حجاب و مراسم گشایش بازیهای المیپک
ایرج شكری
مراسم گشایش بازیهای المپیک پکن بعد از نمایشهایی که چینی ها برای آن تدارک دیده بودند، طبق معمول با ورود اکیپهای ورزشی اعزامی کشورهای مختلف شروع شد. چینی ها ترتیب ورود اکیپهای ورزشی کشورهای مختلف را به ترتیب الفبای خودشان برنامه ریزی کرده بودند و به همین خاطر بهم ریختگی و تغییر کلی نسبت به ترتیبی که بر اساس الفبای انگلیسی است در آن بوجود آمده بود . این نوع سازماندهی البته کمی تمرکز روی تصویر گروههایی را که وارد سالن می شدند مشکل می کرد. همچنین تغییر تصویر برداری از اکیپهای ورزشی به روی تماشاگران حاظر در سالن که از جمله روسای جمهوری یا نخست وزیران کشورهای مختلف بودند، و نیز گفتگوی خبرنگارانی که مراسم را گزارش می کردند گاه مانع می شد به موقع از نام کشوری که گروه ورزشکاران آن وارد سالن شده بود، آگاه شد. البته برخی را می شد از روی پرچمشان شناخت اما شکل پرچم مثلا کشور مالی یا جزایری از اقیانوس آرام که مثلا با 11 هزار نفر جمعیت یک کشور از 204 کشور شرکت کننده بودند، در یاد من نبود. من سعی داشتم که به وضعیت گروه ورزشکاران کشورهای اسلامی در مورد تعداد و چگونگی پوشش زنان به لحاظ حجاب دقت کنم . البته روشن است که در مورد کشورهایی مثل ترکیه یا جمهوری آذربایجان مساله به لحاظ حجاب از پیش روشن بود؛ زنان ورزشکار این دو کشور بدون حجاب شرکت می کردند. در مورد ایران و عربستان سعودی هم مساله روشن بود. زنان شرکت کننده از ایران حتما با حجاب ظاهر می شدند و در تیم عربستان سعودی- کشوری که گویا تنها از چند ماه پیش به طور مشروط و به شرط همراه بودن با مردی از محرمان و آن هم در داخل شهر اجازه رانندگی به زنان داده شده- نمی شد انتظار شرکت ورزشکاران زن را داشت. تیم آن کشور مردانه بود. به هر حال نتیجه این کنجکاوی در آن حد که توانستم اسامی کشورها را یادداشت کنم این بود که در بین کشورهای مسلمان این رژیم جمهوری اسلامی با ایدئولوژی گندیده اسلام آخوندی بود که زنان را با حجاب اجباری به المپیک فرستاده بود. روشن است که با ضوابط ارتجاعی آخوندهای ددمنش شرکت زنان در مسابقات بسیاری از رشته های ورزشی مثل شنا، ژیمناستیک، دو، پرش،و... ممنوع است و به همین نسبت در داخل کشور هم امکانات ورزشی برای دختران و زنان ایران بسیار محدود است. به هر حال از بحرین و اندونزی و اردن و پاکستان و الجزایر و مصرو مراکش و تونس، مالی(90 درصد مسلمان) جیبوتی(94 درصد مسلمان) چاد (53 درصد مسلمان 35 درصد مسیحی) و کشورها دارای جمعیت مسلمان از جمهوریهای سابق اتحاد شوروی مثل قرقیزستان(75 درصد مسلمان 20 درصد ارتدوکس روس) و تاجیکستان(85 درصد مسلمان سنی، 5 در صد شیعه ده درصد سایر مذاهب) زنان بدون حجاب شرکت کرده بودند. بیشترین تعداد زنان شرکت کننده که من با حجابی در بین آنان ندیدم متعلق به الجزیر بودم فکر می کنم یک سوم گروه آن کشور را تشکیل می داد. اما در این بین گروه ورزشکاران مصر یک ویژگی داشت و آن این که هم زنان بی حجاب در آن شرکت داشتند هم زنانی که سرو گردان خود را با چارقدی سفید پوشانده بودند. تعداد زنان در گروه شرکت کننده از ایران سه چهار نفر بیشتر نبود که سرو گردن خود را پوشانده بودند. بعضی از کشورهایی آفریقایی مسلمان یا دارای اکثریت جمعیت مسلمان که از آنها نام برده شد و زنان بی حجاب در گروه آنها شرکت داشتند از جمله فقیرترین و به لحاظ توسعه اقتصادی و پیشرفت از عقب مانده ترین کشورهای جهان