PEZHVAKEIRAN.COM نقش كنش هاى اجتماعى در توسعه
 

نقش كنش هاى اجتماعى در توسعه
کاوه احمدی علی آبادی

 مقدمه

توسعه حتى هنگامى كه ملاك هاى اساسى آن شاخص هاى اقتصادى در نظر گرفته شود، باز ناگزير از توجه به ابعاد اجتماعى آن است. هيچ تغيير رفتار اقتصادى رخ نمى‏دهد، مگر آن كه در نگرش ها، هنجارها، تفكرّات قالبى، باورها، كنش ها و الگوهاى مألوف انسانى و اجتماعى تغييراتى اساسى داده شود. در بسيارى از ديدگاه‏هاى ديگرى از توسعه كه بعد اقتصادى را مهمترين بعد توسعه نمى‏انگارند، عوامل اجتماعى را نه تنها مقدم، بلكه اساسى‏تر از توسعه اقتصادى مى‏نگرند. در توسعه مشاركتى نكته كليدى آن است كه اعضاى يك جامعه، فرآيندهاى بنيادى اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى را بر عهده گرفته و نه تنها روش هاى آن، بلكه اهداف و اولويت‏هاى آن ها را تعيين كنند.

در برنامه‏هاى توسعه، كنش ها از جايگاهى ويژه برخوردارند و فصل مشترك ابعاد اجتماعى ـ فرهنگى با ابعاد اقتصادى را تشكيل مى‏دهند. بسيارى از پژوهشگران به تجزيه و تحليل انواع كنش در جوامع مختلف پرداخته تا با تفكيك آن ها به كنش هايى دست يابند كه موجب توسعه درجوامع پيشرفته و عدم توسعه در جوامع ديگر شده‏اند. نمونه آن تفكر عقلايى است كه يكي از اصلى‏ترين عوامل پيشرفت در غرب ارزيابى مى‏شود كه امكان طرح‏ريزى، برنامه‏ريزى و ارزيابى علمى را فراهم مى‏آورد، در حالى كه تفكر سنتى در شرق از يك طرف، بيشتر احساسى و عاطفى و از طرف ديگر مبتنى بر سنت و رسم است كه مورد توجه و مطالعه نظريه پردازان و برنامه‏ريزان قرار گرفته است. در كشور ما نيز نمونه‏هايى از اين الگوها را مى‏توان شناسايى و تجزيه و تحليل نمود.

ماكس وبر ضمن تمايز قائل شدن بين انواع كنش‏ها، كنش معطوف به هدف و عقلايى را عاملى تعيين كننده بر تحول جوامع صنعتى مى‏داند، در حالى كه جوامع سنتى عمدتاً از كنش هاى ارزشى، عاطفىِ منفعل و سنتى بهره مى‏برند كه موجب توسعه و پيشرفت
نمى‏شوند.  اما مباحث وبر پاسخگوى طرح مسئله فوق نيست و ما ناگزير به جستجوى كنش‏ها و طرح علل ديگرى براى برنامه‏هاى توسعه در جامعه خود هستيم.

 

 تفكر و كنش تقديرگرايانه

تفكر سنتى در كشور ما مبتنى بر تقديرگرايى است. بدين معنى كه افراد سنتى بين اعمال خود و تحقق مطلوب اهداف و مقاصد مورد نظر ارتباطى نمى‏بينند، بلكه آن را حاصل قضا و قدر و دست تقدير روزگار مى‏دانند. در حالى كه برنامه‏ريزى و بهبود روشها، ارتباطى ضرورى به فكرى دارد كه مبتنى بر ارتباطى عقلايى بين اهداف و مقاصد با اعمال و روش ها دارد. به بيان ديگر تحقق اهداف و اعمال برنامه‏ها ناگزير به تفكرى عقلايى و معطوف به هدف است كه ما بين اعمال و روش ها با اهداف و مقاصد، نه تنها ارتباطى ديده، بلكه مدام آن ها را ارزيابى نموده،اصلاح كرده و تكميل نمايد. از اين روى اساسى‏ترين نكته براى تحقق هر برنامه‏اى در كشور ما توجه به اين نحوه نگرش و رفتار (تقديرگرايانه) و كوشش در جهت تغيير آن است. بديهى است كه چنين الگوهايى كه ريشه‏دارترين و گسترده‏ترين ملاكهاى نگرشها و رفتارها هستند نياز به برنامه‏ريزى ريشه‏اى و حساب شده داشته تا با افزايش سطح فرهنگى مردم بتوان الگوهاى مناسبى را جايگزين شان ساخت تا موجب بازآفرينى فقر و عقب ماندگى نشوند. تقديرگرايى روح قالب تفكر در جامعه روستايى و عشايرى ماست. اگر چه اين الگو در روستاها و ايلات ما موج مى‏زند، ولى نبايد تقديرگرايى را به روستاها محدود ساخت. حتى با وجود گسترش اين نوع تفكر در نزد عوام جامعه ما، نبايد آن را بر خلاف تصور بسيارى از مردم، به قشر عامى جامعه محدود دانست و حتى بخش قابل توجهى از قشر تحصيل كرده نيز در ملاكهاى خاموش خود بر طبق آنها رفتار و گزينش مى‏كنند و تنها آمار تقديرگرايى در نزد افراد تحصيل كرده كمتر است. تجارب نشان مى‏دهد كه ريشه كن كردن تقديرگرايى از افكار و اذهان، كار ممكنى نيست و همواره آنها در طول نسل ها بازآفرينى شده‏اند. هر كس نداند برنامه‏ريزان و كارگزاران توسعه خوب مى‏دانند كه دست تقدير تا چه حد تواناست، چرا كه عدم موفقيت بسيارى از برنامه‏هاى علمى و حساب شده را سبب شده و در بسيارى از موارد موجب شكست برنامه‏هاى توسعه گشته است! اما اين بدان معنا نيست كه قادر به تغييرى اساسى نيز نخواهيم بود، بلكه بدان معناست كه با برنامه‏ريزى‏هاى ممتد و چه بسا بلند مدت تنها مى‏توان انتظار داشت كه تقديرگرايى را از اهداف و مقاصد كارى و روزمره و فعاليتهاى منزل و محل كار زدود و به عرصه پديده‏ها و حوادث غيرمترقبه و طبيعى، كه فراتر از اعمال و تصميمات انسان هاست، پس فرستاد.

