واكنش پنجم» و واكنش ملاباجي هاي حوزه علميه قم
ایرج شكری
این مطلب را 5 سال پیش در اسفند 1383 به بهانه خبری در یکی از سایتهای رژیم در در مورد واکنش زنان طلبه حوزه علمیه قم به یک فیلمی نوشتم. داستان موسیقی و سینما و کلا فرهنگ و هنر در رژیم ضد ایرانی و مردم ستیز آخوندی، پر از تلخیها برای اهل فرهنگ و هنر است که اغلب حاصل تلاشها و خلاقیتشان در زیر تیغ سانسور و در منگنه ارشاد اسلامی یا به کلی نابود شده یا از ریخت افتاده و معیوب شده است. با این حال کاروان فرهنگ و هنر این سرزمین، از توقف باز نیایستاده و آثاری ماندنی و با ارزش و مورد توجه مردم خلق کرده است. طبیعی است زیر فشارهای یاد شده و عوامل دیگر، حاصل کار هنرمندان نیز در مواردی با افت و خیزیهای همراه بوده است. موضوع فیلمی که در این مطلب مورد توجه قرار گرفته است به حقوق زنان مربوط است و به همین دلیل این موضوع اکنون هم مسالهً روز است. نوشته حاظر اندکی کوتاه شده مطلب اصلی است .17 مهر 1388
****
پايگاه اطلاع رساني رسا كه توسط گروهي از طلاب و مدرسين حوزه علميه قم اداره مي شود روز 9 اسفند(83) خبر داد كه« نشست” زن سينما و فمينيسم“با هدف نقد فقهي فيلم ” واكنش پنجم“ با حضور خواهران طلبه حوزه علميه قم برگزار شد. خانم ساساني ، مسئول واحد صدا وسيماي جامعه الزاهرا-س- به نقد فقهي فيلم پرداخت و گفت: تهيه كننده فيلم قصد دارد به زنان بياموزد كه براي اقامه حقوق خود قيام كنند و براي رسيدن به آن از مردان انتظار حمايت و هم سويي نداشته باشند و اهداف فمينيستي را دنبال مي كند. وي افزود اين فيلم چند حكم مسلم ديني از جمله نفقه و حضانت فرزندان را زير سئوال مي برد و به اين صورت القاء مي كند كه جمهوري اسلامي نمي تواند پناهگاه خوبي براي زنان باشد و حمايت از زنان را در كشورهاي غربي بايد جستجو كرد». در اين گزارش گفته نشده كه فيلم در اين نشست به نمايش در آمده يا نه و اين كه شركت كنندگان در آن جلسه آن فيلم را قبلا ديده بوده اند يا نه. چون فيلم مارمولك را هم بعضي از «حضرات آيات عظام» نديده مورد حمله قرار دادند و سر كارگردان آن را طلب مي كردند. فيلم واكنش پنجم كه خانم تهمينه ميلاني آنرا كار گرداني كرده، اولين فيلمي نيست درآن كه نابرابري و بي عدالتي ناشي از فرهنگ مسلط مرد سالاري و قوانين جمهوري اسلامي نسبت به زنان، (از جمله مساله حضانت فرزندان در صورت طلاق يا فوت همسر) مورد توجه قرار گرفته باشد، از جمله در فيلم «هزاران زن مثل من» ساخته رضا كريمي و به ويژه در فيلم دايره، ساخته جعفر پناهي نيز به اين مسائل پرداخته شده است. مساله تبعيض و نابرابري در مورد زنان ايران، از مهمترين مسائل اجتماعي و فرهنگي ايران و طبعا مورد توجه رورشنفكران و نويسنگان و سينماگران مردم دوست و ترقيخواه ايران است، چرا كه اينان سنگيني اين فرهنگ را بر روابط انساني و فشار خرد كننده آن را بر زنان به روشني مي بينند و با انعكاس آن در كار هنري خود، اين نوع روابط را كه گاه به نظر مي رسد شده مثل هوايي كه همه در آن نفس مي كشند اما وجودش راحس نمي كنند، در معرض ديد و قضاوت عمومي قرار مي دهند و در واقع آينهً در برابر همگان قرار مي دهند كه هركس مي تواند چهره خود را در آن ببيند. تهمينه