فتنه بزرگ قرن؛ ساختاري امنيتي براي نقاب
کاوه احمدی علی آبادی
معمولاً با اولين گزينش هاي يك مسئول و مقام مي توان پي برد كه او متخصص يا كارشناس يك حوزه هست يا خير. مهمتر از آن يك متخصص با مشاهده ساختار و الگوي يك طرح، پروژه يا برنامه مي تواند حدس بزند كه آن براي چه كار و كاركردي طراحي و راه اندازي شده است. اين در حوزه هاي مختلف علوم و فنون و دين و هنر صادق است. يك معمار با ديدن تنها ديزاين و استراكچر يك ساختمان به شما اطلاعاتي را خواهد داد كه هرگز يك شخص عادي نمي تواند بدهد و او در نقشه ساختمان، چيزهايي مي بيند كه حتي يك ساختمان ساز سنتي نمي تواند درك كند. براي يك متخصص دين كافي است كه به محض اين كه مشاهده كرد وقتي دين در مراسم و ايامي خاص در نزد يك ملت با كم و كيف بسيار طنين پيدا مي كند تا دريابد، در كنش ها و منش هاي آن مردم، دين حضوري ندارد و از اين روي است كه با شدت و حدت در مراسم و ايام مذهبي، مي خواهد دامن خويش را از زندگي خالي از معنا و روح دين پاك و تبرئه كند. يك متخصص هنر از ديدن يك قطعه سفال، با شما از تاريخ و تمدن آن سرزمين، رازها خواهد گفت كه براي يك شخص عادي باوركردني نيست. در علوم نظامي نيز يك نظامي دوره ديده با ارزيابي يك واحد نظامي مي تواند به راحتي به شما بگويد كه آن براي چه كاري مناسب است و براي نبردي منظم يا نامنظم درخور است و آفندي است يا پدافندي. ساختارهاي سازماني نيز چنين اند و يك مدير با اولين نگاه به ساختار سازماني يك سازمان بدون نياز به پرداختن به سازمان دهندگان و كارشناسان آن سازمان، اطلاعات بسياري را در اختيارتان مي گذارد. ساختار امنيتي سازمان هاي اطلاعاتي و امنيتي جهان نيز چنين اند كه در اينجا به برخي از آن ها مي پردازيم.
ساختارهاي امنيتي و اطلاعاتي جهان به فراخور وظيفه اي كه بر عهده دارند، متفاوت با هم تنظيم و چيده مي شوند. مثلاً ساختار سازماني اطلاعات با ساختار سازماني ضداطلاعات نه تنها متفاوت است، بلكه گاه در تضاد با هم اند، چون براي اهداف متفاوتي برنامه ريزي شده اند. ساختار سازماني كشوري كه مي خواهد حكومت اش را در كشور مستقر و امن نگهدارد، با ساختار سازماني همان سازمان در كشوري ديگر كه قصد نفوذ يا تخريب سازمان امنيت كشور رقيب را دارد، بسيار فرق مي كند و در پاره اي موارد، نقش هاي كاملاً معكوسي ايفاء مي كنند؛ چون يكي قرار است بسازد و حفظ كند، ديگري مي خواهد شكاف بياندازد و ويران سازد، يكي مي خواهد امن نگهدارد، ديگري مي خواهد آشوب بيافكند و از هم گسيخته سازد و خلاصه يكي بايد بتواند به شكلي تنظيم شود كه مديريتي جامع را اعمال كند و ديگري بايد بتواند با پازل هايي مستقل كه امكان شناسايي شان كمتر شود، به همان سيستم جامع نفوذ كند و ضربه بزند. گفته مي شود، ساختار امنيتي سازمان اطلاعاتي كه توسط آمريكا در كشوري ساخته مي شود، مبتني بر سيستم جامع است، در حالي كه موساد يا ام. آي. 6 هسته هاي كوچك و مستقل امنيتي را ترجيح مي دهند. اما دليل اين تفاوت چيست؟ آيا كشورهايي كه از بالاترين دانش و تجربه در علوم امنيتي دنيا برخوردارند، به نواقص و دستاوردهاي سيستم هاي امنيتي خود واقف نيستند كه هر يك بر الگوي متفاوتي تأكيد دارند؟ پاسخ اين پرسش را زماني مي فهميد كه سياست ها و معيارهاي هژموني اين كشورها را در جهان درك كنيم. ايالات متحده آمريكا بدنبال مديريت جهاني است، اما واقف است كه اگر اين مديريت، هژموني خودش را برحسب مديريت متمركز و متكي صرف بر آمريكا –همچون مديريتي كه اتحاد جماهير شوروي در زمان جنگ سرد بر بلوك شرق داشت- تنظيم و اعمال كند، موجب مي شود كه با گذشت زمان كشورهاي پيشرفته، راه هاي فرار از چتر او را بيازمايند و همزمان كشورشان نيز از يك ابرقدرت امروزي به يك امپراطور كهن فرو كاسته شود و مدتي نخواهد گذشت كه همان بلايي بر سرش خواهد آمد كه بر سر شوروي سابق و متحدان اش رفت. استراتژيست ها و آينده پژوهان آمريكا (در آمريكا يك مدير رده بالاي فروشگاه هاي زنجيره اي مك دونالد بايد بتواند نياز 18 سال آينده بازار جهان را پيش بيني كند، حال مديريت امنيتي و علمي و فرهنگي و غيره ديگر جاي خود) برخلاف بسياري از كشورهاي قدرتمند سابق، براي ماندن بر قدرت از طريق واقع گرايي در تله حفظ وضع موجود نمي افتند و به شكلي فعال درصددند تا با تغييرات جهاني كه خود بخشي از آن هستند، همراه شوند و مديريت شان بر اين تحولات رو به تزايد حفظ كنند. پس مديريت امنيتي در كنار برنامه هاي توسعه اي در اين كشورها پيگيري مي شود. به همين دلايل، آمريكا به مديريت غيرمتمركز بر متحدان و هم پيمانان اش روي آورده و همواره ترجيح مي دهد كه مديريت خود بر مناطق را از طريق مديريت نيمه مستقل محلي و منطقه اي ايفاء كند. اين مديريت هاي منطقه اي نيمه مستقل بعضاً با كارهاي اضافي قدرت هاي منطقه اي متحدش همراه مي شود، اما براي اعمال هژموني غيرمتمركز آمريكا، اين درجه آزادي دادن به متحداني كه چه بسا شيطنت نيز مي كنند، تا حدي اجتناب ناپذير است، اما وقتي از حد بگذرد، جلوي آن را مي گيرند؛ مثلاً در جنگ سرد، پاكستان قدرت منطقه اي بود كه آمريكا به كمك آن، در مقابل اتحاد جماهير شوروي سابق و افغانستان اشغال شده و متحد شوروي مي ايستاد. پاكستان علاوه بر اين كه دژي در مقابل خطر كمونيست و بلوك شرق در آن منطقه بود –كه اين يكي از اصلي ترين اهداف آمريكا در آن منطقه بود- به جاه طلبي هاي نظامي اش در كشمير و افغانستان نيز دامن مي زد. اما بعد از جنگ سرد، زماني كه اين جاه طلبي ها به ميزاني رسيد كه تهديدي تروريستي براي منطقه و كشورهاي غربي شد، آمريكا در مقابل پاكستان ايستاد. مقاومت بيشتر سازمان اطلاعات و نظامي پاكستان كه متوجه تغيير شرايط جهاني نيستند، منجر به سقوط بيشتر شده، به طوري كه با وجود برخورداري از سلاح هاي هسته اي، اينك حتي حاكميت بر مرزهاي كشورشان را از دست داده اند! كاري كه كشورهاي كوچك بدون سلاح هاي پيشرفته با درايت توانسته اند از آن دوري كنند، يكي از چند قدرت هاي هسته اي جهان قادر به انجام اش نيست!؟ در شبه جزيره عربستان نيز آمريكا مديريت اش را از طريق عربستان سعودي اعمال مي كند. عربستاني كه با توجيه مقابله با ايران و تروريست ها توانسته رژيم هاي نيمه ديكتاتوري خود و متحدان اش را تاكنون حفظ كند. اما عربستان هنوز متوجه انقلاب هاي عربي نيست و تصور مي كند با موجي گذرا از اعتراضات مردمي رو به روست، از اين روي بر حفظ ديكتاتورهاي كوچك تحت حمايت اش اصرار دارد. اين وضع موجب خواهد شد تا نفوذ خود را به زودي در منطقه از دست بدهد و حالا تركيه جاي او را با سرعتي باورنكردني مي گيرد و اگر دولت آينده مصر بتواند دموكرات باشد، جاي عربستان را در منطقه پر خواهد كرد. در دوران جنگ سد بدين سبب اسرائيل براي غرب بسيار اهميت پيدا كرد كه نفوذي ترين مهرهاي جاسوسي غرب در شوروي و اروپاي شرقي، يهوديان مخفي بودند كه كمونيست دو آتشه شده بودند