 

 تفكر و كنش معطوف به احساس به جاى معطوف به هدف

در مديريت امروز، بحث تفكر سازمانى و رفتار سازمانى از موضوعهايى است كه ارتباطى مستقيم بر توسعه از سطح ابعاد خرد به كلان آن دارد. يكى از اصلى‏ترين عوامل شكل‏گيرى سازمانها و نهادهاى مدنى كه جامعه را وارد مرحله صنعتى ساخته است، عملكرد سازمان هايى است كه با تفكر معطوف به هدف، كنش هاى اعضاى خود را شكل بخشيده است. كنش‏هاى عقلايى بر خلاف ساير كنشهاى سنتى، ارزشى و احساسى به سوى هدف و مقصودى نشانه مى‏رود كه ما بين اعمال انسان ها و وسايلى كه به كار مى‏روند، با اهداف و مقاصدشان ارتباطى تشخيص داده شده و از طريق آنها محقق مى‏گردند. از اين روى با حسابگرى و گزينش راههاى مطلوب تر مى‏توان به نتايج مناسب‏تر و پربارترى نيز دست يافت. اين نحوه تفكر كه اعمال و ابزار را عوامل موثر بر نتايج و اهداف مى‏بيند، تفكرى عقلايى است كه امكان توسعه را براى افراد مقدور مى‏سازد، زيرا آنها را به پيگيرى و اصلاح رفتارها و راهها و تعقيب هر چه بيشتر اهداف و نتايج از طريق آنها تهييج مى‏كند. اما جوامع شرقى عمدتا بر مبناى كنش احساسى رفتار مى‏كنند تا كنش عقلايى. البته پس از آن كه ژاپن و برخى ديگر از كشورهاى شرق دور، رفتارهاى سازمانى و عقلايى را در نهادها و سازمانهاى خود درونى ساختند، اين تقسيم‏بندى مطلق بين شرق و غرب فرو ريخت، ولى تحقيقات نشان داد، علارغم اين كه در كنشهاى رسمىِ سازمانهاى دولتى و نهادهاى مدنى در جوامع شرقى‏اى كه در راه توسعه موفق بوده‏اند، كنشهاى عقلايى حاكم بوده است، در كنش هاى غيررسمى و سنتى هنوز كنشهاى احساسى تعيين كننده‏اند.

در كشور ما جايى كه تفكر تقديرگرايانه براى تبيين پديده‏ها مناسب ارزيابى نشود، تفكر عقلايى جانشين آن نشده است، بلكه دو نوع تفكر و كنش قمارگرايانه و معطوف به احساس است كه به كار مى‏روند. در تفكر احساسى عمدتا اعمال براى نوعى تبادل احساس و ارضاء عاطفى اِعمال مى‏شوند. با اين كه اكنون در رفتارهاى سازمانى به اين نتيجه رسيده‏اند كه كنش عقلايى به تنهايى براى كاركنان كافى نيست و در كنار آن به نوعى كنش ارتباطى كه عواطف انسانى را نيز ارضاء نمى‏يابد بايد توجه كرد، ولى آن به تنهايى نمى‏تواند موجب توسعه شود و تنها هنگامى توسعه پايدار را نيز در كنار آن خواهيم ديد كه در كنار كنش عقلايى به كار رود. نكته كليدى ديگر توجه به جايگاه متفاوت زبان در كنش هاى عقلايى و احساسى است. در جامعه ما زبان به عنوان وسيله‏اى براى نيل به مقاصد و تغيير واقعيت به كار نمى‏رود، بلكه كاركرد زبان بيشتر پر كردن خلاء واقعيت است. به بيان ديگر، در كنش عقلايى، زبان به عنوان وسيله‏اى براى بيان مقصود و تعقيب عملى نيات و تحقق نتايج به كار مى‏رود، در حالى كه در كنش احساسى، زبان واقعيت را تغيير نمى‏دهد، بلكه جانشين واقعيتى مى‏گردد كه وجود ندارد و از اين طريق خلاء آن را پر مى‏كند. براى مثال در سازمانى كه تفكر عقلايى حاكم است، مديران سازمان براى رسيدن به مقاصد مى‏توانند اهداف موردنظر را براى كاركنان تشريح كنند تا با تعقيب آنها به اهداف مورد نظر دست يابند، در حالى كه در مراكز و حتى سازمان هايى كه تفكر و كنش احساسى حاكم است، آنچه كه به وسيله مديران بيان مى‏شود، عواملى براى تغيير رفتار كاركنان نيست، بلكه تنها بيان آن چيزى است كه در واقعيت نيست و با بيانش افراد و كاركنان احساس سبكى مى‏كنند و تغيير رفتارى نيز تحقق نمى‏يابد، زيرا آنچه كه مى‏بايست انجام مى‏شده، گفته شده است و اين براى كنش احساسى كفايت مى‏كند. اين مسئله به دو شكل در كشور ما در راه توسعه ايجاد مشكل و بن بست كرده است. يكى براى كارگزاران و مسئولانى كه درصدد تغيير عملى رفتار سازمانى برآمده‏اند. آن ها متوجه شدند كه بسيارى از چيزهايى كه گفته مى‏شود، با وجود موافقت اكثريت كاركنان با آن و اذعان به مطلوب بودنشان، هيچ تغيير رفتارى در آنها صورت نمى‏دهد و عملاً پيگيرى آن ها به تغيير رفتار منتهى نمى‏شود! در نتيجه بعد از مدتى مأيوس شده و به جمع افراد بى‏تفاوت مى‏پيوندند. اما مهمتر از آن در قالب الگوى پنهانى است كه بدون اين كه برنامه‏نويسان و طرح‏ريزان و كارگزاران رده بالاى توسعه، خود بدانند، در برنامه‏ها متجلى شده است. آن بيان نواقص در زمينه‏هاى مختلف نه براى تصحيح و دريافت نواقص به مقصود برطرف كردن آنها، بلكه براى يافتن كانالى است كه به نوعى با بيانش از يك طرف رفع تنيدگى فكرى شده و از طرفى ديگر، دست اندركاران را به سبب سيل عظيم مشكلات در حوزه‏هاى مختلف از برطرف كردنشان خلاص سازد! به بيان ديگر بسيارى از مشكلات و محدوديتهايى را كه در برنامه‏هاى گذشته گنجيده، مى‏توان ارزيابى كرد و ديد كه عمده آنها به مقصود شناسايى براى برطرف كردن موانع توسعه شكل نگرفته و عملاً نيز كارى در آن زمينه صورت نگرفته است، بلكه با گنجانيدن آن ها در برنامه‏ها و تكرار مداومشان به نظر مى‏رسد كه منظور از بيان شان تنها رفع تكليف و احساس سبكى حاصل از نق زدن بوده است!

