با رد صلاحیت رفسنجانی، به احتمال زیاد،چماقدار سابقه دار رئیس جمهور آینده است
ایرج شكری
خبر شرینی بود رد صلاحیت رفسنجانی، خبر شیرین از آن جهت که «اصلاح طلبان» مزوّرِ شریک دزد و رفیق قافله، همراه با عناصر بی پرنسیپ و مفلوکی از اپوزیسیون خارج کشور، دوباره می خواستند به اسم «اصلاح امور» مردم را برای دادن رای «اعتبار» به رژیم ولایت فقیه به پای صندوق های رای بکشند، تا همه باند های رژیم در گروه کُر واحدی «همه با هم» بخوانند که مردم حامی جمهوری اسلامی هستند و هر تغییر و تحولی را تنها با حفظ ساختار و از طریق همین رژیم می خواهند، تا با رئیس جمهور شدن رفسنجانی او هم، مثل خاتمی زیر سایه ولی فقیه، با اعتباری که از آراء صندوقهای رای به دست آورده است، به زد و بند در روابط خارجی بپردازد و تنش و مشکلات رژیم را از این بابت کم کند و از آن علیه مخالفان رژیم بهره ببرد، تا وزارت اطلاعات همچنان به تعقیب ودستگیری فعالان سندیکایی، دانشجویان آزادیخواه و مردم دوست و وبلاگ نویسان بپردازد، تا وزارت ارشاد همچنان به سانسور فیلم و کتاب ادامه بدهد(همچنان که در دوره خاتمی هم ادامه یافت، شاید با اندکی تخفیف در سانسورهای ابلهانه، با گماشتن سانسورچیانی اندکی کتاب خوانده و اندکی آشنا به مسائل فرهنگی) تا... و در برابر همه نامردمی های وزارت اطلاعات و سپاه، دولت و رئیس جمهور«منتخب»، خود را بی تقصیر و «مصلوب الاختیار» در برابر بگیر و ببندها اعلام کند و یا حتی اشک تمساح بریزد. در خارج عده ای فرصت طلب که نقشی جز نا امید کردن مردم از این که اتحاد و همبستگی و ایستادگی و اعتراضاتشان در برابر رژیم، تنها راه پس زدن این رژیم است، و قبلا برای احتمال آمدن خاتمی به صحنه، با دمشان گردو می شکستند و دنبال تحقق شرکت 40 میلیون نفر در انتخابات برای رژیم بودند، اما با خاتمی (که حسابگر تر از آن بود که ماتحت مبارکش را با شاخ سربازان گمنام امام زمان، برای انتظاراتی که شرکت کنندگان در انتخابات در زمینه آزادی بیان و مطبوعات و آزادی زندانیان سیاسی و کوتاه کردن دست سپاه از عرصه اقتصاد کشور، که از جمله انتظاراتی بود که مردم می توانستند داشته باشند، در بیاندازد) خود را کنار کشید و رفسنجانی را تشویق به ورود به گود کرد. اینان که به دنبال «اصلاح طلبان درون حاکمیت» هستند، همراه و همصدا با آنان، حمایت از رفسنجانی را پیش گرفتند. حالا دماغشان به شدت به دیوار خورده و من خوشحالی خودم را از این بابت پنهان نمی کنم. نقش این فرصت طلبان بیهوده گو، چیزی جز نا امیدکردن و یاس آفریدن در مردم و نا ممکن نشان دادن امکان اعمال اراده از سوی آنان برای به عقب نشینی واداشتن رژیم در برابر خواستهاشان نیست. به هرحال اقدام شورای نگهبان در رد صلاحیت رفسنجانی نمی تواند بدون هماهنگی قبلی با خامنه ای صورت گرفته باشد. چرا که رفسنجانی اگر چه در عمل فاقد کمترین نقش در گردش امور نظام جمهوری اسلامی بود یا اصلا هیچ نقشی دیگر نداشت، و اگر چه قبلا رهبر در سخنان نماز جمعه 29 خرداد 88 با نزدیکتر دانستن احمدی نژاد به خودش، تو سر او زده بود، اما رد صلاحیت رفسنحانی به خاطر انعکاس خبری آن در خارج و اثرات منفی آن روی نظر محافل سیاسی خارجی در مورد«انتخابات» نظام جمهوری اسلامی(همچنان که در اظهار نظر جان کری دیده می شود)، و نیز به خاطر اثرات «ضد توّهمی» و منفی که این رد صلاحیت در کشاندن عده بیشتری به پای صندوقهای رای