کالبد شکافی یک فاجعه: بهای سنگینی که مجاهدین برای خواست رهبری می پردازند
ایرج شكری
این مطلب را چهار سال پیش من چند روز بعد از رویارویی مجاهدین با نیروهای عراقی در 6 مرداد در اشرف نوشتم. این مطلب قبلا در پژواک ایران درج نشده است. آن اتفاق و نیز فاجعه دلخراش 19 فروردین 90 که مسعود رجوی برای هرکدام یک اسمی از نوع «تاریخساز» بودن در دفتر خودش ساخته و روی آنها گذاشته است، می توانست پیش نیاید اگر که مسعود رجوی این همه خودمحوربین و خود خواه و از مرحله پرت نبود و وارد تضاد های منافع آمریکا و رژیم از یک سو و اپوزیسیون عراق با مالکی و رژیم در عراق نمی شد و با ارزیابی هپروتی از وزن و تاثیر گذاری خود و گروه تحت فرمانش در این تضادها، رجزخوانی های بی ربط نمی کرد و اگر مبارزه برای آزادی مردم و میهن از استبداد و ارتجاع را به یک جنگ خصوصی برای کسب رهبری «غصب» شده تبدیل نمی کرد و... به هرحال همه بیاید داریم که چگونه مسعود و مریم، بعد از آن فاجعه دلخراش، ندای «انا فتحنا لک فتحا مبینا» سردادند.
می دانیم که صدها نفر از بین آنها که اکنون در لیبرتی هستند، هنوز از رنج زخمهای در گیری با عراقیها و عوارض اعتصاب غذای طولانی رویداد های مرداد 88 و نیز زخمهای فاجعه فروردین 90 رهایی نیافته اند. فراموش نکرده ایم که رهبری خودخواه و جبّار مجاهدین، بعد از چهل روز معطل کردن جنازه های37 تن شهدای 19 فرودین را در گرمای بالای50 درجه سانتیگراد اطراف بغداد، به خاطر تهیه تابوت های مجلل و و دوختن لباس مخصوص تشییع جنازه برای افراد«ارتش آزادیبخش» که ابتکار منحصر بفرد فرماندهی چون ایشان است و دفن جنازه و تهیه فیلم و ویدئو مفصل و از آن، اما خبر دفن آن جانباختگان را که اسم و رسمشان اعلام شده بود و همه می دانستند چه کسانی هستند و نیز فیلمهای درگیری و صحنه ها دلخرش آن را هم خیلیها دیده بودند، با تاخیر سه ماه به اطلاع افکار عمومی رساندند و هیچ وقت هم هیچ توضیحی این مورد بی اعتنایی به رنج و درد بستگان و دوستان آن جانباختگان، نداند و نگفتند که چرا به رغم آن همه نگرانی که از متلاشی شدن آن جنازها در گرامای شدید حومه بغداد و اشرف وجود داشت و همه نگران سلامت و بهداشت اشرفیان هم بودند، چرا تا سه ماه بعد از دفن آن جنازه ها، فیلم و تصویر آن را نگه داشته بودند و با تاخیر سه ماه خبر دفن آنها داده شد.
اکنون چهار سال بعد، سوال از مریم رجوی «مهرتابان آزادی» و نیز امام در غیبت جسمی و حضور صوتی، جناب مسعود رجوی، این است که آن «انا فتحنا لک فتحنا مبینا» که می گفتید، کجا و در کدام دستاورد متبلور می شود؟ در این وضع اشرفیان منتقل شده به لیبرتی بعد از آن کشتارها؟ اگر حرف مفت و نامربوط نبود و با ارزیابی واقعگریانه و با «ارتباطات» و «حمایت»ی که در داخل کشور دارید، اظهار نظر می کردید و شعار می دادید، بما بگویید که آن «قیام آفرینان»، از بعد از آن دو فاجعه درد ناک خونین یا به قول خودتان «حماسه»، چند بار سبب قیام آفرینی شده اند و آن قیام ها کدام بوده است؟ ما که حتی یک اعتراض چشمگیر خیابانی که شما راه انداخته باشید ندیده و نشنیده ایم. چرا به خاطر عرض اندام و رجزخوانی بیجا و بی خاصیت، رهبری مجاهدین چنان بهای سنگینی به دوش مجاهدین گذاشت؟ چرا مسئولیت و اشتباهات و تقصیر خود را نمی پذیرید و تا کی می خواهید با به ادعاهای نامربوط دل خوش کنید و خود را در افکار عمومی ایرانیان و افکارعمومی خارج روز به روز از مرحله پرت تر و بی مصرف تر در مسائل و مربوط به ایران نشان دهید؟
http://iradj-shokri.blogspot.fr/2009/08/6.html
شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۲ - ۲۷ ژوئیه ۲۰۱۳
****************
ایرج شکری
اطلاعیه یی با مقدمه حذف شده و پنهانکاری
در اقدامی که خطر وقوع آن به ویژه بعد از محاصره اشرف توسط نیروهای مسلح پلیس و ارتش عراق حس می شد، و تنها زمان آن نا معلوم بود، دولت عراق برای به دست گرفتن کنترل اشرف، مجاهدین مستقر در اردوگاه را روز 6 مرداد مورد یورش وحشیانه و بیرحمانه قرارد داد و هنوز معلوم نیست که این ماجرای غم انگیز چکونه خاتمه خواهد یافت و در پایان چه به سر مجاهدین بی دفاع خواهد آمد که در این ماجراهرچه می کشند از خود محوربینی و واقعیت گریزی رهبر به خاطر پافشاری در ماندن در عراق و در اختیار داشتن شهر اشرف،می کشند. خواستی که بنا بر هیچ معاهده و قانونی قابل تحمیل کردن به دولت عراق نیست و به علاوه اکنون 7 سال بعد از سقوط رژیم صدام و با توجه ویژگیهای خیزش مردم در ایران، به وضوح روشن است که آن همه اصرار برای ماندن در عراق، هیچ خاصیتی در پدید آمدن اوضاع کنونی در ایران نداشته است. این مسائل بعدا مورد بحث قرار خواهد گرفت، اما اول بپردازیم به آن دو اطلاعیهً بعد از حمله نیروهای عراقی به اشرف، یکی از سوی خانم مریم رجوی و دیگری به فاصله یک روز بعد از آن از سوی جناب مسعود رجوی.