 

 تفكر و كنش قمارگرايانه

نوع ديگرى از تفكر و كنش در جامعه ما متداول است كه آن را بايست جانشينى براى تفكر تقديرگرايانه در كنار تفكر معطوف به احساس دانست. اين نحوه تفكر هنگامى كه همه چيز را از پيش تعريف شده نمى‏بيند، به جاى آن كه برحسب تفكر معطوف به هدف، اعمال و كوشش هاى انسانى را عاملى در موفقيت و نيل به نتايج ارزيابى كند، شانس و اقبال و اتفاق را به عنوان عامل اساسى شناخته و بر اساس آن رفتار مى‏كند. اين امر هنگامى متداول مى‏شود كه بر اساس تغييراتى ناگهانى و غيرقابل پيش‏بينى، تحولاتى تعيين كننده در شرايط زندگى و كارى افراد به وقوع بپيوندد و ارتقاء عملى شرايط زندگى و كار افراد رابطه معنادارى با عملكرد و تلاش آنها نشان ندهد، بلكه اتفاقى تحقق يافته باشد. در نتيجه افراد در چنين شرايطى علاوه بر ارضاء روانى از طريق كنش احساسى مى‏توانند به دستاوردهاى حاصل از تفكر قمارگرايانه خوش بين باشند. اين نحوه تفكر و رفتار هنگامى كه در افراد درونى شد مى‏تواند حتى عواقبى خطرناك‏تر از تقديرگرايى پديد آورد. زيرا در كنش تقديرگرايانه، رفتارهاى سنتى همچنان عملكردى را به بار مى‏آورند، حتى اگر اصلاح و تقويت نشوند، ولى در تفكر تقديرگرايانه، لذتى كه عايد كنشگر مى‏شود، دقيقاً لذتى است كه به يك قمارباز در هنگام برد دست مى‏دهد. يكى از خطرناكترين آسيبهاى اجتماعى در جوامعى كه اين نوع الگو در آنجا متداول مى‏شود، آن است كه آنها ديگر حتى اگر از طريق كنش معطوف به هدف و با پشتكار و تلاش به نتايج ارزنده‏ترى نيز دست يابند، نمى‏توانند دل به ادامه آن دهند، زيرا با عادت به لذت قمار كه پيروزى غيرمنتظره و ناگهانى را عايد مى‏سازد، لذت كنش عقلايى بى‏ارزش جلوه مى‏كند. غافل از اين كه بزرگترين گنجى را كه آنان از دست داده‏اند، همان متاعى است كه جوامع پيشرفته با تلاش و پشتكار عقلايى كسب كرده‏اند كه هيچ گنجى قابل مقايسه با آن نيست و به همان جهت كه دفعى و قمارگونه نيست و با دوام و ماندگار است، گنجى حقيقى است. متأسفانه در بين اقشار و جوامعى كه كنشهاى قمارگونه متداول است و با تفكر معطوف به احساس تركيب مى‏شود، صورتى پيچيده مى‏يابد و گفتارها در مورد مضرّات اين نوع از تفكر و جانشينهاى مناسب آنها نيز نمى‏توانند سودمند افتند، چرا كه قمار لذت اعتياد خود را به وجود بردگانش تزريق كرده است! متأسفانه در افراد غيرسنتى ما عمدتا اين نوع از تفكرات احساسى و قمارگونه است كه به جاى كنشهاى معطوف به هدف، جانشين كنشهاى تقديرگرايانه شده است. به خصوص كه عايدات حاصل از نفت نيز در سازمانهاى دولتى منافع لازمه را تأمين كرده‏اند، حتى اگر كنشها، عملكرد و كارايى افراد سازمان موجب كسب اهداف نشده باشد. از اين روى كنش‏هاى احساسى و قمارگونه در اولويت قرار گرفته‏اند.

