هر كشوري سود يا ضرر تفكرات حاكمان اش را مي برد
آب ها و سرزمين هاي مشترك، فرصت به جاي تهديد
کاوه احمدی علی آبادی
پيش از اين كه به موضوع اصلي بپردازم، ضروري است تا موضوعي فرعي، اما مرتبط و بسيار موثر به موضوع اصلي بحثم را تشريح كنم.
در علم اقتصاد ما با دو پديده و تعريف "ثروت" و "سرمايه" روبرو هستيم. نظريه پردازان علم اقتصاد مدت هاست كه دريافتند، مابين كشورهايي كه در گذشته موفق و پيشرفته به شمار مي رفتند، با كشورهايي كه اينك موفق و پيشرفته هستند، تفاوتي پنهان، ولي بسيار مهم وجود دارد. تفاوت آن ها بين كشورهاي "ثروتمند" با كشورهاي "سرمايه گذار" است. آن از تفاوت بين ثروت با سرمايه برمي خيزد. ثروت مبلغ هنگفتي است همچون يك گنج كه آن را حفظ مي كنند و به صرف خود ارزشمند است. سرمايه چه بسا مبلغ اندكي است كه مدام با آن كار و سرمايه گذاري مي كنند تا به مبلغي هنگفت بدل شود. كشورهاي ثروتمند معطوف به حفظ ثروت شان هستند و چه بسا با آن جنگ هايي خونين راه مي اندازند تا حفظ شود. در حالي كه كشورهاي سرمايه گذار معطوف به افزايش سرمايه و تبديل آن به كالا و خدمات براي رفع نيازهاي جامعه هستند. طلا، جواهرات و مرواريدي كه پادشاهان گذشته حفظ مي كردند و براي تصاحب اش دست به كشورگشايي هايي بسيار مي زدند، مشكلي از مردم و نيازي از جامعه را برطرف نمي ساخت و چه بسا براي حفظ يا تصاحب آن، خون هاي بسياري نيز ريخته مي شد، اما جاروبرقي اي كه اينك با سرمايه گذاري توليد مي شود، كارهاي خانه را راحت تر مي سازد و مشكل گرد و غبار زدايي از خانه را از طريق تمييزي آن برطرف مي سازد و سرمايه مشخص آن نيز پس از مدتي توليد براي جامعه "ارزش افزوده" توليد مي كند و بر كالا و خدمات يا سرمايه مي افزايد، كه براي كسب آن نياز نيست با هم جنگيد، بلكه كافي است تا رقابت بكنيد و چه بسا همكاري مشترك موجب سود بيشتر نيز مي شود. اين نمونه اي بارز از تبديل تهديد به فرصت است؛ يعني تبديل ثروت بدون استفاده، به كالا و خدمات قابل استفاده، تبديل دشمني، به رقابت و مهمتر از همه، تبديل تقابل و جنگ، به تعامل و همكاري مشترك. (اميدوارم كساني كه به اشتباه برخي از دور و اطرافيان شان، تبديل تهديد به فرصت را با سرشاخ شدن با ديگران و جواب "هاي" را با "هوي" دادن، فهميده باشند). اينك ما در كشورهاي جهان سوم و پيشرفته، صور مختلف همين نگاه متفاوت به ثروت و سرمايه و فرصت و تهديد را مي توانيم ببينيم كه به پاره اي اشاره مي كنم.