ميلاني كارگردان فيلم، حدود سه سال پيش در مصاحبه يي در مورد فيلم نيمه پنهان (كه برايش دردسر آفرين شد)، در اين زمينه نظرش را در پاسخ به اين سوال كه«خود شما سينمايتان را چگونه تعريف مي كنيد، يك سينماي اجتماعي يا سينمايي فمينيستي؟» چنين بيان كرده است:«ببيند مهم تعريفي است كه شخص از ”هنر“ دارد. در انديشه من هنر آن چيزي است كه در خدمت جامعه قرار مي گيرد. سينما شكلي از يك خدمت فرهنگي است. هنر سينما به آدمهاي مخاطب خود ”تعادل اجتماعي“ مي بخشد. يعني ناهنجاري هاي اجتماعي، فرد هنرمند را مورد تحريك عاطفي قرار مي دهد، هنرمند را به شناسايي لايه هاي ناهنجاري ها مي كشاند، ذهنش را در گير مي كند و سر انجام در قالب بستري هنري، سعي مي كند با نشان دادن همان ناهنجاريها، خود و مخاطبش را به سوي تعادل اجتماعي سوق دهد. حال ممكن است اين ناهنجاري درباره مشكلات مختلف زنان باشد يا مثلا در باره كودكان خياباني يا در باره سختي هايي كه گريبانگير مردان است. فرقي ندارد. اگر دو فيلم آخر من به شكل پر رنگتري در باره زنان است، به معناي زن گرايي يا فمينيست بودن من نيست. مفهوم آن، ناهنجاري شديدي است كه درباره زنان صورت مي گيرد. زناني كه نيمي از جامعه ايران را تشكيل مي دهند و به شدت ناديده گرفته شده اند. فيلمها من توجه به اين نيمه فراموش شده است»( روزنامه نوروز 30 مرداد 1380). كار هنري از اين دست، ممكن است در آدمهاي قلدرمنس اين اثر را بگذارد كه از ديدن زشتي رفتار قلدرمنشانه به فكر بيفتند و سعي در تغيير رفتار خود كنند، اين احتمال هم هست كه بعضي متعصبان را هم بر بياشوبد و به واكنش خشم آلود عليه هنرمند وادارد، همچنان كه بارها پيش آمده و ديده ايم. هم چنين ديدن چنين فيلمهايي زنان تحت ستم و زنان آزرده و زخم خورده از روابط مسلط برا جامعه را، ممكن است به اين فكر وادارد كه بايد فكري براي رهايي از اين روابط يا تغيير دادن اين مناسبات كرد و آنها را به اين فكر ودارد كه سر خم كردن در برابر زوز گويي و قلدرمنشي يا تن دادن به مناسباتي كه غير عادلانه و تبعض آميز است نيز، به نوبه خود كاري در خور شان و منزلت انساني نيست و بايد عليه آن شوريد. فيلم «واكنش پنجم» كه در جمع ملاباجي هاي قم مورد نقد فقهي قرار گرفته، رساننده همين پيام است و تنها به مساله حضانت فرزندان هم نمي پردازد. كار گردان فيلم در واقع بخش مهم پيامي را که مي خواسته بدهد در همان صحنه اول فيلم داده و مساله حضانت فرزندان اندكي بعد پيدا مي شود و بعد از آن، بقيه فيلم، بيشتر جنبه داستاني و حاشيه اي فيلم است. در اين جا قصد بررسي اين فيلم نيست، اما اشاره اي كوتاه به آن براي درك نا رضايي ملاباجيهاي حوزه علميه قم، مفيد است. صحنه آغازين فيلم در رستوراني مي گذرد وچند زن(كه همه آموزگارند) سر ميزي نشته اند و به گفتگو مشعولند. يكي در آن ميان سياه پوش است(كمي بعد تماشاگر ميفهمد كه اين زن كه نيكي كريمي نقش آفريني شخصيت او را عهد دارد، همسرش را در سانحه رانندگي از دست داده است). در ضمن گفتگو، زنان ابتدا به تعريف از همسران خود مي پردازند، اما در ادامه گفتگو معلوم مي شود هر كدامشان به نوعي به خاطر زن بودنشان، فشار و رنجي را تحمل مي كنند و دل پردردي داردند، يكي