 

 كنش معطوف به قدرت

در جوامع جهان سوم نه تنها مسئله توسعه، بلكه هر پيشرفت و تحولى در اولويتهاى اساسى نه تنها دولتها، بلكه حتى مردم و آحاد آن قرار ندارد، بلكه مسائل و نيازهاى ديگرى است كه در اولويت قرار مى‏گيرند. يكى از اين نيازها و اولويتها، كنش معطوف به قدرت است. كنش معطوف به قدرت، انگيزشى بيش از پيشرفت را تهييج مى‏كند. قدرتى كه در سطح فردى سركوب شده و در سطوح اجتماعى نياز به بروز هر چه بيشتر مى‏يابد و از هر فرصتى براى تجلى خود سود مى‏جويد. كنش معطوف به قدرت با محور قرار دادن خود، ساير انگيزشها و به خصوص اهداف هر نوع ترقى و پيشرفتى را در اولويتهاى بعدى قرار مى‏دهد، تا خود كه پيش از اين مدام واپس زده شده اجازه ظهور يافته و ارضاء گردد. به بيان ديگر كنش معطوف به پيشرفت كه اصلى‏ترين عامل انسانى در توسعه به شمار مى‏رود، كنار گذاشته شده و كنش معطوف به قدرت است كه جانشينش مى‏شود. در كنش معطوف به پيشرفت، كاركنان چنان كه قابليتها و كارايى بيشترى از خود نشان دهند، موجبات خشنودى مديران سازمان را فراهم مى‏آورند و بر اساس آن مستوجب پاداش و ارتقاء مى‏شوند، در حالى كه در سازمانى كه مديريت آن بر طبق كنش معطوف به قدرت بنا شده است، قابليتهاى كاركنان مى‏تواند حتى به قيمت خسران آنها تمام شود! زيرا مديريت مبتنى بر كنش معطوف به قدرت، توانايى بيش از انتظار كاركنان زيردستان را تهديدى براى خود مى‏بيند و آن را به معناى دريبل اضافى‏اى تأويل مى‏كند كه مى‏تواند به مفهوم آن باشد كه جايگاه كاركنان و مدير بالادست را تهديد مى‏كند. از اين روى كنش معطوف به قدرت، نه تنها كاركنان را به سوى كارايى بيشتر هدايت نمى‏كند، بلكه حتى با برنامه‏ريزى مانع از آن مى‏شود! از اينجاست كه بحث مديريت تخريب شكل مى‏گيرد.

 

عدم سنجش كارايى بر حسب عملكرد

در سازمانها و ادارات جوامع پيشرفته، كارايى هر فرد يا گروه بر طبق عملكردشان ارزيابى مى‏شود، در حالى كه در سازمانهاى جامعه ما، عملكرد، معيار كارايى نيست، بلكه كارايى هر پرسنل بر حسب حاشيه امنيتى است كه براى كاركنان و مديران بالاى دست خود ايجاد مى‏كند! به بيان ديگر افراد، رفتارهاى سازمانى‏شان را به سمت افزايش عملكردشان هدايت نمى‏كنند، چراكه كنترل مديريت، ارتقاء و پيشرفت كاركنان را بر طبق عملكردشان نمى‏سنجد، بلكه كارايى هر فرد بر مى‏گردد به ميزان حاشيه امنيتى كه براى مقام و مدير بالا دست ايجاد كرده و در صورت لزوم انتقادى است كه به كارها و عملكرد مديران رقيب وارد مى‏سازد! از اين روى، اهداف و برنامه‏هاى سازمانى در حد قيد شدن در كاغذها و بايگانى‏ها محدود مى‏مانند و رفتارهايى كه مى‏بايست در جهت اهداف و راهكارهاى سازمانى هدايت شوند، يا بلا استفاده مانده و به روزمرگى تقليل مى‏يابند يا در جهت تخريب كارايى سايرين هدر مى‏روند!! در چنين فضايى عمدتا افرادى مى‏توانند كار كنند كه راهى به جز تطبيق خود با شرايط نداشته باشند و گرنه رفتن را بر ماندن ترجيح خواهند داد.

 

مديريت تخريب

در شرايطى كه ملاك سنجش توانايى‏هاى شاغلين بر حسب عملكرد نباشد، بلكه موكول به احساس اطمينان به مدير بالادست و اشكالات و نقاط ضعفى گردد كه از مديران رقيب صورت مى‏گيرد، نوعى مديريت به نام "مديريت تخريب" شكل مى‏گيرد. مديريت تخريب عبارت است از ميزان توانايى يك مدير در خراب كردن كار مديران ديگر و به خصوص مديران رقيب. به طورى كه مديرى موفق‏تر و كاراتر شناخته مى‏شود كه در جريان كنش معطوف به قدرت، مدير ديگر را از چشم ديگران انداخته يا از صحنه بيرون براند. يكى از دلايلى كه مديريت ايرانى كارايى مناسبى در شرايط بحران از خود نشان مى‏دهد، اين است كه مديران ايرانى اكثرا در فضايى كار كرده و عادت به ادامه فعاليت مى‏كنند كه از طرح، برنامه، اهداف و عملكرد خبرى نيست، در حالى كه در سازمانى كه مديريت معطوف به هدف حاكم است، براى يك مدير قابل تصور نيست كه چگونه مديرى بدون طرحى مشخص، برنامه‏ريزى مناسب، اهداف از پيش تعيين شده و فعاليتهايى كه عملكرد قابل حصولى داشته باشد، مى‏تواند كار كرده، اميدوار به تعقيب امور مانده (امور روزمره) و استعفاء ندهد! اما مديران ايرانى عملاً در شرايط فوق قرار گرفته، از اين روى از ظرفيت روانى بيشترى نيز براى كار در شرايط تعريف نشده برخوردار مى‏شوند. اما ريشه‏هاى آن را بايد در كجا جست؟