چقدر از مناطق مرزي كشورها خاورميانه به خصوص اگر منابع انرژي در آن خفته باشد، محل درگيري هاي بي پايان بوده كه بعضاً هنوز نيز ادامه دارد؟ اروند رود و مناطق مرزي ايران و عراق، مناطق مورد اختلاف كويت با عراق، مناطق مورد اختلاف اعراب و فلسطين با اسرائيل و اخيراً موارد اختلاف جزيره ابوموسي. چقدر درگير شده ايم كه خليج فارس است يا خليج عربي؟ و متوجه نيستيم كه آنجا حالا خليج هيچ كدام نيست، عملاً خليج ايالات متحده امريكا و متحدان اش است. (تصور نكنيد كه اگر كارها را به شما بسپارند، مشكل حل مي شود، اتفاقاً با اين جهان بيني عقب افتاده تان، كارها را بدتر مي كنيد و چيزي نمي گذرد كه جنگ و خونريزي شروع مي شود؛ درست مثل عراق) آنجا خليج كسي است كه بداند، به جاي جنگ و خونريزي مي توان از ذخايرش براي توسعه و بهبود وضع همگان استفاده كرد. اروند براي هشت سال درحقيقت نه مال ايران و نه از آن عراق بود و نه فايده اي برايشان داشت، كه هيچ باعث خونريزي هاي بسيار و زيان هاي ميلياردي شد! موقعي كه يكي از ناوهاي آمريكا در يكي از بازديدهايش از سواحل خليج كشورهاي عربي عنوان خليج عربي را درج كرده بود، مورد اعتراض برخي از ايراني ها قرار گرفت. فرمانده ناو مذكور توضيح داد كه ما به هر جا كه برويم، بنا به باورها و ارزش هاي همان مردم رفتار كرده و بدان احترام مي گذاريم. ترجمه گفتارش اين است: آن خليج كسي است كه بداند چگونه از تهديدات اش اجتناب كند و از فرصت هايش بهره برد. براي جزيره ابوموسي سال هاست كه روابط امارات و ايران و حتي روابط اعراب با ايران تحت شعاع قرار گرفته است، هيچ يك نيز هيچ استفاده اي از آن نكرده اند. تبديل فرصت به تهديد يعني اين. يعني جزيره اي كه موجب زيان يك منطقه شده و در صورت بالا گرفتن كار به سوي جنگ، پاي كشورهاي خارجي نيز به منطقه كشيده مي شود. مي گويند جزيره منطقه اي سوق الجيشي است؟ درست است، اما مگر در منطقه، جنگي رخ داده كه ايران از آنجا براي ضربه به دشمن استفاده كند و اساساً وقتي امروز جنگ تا سطح "شبكه" و هدايت ماهواره اي ارتقاء يافته، تعابير كلاسيك سابق را به هم ريخته و بازتعريف كرده است، از اين سبب آمريكا مي تواند از اقيانوس هند يا حتي آرام به سوي هدفي در خليج فارس شليك كند و دقيق به هدف بزند، آن ديگر بي معني است. مهمتر از همه، مگر قرار است در قرن بيست و يكم نيز جنگ كنيم كه بُعد سوق الجيشي آن برايمان مهم است و مدام بزرگنمايي مي كنيم؟ وقتي قرار است صلح و تعامل باشد، از همين جزيره كه طبق تعهداتي كه قبلاً هر دو كشور داده اند، مي توانند اداره و مديريت مشتركي داشته باشند كه سود حاصل از تجارت و سرمايه گذاري آن به هر دو برسد، نه زيان اش به هر دو كشور. خوشبختانه كشورهاي منطقه در مورد "آب" هاي منطقه به اين بينش رسيده اند كه مناطقي را به شكلي مشترك به عنوان ميادين نفت و گاز از آن برداشت مي كنند و جنگي نيز راه نيانداخته اند، اما در مورد "خاك" هنوز نسبت بدان حساسيت به خرج مي دهند. همين ايده آب را درخصوص هر سرزميني نيز مي توان به مثابه سرزمين هاي مشترك، و با همكاري مشترك به يكي از كانوني ترين نقاط منطقه براي تجارت و توريست و بسياري از تعاملات سودمند ديگر بدل كرد و آن جزيره را از بهانه اي براي تهديد و جنگ، به فرصتي براي تعامل و پيشرفت متقابل بدل ساخت. (مقامات ايراني نيز بعد از اين همه تهديدهاي مكرر بيهوده از تأمين امنيت توسط خودشان سخن نگويند كه اگر كارها را به شما بسپارند، دوباره يك جنگ ديگر راه مي اندازيد و از اين دست جوك ها ديگر تعريف نكنند و به جاي گير دادن هاي روضه خواني به ديگران، به نكاتي كه گذشت و در ادامه مي آيد، توجه كنند).