در پی این یورش، ابتدا سایت سازمان مجاهدین بعد از ظهر روز 6 مرداد اطلاعیه یی از شورای ملی مقاومت با سربرگ و آرم شورا منتشر کرد که در آن آمده بود، خانم رجوی «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» که به دعوت... در رم بسرمی برد،«روز گذشته بیانیه مهمی در مورد بازگشت ساکنان اشرف، تحت شرایط مشخصی به ایران، صادر کرد»(تاکید ازمن). در این اطلاعیه یاد آوری شده بود که «مفاد این بیانیه ده روز پیش در اختیار مقامات آمریکایی و عراق قرار داده شده است»(1)
به اطلاعیه دبیرخانه تاریخ 5 مرداد زده شده بود (بنابرین روز صدور پیام مریم رجوی می شود4 مرداد). ساعتی که روی انتشار بیانبه در سایت مجاهدین خورده بود، ساعت 12 و 28 دقیقه و 56 ثانیه روز 6 مرداد یعنی روز آغاز درگیری بود(که البته باید وقت محلی کشور استقرار سایت مجاهدین باشد)*. در اینجا قبل از ورد به بحث در متن بیانیه دو سه سوال مطرح می شود. اولا در عصر اینترنت که طبعا خانم رجوی در هرکجا تشریف داشته باشند، اکیپ همراه ایشان حتما به آن دسترسی دارند و اگر اشتباه نکنم(!) رم هم یکی از شهرهای دنیاست که اینترنت در آن قابل دسترسی است، به ویژه در محل اقامت«رئیس جمهور برگزیده مقاومت»،این سوال مطرح می شود که چرا بیانیه «بسیار مهم» خانم رجوی که در رم تشریف داشتند، با یک روز تاخیر، طی اطلاعیه دبیرخانه شورا، به اطلاع افکار عمومی می رسد؟ حتی اگر فرض کنیم هیچکس از دبیرخانه شورا همراه ایشان نبوده است باز هم فرستادن آن بیانیه به دبیر خانه در زمان صدورش کاملا امکان پذیر بوده و فاصله انداختن یک روزه برای انتشار یک پیام بسیار مهم، قابل فهم نیست. دیگر این که چرا همین اطلاعیه که با تاخیر یک روزه صادر شده نیز، درهمان روز روی اینترنت قرار نگرفته است و در فردای آن و آن هم نه اول وقت بلکه ساعت نزدیک 12 و نیم ظهر روی اینترنت قرار گرفته است؟ چه توضیحی برای این تأخیر است؟ باز معلوم نیست که مساله اصلی چه بوده و سیاستمداران بسیار زرنگ ما!
چه بازی می خواستند با افکار عمومی بکنند. نتیجه یی که من می توان بگیرم آن است که با این تاریخ زدن(عقب کشیدن) و آن جملات، می خواستند به افکار عمومی بقبولانند که این تصمیم مربوط به قبل از حمله است. چون شرایطی که در بیانیه آمده چیزی نبود که نه آمریکائیها و نه عراقیها به آن اهمیتی بدهند یا واکنشی نشان بدهند. این را هم لازم به یاد آوری می دانم که من اطلاعیه شورا مربوط به بیانیه خانم رجوی و خبر حمله نیروهای عراقی به اشرف را ابتدا در سایت مجاهدین دیدم،. بعد رفتم به سایت همبستگی ملی که آن هم در اصل متعلق به مجاهدین است -البته با «صفحه آرایی» دیگر- نه آن بیانیه و نه خبر حمله نیروهای عراقی هنوز روی سایت همبستگی نبود. دوباره بعد از یک ربع به سایت همبستگی سر زدم اطلاعیه مریم رجوی و اخبار حمله را دیدم. اما آن جملات مقدماتی مربوط به سفر به رم و این که گفته شده بود « روزگذشته» صادر شده و « ده روز پیش مفاد آن در اختیار مقامات عراقی و آمریکایی قرار گرفته است»(2) ،در آن نبود همچنان که در انتهای اطلاعیه، محل صدور که رم بود حذف شده بود.
در سر زدن دوباره به سایت مجاهدین که به فاصله کمی صورت گرفت اصل اطلاعیه در صفحه اول نبود و خلاصه یی از آن قرار داشت و واکنش مریم رجوی به حمله، که همان جملات مورد اشاره از آن نیز حذف شده بود(3). در واقعیت امر بیانیه مریم رجوی در همان روز 6 مرداد صادر شده بود و نویسندگان اطلاعیه که قرار بود اطلاعیه را بار تاریخ یک روز قبل منتشر کنند، در ذهن خود مساله را قاطی کرده و در اول اطلاعیه نوشته بودند «روز گذشته». آن اطلاعیه اولیه از لیست آرشیو اطلاعیه ها وپیامهای مریم در سایت مجاهدین حذف شده است. اما لینک آن در مرجع شماره یک در زیر همین نوشته آمده است. سوال دیگر این است که به چه دلیل پیشنهاداتی که به آمریکایی ها و به عراقیها داده شده بود، ده روز از افکار عمومی مخفی نگه داشته شد؟ مگر نمی گویند بسیار مهم بود، این «بسیار مهم» چرا باید از افکار عمومی ده روز پنهان نگه داشته شود؟
باز هم مانوری زیانبار، بازهم توّهم
اما در مورد متن بیانیه شروطی قرار داده شده که از اول معلوم است که رژیم وقعی به آن نخواهد گذاشت چون روشن است که رژیم با مجاهدین وارد قرار و مدار و شرط و شروط نمی شود، جز کشتن و تواب سازی به چیز دیگری راضی نیست. دیگر این که در بیانیه، پذیرش پیشنهاداتی را از سوی رژیم مطرح کرده اند که خواننده حیرت می کند که این بیانیه نویسان گویا اصلا از اوضاع ایران خبر ندارند که شرط تضمین آزادی بیان برای مجاهدینی که به ایران برخواهند گشت، گذاشته اند. آنها آزادی بیان برای خودیهایی که سالها خادم این رژیم بوده اند، را رعایت نمی کنند(نمونه اش باز داشت کسانی چون بهزاد نبوی و اعتراف گیرهای اخیر است)، چطور می شود کسی از اوضاع ایران خبر داشته باشد و یک چنین انتظاری داشته باشد و چطور ممکن است این اندازه دور از واقعیت بود که انتظار داشت به فرض چنین قولی از سوی رژیم به صلیب سرخ، و دولت آمریکا و ... اینها تضمین کننده آن باشند، در حالی که رژیم هر قانون و تعهدی را هر وقت خواسته زیر پا گذاشته است و شهروندان خارجی را هم در ایران هروقت خواسته به اتهام واهی دستگیر کرده و مدتی در زندان نگه داشته است.