هستند. بنا بر آمار و برآوردهایی موجود در The World Factbook سایت A.I.C *مثلا 36 درصد جمعیت 12 میلیون نفری کشور مالی زیر فقر قرار داردند و نرخ بیکاری در آن کشور 30 درصد است وضع کشور چاد و و جیبوتی بدتر از این است. در چاد 80 درصد از جمعیت اندکی بیش از ده میلیون نفری آن زیر خط فقر زندگی می کنند و در جیبوتی از جمعیت پانصد و 60هزار نفری آن(برآورد سال 2008) چهل ودو درصد در زیر خط فقر قرار دارند و نرخ بیکاری در مناطق شهری آن کشور 59 در صد و در مناطق روستایی 85 درصد است. این را از آن بابت برای یاد آوری لازم دیدم که به جز عربستان تروتمند که باید آن را در راس کشورهای پایمال کننده حقوق زنان به حساب آورد، هرچه کشوری عقب مانده تر و فقیر تر باشد طبعا حقوق زنان در آن بیشتر پایمال می شود و البته در این زمینه اسلام ناب محمدی که غل و زنجیر سنگین برای زنان به همراه دارد، وقتی با فقر عجین می شود، دریک جامعه فقر زده و توسعه نیافته مثل کاتالیزوری برای تشیدید تبعیض علیه زنان عمل می کند. در برخی مناطق مثل جمهوری آسیایی شوروی و یا ایران خودمان در مواردی فرهنگ ملی و محلی بر حلال و حرام های تعیین شده از سوی شرع غالب بوده است که می شود به و رقص و موسیقی محلی در مناطق مختلف ایران و کارخانه های تولید مشروبات الکلی (قبل از انقلاب) در نقاطی مثل ملایر و دره گز و مراغه و کرمانشاه و شیراز یا تولیدات کوچک محلی مثل شراب هشتگرد که نزدیک کرج اشاره کرد که اینها علاوه بر دوسه کارخانه بزرگ و منطقه ارومیه با ساکنان ارمنی بود. نه اهل رقص و موسیقی نه مشروب خورهای ایرانی را مرتدان فطری یا بی دینها و غیر مسلمانها تشکیل نمی داند. اما داستان رژیم ولایت فقیه با اسلام ناب محمدی که خمینی مرتجع خونریز بنیان آن را گذاشت، کابوسی است که 30 سال است که زندگی را برای مردم ایران تلخ و ناگوار و با مصیبتهای بسیاری همراه کرده که ربطی به عدم توسعه اقتصادی ندارد (اگر چه خود مانع پیشرفت و توسعه بوده است)، بلکه ایدئولوژی گندیده و عقب مانده آخوندی و حوزوی مسبب آن است.
نباید فراموش کرد که خمینی از آغاز به قدرت رسیدن می خواست همه امور را اسلامی بکند و به همین دلیل اوضاع ورزش کشور نیز به شدت بهم ریخت. برگزیدن مسئولان فدراسیونها و مربیان مکتبی و حزب اللهی مستبد و نفهم و فشار به ورزشکاران برای استفاده از آنان به عنوان ابزار تبلیغاتی باعث کنار کشیدن بسیاری از آنان از ورزش و پناهنده شدن برخی دیگر به کشورهای خارج شد. این امر در رشته های فوتبال و کشتی بیشتر به وقوع پیوست. اما برای زنان ورزشکار و ورزش دختران و بانوان عرصه بسیار تنگ شد. بیش از یک دهه بعد از روی کار آمدن رژیم اسلامی محدودیت برای زنان و دختران در ورزش بسیار شدید بود. تنها کافیست ممنوعیت حضور بانوان در وزرشگاه به عنوان تماشاگر بازی فوتبال را که هم اکنون نیز برقرار است در نظر آوریم که خود روشنگر محدودیتها برای دختران و زنان کشور در عرصه ورزش در این رژیم منحوس است. به یک تعارف آبدوخیاری احمدی نژاد در مورد این که زنان هم می توانند در ورزشگاه تماشگر باشند صدای اعتراض مراجع تقلید دم کلفت یا آخوندهای خرگردن در حوزه علمیه قم یا اینجا و آنجا در مقام نمایندگان «مقام معظم رهبری» یا امام جمعه، بلند شد که زیر آب اسلام با این اقدام زده خواهد شد. مانع شدن رژیم از شرکت ورزشکاران ایران در دو المپیک سال 1980 (مسکو) و 1984(لس آنجلس) خود ضربه دیگری به ورزش و کسب تجربه ورزشکاران بود.