شوهر ترياكيش زن ديگري گرفته كه همسن يكي از دختران اواست و وي به خاطر اين كه دو دختر دانشجو دارد، و تاثير منفي يي كه طلاق مي تواند روي زندگي دختران او بگذارد، اين وضع را تحمل مي كند. يكي همسرش خلباني بوده كه در جنگ ايران و عراق به اسارت در آمده و 12 سال در اسارت به سر برده است. این خلبان بعد از آزادي و باز گشت، آدم ديگري شده و دائما سوالات بي ربط مي كند و به همسرش بدگمان است. وقتي دوستان اين زن به او مي گويند چرا طلاق نمي گيرد، مي گويد وضع او متفاوت است و به واكنش جامعه مي انديشد و اين كه مردم چه خواهند گفت، چون همسرش يك «قهرمان آزاده» و قهرمان جنگ است. يكي از اين زنان كه بيشتر از همه از رفتار همسرش اظهار رضايت خاطر مي كند هنوز چيزي از نارضايي خود نگفته، در همين اثنا مردي به همراه زن جواني وارد رستوارن مي شوند كه اين مرد همسر همين زن است كه با منشي خود وارد رستوران رشده است. مرد وقتي متوجه همسر خود در آنجا مي شود پيش مي آيد و در حضور بقيه مشتريان با صداي بلند و به شدت به سرزنش زن مي پردازد كه چرا به رستوان آمده و آنجا چه كار مي كند. مرد ساير دوستان زن را هم مورد سرزنش قرار مي دهد و به همسرش دستور مي دهد كه فورا به خانه بر گردد، زن در برابر او واكنش نشان مي دهد و از اطاعت سر باز مي زند. او كه به شدت تحقير شده، به سر ميز باز مي گردد و دوستان خود را مورد انتقاد قرار مي دهد كه چرا اجازه دادند همسرش به آنها هم توهين كند و چرا واكنشي نشان ندادند. پيام اصلي فيلم به زنان در واقع در همين صحنه است اين كه نبايد تحقير و توهين و قلدرمنشي را پذيرفت. بقيه داستان اما، مربوط مي شود به زني از آن جمع كه همسرش را از دست داده و پدر شوهرش كه حاج صفدر نام دارد و كاميون دار و پولدار و مذهبي متعصبي است، به او تكليف مي كند بعد از تمام شد «عده» بايد خانه او را ترك كند چون او دو پسر عذب در خانه دارد. همچنین حاج صفدر با تاکید بر این که سرپرستي دو نوه اش خودش عهده دارد خواهد شد، به زن(عروس خود- نیکی کریمی) می گوید که مي تواند آخر هفته آنها را پيش خودش ببرد. حاج آقا به يك شرط حاظر است كه زن كه حالا بيوه شده، در آن خانه بماند آن اينكه او زن يكي از پسران او كه مجيد نام دارد بشود، اين براي زن غير قابل قبول است كه همسر برادر شوهر جوانش بشود كه عموي بچه هاي اوست و اورا «زن داداش» صدا مي كند. لحن حاج آقا به شدت آمرانه و تحكم آميز و گاه تحقير آميز است. از اين جا به بعد است كه ماجرا شروع مي شود و زن تصميم مي گيرد براي اين كه فرزندانش را پيش خودش نگه دارد، به كمك دوستانش همراه فرندان خود از ايران خارج شود.البته سر انجام موفق نمي شود و در پايان فيلم اين حاج آقاست كه باز بالاي سر او كه در سلول باز داشت موقت درپاسگاه پليس يكي از بنادر جنوب است، ايستاده و به او مي گويد كه حاظر است كه او را از آن وضع خلاص كند اما «شرط دارد» و این شرط همان است که حاج آقای متدین قبلا یاد آور شده بود. اين فيلم نشان دهنده بي دفاع و بي پناه بودن زنان به ويژه مادراني كه به هر دليل در زندگي مشترك با شكست مواجه شده اند، در برابر فرهنگ مردسالارانه قوانين پرتبعیض وضع شده بر مبنای احکام شرع انور در رژيم ملاهاست.
