جنایات بی قتل واندوه انباشته در آنسوی خبرها
ایرج شكری
وقتی ما خبر محکوم شدن کسانی را در دادگاههای عدل اسلامی می شنویم که «جرمشان » یا حق طلبی بوده است یا دفاع از متهم بیگناهی، معمولا توجه بیشتر روی وضع زندانی و این که در زندان بر او چه می گذرد، متمرکز می شود و کمتر آن سوی این رویداد، یعنی وضع و شرایط خانواده و بستگان فرد دستگیر شده در بیرون از زندان، در نظر ما مجسم می شود. احکام ظالمانه دستگاه قضایی اسلامی، گاه جوانانی را از خانواده ها به اسارات می برد و گاه سرپرست خانواده یی را و گاه زن و شوهری را از یکدیگر جدا می کند، آن هم برای سالهایی طولانی. در ظاهر احکام صادره شده، چیزی مثل اعدام دیده نمی شود که پایان گذاشتن به زندگی محکوم و قتل محکوم است، مثل آن حکم ظالمانه یی که در مورد علی صارمی هوادار سازمان مجاهدین خلق صادر شد که بیست سال از عمرش را قبلا همین رژیم منحوس در زندان تباه کرده بود. اما این سالهای زندان، چیزی جز محروم بودن از زندگی برای محکومان در مدت زندان و بد رفتارهای دژخیمان با آنان را در برندارد، اگر چه آن گونه که شاهد بوده ایم حق طلبان و آزادیخواهان به اسارت گرفته شده توسط رژیم آخوندی، قهرمامانه و با بردباری و استواری بر مواضع خود ایستاده اند. از آخرین احکام دستگاه قضایی اسلامگرایان خمینیست درنده خو، حکمی بود که در مورد یک وکیل دادگستری - خانم نسرین ستوده- صادر شد. یازده سال زندان و بیست سال محرومیت از وکالت و بیست سال ممنوعیت خروج از کشور. این خانم متولد سال 1342 است (47 سال دارد) و در سال 73 ازدواج کرده است و دارای دو فرزند است. با توجه به تاریخ ازدواجش، فرزند بزرگ او اکنون در دوره نوجوانی- دوره حساس زندگی- است و فرزند دیگر او هم به هر فاصله سنی که با اولی باشد، او نیز از این حکم ظالمانه و ویرانگر یازده سال زندان برای مادرش، رنج خواهد برد. در کنار این مساله، گردش امور روزانه زندگی قرار دارد که آن هم شاید در وحله اول به ذهن آدم نیاید. باید وضع پدری را مجسم کرد که هم باید نبود همسر و همراه زندگیش را تحمل بکند و هم با تمام اشتغال و کارهایی که به طور معمول آنها را انجام می داده، مراقبت و رسیدگی به این دو فرزند را هم بدون حضور غیر قابل جایگزین مادر آنها عهده دار شود. در موارد دیگر مثلا در مورد دستگیری فعالان حق طلب کارگری، کسانی چون فعالان سندیکای کارگران شرکت واحد که اکنون چها تن از آنان در زندان به سر می برند، ما نمی دانیم در زیر بار هزینه بسیار سنگین زندگی و نابسامانی اقتصادی برخانواده آن زندانیان چه می گذرد. در خانواده های کارگری معمولا زنان خانه دار هستند و تحصیلاتشان هم اکثرا در حد پایان دبیرستان و بدون آموزش حرفه ای است. این که خانواده این کارگران زندانی - که طبعا رحمت و عطوفت اسلامی شامل حقوقشان هم شده! و دیگر به حسابشان ریخته نمی شود-، روزگارشان چگونه می گذرد، در احکام صادر شده منعکس نمی شود و به همین دلیل هم شاید از نظر ما هم دور بماند. اما وقتی آنها را در نظر بیاوریم، اندوه انباشته شده در پس این احکام، چون کوهی سر به فلک کشیده در برابرمان ظاهر می شود؛ اندوهی که اکنون مثلا از فکر در زندن بودن مادر برای یازده سال بر قلب فرزندان نسرین ستوده سنگینی می کند و اندوهی که بر جان خانواده های کارگران زندانی چنگ می زند. این همه رنج برای مردم و این همه جنایات و ددمنشی از سوی حاکمان با توسل به احکام اسلام و قرآن و با استناد به حدیث و تعالیم رسول الله عملی می شود.
تا این رژیم اسلامی برپا و تا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برجاست، جنایات و بیداد علیه مردم ایران هم برقرار و جاری خواهد بود. به این فرومایگان و درندگان تنها باید تنفر و نفرت نشان داد و شعله نفرت علیه این رژیم را باید هرچه بلندتر شعله ور کرد، تا روزی که شعله های خشم مردم خانه و لانه و برج و باروی این دَدمنشان را در خود فروبرد و نابود کند. استفاده از تضادهای رژیم و راهکارهای افزودن به شکافهای موجود در آن، نباید به توّهم پراکنی یا دنباله روی از این یا آن خمینست حرّاف تبدیل شود، چنان که یک شاعر اسلامگرای به شدت خود پرست- که در بی تقوایی کم از آخوندهای ام القرای اسلام ندارد - در صف اپوزیسیون خارج کشور، در توّهم تئوریسین بودن برای «جنبش خرداد» می کند . در شرایط کنونی ما(اوپوزیسیون لائیک و دموکراسی خواه) در عمل باید به تخریب این رژیم بپردازیم تا بعد بتوانیم در راه استقرار دموکراسی میهن تلاش کنیم. در مرحله تخریب، نفرت، مثل دینامیت کارساز است، نه مدارا با رژیم و لاس زدن با آن یا توهم پراکنی در مورد این یا آن خمینیست توسری خورده از ولی فقیه حاظر که کاریست مثل رنگ آمیزی دیوارها یا آویختن چلچراغ در بنایی که باید تخریب شود؛ آن هم در حالی که می بینم حتی جناح نظامی و «حزب پادگانی» رژیم، شیّادی در پیش گرفته و از طریق چهره هایی که نمایندگان سیاسی آن هستند، برای سوء استفاده از ناسیونالیسم ایرانیان در انتخابات آینده ریاست جمهوری، مانورهای مختلف ایراندوستی می دهد. اگر در برابر من به فرض این دو انتخاب قرار بگیرد که یکی از آنها این باشد که ثروت بیل گیت به من منتقل بشود و خودم هم به طور معجزه آمیز برگردم به سن وسال زمان انقلاب و انتخاب دیگر این باشد که همین شرایط و این غربت را تحمل کنم اما روزی شاهد انهدام مقبره خمینی پلید توسط مردم باشم، من بدون لحظه یی تردید، این دومی، شاهد ویرانی قبر خمینی بودن را انتخاب خواهم کرد. گمان نمی کنم این مثال هم حتی نشان دهنده میزان نفرت من از این رژیم ضد انسانی مردمکش و آزادی ستیز باشد که این همه رنج و مصیبت مردم ایران ببار آورده است. آتش و شعله نفرت علیه رژیم اسلامی را باید هرچه گسترده تر و سرکش تر کرد.
23 دی 1389 – 13 ژانویه 2011
http://iradj-shokri.blogspot.com
منبع:پژواک ایران