جاه طلبي معنوي خطرناك ترين فريب عالمان
عالمي معنوي يا برده خداي قدرت!؟
کاوه احمدی علی آبادی
ساده زيستي و بلند طبعي نسبت به مال و جاه از اخلاق پسنديده نزد فلاسفه يونان باستان شمرده مي شد؛ نه چون آخوندها و مسئولان كنوني كشورمان، تبليغي براي خود نزد عامه مردم و لوايي كه با توسل به آن، عطش قدرت شان را پنهان سازد و مجوزي براي جنايت هايشان گردد، بلكه آن به سبب وارستگي اش پسنديده شمرده مي شد، اما چون كالايي براي دكان داري فروخته نمي شد. آنتيس تنس كه از فلاسفه يونان باستان بود، در سنين جواني بر سر كلاس گفتگوهاي سقراط حاضر مي شد، در حالي كه لباسي ساده و حتي كهنه و پاره بر تن داشت. سقراط كه روزي متوجه آن وضع ساده زيستي اش شد، به او گفت كه من از ميان تك تك آن سوراخ هاي پيراهن ساده و كهنه ات، غرور را مي بينم كه بيرون زده است! سقراط فلسفيدن را در سطح نظري و زيستن در فلسفه را در سطح عملي آنقدر درك كرده بود كه بداند چه بسا ساده زيستي مان، تله اي مي شود براي ما و بدل به حجابي مي گردند، كه بسياري از گناهان و خطاهايمان را نبينيم و آن را معياري سازيم بر جاه طلبي هاي معنوي مان. آنتيس تنس در سنين ميان سالي آن حقيقت را درك كرد، چون وقتي ديوجانس كلبي مدام به او رجوع مي كرد تا وي را به عنوان شاگردش بپذيرد، آنتيس تنس او را مدام پس مي زد و مي گفت كه وي را عوضي گرفته و او استادش نيست (مقايسه كنيد با آخوندهاي بي سواد ما كه القاب متكبرانه "آيت الله" و "روح الله" و غيره بر خود نهاده اند و شاگردان شان نيز دكانداري شان را جار مي زنند).
هيتلر رشوه گير نبود و دزدي نيز نكرد و تمام خرج خود را در تمامي سال هايي كه قدرت را در آلمان در دست داشت، از طريق حق التأليف تنها كتاب اش تأمين مي كرد، ولي جنايت هايي كه او به خاطر ولع قدرت خود كرد، كمتر انساني در تاريخ مرتكب شده است؛ گرچه او به نام دين آن جنايات را نكرد كه آنگاه دژخيم تر و گناه كارتر مي بود. براي شناخت كساني كه ولع قدرت دارند، نياز نيست كه خيلي غور كنيد و آن در بسياري از رفتارهاي ظاهري شان پيداست. محمد وقتي در ميان مسلمانان مي نشست، اگر تازه واردي مي آمد، او را نمي شناخت و بايد از ديگران سوال مي كرد كه محمد كدام تان ايد. علي نگذاشت كه حتي براي بدرقه اش بدنبال وي بدوند و گفت آن از آداب جاهلي است و شيعيان اش را از آن منع كرد. همين تكبير را كه مسلمان امروز طوطي وار مي گويند و حتي از آن براي آدم كشي و خفه كردن ديگران استفاده مي كنند، بدين سبب توصيه شد كه در هنگام مبارزه اعراب همچون بسياري از ملل باستان، رسم بر آن كه دو طرف قبل از نبرد اصطلاحاٌ كُري بخوانند و تعريف هاي مبالغه آميز از خودشان براي ترساندن دشمن بكنند كه بر غرور كورشان مي افزود و حرام ها را در نظرشان حلال مي ساخت، اما اسلام گفت تنها بزرگي خداوند را ياد كنند و حتي در تكبير، نامي از پيامبر اسلام برده نشد، تا به جاي تهييج غرورها، بدان ها گوشزد كند كه بزرگي تنها از آن خداوند جهانيان است و او ناظر بر اعمالشان است و حتي برنده جنگ را نيز او معين مي سازد. مقايسه كنيد با انقلاب 57 كه آقايان جاه طلب با تكبير چه كردند و چه القاب و شعارهايي را بدان چسباندند كه حتي مستكبران اموي تكبير را دستكاري نكردند و نام خود را بدان نيافزودند و پس از خواندن نام شان صلوات مقرر نكردند! فقهاي يهودي –كه نقاط اشتراك بسياري با فقهاي اسلامي دارند- داستان ها از ظهور منجي شان (مسيح) نقل مي كردند و اين كه او با جلال و شكوه بر مركبي سوار از آسمان به اورشليم خواهد آمد و سلطنت خواهد كرد. اما عيسي مسيح