دارد- چیزی که در جهت خلاف نظر «مقام معظم رهبری» در آفرینش «حماسه سیاسی» در انتخابات است-، به گمان نگارنده قبلا در مورد این رد صلاحیت شورای نگهبان نظر رهبر را جویا شده است. خوشبینانه ترین فرض می توانست این باشد که رد صلاحیت برای آن صورت گرفته است که شرکت رفسنجانی در انتخابات با «حکم حکومتی» عملی شود که تحقیری بود برای رفسنجانی. اما این احتمال منتفی به نظر می و اخبار غیر رسمی هم که روز بعد از اعلام رد صلاحیت انتشار یافت، حاکی از آن بود که خامنه ای در مورد درخواست های مربوط به مداخله در این مساله(از قبیل نامه دختر خمینی به او یا دیدار حسن خمینی با او برای رساندن نارضایی برخی از «مراجع» از رد صلاحیت رفسنجانی به او)، گفته است که در تصمیم شورای نگهبان مداخله نخواهد کرد. رفسنجانی در اولین اظهار نظر بعد از اعلام رد صلاحیتش، در جمع مسئوولان و اعضای ستاد انتخاباتی خود گفت که « پس از ارسال پیام به خدمت رهبری خود را برای خدمت عرضه کردم ». او واژه اجازه گرفتن را به کار نبرده و این نشان دهنده این است که یا کلمه را در پیام به خامنه ای بکار نبرده یا اگر برده بوده، بیان علنی آن برای اطلاع افکار عمومی را تحقیر مضاعفی برای خودش می دیده است و بکار نبرده. اگر چه اگر او از خامنه ای اجازه می خواست، دلیلی نداشت که خامنه ای جواب منفی به او بدهد. چون در هر حال خامنه ای از طریق شورای نگهبان و با رد صلاحیت او آنطور که می خواست مساله را حل می کرد، که کرد. حتما جواب خامنه ای به او جز این نمی توانسته باشد که:« کاندیدا شدن حق شماست و به تصمیم خودتان مربوط است». به نظر نگارنده انتشار آن نامه سرگشاده* از سوی رفسنجانی در جریان برگزاری انتخابات خرداد 88، که بهانه آن اعتراض به اتهاماتی بود که احمدی نژاد به او وارده آورد بود، نامه ای که پایان آن حالت اخطار داشت، برای خامنه ای مثل«خجر زدن از پشت » بود و به خاطر آن رفسنجانی را هرگز نخواهد بخشید. نامه ای که اخیرا سید علیمحمد دانشی دبیر حزب مؤتلفه در کهکیلویه و بویر احمد در گفتگو با خبرگزاری فارس، از آن به عنوان «نامه سیاه بدون سلام»نام برده است. ماجرای آتش زدن دفتر منشی های رئیس مجمع تشخیص مصلحت(رفسنجانی) در ساعت هشت و نیم شب در ۳۰خرداد ۱۳۹۰، که در آن یک منشی کشیک که در حال استراحت بود دچار سوختگی شد، از نشانه های تنبیه این«استوانه» نظام اسلامی بود. دفتر مجمع تشخیص مصلحت که در بخشی از ساختمان کاخ مرمر -که در سالهای اخیر اسم ساختمان قدس به آن داده اند- قرار دارد، نزدیک مقر ریاست جمهوری رژیم است و کلا در منطقه یی به شدت حفاظت شده است و به هر حال جایی نیست هر کسی بتواند اجازه ورود به آن را بیابد. خرابکار بی تردید از «سربازان گمنام امام زمان»، از نوع آن «جیمزباند» های فیلم قلاده طلا، بوده است که اجازه ورد به انجا به او داده شده بوده است. در اطلاعیه روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت در مورد این حادثه ضمن « مشکوک» نامیده شدن این رویداد آمده بود«خوشبختانه دوربینهای حفاظتی مجمع از لحظه ورود این خرابکار به مجمع تا لحظه فرار از چهره او تصویرهای روشنی ثبت کردهاند که این تصاویر در اختیار مراجع و مسئولان ذیربط قرار گرفته و مطمئنا در صورت تلاش مناسب نهادهای حفاظتی و امنیتی ذیربط، همه ابعاد این حادثه آشکار میشود و اطلاعات به دست آمده در زمان مناسب در اختیار امت بزرگوارمان قرار خواهد