عقب نشینی های رژیم و انکار قیم مابان
در دو دهه گذشته مردم ایران در مبارزات خود برای دست یافتن به حقوق اجتماعی خود، آخوندها را در زمینه های مختلف وادار به عقب نشینیهایی کرده اند ورزش زنان هم از جمله است. اما عرصه در این مورد برای زنان و دختران ایران همچنان تنگ است. اگر چه برخی قیم مآب های مستقر خارج کشور( که برخی گروههای داس و چکشی را هم شامل می شود) به جای دیدن عقب نشینیهای رژیم در برابر مردم، این تغییرات را اقداماتی از سوی رژیم برای بزک کردن چهره خود و به نفع رژیم می دانند و از ورزشکار و سینماگر گرفته تا خواننده و شاعر را در خدمت رژیم می دانند. علت اصلی چنین دیدگاهی به گمان من بیش از همه نبودن شهامت اخلاقی در دارندگان یا بهتر است بگویم مبتلایان به آن در پذیرفتن اشتباهات خود در ارزیابیها و ناتوانی از درک پیچیدگی مسائل یک جامعه 70 میلیونی و این که کسانی که در این جامعه قدرت را قبضه کرده اند، با سوء استفاده از جهل و نا آگاهی توده ها پایه های قدرت خود رایختند و اگر چه این رژیم با راه انداختن کشتار وسرکوب پایه های قدرت خود را مستحکم کرد ولی با امر کردن یا فتوا صادر کردن حضرات در رویای زعیم و رهبرشدن، وضع روانشناختی اجتماعی در مبازه با یک رژیم «خودی» به حالت رویا رویی با یک نیروی اجنبی و اشغالگر تحول پیدا نمی کند. به این دلیل روشن که همکاری با یک رژیم اشغالگر که قصد اعمال حاکمیت بر کشور را دارد از اول و به طور کلی نامشروع است. نمی شود بر اساس ضوابط چنین رژیمی در انتخابات مجلس موسسانش(خبرگان) و در اولین انتخابات ریاست جمهوری و مجلس قانونگذاریش شرکت کرد و وقتي گروههايي در در برابر يورش رژيم به دست آوردهاي مردم از انقلاب، در مناطقي مثل گنبد و تركمن صحرا و كردستان با سازماندهي مردم به مقابله مسلحانه با نيروهاي سركوبگر رژيم پرداختند آنرا «ترقه بازي» ناميد و يكي دو سالبعد گفت از فلان تاریخ که ما به خیابانها ریختیم این رژیم نامشروع است و بر اساس آن حکم تکفیر یا مهدور الدم بودن یا ... صادر کرد. بیش از 60 سال از بعد از گذشتن از جنگ جهانی دوم هنوز زخم تحقیری که همکاری مارشال پتن با آلمانها و تشکیل دولتی در ویشی و همکاری برخی از فرانسویها با نازیهای اشغالگر، بر وجدان جامعه فرانسه باقی گذاشته است هنوز الیتام نیافته است. اگر چه مارشال پتن مدافعانی هم دارد که استدلال می کنند آن اقدام او در جلوگیری از ایجاد ویرانی بسیار جنگ در فرانسه موثر بود**. در مورد ایران کسانی که در زمان انقلاب سنشان در حدی بود که به مسائل سیاسی آن زمان توجه بکنند، می دانند که در آن زمان گروه مشخصی از دست اندرکاران نظامی و غیر نظامی رژیم وساوکیها مورد نفرت مردم بودئد. تقریبا تمام ارگانهای رژیم منفور سلطنتی شوراهای اعتصابی کارکنان در طول ماههای انقلاب به وجود آمد و در برخی ارگانها مثل ارتش این شوراها بعد از فروپاشی رژیم سلطنتی به وجود آمد و گذشته از این سازمانهایی که از اواخر دهه چهل به مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه روی آورده بودند خواهان تشکیل شوراها از پرسنل همان دستگاهها حکومتی زمان شاه بودند برای پاکسازی از مهرهای رژیم و تجدید سازمان آنها و در پی گسترش نفوذ خود و تشکیل گروههای هوادار در بین کارکنان دستگاه مانده از زمان رژیم سلطنتی بودند نه یک سره خائن و مزدور نامیدن آنان. به این همین دلیل جز آن گروه نزدیکان شاه و چهرهای شاخص سرکوبگرانش، که برخی اعدام و برخی متواری شدند، زخمی نظیر زخم حکومت ویشی در وجدان عمومی جامعه ایران از دوران شاه وجود ندارد. ننگ کودتای 28 مرداد روی مهره ها و چهرهای کودتا قرار گرفت و ننگ این رژیم منحوس هم به مهرهای کارگزار صاحبنامش مثل امثال اعضای مجلس خبرگان و شورای مصلحت و وزیران و مهرهای دستگاه سرکوبش تعلق دارد نه به فلان کارگردان که فیلمش در فستیوالی برنده جایزه شده یا خواننده یی که در فلان جشنواره داخل کشور جایزه یی دریافت کرده و یا... . مرعوب کردن مردم به هر شکلی و یا هر توجیه مذهبی و مثلا در ردیف اهل کوفه قرار دادن آنان، سبب برانگیختن آنان به مبارزه با رژیم یا حمایت از مرعوب کننده نمی شود.
