مانيفستي براي يك رستاخيز
کاوه احمدی علی آبادی
مي بينيم كه امواج تحول خواه كه در قامت جنبش ها و انقلاب ها يا هر عنواني ديگر بروز مي كنند، جهاني شده اند. اين نخستين انقلاب اينترنتي از ايران شروع شد و به خاورميانه و وراي آن گسترش يافته است، همچنان كه توسط رسانه ها نخستين انقلاب مجازي دنيا نيز لقب گرفت كه عملاً الگويي شود براي همراهي ساير كشورها در سراسر جهان؛ به طوري كه اعتراضات در ساير نقاط جهان شكل گرفت و چه بسا اشخاصي از مليت هاي ديگر براي جامعه و مردمي كه حتي نمي شناختند، اما آنان را انسان هاي مي پندارند كه چون خود از حقوق انساني و حق برخوردارند و بايد حكومت ها و دولت ها و ساير نهادهاي قدرت آنان را محترم شمارند، دست به تظاهرات و اعتصاب زدند. هر جنبش و حركتي يا انقلابي، تجارب موفق خويش را در جنبش و حركتي ديگر به اشتراك مي گذارد. اين مستلزم كاري همگاني و پيگيري جدي است كه چون جا بيافتد، حركتي بزرگ در سطح تحولات جامعه مدني است.
اينك شما حتي بدون در اختيار گرفتن حكومت (كه آن نيز حق مسلم شماست)، جامعه مدني را در اختيار داريد و فراموش نكنيد، اين "رستاخيز" بزرگترين پيروزي شماست. اين جهان بيني سركوبگران است كه با نصب چند پرچم و عوض شدن چند قاب عكس و مغرورانه راه رفتن، اين معيارهاي كودكانه را ملاك پيروزي شان مي دانند. دوستانم، اعتراض حق شماست و زندگي حق مسلم شماست. شما حق داريد كه حتي اشتباه كنيد، اما ما نمي توانيم خود را ببخشيم، اگر اشتباهات گذشته خود را تكرار كنيم. تاريخ ها تكرار مي شوند و نمي شوند. قسمي از تاريخ به سبب مشتركات انساني و مشتركات شرايط محيط، تكرار مي شود و قسمي همواره به سبب تمايزات شان، متفاوت اند. اما شما كه انقلاب 57 را به ياد نداريد و شايد بارها حتي پدران و مادرانتان را به اشتباهات محكوم كرده ايد، اينك در مدت به خصوص اين چند سال اخير نيك مي دانيد كه مبارزه چه كار سختي است و پيروزي بر كساني كه در استفاده از قدرت و سلاح از كوچكترين دلرحمي برخوردار نيستند، چقدر سخت تر. اما بايد بدانيد كه اگر مي خواهيد، اشتباهات آنان را مرتكب نشويد، چقدر راه دشوارتري در پيش داريد. هر تحول، جنبش و رستاخيزي بي شك نياز به احساس و عاطفه دارد، اما احساس و عاطفه اي كه وجدان و انسانيت و عقل را ناديده گيرد، تبديل به احساسي كور خواهد شد كه خود مدام قرباني مي گيرد. پس جنبش تان را به همه شان مجهز كنيد. در انقلاب گذشته تصورمان اين بود كه براي برانداختن رژيم بايد متحد و همفكر شويم، اما اينك آموختيم كه متحد آري (آن هم داوطلبانه و نه بالاجبار)، ولي همفكر شدن مي تواند بسيار خطرناك و فريبنده باشد و تنوع و تكثر را آن هم نه در حد اختلاف سليقه، بلكه تا اوج اهداف، روش ها و منش ها، اگر ناديده بگيرد و زماني كه نياز به بروز اعتراض و نقد طي مسيريم، چون طي مبارزه نياموخته ايم كه با منتقد و مخالف خود نيز كار كنيم، خود سركوبگر مي شويم.