گرفت». از همین جمله «در صورت تلاش مناسب نهادهای حفاظتی و امنیتی ذیربط...» معلوم است که صادر کنندگان اطلاعیه امیدی به «تلاش مناسب نهادهای» مورد اشاره نداشته اند. بعد از آن رویداد، از دستگیری و پیگرد قضایی مسئول آن حادثه، نگارنده نه خبری شنیدم و نه در رسانه ای نوشتاری خبری دیدم. جستجوی اینترنتی در این مورد هم نتیجه یی نداد. طبیعی است که خامنه ای به هیچ وجه تحمل رئیس جمهورشدن رفسنجانی، یعنی نفر دوم در هرم سیاسی نظام جمهوری اسلامی بعد از رهبر قرار گرفتن و رئیس دولت شدن او را نداشته باشد. به ویژه این که علاوه بر آن «خنجر از پشت زدن»، حالا که خیل «جریان فتنه» پشت سر او قرار گرفته بود، می توانست نقش«اسب تروا» را برای ورود دوباره «جریان فتنه» به صحنه بازی کند. روشن است که هیچ ضرورتی خامنه ای را بسوی چنین انتخابی نمی کشد. در این میان برخی از حامیان رژیم اسلامی در خارج مثل اکبر گنجی تلاش می کنند با بزرگ نمایی خطر جنگ و«نابودی ایران و مردم ایران» و «تجزیه» کشور که هر دو خطر از سوی آمریکا و با مشارکت لابی اسرائیلی به گفته اینان طرح ریزی شده و آماده اجراست و این که اجرای اصلاحت و تنش زدایی در سیاست خارجی با چهره هایی مثل خاتمی یا رفسنجانی چاره گریز از این خطر است، مردم را به حمایت از این رژیم وادارند، اما مساله این است که اولا اگر رهبر رژیم سیاستی را پیش گرفته که کشور را به ورطه جنگ می کشد، راه مقابله و متوقف کردن او، پیش گرفتن سیاستی که به تحقق «حماسه سیاسی» مورد نظر او کمک کند نیست، بلکه درست عکس آن است، یعنی تحریم انتخابات و بور کردن رهبر و ضعیف کردن پایه های قدرت اوست تا «آدم بشود» و دست از رویای رهبری جهان اسلام و معمار برپاکردن «خاورمیانه اسلامی» بودن بردارد. مخالفت با جنگ و حمله نظامی نباید به سیاست در پشت رهبر رژیم قرار گرفتن یا کمک به تقویت اقتدار رژیم در برابر مردم و نا امید کردن آنان از شورش و اعتراض منجر شود. ثانیا، برای بعد از این انتخابات هم رهنمود دادن به رفسنجانی که مثلا با استعفا کردن از ریاست مصلحت نظام، رهبری و ابتکار «اصلاحات و گشایش» را به دست بگیرد، این هم حقه دیگری برای خنثی کردن و به هرز دادن نیروی بالقوه و نهفته اعتراضات مردم است. در اوضاع بحرانی و پر تشنج معمولا پیش بینی قطعی در تحولات سیاسی کاری منطقی نیست، اما بنا بر شناختی که از ماهیت همه کسانی که از ِقبَل امامت خمینی و با شرکت در کشتار انقلابیون و آزادیخوهان و جوانان ایران زمین، وزیر و وکیل و مشیر و مشار شدند داریم، من شخصا حاظرم شرط ببندم که نه رفسنجانی و نه خاتمی به همراه مجموعه «اصلاح طلبان» درون حاکمیت، در برابر ولی فقیه و دستگاه اطلاعاتی و قضایی رژیم منحوسی که خود در برپا کردن آن نقش داشته و سود بسیار از آن برده اند، نخواهند ایستاد و اینان تنها به مانورهای کوچکی در حد نق زدن های «نرم و خفیف» بسنده خواهند کرد. آنها حتی انتخابات را تحریم نخواهند کرد. آنها احتمالا با حمایت از عارف که وزیر خاتمی بوده است و عضو بنیاد باران اوست، یا به احتمال ضعیف تر حمایت از روحانی در انتخابات شرکت خواهند یا اگر شرکت در اتنخابات را کلا با نتیجه قابل پیش بینی برای آن، بیفایده دانستند، صرفا اعلام خواهند کرد که از هیچ کاندیدایی حمایت نمی کنند و در انتخابات شرکت نمی کنند و یا شاید اصلا سکوت کنند. ولی از آنها تحریم انتخابات را نباید انتظار داشت و روی این نیز