 

 ريشه‏يابى استبداد در روان، آنگاه جامعه

در تاريخ بررسى‏هاى اجتماعى استبداد و نحوه پيدايش و بازآفرينى آن در جامعه از جايگاه ويژه‏اى برخوردارست. اين امر در كشورهايى كه از پيشينه حكومتهاى استبدادى برخوردار بوده‏اند، برجسته است. باورهاى عامه مردم استبداد را ساخته و پرداخته‏اى تحميلى از طرف شخص، گروه يا كشورى خاص مى‏پندارد. در حالى كه در تحليلهاى معاصر، آن را بازتاب فرهنگ و سرشت روان جمعى افراد يك جامعه مى‏دانند.

 افراديك جامعه استبداد پرور،بدنبال يك لولويى بيرونى در قالب شخص، گروه، نهاد يا دولتى مى‏گردند كه تمامى مشكلات و كاستيها را به آن نسبت دهند، غافل از اين كه آن عاملى كه الگوهاى يك جامعه استبدادى راتعيين كرده و مدام قوام مى‏بخشد، در درون تك تك افراد نهفته است كه خصلتى جمعى پيدامى‏كند!؟ خودكامگى در هيچ جامعه‏اى نمى‏تواند هزاران سال ماندگار باشد، مگر بر مبناىروابطِ دوسويه فراگير اجتماعى‏اى كه فرماندهى و فرمانبردارى، بردگى و برده‏دارى، سازش وگسست و از همه مهمتر اعمال و پذيرشِ متقابل ستم، دو روى سكه آن‏اند.

در نهاد خانواده و ساير نهادهاى اجتماعى، دخالت هاى بى‏جا (در خانواده يا جامعه) همچون ترساندن، تحكم و امر و نهى‏هاى بى‏مورد مى‏تواند مانع از رشد سالم كودك شود. چنين تعاملات معطوف به قدرتى منجر به رشد شخصيتى ناقص و رشد نارس مى‏شود و حاصلش آن مى‏شود كه بسيارى از بزرگسالان از مرحله خودمحورى كودكى به درستى بيرون نيايند و بلوغى ناتمام داشته باشند.  اين افراد هنگامى كه از نهاد خانواده و مدرسه بيرون آمده و واردنهادهاى مختلف اجتماعى مى‏شوند، در تمامى كنشهاى اجتماعى همواره خود را لحاظ كرده وديگرى را سركوب مى‏كنند. در تعاملات سركوبگر، شخص سركوب شده در خانواده و مدرسه، خود شخص سركوب‏گر در نهادهاى مدنى مى‏گردد كه در پى نيازهاى واپس زده شده و قربانى شده خويش است. از اينجاست كه كنش معطوف به قدرت در اولويت تمامى كنشهاى ديگر قرار گرفته و مى‏گيرد.

 

 

دكتر كاوه احمدي علي آبادي

عضو هيئت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

عضو جامعه شناسان بدون مرز

 