شما عزيزانمان بايد بدانيد كه هر جنبشي وقتي پيروز مي شود كه بداند برحسب شرايطي كه پيش مي آيد، خود را چگونه با انعطاف در عين پايبندي بر وجدان و انسانيت، به حركت در آورد. حضور در خيابان را آزموديد و بسياري از شما شكنجه و بهتان و محروميت و كشتار را با تمام وجود تجربه كرديد و هنوز مي كنيد تا صداي اعتراض تان را برسانيد. اكنون مي دانيم كه اين فداكاري هاي شما چه دستاوردها و توأمان تاوان هايي داشته است. شعارهاي شبانه شما نيز همان اعتراضات را انعكاس داد و اين يك تجربه بسيار موفق در مبارزات مدني و بدون خشونت است كه ابداعي جنبش ماست كه مي تواند هديه اي براي ساير مبارزات كم هزينه مدني در ساير جوامع شود. شعارها با شماست، اما بدانيد كه پدرانتان تصور مي كردند با مرگ برخي مي توان همه جا را به بهشت بدل كرد، اما چيزي نگذشت كه دريافتند، با مرگ چند نفر چيز زيادي تغيير نمي كند و چه بسا اشخاص عوض مي شوند، اما رويه ها تكرار مي گردند. با اين همه بي انصافي است، اگر آن ايده آل ها را در همين حد تقليل دهيم. چون تغيير اشخاص باوري بود كه در مبارزات سابق كشورمان بود، ولي در سال 57 به اين نتيجه رسيديم كه نظام ها را بايد تغيير داد- چنان كه در دوره مشروطيت نيز بدين نتيجه رسيدند كه عدالتخانه كافي نيست و بايد نظام از سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه تغيير كند- و تغيير از نظام پادشاهي به نظام جمهوري كم كاري نبود و ضروري نيز بود. در سال 56 همه با مشت گره كرده حق را فرياد مي زدند، اما اينك آموختيم كه با مشت تنها حق را نمي گيرند كه حق را نيز قرباني مي كنند! ما با نفرت و انزجار از خفقان و شكنجه ها و جنايات بپا خاستيم، اما نمي دانستيم كه تنها با نفرت و انزجار نمي توان همه چيز را درست كرد و اين راهي است كه با آن، ويران نيز مي كنند و ويران ساختن آسان است، ولي ساختن و برپا ساختن چقدر مشكل! پدران و مادرانتان ثابت كردند كه حاضرند براي انقلاب شان بميرند و شمايي كه اينك آزار و شكنجه و از دست دادن عزيزانتان را تجربه كرديد، مي دانيد كه اين ها ديگر تنها مشتي حرف نيستند و عملي كردن شان چقدر سخت است؛ اما اگر مي خواهيد كه به تغييراتي فراتر از آن دست يابيد، بايد ياد بگيريد كه به جاي مرگ، براي اهداف و آرمان هاي خود زندگي كنيد و اين چقدر سخت تر است؟! تاريخ را همچون رمان و داستان نخوانيد كه تصور كنيد، براي زيبايي و رمانتيك شدن چقدر خوب بود كه چنين و چنان مي كردند، تاريخ را چنان بخوانيد كه انگار اينك در زندگي خود با موارد مشابه اي رو به روييد و اينك در عمل بايد حتي اگر دشوار، چگونه عمل كنيد. چون اينك بدرستي تفاوت خواندن يك داستان كوتاه درباره سلول انفرادي را با منكوب شدن در روزهاي بي شمار و بي پايان در سلول را حس كرده و مي دانيد. در انقلاب هاي قرن بيستم، تصور اين بود كه جامعه ايده آل و نظام موردپسندمان چه بسا با خونمان آبياري شود و بسياري به اين مهم دست يافتند، دستاوردهاي آنان به هيچ وجه كم بهاء نيست، اما پس از سال ها حكومتي كه با انقلاب بر سر كار آمده است، انقلابيون نيز چون ديگران دريافتند كه آن مي تواند مصداق اين بيت باشد:
سگي را خون دل دادم كه با من آشنا گردد/ ندانستم كه آن سگ خون خورد، خونخوار مي گردد
آري هر چيز كه وراي انسان و مهم تر از آن، انسانيت انسان رود(وجدان تنها معيار اين انسانيت است)، خود سركوبگر و ظالم مي گردد. با اين همه، باز اين ها بزرگترين اشتباهات ما نبود، بزرگترين اشتباه ما كه متأسفانه هنوز نيز در مبارزاتمان از آن رنج مي بريم، تبديل اشخاص و ايده ها و افكار به هويتي است كه از آن برخوردار نيستند و وقتي با واقعيت شان مواجه مي شويم، مي بينيم كه آنان با دروغ هايي كه ما به خود گفتيم، فاصله بسياري دارند. تفكري كه معترض را تحمل نمي كرد، جهان شمول معرفي كرديم و متعصبي كه به جز برداشتهاي ديني خود، تأويل ديگري