من شرط می بندم. به هرحال اکنون بعد از رد صلاحیت رفسنجانی و مشایی، در بین آن 8 نفر، سه تن«حداد عادل، قالیباف، ولایتی» «ائتلاف برای پیشرفت» تشکیل داده اند و بنا بر قول قرار قبلی که باهم داشتند باید یکی از بین اینان، کاندیدای این گروه باشد و دو نفر دیگر به نفع او خود را کنار بکشند. با توجه به این که بعد از ثبت نام رفسنجانی و مشایی در آخرین ساعات مهلت مانده برای ثبت نام، قالیباف با اشاره به آن گفت که «اتئلاف دیگر صورت مساله یی پاک شده است»، می توان گفت که کاندیدای این ائتلاف باید او باشد و الا ممکن است بازهم زیر قول قرار قبلی بزند. همچنین اخباری مبنی بر نق و نوق از طرف حداد عادل با برجسته تر شدن نقش قالیباف شنیده می شود. از طرف دیگر از این سه نفر حداد عادل بکلی ول معطل است. او سابقه کار در دولت و کار اجرایی ندارد. بجز نمایندگی مجلس، مشاغل او در نهادهایی مثل فرهنگستان و تدریس در دانشگاه ها بوده است. علاوه بر آن با پایینیها هم چندان در ارتباط نبوده است. ولایتی مورد اعتماد رهبر و مشاور او در امور بین المللی است.جناب ایشان 16 سال(از سال 60) وزیر خارجه این رژیم تروریستی بوده است که 8 سال آن بعد از جنگ و در ریاست جمهوری رفسنجانی گذشته است. اما با این حال این اسلامگرای مرتجع که «رئیس دیپلماسی» نظام بود، بعد از جنگ هیچ اقدامی برای گرفتن خسارت جنگ از «رژیم متجاوز بعثی و صدام یزید کافر» بر اساس قطعنامه 598 سازمان ملل نکرد. این مسأله را حتی چند سال پیش، محمد جواد لاریجانی در جدلی که با او داشت، به سرش کوبید.
http://iradj-shokri.blogspot.fr/2007/07/blog-post_24.html
این در حالی است که بعد از پایان اشغال کویت، عراقی ها ملزم به پرداخت غرامت جنگی به کویت شدند. بنابر این در سمت وزیر خارجه کارنامه درخشانی ندارد که برای او وجهه ای بین پایینی ها کسب کرده باشد. با این سابقه و این که او از متهمان طرح ریزی ترور و کشتار در رستوران میکنوس است و تحت پیگرد بین المللی است، هم شانس او در داخل، نزد بخشی از واجدان شرایط رای که -همچنان نظام گله و چوپانی امت هستند-، پایین می آید و هم در روابط بین المللی حتما اثر منفی خود را خواهد داشت. با این ملاحظات قالیباف مناسب ترین کاندیدا از کل جناح اصولگرایان است و بهترین شانس برای کسب آرای شرکت کنندگان در انتخابات را دارد. از دیگر کاندیدها با کنار رفتن لنکرانی کاندیدای اصلح مورد تایید آیت الله تمساح(مصباح یزدی) اکنون سعید جلیلی کاندیدای جبهه پایداری است. جلیلی مذاکره کننده رژیم در مورد مساله اتمی با 1+5 است، ولی بخش اعظم تجربه شغلی او در پست هایی تا سطح معاونت، در وزارت خارجه گذشته است مدتی هم در دفتر خامنه ای بوده و آخرین سمت او دبیری شورای امنیت ملی است. این مشاغل، مشاغلی نبوده است که او را در ارتباط مستقیم با مسائل جامعه و مشکلات مردم و ارتباط با مردم قرار بدهد. چون صرف نظر از این که هدف رژیم کشاند مردم به پای صندوق های رای و بهره برداری از آن به عنوان «حماسه سیاسی» است، که مقوله دیگری است و در این انتخابات دیگر داستان سال 88 تکرار نخواهد شد، اما به هر حال باید آرایی برای کاندیدا ها وجود داشته باشد تا رژیم بتواند رقمهایی با هر دستکاری و اضافه کردنی ارائه کند. ازاین نظر، جلیلی نه در موضوعی که الان در آن مشغول بکار است و نه در سوابق خود چیزی برای ارائه ندارد، جز سابقه بسیجی بودند و زخمی شدن از