فروتنانه سوار الاغي غرضي شد –آن هم يك طرفه نشسته- و وارد اورشليم گرديد و برخي او را گرامي داشتند و برخي تحقير كردند. مقايسه كنيد با كساني كه پس از انقلاب، چون يك بت مي نشستند تا بيايند و دستان او را ببوسند و حتي كودكان معصوم و آن را نيز اوج عالمي شان مي دانستند (كه انسان حتي از ديدن آن صحنه ها چندش اش مي شود) و باز مقايسه كنيد كه جوانان امروز از برخي در مورد بوسيدن دست هايشان مي پرسند و با رفتارهاي پيامبران و امامان در منافات مي بينند و در پاسخ نيز وقيحانه به ايشان مي گويند كه نگران نباشند و دست بوسي شان "صفاست"!؟ اتفاقاً شخصيت پرستي و اسطوره سازي دقيقاً بدين سبب در اديان الهي منع شده كه براي پيروان نيز خطرناك است و موجب مي شود كه آنان به جاي توسل به فطرت الهي شان (وجدان شان) به ديگران متوسل شوند و اين آنان را در تصميمات نابينا خواهد كرد (در حالي كه قرآن به كرات مي گويد كه در مورد گزينه هاي شان بيانديشند و سپس بهترين را برگزينند) و چه بسا بزرگترين ظلم ها و جنايات را با تصور اين كه حكمي ديني است و از طرف شخصي عالم و پرهيزگار صادر شده، مرتكب شوند و ما ايراني ها در اين چند ساله بهتر از هر كسي مي دانيم كه آن چقدر خطرناك است و مي تواند به چه فجايعي به نام دين و به كام ولع قدرت و جاه طلبي معنوي منجر شود. چون تمایلات شیطانی می توانند از میان غیردنیوی ترین و حتي –به ظاهر- معنوي ترين خواسته ها سر بر آورند و به همین سبب لقب تدليس و فریب شیطانی گرفته اند که انسان تصوری از چهره ظلمانی شان ندارد و با فریب انسان به عنوان اُخروی ترین تمایلات، خود را وانمود می سازند. و اتفاقاً جاه طلبی معنوی بسیار قوی تر از جاه طلبی دنیوی است؛ چون جاه طلبی های دنیا سیری پذیر اند، مگر کسانی که بیمارش شده باشند، اما جاه طلبی معنوی سیری ناپذیر است و از کنه درونمان، جایی که تدلیس شیطان خفته است، می آید. پس بگذارید تا از رازهای آن برایتان بگویم:
عیسی پیش از این که مسیح شدن خود را دریابد، با جاه طلبی معنوی مواجه می شود. عيسيوقتيبهبالايكوهميرودو وسوسهميشودتاروزهخودرابشكند،آنتمايليشيطانينيست (برخلاف تصور مسيحيت رايج)،بلكهكششيكاملاً انسانياست. وسوسههايشيطاني،ماهيتي فراانسانيدارند،ازاينرويدرخواستههايفراانسانينهفتهاند. هنگاميكهعيسيكوچكبوده،پيشگوييبهويگفتهاستكهاوپادشاه يهوديان (مسیح به روایت یهودیان) خواهدشد.آري،آنوسوسههمچونگردابياورابهسمتخودميكشد.اماآنوسوسهباناديدهگرفتنازبيننميرود،بلكهدر تجارب ديگر سر بيرون مي آورد و تنهااز طريقمواجهشدنباآناستكهفروكشخواهدنمود.ازاينرويعيسيبهبيابانميزندتادرخلوتشباوسوسههاروبهروشود.عيسيدربيابان،دايرهايبهدورخودميكشدومنتظروسوسههامينشيند. اينبه معنايآناستكهعيسيكاملاًباتجاربوسوسههاعجيننميشود،بلكههموارهحدوديازفاصلهراباآنهاحفظميكند. خطباريكي كهتمامظرافتتمايزتجاربيكپيامبربامردمديگرراترسيمميكندوعمدتاً ناديدهگرفتهميشود.شيريبهعنواننمادبرتريجويي براوظاهرميشود.احساسيازدروناوكهدرپيشگوييآنغيبگونيزنهفتهبود.آيااوبااعلاممسيحبودنش،سروروآقايهمگان خواهدشدوهمهكسدرزيرسيطرهقدرتويخواهندبود!!بهبيانديگر،شيطانازدرونالهيترينانگيزهها،كهمسيحشدناست، سرعلمميكندوكسيرايارايتشخيصآننيست،مگرمسيح و منجي حقيقي.پسعيسيپسازاينكهتجربهآنلذترادرروحشمزمزهميكند،درمييابدكهاودردرونش،سروريخودرانميخواهد،بلكهنجاتمظلومان،راندهشدگانوبيپناهانبرايشازاهميتوالاتري برخورداراستورنجهايآنان،لبخندلذتسروريشرابهيخبدلميسازد.پسازتجربهبافاصلهآنآزمون،توانابيرونميآيدو پسازسوارشدنبرآنخواستهدل،لگاميكهشايستهاشاست،برآنميزند.