منبع:پژواک ایران


 کاوه احمدی علی آبادی

فهرست مطالب  کاوه احمدی علی آبادی در سایت پژواک ایران 

*راز پیروزی رعدآسای انقلابیون عراقی در استان های سنی نشین؛رهبری، فرماندهی و مدیریت میدانی  [2014 Jul] 
*نقاب هاي دجال كبير انقلاب شخصیت واقعی پشت نقاب رهبر انقلاب را بهتر بشناسیم [2014 Jun] 
*وقتي مفسدان مبلغ دين خدا مي شوند!  شما شهر خدا را با بهشت عوضي گرفته ايد [2014 Jun] 
*تحليلي بر رازهاي تداوم شكست اصلاح طلبان؛ ثمره والاس رقصيدن پنهاني با شيطان!  [2014 May] 
*تحليلي بر انتخابات عراق؛ خوانش سناريوهاي پيش رو در عراق  [2014 May] 
*مبارزات منفي و مثبت ايرانيان با رژيم كه تداوم دارد رژيم ايران در همه عرصه ها قافيه را باخته است [2014 Apr] 
*تحليلي بر تحولات شتابان خاورميانه و شمال آفريقا؛در آستانه فوران توفاني ديگري در منطقه ايستاده ايم  [2014 Apr] 
*همگام با سنفوني حقوق بشري بر ضد رژيم ايران؛  [2014 Apr] 
*حملات حقوق بشري به رژيم ايران بايد ادامه يابد؛ بي وقفه و پي در پي  [2014 Apr] 
*در كوران بحران ها در اينجا و آنجا؛  [2014 Apr] 
*تحليلي بر انتخابات شهرداري هاي تركيه؛ پيروزي كه مي تواند فريبنده باشد!  [2014 Apr] 
*سنفوني ايرانيان به هم مي پيوندد؟ آسوده و آرام يا روي سرير خون حاكمان! [2014 Mar] 
*روسيه كريمه را تصاحب كرد، اما اوكراين را از دست داد!  [2014 Mar] 
*چرا اسلامگرايان امروز بدتر از جاهلان صدر اسلام اند؟ تبديل ميليون ها انسان به مشتي حيوان! [2014 Mar] 
*تحليلي بر شطرنج سناريوهاي پوتين-اوباما؛ از اوكراين تا سوريه  [2014 Mar] 
*بحران كنوني اوكراين، نشان دهنده دورنماي ژئوپالتيك آينده؛ هنوز هيچ چيز از دست نرفته  [2014 Mar] 
*تغيير و اصلاح در اينجا و آنجاي خاورميانه؛  [2014 Feb] 
*معاملات شيطاني؛ براي يك آرماگدون شيطاني   [2014 Feb] 
*خاورميانه به كدام سوي؟ مصالحه يا محاربه!  [2014 Feb] 
*كردها به سوي كنفدراسيون به جاي تشكيل كشور يا تجزيه؛ تشكيل كنفدراسيون بدون فروپاشي سيستم دولت –ملت ها در خاورميانه [2014 Feb] 
*تحليلي بر انقلاب ها و جنبش هاي خاورميانه از ديكتاتوري نظامي و استبداد ديني به سوي دموكراسي [2014 Jan] 
*ايران در سياست هايش در منطقه مي سوزد تحليلي بر گسترش جنگ داخلي از سوريه به عراق؛ [2014 Jan] 
*شكست 9 دي پس از چهار سال جنبش سبز به كوري چشم اقتدارگرايان و دودوزه بازان هنوز زنده است [2014 Jan] 
*تحليلي بر چرخش پازل سوريه؛ با ريزش و تكميل توأمان  [2013 Dec] 
*رنگين كمان جنبش هاي خاورميانه؛  بفرماييد، حالا تحويل بگيريد!  [2013 Dec] 
*پرده اول: مرگ يك دستفروش پرده آخر: رستاخيز يك دستفروش [2013 Dec] 
*تحليلي از توافق ژنو تا مذاكرات ژنو 2 از كيش تا آچمز خاورميانه؛ [2013 Dec] 
*ماندلا افسانه خود را گفت و زيست؛ ... و اين است ماندلا [2013 Dec] 
*آن يك بمبي كه مي تواند تمام سيستم هاي دفاعي يك كشور را نابود كند، چيست؟  [2013 Dec] 
*سلاح هاي آينده؛ و آن آينده همين امروز است  [2013 Nov] 
*سلاح هاي آينده؛ و آن آينده همين امروز است  [2013 Nov] 
*تقويت زبان هاي مادري و گويش هاي محلي؛ در كنار توسعه منطقه اي و آباداني محلي مناطق محروم  [2013 Nov] 
*از شاه تا برژينسكي؛ شاه قرباني «فتنه بزرگ»  [2013 Oct] 
*حركات صلح آميز در صفحه شطرنج خاورميانه  [2013 Sep] 
*جنگ و صلح در اديان؛ چرا در سوريه مسئول ايم؟  [2013 Sep] 
*صلح طلبي به قيمت قتل عام همگان؟ يعني بگذاريم تا باز بكشند!  [2013 Sep] 
*بخوان؛ تاريخ دروغ هاي شيرين يك ملت را! ملتي كه نمي خواهد مسئوليت تصميات اش را برعهده بگيرد [2013 Aug] 
*در كوران قيام هاي خاورميانه؛ آيا صداي يكديگر را مي شنويد؟  [2013 Aug] 
*كودتا با تيمي امنيتي و نه نظامي  [2013 Aug] 
*ديگر كافي است، اينك زمان اقداماتي عملي است حق ماندني و باطل رفتني است [2013 Aug] 
*بهاييان و بابيان جزو اهل كتاب اند تبعيض در حق هر انساني به هر بهانه اي به خصوص دين، ظلم است [2013 Aug] 
*ماندلا افسانه خود را گفت و زيست؛ و اين است ماندلا  [2013 Aug] 
*تمام ابعاد شطرنج سوريه را دريابيم  [2013 Jul] 
*چرخش بهار منطقه از ضد ديكتاتوري نظامي به ضد ديكتاتوري مذهبي جنبش ضد استبدادي خاورميانه ادامه دارد؛ [2013 Jul] 
*آن كسي كه بايد ثابت كند، اسلام و دموكراسي تضادي ندارند، اسلام گرايان اند؛ از نظر اسلام گرايان، حق يعني تنها  [2013 Jul] 
*جامعه مبتني بر "جنايات و مكافات" ايران؛ من رأي مي دهم، پس برانداز هستم! [2013 Jun] 