از اینها گذاشته اگر در آمریکا و صلیب وسرخ بین المللی آن اراده بود که نگذارند به حقوق مجاهدین تجاوز شود، این کار را در عراق می کردند و نمی گذاشتند که چنین رفتار وحشیانه یی در مورد مجاهدین صورت بگیرد. این که خواسته اند در صورت عدم پذیرش شرایطشان از سوی ایران، عراق بر اساس قطعنامه پارلمان اروپا عمل کند و در پیام مسعود رجوی هم به آن تاکید شده است، می شود به احتمال قریب به یقین گفت که هدف و خواست اصلی رهبری مجاهدین و نظرشان اجرای ماده 4 قطعنامه پارلمان اروپاست که در آن آمده است:« پارلمان اروپا از شوراي اتحاديه اروپا و كميسيون اروپا و كشورهاي عضو مي خواهد كه همراه با دولتهاي عراق و آمريكا و كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل و كميته بين المللي صليب سرخ در جهت يافتن استاتو و موقعيت قانوني درازمدت كه براي قرارگاه اشرف و ساكنان آن رضايتبخش باشد، تلاش كنند»**.
این ماده که بی تردید با تلاش مجاهدین در این قطعنامه گنجانده شده، حضور دراز مدت مجاهدین در اشرف را مد نظر قرار داده است و به خاطر همین هم رهبری مجاهدین خواهان اجرای آن است. اما اولا پارلمان اروپا مرجعی نیست که بتواند عراق را ملزم به رعایت شرط و شروطی بکند. اگر پارلمان اروپا دارای چنان موقعیتی بود که نباید این حمله صورت می گرفت. به علاوه پارلمان اروپا بیانیه را به شورای اروپا منتقل کرده بود و اگر قرار بود پشت این بیانیه اراده و اقدامی نشان داده شود، باید قاعدتا شورای اروپا قدمی بر می داشت. در ثانی مساله مهم در تعهد مربوط به منع جا به جایی اجباری(نان رفولمان) که رهبری محاهدین با تفسیر به رأی بسیار متوّهمانه، می خواهد از آن معنی ملزم کردن عراق به واگذاری اشرف به محاهدین را بیرون بکشد، ناظر بر تعهد نیروهای اشغالگر در عدم جا به جایی اجباری ساکنان سر زمین اشغال شده بنابر کنوانسیون ژنو است که آمریکا هم به آن متعهد است و به هرحال تازمانی که نظام و حکومت جدید در عراق استقرار نیافته بود، آن را در مورد مجاهدین رعایت کرد اما بعد از توافق سال قبل مبنی بر سپردن مسائل امنیت ملی عراق به دولت عراق، حفاظت اشرف هم به عراق منتقل شد.
خلاصه این که دیگر آن موضوع «عدم جا به جایی اجباری» به مساله حضور یک جمعیت پناهنده خارجی در یک اردوگاه که اساسا حضورشان مربوط به شرایطی خاص بوده که دورانش سپری شده و حالا دیگر نظام مستقر در آن کشور، خواهان پایان دادن به حضور آنان است، مربوط نمی شود(در نظر بیاوریم به فرض اگر صدام حسین از مجاهدین می خواست که دیگر اشرف و عراق را ترک کنند آنها چکار می کردند؟ با عراقیها درگیر می شدند؟). خلاصه این که پیام خانم رجوی (یا منتسب به ایشان) با این هدف بوده که بگویند ما شرایطی برای بازگشت به ایران دادیم ولی رژیم نپذیرفت پس در عراق می مانیم ( باتوهم در مورد عدم جا به جایی اجباری) که البته مثل پیام جناب رجوی به مجلس خبرگان، یک مانور پرضرر بود.
اگر چه ظاهرا این هم از اهداف صادر کننده بیانیه-البته در عالم توهمات- بوده است که این تاثیر را در افکار عمومی(به ویژه در کشورهای خارجی) بگذارند که چنان به محبوبیت و نفوذ گسترده خود و به تاثیر حضور خود در بین مردم در کله پا کردن رژیم مطمئن هستند که چنین پیشنهادی را می دهند، ولی خب واقعیت آن چه در ایران می گذرد چیز دیگری را نشان می دهد ( به آن هم اشاره خواهم کرد) که با توهمات به تصویر کشیده شده توسط رهبری مجاهدین در سرود« ای تومنادی آزادی» در مورد محبوبیت جهانی مریم در نزد «جانهای شیفته» و... خیلی فاصله دارد، از زمین تا آسمان. و اما در پیام جناب مسعود رجوی در آغاز آمده است:«خامنه اى ولي فقيه ارتجاع از طريق پسر خوانده مسلكي اش در عراق، انتقام قيام مردم ايران را از اشرف كه آن را كانون استراتژيكى نبرد براى آزادى مىداند، گرفت» و بعد ضمن درخواست از هموطنان برای حمایت از اعتصاب غذای مجاهدین ساکن اشرف، خواستهایی را مطرح کرده است که از جمله آنها واگذاری حفاظت اشرف به سربازان آمریکا تا تعیین تکلیف نهایی است.