اما اين كه چرا رژيم ملاها، از ملاباجيها هم براي دفاع از اين قوانين تبعيض آميز استفاده مي كند، تعجبي ندارد. يكي اين كه در اين رژيم كه براساس تعليمات و ايدئولوژي تدوين شده از سوي خميني بنا شده، مادر نمونه اش، مادر طريق الاسلام، (آن عضو يكي از گروهاي كمونيستي دستگير شده بعد از جريان 30 خرداد) بود؛ زن عقب مانده و مرتجعي كه خودش پاسدارن را براي دستگيري فرزندش خبر كرده بود و در ملاقات در زندان او را تحقير و سر زنش مي كرد و بعد از اين كه فرزندش را اعدام كردند، در مصاحبه با سيماي جمهوري اسلامي گفت وقتي خبر اعدامش را به من دادند«گفتم شكر خدا كه اين خار از سر راه اسلام و امام برداشته شد». هم آن ملاقات و شكنجه روحي دادن به فرزند و هم اين مصاحبه از تلويزيون پخش شد. ديگر اين كه بررسي اين فيلم در نشست «زن، فمينيسم و سينما» توسط ملاباجيها نشان از به ته ديگ خوردن كفگير سانسور است. ربع قرن سانسور كتاب سوزان و سركوبگري سبب رشد واعتلاي اسلام نشد. هيچ دستاورد فرهنگي مثبتي، مكتب اسلام و خمني براي مردم در اين ربع قرن گذشته به همراه نداشت، بر عكس اگر كساني از ياران و مريدان و شريك جرمهاي خميني، بعدا اسمي در کردند و شنونده اي پيدا كردند، به خاطر فاصله گرفتن از مواضع ارتجاعی و تعصبات اوليه شان و عقب نشيني در برابر مردم و فرهنگ مردم ايران بود و پذيرفتن واقعيتهاي دنياي امروز و فاصله گرفتن از تمایلات و معیارهای دوره برداري بود كه «امام خميني» مظهر آن بود. اين رژيم خيلي تلاش كرد كه معيارها و ارزشهاي فرهنگي خود را به مردم تحميل و از آنان مسلماني بسازد مطابق معیارهای خود: آدمهايي مطيع اوامر آخوندها و مقلداني كه پيشاپيش به برتري درك و فهم و«علم و فضل» آخوندي مهر تاييد زده باشند، اما موفق نشد. از جمله آخوندها خيلي سعي كردند روز تولد دختر پيامبر اسلام را روز زن قرار بدهند، و تاکنون از برگزاري هر نوع تجمعي به مناسبت روز بين المللي زن جلوگيري كردنه اند اما امروز به ناچار در حال عقب نشيني هستند. در8 بهمن سال 1367، كه هنوز خميني زنده بوده در سالروز تولد دختر پيامبر برنامه يي راديويي كه در آن نظر زنان راجع به الگوي زن نمونه پرسيده مي شد، تهيه شده بود. طبعا انتظاري كه دست اندر كاران تبليغاتي رژيم داشتند اين بود كه همه از« فاطمه زهرا» به عنوان الگوي نمونه ياد كنند، اما يكي از زناني كه مورد سوال گزارشگر راديو قرار كرفت، از«اوشين» شخصيت يك سريال تلويزيوني ژاپني كه از تلويزيون پخش مي شد به عنوان الگوي نمونه و مطلوب او براي زن در دنياي كنوني نام برد. اين امر چنان خشم خميني را بر انگيخت كه شخصا وارد صحنه شد و در نامه اي به مديرعامل وقت تلويزيون دستور داد كه فردي كه گزارش را پخش كرده تعزير و اخراج شود و دست اندركاران نيز تعزير شوند و تاكيد كرد«در صورتي كه تابت شود قصد توهين در كار بوده است بلاشك فرد توهين كننده محكوم به اعدام است. اگر بار ديگر از اين گونه قضايا تكرار گردد، موجب تنبيه و توبيخ و مجازات شديد و جدي مسئولين بالاي صدا و سيما خواهد شد»(اطلاعات 10 بهمن 1367). در پي اين دستور خميني روز يازده بهمن چهار تن از كار كنان راديو، از دست اندر كاران آن برنامه به شلاق و زندان محكوم شدند كه حكم زندان براي تهيه كننده برنامه 5 سال و براي سه تن ديگر 4 سال بود و همگي به 50 ضربه شلاق نيز محكوم شدند.