*جامعه مبتني بر "جنايات و مكافات" ايران؛ من رأي مي دهم، پس برانداز هستم! [2013 Jun] 
*دولت جديد پاكستان از تهديد تا فرصت؛ كمربند سبز يا كمربند انفجاري در راه است؟! [2013 May] 
*چرا حق حاكميت از منظر ديني با انسان هاست كسي كه آزاد نيست، بندگي خدايش بي ارزش است [2013 Apr] 
*تكميل پازل پيروزي نهايي در سوريه  [2013 Apr] 
*مسلمانان مسلماني ز سر گيريد؛ از ديدگاه «همزماني» تا «در زماني» [2013 Apr] 
*قرن بيست و يكم عصر مرگ ايدئولوژي ها انسانيت بدون ايدئولوژي [2013 Apr] 
*در شبه جزيره كره چه مي گذرد؟ تحليلي بر تفكرات پشت بازي هاي رهبران كره شمالي  [2013 Apr] 
*اين يك رستاخيز است  [2013 Mar] 
*اميدي براي كاتوليك ها بازتعريفي از مسيحيت كاتوليك [2013 Mar] 
*نماينده ايران بدون اين كه بداند، گزارش احمد شهيد را تأييد كرد  [2013 Mar] 
*تحليلي بر بازي هاي شيطاني در خاورميانه!؟  [2013 Feb] 
*قواعد بازي در دنيا و منطقه اي را كه زندگي مي كنيم، بشناسيم  [2013 Jan] 
*خاورميانه پيش از آرماگدون  [2013 Jan] 
*آخرين تحولات در بهار عربي؛ عراق دوباره در بهار عربي برخاست  [2012 Dec] 
*حقوق انساني و دموكراسي را در خاورميانه نمي شناسند!  [2012 Dec] 
*افسانه ها را اين گونه واقعيت مي بخشند  [2012 Nov] 
*چگونگي اقدامات رسمي و غيررسمي در خاورميانه؛ تداوم فرار شتابان از الگوي متحجر ايران  [2012 Nov] 
*ستار بهشتي؛ از قهرمانان معنوي ما درك نفس يك زندگي تمام و كمال انساني و برحق [2012 Nov] 
*خاورميانه پس از آخرين تحولات  [2012 Nov] 
*چه موقع منجي ظهور مي كند؟! گزينش در نبرد آخرزمان يعني چه؟ [2012 Oct] 
*نبرد با اشباح در جنگ جهاني دوم  [2012 Oct] 
*به سوی ژئوپولتیکی چند قطبی در خاورمیانه  [2012 Sep] 
*تحلیلی از کنفرانس غیرمتعهدها- مقامات ایران، منزوی حتی در پایتخت خود!   [2012 Sep] 
*چرا دموكراسي در جهان سوم تنها با نظام جمهوري شدني است  [2012 Aug] 
*گرداب سوريه عميق تر مي شود پست ترين بازندگان را بشناسيد [2012 Jul] 
*دانشگاه قرن هاست كه كابوس متعصبان و سطحي انديشان ديني بوده است  [2012 Jul] 
*رژيم فاسد به مثابه "شخصيت حقوقي"  ساختار شبكه حكومتي اساساً فسادپرور ريخته شده است [2012 Jun] 
*قيامي جهاني كه از ايران آغاز شد انقلابي از پاي اينترنت! [2012 Jun] 
*جاه طلبي معنوي خطرناك ترين فريب عالمان عالمي معنوي يا برده خداي قدرت!؟ [2012 Jun] 
*امروز نياز به تفكري استراتژيك به جاي تفكر نظامي  [2012 May] 
*جنايتكاران هم مي ميرند! شيرازه رژيم در آستانه فروپاشي است [2012 May] 
*حكم قتل براي ارتداد در صدر اسلام نيست اين بود روش امامان؟ [2012 May] 
*كمپين هاي بين المللي جنبش ها گسترش يابد  [2012 May] 
*از نفرين فرعون تا نفرين مادران عزادار كابوس ها تعبير مي شوند [2012 May] 
*روضه خوان هاي ايران چه خوابي براي عراق ديده اند؟  [2012 Apr] 
*سخنان كسي كه مي پندارد، عيار عوام فريبي دست اش است! اگر حكومتي به صرف شريعت اسلامي است، پس حكومت يزيد نيز [2012 Apr] 
*شخصيت يك دين چيست؟ شخصيت ديني خود را بشناسيم  [2012 Apr] 
*هر كشوري سود يا ضرر تفكرات حاكمان اش را مي برد آب ها و سرزمين هاي مشترك، فرصت به جاي تهديد [2012 Apr] 
*در صفحه شطرنج ايران چه مي گذرد  [2012 Apr] 
*مديريت منطقه اي با مشاركت جهاني براي بحران سوريه  [2012 Mar] 
*آئين‌هايي‌ نوروزي‌  [2012 Mar] 
*جنبش با اعتراضات نامتقارن و فرسايشي زنده است مرگ يك حكومت پيش از تدفين آن [2012 Mar] 
*بخوان؛ تاريخ مي تواند بسيار بي رحم باشد بياييد، بيش از اين به خود دروغ نگوييم [2012 Mar] 
*قانون مجازات ضد اسلامي و جاهلي تغييرات صوري و رياكارانه اند [2012 Mar] 
*به مبارزان راه آزادي در سوريه نفس متفاوت راه حق و باطل  [2012 Mar] 
*در سوداي دوران جنگ سرد!  [2012 Feb] 
*جهاني شدن با رسانه هاي ديجيتال و مجازي؛ اينجا و اكنون- دکتر کاوه احمدی علی آبادی   [2012 Feb] 
*بصيرت زير برف! هستيم و مي بينيم... [2012 Feb] 
*جنگ؛ از تور تا شبكه  [2012 Jan] 
*فحواي كلام در كتب مقدّس كدام است؟ چون فحواي كلام وحي را نمي فهيم، به نام دين عكس آن رفتار مي كنيم [2012 Jan] 
*او ما را از جنگ به دور داشت  [2012 Jan] 
*قدرت سرد و قدرت نرم در جنگ   [2012 Jan] 
*فتنه گران در حال سقوط! فتنه در تاريخ اسلام چه بود؟  [2012 Jan] 
*«و من از شر این که سنگسارم کنید به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم»  [2011 Dec] 
*چراغ ها را ما به موقع خاموش كرديم پشت صحنه وقايع كودتاي 88  [2011 Dec] 