اولا این خواست چیزی نیست که عملی بشود، چرا که همانطور که پیشتر هم اشاره شد، بنا بر معاهده و توافق امضا شده بین عراق و آمریکا، در واگذاری حفظ امنیت ملی به عراقیهای، حفاظت اشرف کلا به عراق سپرده شده است. تنها تعهدی که عراق به آمریکا داده است که البته مهم است، عدم باز گرداندن اجباری مجاهدین به ایران یا کشوری است که در آنجا خطراتی برای مجاهدین باشد. حمله به اشرف همزمان با حضور رابرت گیت وزیر دفاع آمریکا در عراق، حتما با هدف نشان دادن استقلال عمل دولت مالکی از آمریکا صورت گرفته است. دیگر این که در مورد «کانون استرتژیک مبارزه برای آزادی بودن اشرف» از نظر خامنه ای، شاهدی برای این ادعا نیست. البته خامنه ای از هر فرصتی برای انتقامجویی از مجاهدین استفاده خواهد کرد. در این زمینه توضیحات بیشتری خواهم داد.
حالا باز گردیم به آن چه در عمل و در واقعیت در این ماجرای جانسوز مجاهدین و مساله عراق مشاهد می شود کرد:
1-حمله نیروهای سرکوبگرعراقی به مجاهدین همزمان با حضور رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا در عراق (که گفته می شد در نگرانی از احتمال پیدا شدن تشنج بین کردها و حکومت مرکزی به آنجا سفر کرده بود)، با هدف فرستادن پیامی از سوی دولت مالکی( که به احتمال زیاد خط دادن و توصیه های برادران مشاورش در جمهوری اسلامی در آن نقش داشته)، انجام شده است. این پیام که دولت عراق مستقل از خواست آمریکا در کشورش عمل می کند و مجاهدین دیگر نمی توانند در عراق بمانند. حرفی که بارها مقامات عراقی آن را بر زبان رانده بودند و مجاهدین آن را«خوابهای پنبه دانه یی» نامیده بودند.
پیروزی چون حباب ترکید اما گریز از واقعیت پا برجاست
2- بعد از تحصن طولانی هواداران مجاهدین و خانوادهای آنان در خارج کشور در سال گذشته برای حفاظت اشرف توسط نیروهای آمریکایی که تا زمان اعلام نظر سفیر آمریکا در بغداد، این تحصن در برابر مقر سازمان ملل در نیویورک 126 روز طول کشید و در جاهای دیگر هم به همین اندازه طولانی برگزار شده بود(درواشینگتن در برابر کاخ سفید 109 روز) ، رایان کراکر سفیر آمریکا در عراق، 8 ژانویه 2009 اعلام کرد که «عراق متعهد شده است که گروه اپوزیسیون ایرانی که مستقر در عراق هستند، به اجبار اخراج نخواهند شد»، آسو شیتدپرس که این خبر را منتشر کرده بود یاد آور شد که «سفارت آمریكا در ماه دسامبر اعلام كرد كه نیروهای آمریكایی در قرارگاه اشرف باقی میمانند تا به دولت عراق در اجرای تعهداتش مبنی بر رفتار انسانی با ساكنان اشرف بعداز انتقال براساس موافقتنامه امنیتی كمك نماید».
سفیر امریکا همچنین یاد آور شده بود که این گروه تروریست شناخته می شوند و عراق خواهان اخراج آنان است. این خبر در سایت مجاهدین هم درج شده بود(4). در پی پیام سفیر آمریکا مسعود رجوی در پیام تبریک پر شوری به تحصن کنندگان و هواداران مقاومت(بدون هیج اشاره ای به اظهارات سفیر آمریکا یا به اصل دستاوردی که مجاهدین داشته اند) از نقش پیروزمند مریم تجلیل کرد و منتقدان سیاستهایش را (از جمله سیاست ماندن در عراق و خطراتی که ماندن در اشرف مجاهدین را تهدید می کند)، این گونه مخاطب قرار داد« سفلگان و دريوزگان بارگاه ولايت كه در برابر غداران و جباران جز تسليم نياموخته اند، زانو زدند. با زبانهاي گنديده و مسموم و با سوداهاي شوم براي اشرفيان، به مجاهدان آزادي تاختند. به جاي جلاد، "بي دنده و ترمز" قرباني را هدف قراردادند و به جاي ظالم، سنگ را به مظلوم زدند. بگذار در ساحل امن، در هاون رژيم آب بكوبند تا در هزار توي خفت و ذلت و در عقده هاي فرومايگي و حقارت، بپوسند[...] هيهات كه 6سال پيش، در محرّم حسيني، گفته بوديم كه وقتي ديو تنوره ميكشد، وقتي كه دژخيم سر از پا نميشناسد، رمز ماندگاري و اعتلا، كلمه فداست.... مجاهدين از بنيانگذارانشان تا اعضا و هوادرانشان در تمام ايران و در سراسر جهان اين درس را به خوبي آموخته اند كه تاريخ خلق و ميهن خود را چگونه بنويسند. هيچ كس بيش از ما به خطراتي كه از هر سو ما را در بر گرفته احاطه و اشراف ندارد. اما عزم جزم كرده ايم تا اگر زمانه صد بار از اين هم خطيرتر و پر فتنه تر باشد، با تأسي به پيشواي آرماني مان، درسهاي جديدي از مقاومت و ايستادگي عرضه كنيم»(5).