زمانه عوض مي شود و در دوران تحولات پر شتابي كه ما زندگي مي كنيم و دستاوردهاي فن شناسنانه و پيشرفته اي مثل اينترنت، بسياري از ممنوعيت ها و سدهاي«قانوني» ارتباطي را، درهم مي ريزد، نه مي شود جلوي ارتباطات انساني و تبادل اطلاعات و افكار را به كلي گرفت و نه مي شود ذهنها را ا ز فكر كردن و سوال كردن و «تشكيك» باز داشت. براي ملاباجيهاي قم شايد مطلوب آن باشد كه بحث بين زنان از نوع بحثهايي باشد كه در «عقايد النسا و مرآت البلها» آمده يا نظرات «علمي» آيت الله دستغيت باشد كه در كتاب معاد آمده است، اما چه مي شود كرد اينطور نيست. دوره روزهاي متعد در مجالس روضه خواني سپري كردن براي زنان، وبراي «اجر اخروي» گريستن، سر آمده و به ويژه نسل جوان «جنگ هفتاد و دو ملت» را عذر نهاده اند و براي مسائل عظيم زندگي روزانه و براي خروج ميهنشان از زير سلطه ديكتاتوري مذهبي راحل مي جويند، راه حلي كه يقين دارند از حوزه هاي علميه نخواهد آمد. تلاشهاي «فرهنگي» عقلاي آخوندي كه مي خواستند حتي براي كودكان ايراني قالب ذهني تعيين كنند به كلي به شكست انجاميده است. در اين زمينه بد نيست به مطلبي اشاره كنم كه «حجت الاسلام محمد علي زم» در مورد عدم استقبال كودكان و خانواده هاي ايراني از عروسك «دارا و سارا» در روزنامه همشهري 21 و 23 ارديبهشت سال (1382) نوشته بود. عروسكهايي كه قرار بود جاي عروسك«باربي» را بگيرد . محمد علي زم كه تا سال 1380 در راس
"حوزه هنری سازمان تبليغات اسلامي" قرار داشت، خود مبتكر توليد عروسكهاي دارا و سارا بوده است. اين چند جمله از آن مقاله خود اعترافي به «ناهمزماني» و عقب ماندگي فرهنگ و تفكر تماميت خواهانه آخوندي، از فرهنگ جامعه ايراني و روح زمانه است: «- بحث طراحی و ارائه عروسكهای ملی را برای اولين بار در ابتدای دهه شصت در حوزه هنری مطرح كردم. به خاطر دارم كه در يكی از همان اولين جلسات گفتم كه داشتن يك عروسك ملی برای ملتی كه تصميم گرفته استقلال و اقتدار فرهنگی داشته باشد ضرورتی اجتناب ناپذير است. - دارا و سارا سعی در حفظ سنتها دارند و میخواهند ارزشهای به ميراث رسيده را حفظ كنند اما تكليف كودك را در رويارويی با مدرنيسم روشن نمیكنند- باربی دست كودك شما را گرفته و با خود به جايی برده است كه سارا هم اگر رويش میشد لباسش راعوض مي كرد و به دنبالش مي تاخت. - اگر برای انعطاف حركات بدنی، امتيازی در نظر بگيريم و مثلاً نمره باربی را در اين زمينه پانزده از بيست بدانيم متأسفانه بايد به سارا و دارا گفت كه بروند و شهريور برگردند». البته بايد ياد آور شد كه محمد علي زم اين شهامت اخلاقي را داشته كه به اين حقيقت اعتراف كند. حالا به مورد ديگري اشاره كنم. حدود بيست و پنج سال پيش رژيم در اقدامي كه چيزي جز خيانت و جنايت نبود، به دانشگاهها يوروش برد، تا آنها را از دانشجويان و استادان دگرانديش پاكسازي كند و سه سال هم دانشگاهها كشوررا تعطيل كرد و اسم اين كار را انقلاب فرهنگي گذاشت. كتابخانه هاي كشور هم از «كتب ضاله» پاك سازي شد. بعد هم انجمنهاي اسلامي دانشجويان در دانشگاهها يكه تاز شدند و اتحاديه يي هم از اين انجمنها بوجود آمد تا هم روابط بين اين انجمنها «تحكيم» شود، هم «وحدت» حوزه و دانشگاه صورت تحقق بپذيرد. يك «ستاد انقلاب فرهنگي» هم به وجود آمد، كه وظيفه داشت تمام آموزهاي دانشگاهي را منطبق با احكام و قوانين اسلام برنامه ريزي كند. نتيجه اكنون پيش روي همگان است. تلاشهايي كه به ضد خودش تبديل شده است. از آخرين رويداد در اين زمينه، يكي بهم خوردن مراسم پاياني جشنواره نشريات دانشجويي در مشهد، توسط دانشجويان معترض است كه خواهان انحلال شورايعالي انقلاب فرهنگي(ستاد انقلاب فرهنگی سابق) و ساير نهادهاي نظارتي بر فعاليتهاي دانشجويان شدند. به گزارش سايت باز تاب(روز16 اسفند83) دانشجويان معترض در بيانيه خود، همچنين «فضاي فرهنگي حاكم بر دانشگاه فردوسي مشهد را كه منجر به تفكيك جنسيتي و اختناق سياسي در طول برگزاري جشنواره شده بود»، مورد انتقاد و اعتراض قرار داده و آن را مغاير با شان دانشجو دانستند. روز دوشنبه 17 اسفند(83) نيز مراسم سخنراني دكتر معين وزير سابق علوم و كانديداي «جناح اصلاح طلب» با تظاهرات دانشجويان عليه رژيم، مختل شد. بنا برگزارشهايي كه در اين زمينه منتشر شده دانشجويان معترض در بيانيه خود شركت در انتخابات را خيانت توصيف نموده و تأكيد كردند: «همه بايد بدانند كه هيچ يك از آحاد ملت ايران اين اجازه را نخواهد داد كه اينگونه انتخابات غيرواقعي و غيرآزاد، مجالي براي به سخرهگرفتن فهم و شعور آنان گردد. خيانت هايي كه از جانب افرادي كه با شركت در اينگونه انتخابات بدنبال منافع خويش كه متفاوت و متضاد با مصالح مملكت و ايران است، صورت ميگيرد، هرگز از ذهن و حافظه اين ملت پاك نخواهد شد.». سايت دي تي نيوز كه توسط گروهي از دانشجويان وابسته به دفتر تحكيم وحدت اداره مي شود، در خبري از جلسه سخنراني دكتر معين در دانشگاه اصفهان در روز 16 اسفند(83) گزارش داد كه تعداد زيادي از دانشجويان با در دست داشتن عكسهاي چه گوار و پلاكارد هايي كه در آن شعارهاي «نان آزادي، برابري»، «زنداني سياسي، قرباني تباني»، « انتخابات نه »،«رفراندم آري» Democratic Republic of Iran» «اصلاحات مرد Reform Died»، نوشته شده بود اعتراض خود را به معين نشان دادند. بنا برهمين گزارش دانشجويان معترض بعداز پخش سرود جمهوري اسلامي، «همه به پاخواستند و سرود اي ايران را زمزمه كردند. درميان سخنان معين، دانشجويان سرود يار دبستاني راهمزمان با بالاگرفتن پلاكاردها خواندند و سپس شعارهايي از قبيل«رفراندم رفراندوم اين است شعار مردم»، «مشاركت حيا كن، دانشگاه رو رها كن»، «زنداني سياسي آزاد بايد گردد» سردادند. روزنامه «اقبال» نزديك به اصلاح طلبان حكومتي روز 17 اسفند ضمن درج متن كامل سخنان معين اشاره اي هم به حضور دانشجويان معترض كرده وتعدا آنها را 30 تا 40 نفر ذكر كرده و در عين حال تاييد كرده كه آنها تصاوير چه گوارا را در دست داشتند و ياد آور شده كه گروه هاي سنتي فشار در اين اجتماع ديده نشدند». اين ها واقعيتهاي امروز ايران است دست اندر كاران حكومتي رژيم ارتجاعي جمهوري اسلامي توان حاشا كردن آن را ندارند. ايران آبستن تحولات بزرگي است كه بي ترديد، وجه فرهنگي اين تحولات، و خلع يد از آخوندهاي سرگوبگر واستقرار يك نظام سياسي لائيك كه يك ضروت و شرط غير قابل چشم پوشي براي گام برداشتن درراه رفع تبعيض عليه زنان است، هدف اصلي اين تحولات خواهد بود.
منبع:پژواک ایران