشت و مابین اعلامیه های تظاهرات خیابانی تا عربده کشی در نوسان بود (و هنوز تفاوت سخنرانی با روضه را نمی دانند که در روضه خوانی است که 1000 سال، روضه تکراری می خوانند که آب هم از آب تکان نمی خورد و نه سخنرانی). شخص یا کشوری که مقتدر است که این همه مثل بچه ها خودش از اقتدار خودش نمی گوید، مگر این که از جنبه روان شناسی، خود نسبت بدان تردید داشته باشد که با تکرارش می خواهد اول خودش باورش کند و بعد دیگران. هزینه سنگین کنفرانس نیز وجهه نداشته شان را پیش مردم خراب تر کرد و در زمانی که گرانی و اختلاس ها و دزدی های حکومتی نقل مجالس مردم است، این ولخرجی ها تأکیدی دیگر براین که مقامات ایران به فکر هر کسی و چیزی هستند، مگر مشکلات مردم.
شکست بزرگ دیگر مقامات ایرانی در مورد مسأله فلسطین بود که از پیش از اجلاس شروع شد. اعلام دعوت از سران حماس و سپس تکذیب آن و پذیرش رسمی رئیس تشکیلات خودگردان به عنوان نماینده رسمی فلسطین، یک عقب نشینی تمام از مواضع غیرمنطقی حکومت ایران نسبت به فلسطین از ابتدای انقلاب تاکنون بود؛ در همین آخرین کنفرانسی نیز که در تهران برای مسأله فلسطین برگزار شد و سران حماس در آن دعوت بودند، بالاترین رهبران ایران، محمود عباس و روند صلح را به باد انتقاد گرفته بودند، که اتفاقاً در همان جلسه از طرف یکی از سران آزاده حماس که متقابلاً اقدام ابومازن را ستودند و آن را افتخاری برای فلسطینیان ذکر کرد، تو دهنی محکمی – آن هم از یک خودی- خورده بودند. آنان با عقب نشینی از دعوت هنیه، او را هم ضایع کردند و دفتر محمود عباس که چند روز قبل به درستی گفته بود که حکومت های ایران و اسرائیل عملاً برای اختلاف و جدایی بین فلسطینیان تلاش می کنند، مجبور شدند با محمود عباس هم دیدار داشته باشند و این هم سیلی بی پاسخی که برای میزبانی اجلاس مجبور شدند که بخورند و دم نزنند. فلسطین در این سال ها به بزرگترین کابوس رهبران ایران بدل شده –حتی دردناک تر از سوریه- که دیگر در هیچ یک از گروه های مطرح فلسطینی نفوذ ندارد، با آن که مدام در گذشته بدان ها خورانده و هنوز هم برای این که ارتباط اش قطع نشود، مجبور به باج دادن به برخی از رهبران اش است؛ یعنی بازی دو سر باخت و بدون دستاورد؛ به همین سبب است که هر از گاهی دوباره به شعار نابودی اسرائیل روی آورده است؛ همچون کودک کتک خورده ای که دست اش از همه جا کوتاه است و وامانده دور می ایستد و هر فحشی که به ذهن نخودی اش رسید، می دهد تا شاید کمی شکست و عصبانی اش از این طریق فروکش کند. در بسیاری از موارد برای تحلیل رفتار رهبران ایران نیاز نیست تا خیلی راه دور بروید، چون اینان سواد درست و حسابی که ندارند و اکثراً روی کتل نشسته و "ضرب و ضربا و ضربوا" حفظ کرده اند و تحلیل روان شناسی شان در سطح کنش ها و واکنش های کودک یا نوجوانی است که هنوز دوران بلوغ را طی نکرده است.
از سطح دیدارهای مقامات و نمایندگان کشورها با بالاترین رهبران ایران نیز جایگاه آن کشور مشخص شد: مقامات و نمایندگان دیکتاتورترین کشورها –کره شمالی، سودان، سوریه، زیمباوه- که دوتای آن ها مرتکب جنایت علیه بشریت به خاطر نسل کشی شده اند –حاکمان سودان و سوریه- جزو کشورهایی بودند که گرمترین اظهارات را در دیدار با رهبران ایران از ایشان شنیدند که خود گواه روشنی دیگر که ایران نیز در زمره آن هاست و وقتی از نظام های سلطه در جهان انتقاد می کند، منظورش حکومت دموکرات نیست، بلکه حکومتی دیکتاتورتر است –دیکتاتوری مذهبی فقها و پاسداران- که نسبت به زیر پا گذاردن حقوق انسانی ایرانیان و سلب آزادی های مدنی سکوت کنند و حالا هر بلایی سر مردم خود می آورند، مهم نیست، چون با ملاها و پاسداران ایران سرشان در یک آغل است! در این میان، تنها دستاورد اجلاس برای مقامات ایران، طرح و تصویب دو بندی بود که حملات یکجانبه نظامی برای نابودی تأسیسات هسته ای و تحریم های یکجانبه را متذکر می شد، که البته هیچ یک ضمانت اجرایی ندارند.