و از خصوصي ترين جلسات سران حزب كمونيست، خبر داشته و به غرب گزارش مي فرستادند و هنوز نيز مافياي امنيتي روس را مديريت مي كنند. اتفاقاً يكي از سياست هايشان نيز ضد يهودي گري بود تا از اين طريق هم مخفي بمانند و قبل از اين كه كسي آنان را متهم سازد، ايشان او را متهم كنند و هم از راه فشار بر يهوديان بي پنهان، باعث مهاجرت اجباري شان از هر طريقي به اسرائيل شوند. به همين دلايل اسرائيل و موساد براي آمريكا و متحدان اش بسيار مفيد بودند و طرح هاي افراطي موساد كه به سازمان هاي امنيت شوروي نفوذ كرده بودند، موجب شده بود تا شوروي از نماد يك كشور انقلابي به تدريج به نمادي از يك كشور ديكتاتور و توتاليتر و سركوبگر بدل شود و با امنيتي و قطبي كردن بيشتر كشورهاي بلوك شرق، زمينه فروپاشي شان فراهم آيد. اسرائيل به واسطه همين منافعي كه براي امريكا داشت، مي توانست شيطنت هايي براي جايگزيني اش به جاي آمريكا در كشورهاي منطقه نيز داشته باشد؛ به خصوص اگر كشور از دست حكومت تحت حمايت آمريكا بيرون بيايد و خطر افتادن در دامن كمونيست را نيز جلوي رويش داشته باشد؛ پس چه بهتر كه سازمان ضد اطلاعات چيده شده توسط موساد در زمان شاه سابق كه مديريت فردوست بر آن بود، بتواند هم ساواك را بيكاره سازد و هم مديريت استعماري خود را بر كشور تحميل كند و تا جايي كه با آمريكا منافع مشترك دارد، به او اطلاعات و گزارش دهد و انقلابيون نيز تا دوست دارند، شعار مرگ بر اين و آن بدهند كه هر چه بلندتر باشد بهتر، چون كه مشروعيت بيشتري نيز براي اسرائيل ايجاد مي كند كه مي تواند به جهانيان ثابت كند كه با چه تندروهايي مواجه است كه اسرائيل را تهديد مي كنند و حتي مي خواهند از نقشه جهان نيز پاك شود!
باري، پس هژموني آمريكا ايجاب مي كند تا وقتي ساختار سازمان امنيت كشوري از متحدان اش را مي چيند، آن را نيز برحسب مديريت سازمان امنيتي همان كشور اعمال كند؛ يعني ساختار امنيتي جامع كه مديريت بر مرزهايش را اعمال مي كند و موارد مهم را به سازمان هاي امنيتي آمريكا گزارش مي دهد و راهنمايي ها و مشاوره هاي لازم را مي گيرد؛ درست همچون ساواك كه برحسب قرارداد شاه سابق با آمريكا، توسط ايران وظيفه حفظ امنيت را برعهده داشت و به سي. آي. اي گزارش مي داد. در مقابل انگليس و اسرائيل بر مديريت جهاني همچون آمريكا معطوف نيستند، چون خود را داراي چنان قابليتي نمي بينند، بلكه مي خواهند حداكثر استفاده از حداقل فرصت ها را داشته باشند. پس وقتي به كشوري نفوذ مي كنند، هدف حفظ منافع آن كشور نيست، بلكه تخريب و كنترل آن كشور در راه منافع خودشان (انگليس و اسرائيل) است؛ به همين سبب سازمان هاي اطلاعاتي شان ساختار هسته هاي مستقل را خواهند داشت؛ اما نه در كشور خودشان، بلكه در كشور هدف. به همين خاطر بود كه در زمان شاه سابق فردوست مي گفت كه موساد و ام. آي. 6. در ايران از هسته هاي مستقلي برخوردار بودند كه بسياري از آن ها را نه تنها فردوست نمي شناخت، بلكه حتي هسته هاي مستقل موساد (كه در ايران با عنوان زيتون شناخته مي شد) نيز يكديگر را نمي شناختند. پس مديريت شان چگونه اعمال مي شد؟ در اين نوع ساختار هر هسته تنها به يك سر گروه وصل است و هر سر گروه نيز به يك سر شبكه كه حتي نياز نيستند كه در كشور موردنظر باشند و مثلاً سر شبكه موساد مي تواند در اسرائيل باشد و از آنجا هسته هاي مستقل اش را در ايران مديريت كند!! به همين راحتي، با يك ساختار سازماني حساب شده.