جناب رجوی در این پیام نتیجه گرفته بود که هوداران مجاهدین و حامیانشان «غیرممکن را ممکن ساختند». اکنون باید پرسید واقعا چنین واکنشهایی ناشی از درک و شناخت سیاسی درست است یا ناشی از توّهم و عدم تعادل در دوسو. هم در شادی و مبالغه در پیروزی و هم در خشم و اهانت به دیگران. آیا این بود معنی آن پیروزی بزرگ که در اظهارات سفیر آمریکا کشف کرده بودند؟ حمله سربازان عراقی به قرارگاه اشرف و مجاهدین ساکن آن و تماشاگر بودن سربازان آمریکایی مستقر در آنجا به توحش عراقیها؟ آیا این بود معنی آن غیرممکنی که ممکن شده بود و چنان مطئمن از آن بودند که آرمی هم برای شهر اشرف طرح کرده و همراه پیام درج کرده بودند؟(6) آیا این است نقش آن رهبری ذیصلاح که دائم از مجاهدین «فدا» و ایثار و پایداری می طلبد، و آن همه ایثار و فدا و زحمت و شهادت را باسیاست های غلط و با خود خواهی در « تنور» یک جنگ شخصی سر مساله رهبری می سوزاند و آن را با رنگ ولعاب ایدئولوژیک می پوشاند؟
آیا جز این است که با تحلیل های غلط ناشی از خود خواهی و واقعیت گریزی، اکنون مجاهدین به مهلکه یی افتاده اند که در دنده چرخهای سیاستهای رژیم درعراق گیر کرده و کشته و مجروح می دهند و رهبر باز از آنان «فدا» و مقاومت و پایداری می طلبد؟ خمینی با پذیرفتن واقعیت و دست برداشتن از ادامه جنگ،که آن را به نوشنیدن جام زهیر تشبیه کرد رژیمش را نجات داد، ایا رهبری مجاهدین هم چنان می خواهد اگر کوهها هم جنبیدند، او از جایش نجنبد تا با اراده گرایی ناشی از خودخواهی اش مجاهدین را در اشرف یکجا به کام مرگ برای هیج بفرستد؟
خواستهایی که حمایت حقوقی از آن ممکن نیست
3- محض رضای خدا یا شیطان به ما بگویند براساس کدام معاهده بین المللی می شود کشوری را ملزم کرد منطقه وسیعی مثل اشرف را به گروهی پناهنده واگذار کند که خودشان آنجا را بگردانند، آنهم گروه پناهنده یی که با گروههای تشکیل دهنده ساختار قدرت در کشور مذکور، تخاصم دیرینه داشته اند و اکنون نیز حاکیمیت کشور مذکور را قبول ندارند و در امور داخلی و سیاست خارجی آن کشور(روابطش با آمریکا و با رژیم ) دخالت می کنند (پیام 10 اسفند آقای رجوی موارد متعدی از این مداخلات را در برابر دارد) (7). از همه مهم تر به به افکار عمومی بگویند براساس کدام معاهده بین المللی کشوری حق دارد در خاک خود، ارتشی متشکل از اپوزیسیون کشور همسایه را که هدفش سرنگونی رژیم آن کشور همسایه است در خود بپذیرد؟ حالا بماند که در مورد مجاهدین این رهبری مجاهدین است که می خواهد این شرط را به یک دولت همسایه رژیم که از قضا رابطه دوستانه با آن دارد تحمیل کند.
رهبری مجاهدین نمی خواهد این واقعیت را بپذیرد که به هرحال چرخ بازیگر به وفق مراد آنها نگشت. رژیم صدام حسین سرنگون و خودش هم اعدام شد و ایوزیسیون رژیم بعثی - که از بد روزگار برای مجاهدین- برخی دست پرورده و برخی هم کمک گیرنده های سابق از رژیم هستند در آن کشور به قدرت رسیده اند و دیگر اوضاع به گذشته بر نمی گردد وعراق دیگر جای مناسبی برای مجاهدین نیست، چه رسد به این که به عنوان «ارتش آزدیبخش...» در آنجا حضور داشته باشند و رژه برگزار کنند. مجاهدین حتی دو روز قبل از این حمله یعنی روز 4 مرداد در سایت خود عکس و گزارش کوتاهی از برگزاری مراسمی در همبستگی با «قیام مردم ایران» درج کرده بودند که در آن باز هم گارد احترام با لباس رسمی ورنگین در مراسم شرکت کرده بود(8)، اقدامی که هیچ خاصیتی برای تاثیر در افکار عمومی نداشت. این قبیل مراسم نمایشی تنها به درد «خود ارضایی» اشتیاق سوزان رهبران، به قدرت و انحصار قدرت می خورد. اما برای مقامات عراقی که قبلا هم اخطار کرده بودند مجاهدین مستقر در اشرف نباید از یونیفورم نظامی استفاده کنند، طبعا تحریک کنند و خشم برانگیز بود.