با این همه، مشکل ریشه ای مقامات ایرانی در تمام این سی و چند سال، فقط انزوای جهانی و پرت بودن از مسائل روز دنیا و مواردی از این قبیل نیست، بلکه آن است که تصور می کنند با برپایی شو و نمایش در هر زمینه ای مشکلات حل می شوند و نمایش جای واقعیت می نشیند و از این سبب تماماً به یک دلقک سیرک بدل شده اند: با شوی مراسم مذهبی، خیال می کنند متدین و مومن می شوند، با شوی انتخابات به جای انتخاباتی واقعاً آزاد، رژیمی دموکرات می شوند، با شوی مردمی و اسلامی بودن (جلوی دوربین با پیجامه بنشینند و نان و پنیر بخورند)، واقعاً مردمی و اسلامی، با گذاشتن چادر سیاه و حجاب بر سر، حجب و حیا و عفت پیدا می کنند (و به روی خود نمی آورند که در زمان حکومت سابق بسیاری از همان ها که چادر سیاه بر سر می گذاشتند و طوری حجاب داشتند که تنها یک چشم شان بیرون بود، تن فروشی می کردند –و البته حالا در اطراف حرم ها کاسبی می کنند!- و بسیاری از بی حجابان، زن های پاکدامن و دارای حجب و حیا بودند) و کسی که عمامه اش را بزرگتر از دیگران بپیچند و ریش های اش را افشان کنند و چنان لباس بپوشانندش که باد کرده و بزرگتر از دیگران جلوی دوربین به نظر رسد، نشان از عالمی و برتری معنوی اش دارد (که همین قدر نمی دانند دقیقاً برعکس بزرگی معنوی و دینی به فروتنی و تقواست که حکایت از این دارد حتی در حد یک روضه خوان هم سواد ندارند) و چون نورافکن روی صورت اش بتابند، به مقام نورانی روحانی می رسند و اگر در مجلسی در کمال بی احترامی به میهمانان، او را روی صندلی بشانند و دیگران روی زمین بنشینند، نشان از عظمت و اقتدارشان دارد (اقتدار بی ادبان و ابلهان!) و وقتی فساد و دزدی و دروغ و ریا در همه حکومت گر می گیرد، با یک سخنرانی گل و بلبل همه چیز سالم و درست می گردد و ظلم و جنایت نیز اگر مزین به واژه اسلام شود، حلال می گردد و ثواب هم دارد!؟ وقتی مصلحان بدان ها توصیه می کنند که ظلم نکنند، به جای تغییر رفتار، چون یک دلقک همان حرف ها را پای تریبون و منبر تکرار می کنند و به جای اصلاح خود، طی نمایشی دشمنان شان را محکوم می کنند. حضور فقرا و کارتون خواب ها در کشوری با این هم ثروت را زشت نمی دانند، بلکه تنها رویت شان توسط مقامات دیگر کشورها را زشت می دانند و متوجه نیستند، که از همه زشت تر آن است که خود واقف اید، وجود چنین مستضعفینی در کشور چه فاجعه ای است که می خواهید با پنهان کردنش، واقعیت را کتمان کنید (فکر کردید سر چه کسی را کلاه می گذارید، خدا یا مردم؟).
با همین منطق است که گورشان را کندند و دورانی از تاریخ که آرزوی اش را داشتند، به کابوسی برایشان بدل شده که مهمترین ستمگران و ریاکارانی که با حربه دین به ناحق بر مردم حکومت کردند، خودشان اند که در همین دوران تاریخی به بی رحمانه ترین وضع به مجازات شان می رسند و برای همیشه گورشان را از تاریخ و زندگی مردم گم خواهند کرد تا این حقیقت را دریابند که "عهد من به ستمکاران نمی رسد" یعنی چه.
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
منبع:پژواک ایران فهرست مطالب کاوه احمدی علی آبادی در سایت پژواک ایران *راز پیروزی رعدآسای انقلابیون عراقی در استان های سنی نشین؛رهبری، فرماندهی و مدیریت میدانی [2014 Jul] |