*چرا فرهنگ و دين با زور نمي شود؟ هنوز تفاوت تبليغ با ضدتبليغ را نمي دانيد! [2011 Dec] 
*رازهايي از عيسي منجي به مناسبت ميلاد نمادين عيسي مسيح [2011 Dec] 
*به پيشواز شب يلدا: طلیعه پیروزی نور بر ظلمت  [2011 Dec] 
*چرا در ماجراي پهپاد كسي حرف تان را باور نمي كند؟ كپي پهپاد طلب تان، هواپيماهايتان سقوط نكند [2011 Dec] 
*به سوي دموكراسي انساني، نه درگيري هاي مذهبي و قومي  [2011 Dec] 
*نقش هاي جديد قدرت هاي منطقه اي خاورميانه  [2011 Dec] 
*آنچه ما نمي بينيم، اما نسل امروز مي بيند  [2011 Nov] 
*خشت هاي طلا براي امامان مردم يا پادشاهان زراندوز!؟  [2011 Nov] 
*ايران از سردرگمي تا نقشي منفي در منطقه!  [2011 Nov] 
*آقايان «X» در پرونده هاي واتر گيت، ويروس هاي امنيتي و انفجار ملارد!؟  [2011 Nov] 
*گذر و نظري بر هويت ايرانيان؛ آريايي، عيلامي يا ايراني؟!  [2011 Nov] 
*امواج جنبش ديني چگونه متحول مي سازند شتاب جنبش تغيير كيش و دين جوانان ايراني بهت آور است [2011 Nov] 
*حكومت ايران، منفور ملل منطقه و الگو گيري براي ديكتاتوري هاي منطقه  [2011 Nov] 
*پيروزي صلح آميز بر دشمني با بمب هاي هسته اي چگونه از ظرفيت هاي عضويت هاي جديد فلسطين بهره بريم [2011 Nov] 
*نظام پارلماني با تغيير يك پست تحقق نمي يابد  [2011 Oct] 
*چرا محمد را با چنگيزخان عوضي گرفتيد!؟  [2011 Oct] 
*حجاب در اسلام هرگز اجباري نبوده و نيست حجاب اجباري بنا بر بينش اسلامي، حقوق زنان را ضايع مي كند [2011 Oct] 
*پژوهشی درباره حد رجم (سنگسار) در اسلام  حد سنگسار حتی در شریعت اسلامی نیست، چه رسد به دین اسلام [2011 Oct] 
*حقايق پشت ترور سفير عربستان چرا آمريكا از طرح ترور توسط رژيم ايران متعجب شد؟ [2011 Oct] 
*نقابي براي يك انقلاب!؟  [2011 Oct] 
*چرا موساد اصرار به هدايت گروه هاي تندروي فلسطيني دارد؟  [2011 Oct] 
*كشور فلسطين از بحر الميت (جنازه) تا نهر خون!؟  [2011 Oct] 
*شطرنج در خاورميانه عالي پيش مي رود  [2011 Oct] 
*فساد، دزدي و قاچاق در جوامع مختلف و جامعه ما  [2011 Oct] 
*جنبش تغيير دين، جنبش خاموش جوانان شده است مردم دين "خاك دو عالم بر سر" نمي خواهند [2011 Sep] 
*دانشگاه را به كابوسي براي متحجران بدل خواهيم كرد بگذار كه تاريخ امروز را اين سان خلق كنيم [2011 Sep] 
*ياغيگري حكومتي  [2011 Sep] 
*از گنگ خواب ديده تا وقيح سر گردنه!  [2011 Sep] 
*خطر حمله به ايران با سه سناريو!  [2011 Sep] 
*تاريخ سياسي ما در دوران پيش از ماكياولي ست  [2011 Sep] 
*چرا و چه وقت دزدي هاي حكومتي در كشور لو مي رود؟ آن ها با كسي شوخي ندارند!؟ [2011 Sep] 
*مشكلاتمان از بابت دشمنان است، يا جهان بينی خودمان؟! قابل توجه كساني كه سكسكه "دشمن" گرفته اند [2011 Sep] 
*محكوم به شكست بودند، چون دين و عقيده را اجباري ساخته بودند دولت مسئول است [2011 Sep] 
*مانيفستي براي يك رستاخيز  [2011 Sep] 
*هويت اعتراضات و انقلاب ها در دنياي امروز به بهانه هويت اعتراضات اخير در آذربايجان [2011 Aug] 
*وضعيت خاورميانه پس از آخرين تحولات موضوع داخلي است تا زماني كه مردم را سركوب نكنيد [2011 Aug] 
*‌ونداليسم ‌"بين نسلی" و علل ‌آن‌ در ايران  [2011 Aug] 
*نقش كنش هاى اجتماعى در توسعه  [2011 Aug] 
*چرا محمد را با چنگيزخان عوضي گرفتيد!؟  [2011 Aug] 
*كنش‌ معطوف‌ به‌ قدرت‌ مانع‌ توسعه‌  [2011 Aug] 
*فقاهت در اسلام نيست   [2011 Aug] 
*پژوهشی درباره حد رجم (سنگسار) در اسلام  «و من از شر این که سنگسارم کنید به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم» [2011 Aug] 
*حكومت ظالم اسلامي نيست! دفاع از حكومتي كه ظلم كند، مشاركت در ظلم است! [2011 Jul] 
*مشكلات حقيقي دستگاه قضايي و انتظامي كشور كجاست؟  [2011 Jul] 
*اين هم شواهدي بر ادعاي ما  [2011 Jul] 
*فتنه بزرگ قرن؛ ساختاري امنيتي براي نقاب  [2011 Jul] 
*قايل توجه نوكيشان بر اساس قرآن مي توان هر كيشي اختيار كرد و دين اسلام نيز داشت [2011 Jul] 
*استقلال ملت هاي دربند پس از نيم قرن امروز سودان، فردا فلسطين  [2011 Jul] 
*جنبش خاموش ما دموكراتيك پيش مي رود جدي مي گويم: بفرماييد غنيمت تان را برداريد [2011 Jul] 
*جنبش تغيير كيش در راه است؟ چرا ما اقوام و اديان مختلف خود را به رسميت نمي شناسيم!؟ [2011 Jul] 
*در آستانه رستاخيز  [2011 Jul] 
*به پيشواز 18 تير خوانش روند تاريخ يك علم است: جنبش زنده پيش مي رود [2011 Jul] 
*كشتن نوكيشان قتل عمد است، تغيير كيش هرگز تغيير دين نيست  [2011 Jun]