رهبری مجاهدین یکی از اهداف و دستاوردهای «فروغ جاویدان» را این اعلام کرد که آن عملیات نشان دهنده این بود که ارتش آزادیبخش زائده جنگ نیست. خب حالا که دیدیم بود و هیچ عملیاتی بعد از آتش بس انجام نشد و عملیات مروارید هم دفاعی بود در برابر حمله رژیم و از آن زمان 20 سال می گذرد! رهبری مجاهدین از آنجا که فقط طنین صدای خود را شنیده و حاضر به شنیدن هیچ نظری غیر از خواست خودش نبوده و اوضاع را آن طور که دلش می خواسته از پشت عینک خودش دیده است، خود رایی در او رسوب کرده است و گمان می کند می تواند اراده خودش را که هیچ قانون و معاهده یی برای دفاع از آن نیست، یعنی حضور در یک کشور بیگانه به عنوان ارتش براندازی کشور همسایه آن، به دولتها و مجامع بین المللی تحمیل کند. رهبری مجاهدین، هم خواهان رعایت حقوق مجاهدین به عنوان پناهنده در عراق است هم می خواهد در آنجا به عنوان نیروی برانداز و ارتش آزادیبخش، منطقه ای را که خود شهر کوچکی است در اختیار داشته باشد و خود مختارانه در انجا عمل کند، در حالی که با این روش در واقع خودش غیرقانونی عمل می کند. چطور مجامع بین المللی می توانند از این خواست دفاع کنند؟ مجاهدین که یک گروه خارجی در عراق هستند، حتی اگر سند مالکیت اشرف را با خریدن آن از همین حاکمیت کنونی در دست داشتند، حتی اگر فعالیتشان نه سیاسی بلکه مثلا اقتصادی یا صنعتی بود، اگر دولت عراق تشخیص می داد که حضورشان «منافع ملی» یا «امنیت ملی» آن کشور را به خطر می اندازد و باید آن کشور را ترک کنند، یا اصلا به هر دلیل دیگر مایل به حضور آنها در عراق نبود، چاره یی جز ترک آن کشور نداشتند و تنها می توانستند ارزش دارائیها و زیانهای مالی را مطالبه بکنند. اگر ایستادگی می کردند طبعا دولت آن کشور می توانست به مقابله با آن گروه خارجی و دستگیری آنها بپردازد. آیا در عالم واقعیت و بنا بر اصول حقوقی شناخته شده، غیر از این می بود؟ البته خوشبختانه در شرایط کنونی مجاهدین به هرحال در عراق گروهی پناهنده هستند که آن کشور بنا به تعهدی که با آمریکا داده است، آنها را به اجبار به ایران یا کشور ثالثی نخواهد فرستاد اما دیگر حضور مجاهدین را در آن کشور نمی پذیرد و برای این مساله هیچ راه حلی جز خروج مجاهدین از عراق نیست
تئوری بافی برای توجیه ماندنِ در عراق و هزینه های دود شده
4- رهبری مجاهدین بعد از سقوط رژیم صدام، با تئوری بافی و ادعاهای عجیب، حضورشان درعراق را «مانع رشد بنیاد گرایی» در آن کشور و «مانع بلعیده شدن عراق توسط رژیم» قلمداد کرده و مدعی شده اند که «رژیم آخوندی در عراق تعیین تکلیف می شود»! در حالی که در آنچه مربوط به ممانعت از رشد بنیاد گرایی است (و من قبلا در مطالبی به آن اشاره کرده ام)، اگر حضور آنان در عراق در این زمینه می توانست تاثیری داشته باشد باید در طی اقامت طولانی در آن کشور در دوران صدام که امکانات بیشتری داشتند و تماس بیشتری هم با مردم عراق داشتند، این تاثیر گذاشته می شد نه حالا و با این همه محدویت و با آن وضع آشفته عراق که نه سنیان و نه شیعیانش از اسلام مجاهدین تاثیر نمی پذیرند. کافیست یکبار به گزارشهای مصور روز عاشورا در عراق نگاه بکنی و دسته های قمه زن را ببینی تا از یاد نبری که لااقل چند دهه در آن کشور کارفرهنگی توسط روشنفکران عراقی لازم است تا آن مردم تازه از فشار بعثیها رها شده کمی بخود بیایند و تعادلی در رفتارشان برقرار شود. اکنون پرسیدنی است که حاصل آن دو و نیم یا سه و نیم میلیون امضا از مردم عراق جمع کردن و آنهمه میهمانی به شیوخ عشیره های عراقی دادن و آن حمایتهای حقوق دانان عراقی و... به چه کار آمد و کجا قرار بود به درد شما بخورد؟ آن 50 نماینده هم که معترض اقدام دولت مالکی در حمله به مجاهدین بوده اند در حالی که نماینده مجلس هستند،کاری از دستشان در پارلمان که قاعدتا دولت در برابر آن مسئول است و باید پاسخگوی اقدامات خود باشد، بر نمی آمده و در یک اقدام غیر معمول نامه به دبیرکل سازمان ملل برای رسیدگی به این مساله نوشته اند(9)
در رابطه با تاثیر پذیری و ارتباط مردم ایران از «اشرفیان»
خانم رجوی در پیامش در مورد شرایط بازگشت به ایران، مدعی شده است که « همزمان با قيام مردم ايران براي آزادي، ساكنان اشرف، اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايران در عراق كه با پايداري 7ساله خود الگويي براي پايداري و مقاومت مردم و جوانان ايران در برابر فاشيسم مذهبي شده اند...». خب این الگو سازی با واقعیتی که در اعتراضات مردم مشهود است و همه به طرق گوناگون از آن مطلع اند، نمی خواند. البته در استواری و پایداری مجاهدین و ساکنان اشرف در شرایط بسیار دشواری که حتی هیچ ارتباطی به مساله و هدف آنها که مبارزه با رژیم آخوندی بوده نداشته است، یعنی شرایط بسیار سخت دوجنگ آمریکا علیه رژیم صدام حسین و پیامد های آن تردیدی نیست. اما متاسفانه ارتباط مجاهدین با مردم و نسل جوان به دلیل سیاستهای غلط رهبری و سرنا را از سرگشادش دمیدن و به دلیل شعارها و تبلیغات غلط و پافشاری برآنها در مدت بیش از دو دهه، به دلیل نابردباری در برابر انتقادات و اهمیت ندادن به آثار و عوارض منفی آن در افکار عمومی، چیزی نبود که در رویدادهای اعتراضی تداوم یافته و گسترده اخیر نشانه و نمودی داشته باشد. از وقتی که مجاهدین خلق ایران، به «سربازان مریم و مسعود» تبدیل شدند، ارتباط با «خلق قهرمان» هم کم کم بریده شد و همه کارها «بنام مسعود و مریم» آغاز شد و انجام گرفت.