را بر نمي تابيد، عارفي آزاده. طرف يك خط از جمله فارسي را بدرستي و بدون الفاظ عربي نمي توانست بنويسد و از رو بخواند، او را انديشمندي بزرگ و شاعري عارف مشرب ساختيم و داديم كه يك ديوان شعر هم برايش بيرون دهند! هنوز نيز چنين است و اشخاص را هر كس با هر چه نظر خودش است، نزديك مي سازد و اگر چنين شود، بيم آن دارم كه تحولات بعدي نيز كه چه بسا با تاوان هاي بسياري همراه باشد، به همان سرنوشت دچار شود و تنها سرخوردگي باقي بماند؛ همچنان كه براي پدران و مادرانتان چنين شد. همگي اسطوره كاوه آهنگر را شنيده ايم؛ مردي كه به خاطر خونخواهي از خون هاي به ناحق ريخته شده بپا خواست، اما پرچم او نشاني از شعارها و آرمان ها نبود، بلكه چرمي از كار آهنگري اش بود! يعني نشان بارز و زنده زحمات اش، نه مظلوم نمايي هاي مبالغه آميز. تنها از اشخاصي كه در مقابلتان قرار مي گيرند، نترسيد، بلكه بترسيد از رهبران جاه طلبي نيز كه در كنار و پشت شما قرار مي گيرند. رهبران بزرگ كساني نيستند كه در راه مبارزات شان تغييري به خرج نمي دهند و طوري بر كارهاي خود مصرند كه انگار اشتباه نمي كنند، چون اين خصلت ديكتاتورهاي بالقوه اي است كه چون بر كرسي قدرت نشينند، به مستبد بالفعل بدل مي شوند. پاك و منزه از هر گناه و اشتباه تنها و تنها خداوند جهانيان است و همه انسان ها گناه و اشتباه مي كنند و كتب مقدّس پر است از گناهان و اشتباهاتي كه پيامبران كردند و ارزش رهبران معنوي بزرگ در اين است كه برخلاف فرعونيان، طاغوتيان و ديكتاتورها، گناهان، اشتباهات و خطاهاي شان را مي پذيرند و آن را براي خود عار نمي دانند و به همين خاطر، اعتراف و توبه نيز در همه اديان صفتي نيكوست. اما باز بيشتر بترسيد از رهبراني كه خود مدعي اند كه هيچ ادعاي ندارند، اما به نوچه ها و شاگردان شان مي گويند كه از آنان تعريف و تمجيد كنند، تعارف مي كنند كه خواهان پست و مقامي نيستند، اما عده اي را اجير مي كنند كه تحت عنوان مردم، از آن ها بخواهند كه خواهش مي كنيم، فلان مقام و پست را بپذيريد، و گرنه چنين و چنان مي شود. اينان شياداني هستند كه حتي از ديكتاتورهاي آشكار بسيار خطرناكترند. كسي كه چنان وعده هاي بلند و باورنكردني مي دهد، باور نكنيد، اتفاقاً كسي كه تا بدان حد به دور از واقعيت سخن مي گويد، بسيار از ديكتاتوري با تجربه خطرناك تر و زيانبارتر است. اين نقص بزرگي است كه ما نيز در سال هاي اخير همچون گذشتگان مرتكب آن شده ايم. اين بت يا آن بت را نشكنيد، هر بتي را بشكنيد، چه در مقابلتان، چه در كنارتان و تنها در اين صورت است كه بت شكن خواهيد بود، و گرنه بت پرستي هستيد كه جاي بت ها را مي خواهيد با هم عوض كنيد؛ حقيقتي كه نسل گذشته شما دير بدان پي برد.
اما به نظرم، بزرگترين اشتباه نه تاريخ ما كه شايد تمامي مبارزات در طول تاريخ اين بوده كه تصور مي كردند، همواره حق با ماست!؟ اين نحوه تفكر شخص را نابينا مي سازد و آخرين قرباني اي كه مي گيرد، خود اوست و آن هم به بهاي تمام زندگي اش. خودنگري و بازنگري را همچون آينه اي مدام با خود و هر جنبش و اعتراضي كه مي كنيد، داشته باشيد و به خاطر داشته باشيد كه ايناني كه بدان ها اعتراض داريد، بسياري خود از مبارزان ديروز بودند، كه شما نيز چون در جايگاه ايشان قرار گيرد، اگر بازنگري و تجديدنظر در خويشتن نكنيد، و همواره خود و عملكردتان را درست بيانگاريد، بي شك به سرنوشت آنان دچار خواهيد شد. حق، دربست به عقد كسي در نيامده است، آن پاره پاره شده و قرباني در وجود همه ماست. پس حتي ظالم را نيز نبايد ناديده گرفت و نسبت به او بي عدالتي كرد و حتي او نيز از همه حقوق انساني برخوردار است و تنها با چنين ميثاقي است كه جامعه اي دموكرات و عدالت محور را خواهيد آفريد.
دكتر كاوه احمدي علي آبادي
عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
عضو جامعه شناسان بدون مرز
منبع:پژواک ایران