ساختار سازماني بعد از انقلاب ايران، همچون ساختار سازماني موساد در كشور هدف تنظيم شده است. يعني موساد نه در اسرائيل، بلكه در كشورهاي ديگر از چنين ساختاري براي ويران سازي سازمان امنيت كشور ديگر و كنترل و مديريت امنيتي اش استفاده مي كند. به عبارتي جداي از اين كه سازمان هاي امنيتي كشورمان توسط چه كسي تنظيم شده و توسط چه كساني اداره مي شود، تنها همين ساختار سازماني با معاونت هاي مستقل كه از آن برخوردار است، كافي است تا فهميد، براي حخفظ امنيت يك كشور تنظيم نشده است، بلكه براي كنترل و مديريت سازمان امنيتي كشورمان، توسط سازمان امنيتي كشوري ديگر طراحي و تنظيم شده است!؟ زيرا در اين ساختار امنيتي كافي است تا سر شبكه تغيير كند، آنگاه كل سيستم امنيتي كشور در اختيار كشوري است كه به سرشبكه نفوذ كرده است! نياز نيست تا مقامات امنيتي ما جملگي جاسوس باشند تا دريابيم كه چرا خروجي سازمان هاي امنيتي ما به نفع كشورمان نيست، بلكه كافي است تا همان كدي كه معاونت هاي مختلف به او گزارش مي دادند، شخص اش تغيير كرده باشد و آنان كه به يك كد گزارش مي دادند، بدون اين كه متوجه تغييري شوند، به همان كد باز مدام گزارش بدهند؛ آن گاه تمام سيستم امنيتي كشور بدون اين كه خود بداند در طول سال ها در خدمت سيستم امنيت كشور ديگري است و همه افراد رده پايين تر امنيت كشور نيز فرضاً صادق و خدوم باشند، اما بدون اين كه بدانند در خدمت منافع اسرائيل در منطقه بودند! اين نكته را نيز بايد بيافزايم كه سيستم امنيتي اي كه به اين خوبي بر كشوري ديگر مسلط شده، به طوري كه در قرن بيست و يكم، كشوري را مستعمره خود ساخته و چون انگل از آن مي دوشد، بدون اين كه مقامات و مسئولانش خواب اش را هم ببينند، طبعاً نمي خواهد نظام تحت چمبره اش سقوط كند؛ بنابراين، براي حفظ آن نظام البته كه كمك مي كند: و اين هم دليلي براي آن كه چنين ساختاري حفظ مي شود، چون برنامه هاي قهري و خشن آن براي كنترل بر كشور و حفظ حكومت نادان، تا پيش از اين موفق نشان داده است و آن ها از پس سركوب جنبش هاي مردمي و مدني بهتر از هر كس ديگري بر مي آيند و هر جا كه سياسيون بخواهند از سفارشات امنيتي شان عدول كنند، همين تيم امنيتي تحت نفوذ اسرائيل، چون دوره براندازي و ضد براندازي ديده، به شكلي سازمان يافته ناامني در مناطق مختلف ايجاد مي كند و حتي كار را به درگيري هاي مسلحانه مي كشاند و آشوب ها را تقويت مي كند تا سياسيون منحرف از خواسته هايش ناگزير شوند كه اولويت هاي ايشان را بپذيرند و آن گاه نيز به سرعت بحران كنترل مي شود: اين همان بلايي است كه اينك دارد بر سر سوريه نيز مي آيد. وقتي مي گويم كه چند تحليلگر موساد به شكلي بسيار حساب شده مديريت امنيتي كشورمان را در راه منافع اسرائيل در منطقه از طريق بيرون آوردن آن طرح هاي عملياتي در قالب شعارهاي انقلابي و تعابير اسلامي براي چند روضه خوان و نظامي كم سواد در چمبره خود دارند، يعني اين. يعني بدون نياز به كشف مصاديق كافي است كه دريابيد اين ساختار امنيتي نه براي حفظ امنيت يك كشور، بلكه اولويت هاي امنيتي كشوري ديگر در منطقه، نه براي كنترل سياسيون و مقامات كشور(ايران)، بلكه براي اعمال نظر دستورات مقامات و سياسيون كشوري ديگر(اسرائيل) و نه جهت حذف قاچاقچيان، بلكه مديريت قاچاق توسط خودش است، و نه جهت تأمين منافع حتي متحدانش اش، بلكه در جهت تعقيب منافع اش حتي زماني است كه با ابرقدرت ها بر سر آن اختلاف پيدا مي كند؛ اما با تاوان هاي كشوري ديگر، يعني ايران و تأمين منافع براي اسرائيل: و فتنه بزرگ قرن يعني اين. از خواب غفلت بيدار شويد.
منبع:پژواک ایران