اعتراضات اخیر مردم اولا شعارهای خودش و کانالهای ارتباطی و سازمانیابی خودش و خلاصه رنگ خودش را دارد. اگر چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن آنچه می گذرد داشته باشیم، می بینم که همین تظاهرات مربوط به چهلم ندا وشهدای 30 خرداد در روز 8 مرداد، علاوه بر تهران، با اعلام قبلی در چند شهر و در مکانهای از قبل تعیین شده انجام شد. دیگر این که در تهران بعد از تظاهرات بهشت زهرا باز هم چنانکه از قبل پیش بینی شده بود، در نقاطی از تهران تظاهراتی برگزار شد که در مواردی هم با پرتاب گاز اشک آور توسط پلیس به سوی مردم همراه بود. آن وقت در چنین شهر شلوغی هیچ گزارشی از این که لااقل یک گروه «بزن و در رو» چند نفره، یک اقدام اعتراضی به خاطر رفتار ضد انسانی دولت عراق، در برابر سفارت عراق انجام داده باشد، مثلا تخم مرغی یا بطری حاوی رنگ به طرف آن پرتاپ کرده باشد، یا شعاری روی دیوار آن نوشته باشد یا شعاری در نزدیکی سفارت به نمایش گذاشته باشد، دیده و شنیده نشد.
تعجبی هم ندارد. بالاخره مبارزه با «رشد بنیاد گرایی» در عراق به نیابت خود خواسته از طرف غرب، و هم و غم را صرف این کردن که «عراق توسط رژیم بلعیده نشود»، اینها مساله مردم نبود که از طریق آن بشود با مردم ارتباط برقرار کرد. از این رهبران باید پرسید حاصل این هفت سال(بعد از سقوط رژیم صدام) ماندن در عراق برای مردم ایران و در مبارزات مردم ایران چه بود؟ این که مردم مچ بند و سر بند سبز ببندند؟ در این مورد که جناب مسعود رجوی در پیام 7 مرداد خود گفته است که «خامنهاى ولىفقيه ارتجاع از طريق پسر خوانده مسلكىاش در عراق، انتقام قيام مردم ايران را از اشرف كه آن را كانون استراتژيكى نبرد براى آزادى مىداند، گرفت»، این ادعا که خامنه ای اشرف را کانون استراتژیکی نبرد برای آزادی می داند، ادعای درستی نیست اگر چه در انتقام جویی و کینه توزی آخوندها علیه مجاهدین هیچ تردیدی نیست. آنها می خواهند انتقام آیت الله های منفجر شده در عملیات انتحاری دهه 60 و ضربه هایی مثل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری را که به مجاهدین نسبت می دهند، بگیرند. اکنون کانون تهدید استراتژیکی مبارزه مردم علیه نظام ولایت فقیه در داخل کشور است و یک کانون هم نیست بلکه جزیره های متعددی است که گویی در اینجا و آنجا ظاهر می شود. چند روز پیش (3 مرداد) پاسدار جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران در سخنانی گفت « مهمترین تهدید علیه انقلاب اسلامی را از داخل میدانیم» (10)
دو پیشنهاد برای اقدام فوری از سوی رهبری مجاهدین برای دور کردن خطر از مجاهدین
نکته یی که هم در پیام خانم و هم در پیام آقای رجوی توجه را جلب می کند این است که در این دو پیام از ساکنان اشرف و مجاهدین اسم برده شده است و اصلا عنوان رزمندگان ارتش آزادیبخش بکار نرفته است. این خود یک گام به پیش در واقع گرایی است، اما گامی بسیار کوچک با توجه با فاصله عظمیی که رهبران از واقعیت حاضر دارند. من در آبان سال 82 ( 6 سال و چند ماه پیش) ،در نامه یی 52 صفحه یی به جناب رجوی در انتقاد از عملکرد ایشان به عنوان مسئول شورا، تاکید کرده بودم که «ارتش آزادیبخش مقوله یی متعلق به گذشته است» و پیشنهاداتی برای پیش برد مبارزه در شرایطی که بعد از اشغال عراق توسط آمریکا به وجود آمده بود ، داده بودم که متاسفانه به جای توجه به آن برخورد خصمانه یی با من صورت گرفت که وارد آن نمی شوم. اما با توجه به نکاتی که از شرایط کنونی ایران ذکر شد، که بی تردید آن «تنها آلترناتیو دموکراتیک» را( که خود معمارش هم هیچوقت آن را جدی نگرفت) به طور کلی به حاشیه رانده است و با توجه به شرایطی که مجاهدین در عراق در آن قرار دارند، پیشنهاداتی برای کاهش خطراتی که مجاهدین مستقر در اشرف را در شرایط کنونی تهدید می کند و برای کاهش التهاب و تشنج جوّ موجود بین دست اندرکاران حکومت عراق و مجاهدین دارم که امیدوارم مورد توجه و اقدام از سوی آقای رجوی قرار بگیرد:
۱- مساله یی که خیلی فوریت دارد و ضروری است که آقای رجوی بلادرنگ به آن اقدام کند، فرستادن پیامی به مجاهدین ساکن اشرف و دستور به آنان برای پایان دادن به اعتصاب غذاست. من سال 68 نزدیک 50 روز که از خرداد تا پایان تیرماه طول کشید آنجا بودم(برای بازدید و آشنا شدن) و می دانم که در آن گرمای بالای 50 درجه در سایه، چقدر مقاومت جسمانی آدم پایین می آید. با توجه به صدماتی که گفته شد عراقیها به تاسیسات اشرف زده اند که انهدام مخازن آب با رگبار «بی کی سی» از آن جمله است، اقدام به اعتصاب غذا در آن وضع متشنج و در آن گرما، خطر گرما زدگی و احتمالا مرگ مجاهدینی را که مبادرات به اعتصاب غذا کرده اند، در بر دارد. به ویژه باید توجه داشته که شروطی که آقای رجوی گذاشته است، از جمله عهده دار شدن محافطت اشرف توسط نیروهای آمریکایی، مساله یی نیست که بشود در مورد عملی شدنش شانسی دید و به هرحال درخواستهای مطرح شده چیزی نیست که در در عرض یک یا دو هفته عملی شود. چه بسا دولت عراق به ابتکار خود یا به توصیه رژیم هر گونه سنگ اندازی و ممانعت از انجام درخواست رهبری مجاهدین را تا تعیین تکلیف قطعی- که در هر حال همانطور که یاد آور شدم چیزی جز خروج مجاهدین از عراق نمی تواند باشد- به عمل آورد و صدمه و آسیب جانی مجاهدین در اثر اعتصاب غذا را بالا ببرد. به یقین می توان گفت که در کشوری که هفته یی نیست که بمبی منفجر نشود و تعدادی کشته و مجروح نشوند، مرگ مجاهدین در اثر اعتصاب غذا هیچ مسأله یی برای دولت مالکی به وجود نخواهد آورد بلکه آنها خوشحال هم خواهند شد و از این بابت تحت تاثیر فشار رسانه یی یا افکار عمومی خارج قرار نخواهند گرفت. برای آمریکا هم هیچ مساله یی به وجود نخواهد آورد، همانطور که بمباران اشرف و پایگاههای مجاهدین نیاورد. بنا بر این تاکید می کنم که اعتصاب غذای ساکنان اشرف، اقدامی به اندازه آن خود سوزیها به خاطر بازداشت مریم،غیر لازم و با احتمال زیانهای جانی غیرقابل جبران برای مجاهدین همراه است که عواقب منفی آن دامنگیر رهبری مجاهدین خواهد شد. اگر آقای رجوی یا خانم رجوی پیام پایان دادن به اعتصاب غذا به مجاهدین مستقر در اشرف ندهند، مسئول هر نوع عواقب ناگوار احتمالی از اعتصاب غذا هستند.