اماوسوسهخطرناكترهنوزقدعلمنكردهاست. آنازدرونهمانشمشيريفورانميكندكهپيشازاين،وسوسهپادشاهيراباآن سرنگونساختهاست: "پسرخداوند".آيااستعارهارتباطروحيانسانباعالمبالادرقالبرابطهپسروپدر،معنايلذتبخشپسرخداوندرادرزيرزبانشمزمزهنميدهد!؟ايواي،اگراوبراينهيولايقدرتمنددرونشپيروزنشود،همچونشياديموفقبهفريب دلهاخواهدشد.تماميتواندرون،درهضماينلذتبينهايت،ازتوانخداييدردرونحكايتداردكهمدامنفس خودراسرميزندوهرباربافروتنيخودرابهصليبميكشد.پسعيسيباخاكستربرخاستهازاين مبارزهخويش،كههمانمصلوبشدناست،بهسويانسانهاميرودتاتوشهخودراتقديمآنانكند.
هنگامي كه سليمان به جاي اين كه شكست دشمنان و پيروزي و دولت برای خود را طلب كند، از خداوند خواست به او دل فهيم عطا كند تا مردم را به عدالت داوري كند. و خداوند صراحتاً به او مي فرماید كه چون دولت براي خود و جان دشمنانت را از من نخواستي، هم دل حكيم به تو داده خواهد شد و هم دولت و جلال. عهد عتيق (كتاب مقدس)، كتاب اول پادشاهان، باب سوم، آيات 5 ـ 15. چون سليمان به جاي انتقام كشيدن و زهر چشم گرفتن، و خوشبختی و جاه و مقام برای خود، راه عدالت ورزيدن را جستجو كرده بود (با آدم كشي و افتخار بدان عوضي گرفته نشود!). در زمان اوست كه بسياري از وعدههاي عهد عتيق به يهوديان محقق ميشود. بسياري در عهد عتيق به دنبال اسمي هستند كه وعدهها در زمان او به وقوع پيوسته باشد، غافل از اين كه راز آن در منشي است كه اشخاص اختيار ميكنند. در بسياري از آيات كتب مقدس ديگر نيز ميتوان آن را كشف رمز كرد. همچون جايي كه ابراهيم از خداوند براي فرزندانش طلب برخي از وعدههايي ميكند كه به او داده است و خداوند خطاب بهوي ميفرمايد: «... عهد من به ستمكاران نميرسد».
درباره پطرس حواری مسیح اظهارنظرهای مختلفی کردند که پاره ای درست و برخی نادرست اند. اما من شیفته تنها یک رفتار وی در آخر عمرش شدم. هنگامی که خواستند او را برای تبلیغ مسیحیت مصلوب کنند، او گفت که استحقاق (جایگاه معنوی) آن را ندارد که چون مولای خود، عیسی مسیح، وي را مصلوب کنند و از قاتلانش خواست تا او را برعکس به صلیب میخکوب کنند!! تنها همین یک رفتار کافی است تا نشان دهد، انسانی به چه اوج رستگاری دست یافته است.
بگذارید تا اعتراف كنم که از ميان رفتار بسياري از امامان، یک رفتار امام حسن مرا بيش از همه مجذوب خود کرد. او نه تنها پول و مقام دنیوی، که حتی خلافتی را که مقامی اخروی شمرده می شد؛ به طوری که خلیفه جانشین پیامبر اسلام به حساب می آمد، با آن که حق اش بود، در کمال وارستگی بخشید! بي سبب نبود كه پيامبر بارها او را از ديگران بيشتر شبيه به خويش توصيه مي كرد. والاترین آزمون های معنوی هنگامی پس داده نمی شود که چیزی را با تمام وجود طلب کنیم، بلکه هنگامی است که بدون تعارف و از کنه وجود چیزی را ببخشیم، آن گاه خداوند در حالي كه انتظارش را نداريد (و در صورتي كه آن را با توقع جبران توسط خداوند انجام نداده باشيد) وعده می دهد که "بیشتر از آن به شما داده خواهد شد".
منبع:پژواک ایران