اين امر در خصوص ساير نكات مورد اختلاف نيز صادق است. تركيه با قبرسي كه به سبب داشتن اقليتي ترك مي تواند پيوندهاي بيشتري داشته باشد، به سبب نگاه نظامي حاكم در گذشته، روابط اش با قبرس سال هاست تيره است و اقليت ترك از بسياري از حقوقي كه يوناني هاي قبرس از آن برخوردارند، عملاً محروم اند، بعد اسرائيل مي آيد و در همكاري با قبرس از ذخاير انرژي مناطق ساحلي به استخراج نفت و گاز مشغول است!؟ البته، فكر نكنيد كه آنان از طريق زور چنين مي كنند يا با فريب و غيره، بلكه آن حاصل جهان بيني درست شان است كه مي دانند چگونه تهديدها را به فرصت تبديل كرده و به تماشاي فرصت ها نيز اكتفاء نكنند، بلكه از فرصت ها براي تعامل و پيشرفت مشترك استفاده برند. آمريكا هم اينك مي تواند با نيروي نظامي تمامي جزاير خليج فارس را اشغال كند. اما آن چه سودي برايش دارد؟ آن تفكر مبتني بر قرون 17 است و سال هاست كه آنان رهايش كرده اند. جنگ خسران چند طرفه است، اما با تعامل و سرمايه گذاري مشترك با كشورهاي منطقه، همگي سود بيشتري مي برند و كشور، منطقه و جهان به سوي پيشرفت گام بر خواهند داشت. مدام مي خواهيم به كشورهاي عربي بفهمانيم كه آمريكا بدنبال سودش در خليج فارس است! پُِرواضح است كه بدنبال سودش است، مگر عقل اش را از دست داده كه بدون در نظر گرفتن منافع اش پاي در راهي بگذارد (نكند فكر كرديد كه عاشق چشم و آبرويتان شده است؟) و اگر غير از اين عمل كند، جاي تعجب دارد، فقط آمريكا و كشورهاي پيشرفته سود خود را به معني ضرر ديگري نمي دانند (من آن تفاوت جهاني بيني را در مقالات ديگرم توضيح داده ام) و ثروت نيست كه يكي تصاحب كند و ديگري ضرر كند، بلكه سرمايه است كه تعامل مشترك موجب سود مشترك مي شود و آن ها با هم منافات ندارند. (كشورهاي عربي نيز خوب مي دانند كه آمريكا براي سود كشورش به خليج فارس مي آيد، اما چون شما مدام نشان داده ايد كه تهديدي برايشان هستيد، دفاع آمريكا از خودشان را به سود خود نيز مي بينند. با اين جوّ تيره اي نيز كه به وجود آورديد، بدبيني ها به اين سادگي برطرف نمي شود و خيال نكنيد با چند سخنراني نيز مي توانيد نظرشان را تغيير دهيد و از چوپان دروغگو نيز بدنام تر شده ايد و نياز به اعتمادسازي عملي و بلندمدت دارد). آمريكا و كشورهاي پيشرفته سال هاست كه ديگر نفت و منابع انرژي را مجاني يا با قيمتي نازل نمي برند و اتفاقاً با قيمتي بسيار گران نيز مي خرند، اما هنوز پيشرفته و ابرقدرت اند، چون سود تفكر و جهان بيني درست شان را در اين خصوص مي خورند.
رفتن به جزيره ابوموسي چه فايده اي داشت، به جز اين كه تازه در حال رفع كدورت ها با امارات بوديد و وضعيت را به نقطه صفر برگرداند! اقتدار ملي است؟ هنوز مفهوم اقتدار را نمي دانيد. اقتدار يعني قدرت مشروعيت يافته و پذيرفته شده. يعني كسي كه از زور و تهديد استفاده كند، قدرتمند است، اما به هيچ وجه مقتدر نيست. مقتدر كشوري است كه بدون اعمال زور و تهديد، قدرت اش پذيرفته شده باشد. مثل تركيه امروز كه بدون توسل به زور تأثيرگذار است و كشورهاي عرب منطقه اينك خودشان مي خواهند كه تركيه در امور مختلف منطقه همكاري و دخالت كند، اما دخالت ايران را نمي پذيرند و همكاري ايران را باور ندارند. (بارها به شما گفتم كه به اين معيارها و اطلاعاتي كه چند جوجه اطلاعاتي دور و برتان به شما مي رسانند، اطمينان نكنيد و بارها نيز از آن لطمه خورديد و هنوز توبه نكرديد و انگار تا اجل تان نيز فرا نرسد، قرار نيست كه تغيير رويه اي جدّي دهيد، كلي هم ادعايتان مي شود!) براي آن نيز دلايل متعدد دارند: طرح هاي ترور و بمب گذاري و دودوزه بازي كه به خيال خام اقتدار و تأثيرگذاري در منطقه انجام داديد، كه اتفاقاً تأثير هم گذاشت، ولي درست عكس آن چه تصور مي كرديد و انتظار داشتيد و اينبار به بهايي افزون تر از گذشته و اگر كشوري با قابليت هاي مختلف انرژي، اقتصادي، كشاورزي، توريستي، و حتي نظامي را به بن بست كشانده و در انزوا آچمز كرده و در تحريم فرو برده ايد و بدتر از همه كه تا آستانه جنگي ويرانگر پيش برده ايد، داريد چوب جهان بيني نخودي خود را مي خوريد و تاوان اش را براي يك ملت به جا مي گذاريد. (با اين عملكردتان بي تعارف بگويم كه شايستگي نداريد كه حتي يك قدم با پاي چپ به سمت مستراح برداريد –چه بسا آنجا نيز يك دشمن از خود بيرون بدهيد!- چه رسد كه ملتي را با خود به سوي جنگي ويرانگر بكشيد).
منبع:پژواک ایران