۲-آقای رجوی پیامی هم به هم میهنان بفرستد و در آن با یاد آوری این که ارتش آزادیبخش در زمان جنگ و برای توقف آن -که خمینی آن را به عنوان سرپوشی برای سرکوبی مردم به کار می گرفت وعنوانها و بهانه های گونا گون برای تداوم آن از جمله فتح قدس از راه کربلا ابداع می کرد- و برای سرنگون کردن این رژیم شکل گرفت (هر توضیح دیگری که خود می دانند)، انحلال ارتش آزادیبخش را اعلام کند و همزمان این مساله را به اطلاع دبیرکل سازمان ملل و کمیساریای عالی پناهندگان و صلیب سرخ بین المللی اعلام و نیز به اطلاع مقامات آمریکایی ذیربط در مساله اشرف در عراق برسانند و ضمن آن اعلام کنند که مجاهدین خواهان ترک عراق و پذیرفته شدن به عنوان پناهنده در کشورهای اروپایی(یا کشورهایی که حقوق بشر و حقوق پناهندگان در آن کاملا رعایت می شود) هستند. طبعا مساله دارائیهای غیر منقول مجاهدین از طریق گرفتن وکیل قابل حل است. من امیدوارم سازمانها و گروههای سیاسی و شخصیتهایی که در جریان یورش وحشیانه نیروهای عراقی به مجاهدین به حمایت از حقوق مجاهدین پرداحتند، در حمایت از این پیشنهادات به ویژه مساله قطع اعتصاب غذای مجاهدین مستقر در اشرف که به تصمیم رهبری مجاهدین بسته است، واکنش نشان بدهند و نامه هایی چه بصورت خصوصی به خود آنها یا به صورت سرگشاده منتشر کنند یا مقاله در این زمینه بنویسند. به امید سرنگونی رژیم ددمنش آخوندی در ایران.
1- اطلاعیه دبیرخانه شورا(بیانیه مریم) با مقدمه مربوط به سابقه ده روزه در مورد اطلاع به آمرکایی ها و عراقی ها، تصمیم مهم آمادگی مجاهدین برای رفتن به ایران تحت شرایط تضمین شده - این اطلعیه در سایت مجاهدین درج شده بود، ولی همانوقت از دسترس خارج شد و با حذف مقدمه در روی سایت قرار گرفت.
http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=44768
۲ و ۳ - اطلاعیه دبیرخانه شورا(بیانیه مریم) با حذف مقدمه- در سایت همبستگی ملی
http://www.hambastegimeli.com/node/3105
۴- آسوشیتدپرس از اظهارات رایان کراکر در سایت مجاهدین
http://7222.selfip.com/pages/detailsNews.aspx?newsid=37563
۵ و ۶- پیام مسعود رجوی و آرم اشرف و«غیرممکن ممکن شد»
http://www.hambastegimeli.com/node/1185
۷- پیام ده اسفند مسعود رجوی:
http://www.hambastegimeli.com/node/1707
۸- گزارش و عکس مربوط به مراسمی با شرکت گارد احترام به نقل از سایت مجاهدین:
http://iradj-shokri.blogspot.fr/2009/07/pm9512-451388.html
۹-50 نماینده عراقی:
http://www.hambastegimeli.com/node/3122
۱۰- سخنان فرمانده سپاه در مورد تهدید از داخل
http://www.siasatrooz.ir/CNewsRDetail.aspx?QSCNDId=20822
*به نظرم اطلاعیه اصلی همان است که در سایت مجاهدین درج شده و بعدا در سایت همبستگی جملات مربوطه حذف شده است. اما با توجه به این که تفاوت ساعت عراق با اروپا یکساعت است و اروپا یکساعت از عراق عقب تر است و نه دوساعت(ساعت اردن برابر با اروپاست) من چیزی از علت این اختلاف ساعت نمی دانم ولی به هرحال باید مربوط به تفاوت زمان بین مکان استقرار سایت مجاهدین با سایت همبستگی باشد
قطعنامه24 آوریل پارلمان اروپا**
http://www.hambastegimeli.com/node/2209
12مرداد 1388- 3 اوت 2009
http://iradj-shokri.blogspot.fr/
منبع:پژواک ایران