قیم مابی که در حالت خوشبینانه می شود آنرا سایه درک تشکیلات گونه از جامعه و توهم اداره کردن جامعه با مناسبات و ضوابط تشکیلاتی بر ذهینت قیم ماب دانست، نیز یکی از عوامل «همه مزدور» انگاری است. اینان گمان می کنند بالائیها که قدرت را در دست دارند می توانند همه را مثل موم در چنگ خود داشته باشند. دارندگان چنین دیدگاهی در رابطه با سایر گروههای اپوزیسیون نیز روابطی قیمابانه دارند و به همین دلیل فاقد توانایی روابط و به اصطلاح بده- بستان و دیالوگ با گروههای دیگر هستند. به هر تقدیر به گمان نگارنده این سطور رژیم منحوس آخوندی سرانجامی جز فرو افتادان به بیت الاخلای تاریخ ندارد. شانس جا افتادن معیارها و مناسبات آخوند ساخته در جامعه ایران به اندازه شانس جایزگزین شدن عروسک «دارا و سارا» با عروسک باربی است***. زنان ایران به همراه سایر گروهها و قشرهای اجتماعی برای دستیابی به حقوق شهروندی و اجتماعی خود دست از تلاش و برنداشته اند و به رغم تمام سرکوبگری و ارعاب رژیم سه دهه است بر آن پافشاری می کنند. پیروزی سر انجام از آن مردم ایران به ویژع زنان و جوانان مبارز ایران و نیروهای ترقیخواه ایران است.
منابع و توضیحات:
https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook *
**اما انگیزه دیگری هم برای این اقدام بوده و آن این سازش با نازیها به خاطر جلوگیری از افتادن فرانسه به دست کمونیستها بوده است. به یک مساله هم باید اشاره کنم و آن این که مساله مداخله آمریکا در عراق که با ادعای آزادی مردم عراق از سلطه صدام حسین همراه بود و این که آمریکا قصد ماندن در آن کشور را ندارد و با حذف صدام حسین اداره امور کشور به مردم عراق سپرده خواهد شد و نیروهای آمریکا از در کشور نخواهند ماند، و پیامدهای آن یک مورد استثنایی است.
*** آخوند محمد علي زم در مورد عدم استقبال كودكان و خانواده هاي ايراني از عروسك «دارا و سارا» در روزنامه همشهري 21 و 23 ارديبهشت سال 1382 مطلبی نوشته بود. عروسكهايي كه قرار بود جاي عروسك«باربي» را بگيرد . محمد علي زم كه تا سال 1380 در راس "حوزه هنری سازمان تبليغات اسلامي" قرار داشت، خود مبتكر توليد عروسكهاي دارا و سارا بوده است. اين چند جمله از آن مقاله خود اعترافي به «ناهمزماني» و عقب ماندگي فرهنگی و شکست تفكر تماميت خواهانه آخوندي، از فرهنگ جامعه ايراني و روح زمانه است: «- بحث طراحی و ارائه عروسكهای ملی را برای اولين بار در ابتدای دهه شصت در حوزه هنری مطرح كردم. به خاطر دارم كه در يكی از همان اولين جلسات گفتم كه داشتن يك عروسك ملی برای ملتی كه تصميم گرفته استقلال و اقتدار فرهنگی داشته باشد ضرورتی اجتناب ناپذير است. - دارا و سارا سعی در حفظ سنتها دارند و میخواهند ارزشهای به ميراث رسيده را حفظ كنند اما تكليف كودك را در رويارويی با مدرنيسم روشن نمیكنند- باربی دست كودك شما را گرفته و با خود به جايی برده است كه سارا هم اگر رويش میشد لباسش راعوض مي كرد و به دنبالش مي تاخت. - اگر برای انعطاف حركات بدنی، امتيازی در نظر بگيريم و مثلاً نمره باربی را در اين زمينه پانزده از بيست بدانيم متأسفانه بايد به سارا و دارا گفت كه بروند و شهريور برگردند». البته بايد ياد آور شد كه محمد علي زم اين شهامت اخلاقي را داشته كه به اين حقيقت اعتراف كند. 12 اوت 2008 – 22 امرداد 1387
http://iradj-shokri.blogspot.com/
منبع:پژواک ایران