ناحیه پا در جنگ. این سابقه می تواند رای بسیج را به سمت او روانه کند و اگر نظر خامنه ای و سپاه، حمایت از او باشد، این کار را می کنند که البته به مقایسه با تعداد واجدان شرایط رای، چشمگیر نیست و به تنهایی نمی تواند برای برنده شدن کافی باشد، اما اگر این امتیازی برای او باشد، بالاتر از آن را محسن رضایی فرمانده اسبق سپاه و قالیباف «رزمنده دوران دفاع مقدس» و چماقدار و «چوب زن» در برابر شرکت کنندگان در تظاهرات و «کف خیابان» و فرمانده پیشین نیروی هوایی سپاه و شهردار کنونی دارند اگر چه در جنگ زخمی نشده اند. محسن رضایی کاندیدای دیگر، که در دوره قبل هم کاندیدای ریاست جمهوری بود، اعلام تصمیم برای شرکت در انتخابات را زمانی اعلام کرد که در سفر و گمانم در کرمانشاه بود که گفت:«قرآن به من اجازه شرکت در انتخابات را داد» معنی این حرف این بود که او استخاره کرده و نتیجه خوب آمده است. از این بابت می شود گفت که کسانی که وقتی مریض می شوند، به جای رفتن به دکتر ترجیح می دهند پیش دعا نویس بروند، حتما آرای خود را به اسم این «دکتر اقتصاد»به صندوق خواهند ریخت! از این که بگذریم مساله پسر بزرگش که در دبی خود کشی کرد(یا به قتل رسید) و گذرنامه آمریکایی به اسم تام جی رابینسون داشت، امتیازی منفی برای اوست. دیگر این که مساله نوشتن نامه به خمینی در سال 67 در مورد ممکن نبودن ادامه جنگ بدون تهیه تجهیزات نظامی (توپ و تانک و هواپیما) و نیازهایی که لیست بلند آن را به خمینی داده بود، و گویا خمینی گفته بود فراهم کردن اینها کار ابر قدرت است، نامه ای که در جدالهای بین باندها و جناحهای رقیب رژیم، بعضی نوشتن آن را سبب پذیرفتن آتش بس و نوشیدن جام زهر از سوی خمینی دانسته اند، نمره منفی در کارنامه او در نزد بخشی از پیروان خمینی است. روحانی و عارف را میتوان دو کاندیدا در برابر کاندیدای اصولگرایان دانست. آخوند روحانی هم تجربه کار اجرایی و مسئولیت در دولت که به مدیریت حل مسائل جامعه و مردم مربوط باشد، ندارد. او چند دوره نماینده مجلس بوده و عضومجلس خبرگان و عضو مجمع تشخیص مصلحت و رئیس مرکز مطالعات استراتژیک رژیم و دبیر شورای امنیت ملی بوده و عضو جامعه روحانیت مبارز است. او در مقام دبیر شورای امنیت ملی در دوره ریاست جمهوری خاتمی، رئیس تیم مذاکره کننده سر مساله اتمی رژیم با غرب بود و وقتی دوره خاتمی تمام شد و احمدی نژاد آمد و لاریجانی را به جای او گماشت، لاریجانی حاصل مذاکرات روحانی و دولت خاتمی را در این زمینه در آن جمله ای خلاصه کرد که در واقع تحقیر شدید او خاتمی بود. او گفت «مروارید دادیم، آب نبات گرفتیم». اگر چه روحانی کتابی در مورد «امنیت ملی و دیپلماسی هسته ای» نوشته که به چاپ دوم رسید، ولی این امر، در «مناسک» یا «نمایش» انتخابات، برای او نمی تواند دستاورد چشمگیری داشته باشد.
عارف 61 سال دارد و از یاران خاتمی و عضو بنیاد باران است و دارای دکترای برق و مخابرات است و وزیر پست وتلگراف و رئیس دانشگاه تهران و معاون اول رئیس جمهور و رئیس سازمان مدیریت در دوران ریاست جمهوری خاتمی بوده است. در صورت تصمیم جناح خاتمی و «اصلاح طلبان» درون حاکمیت به ندیده گرفتن «ستم و تحقیری» که به رفسنجانی روا شد و شرکت در انتخابات و حمایت از عارف به عنوان کاندیدای خودشان(چه بسا او به عنوان کاندیدای ذخیره وارد انتخابات شده باشد)، احتمال دارد دو رقیب اصلی انتخابات رژیم، عارف و قالیباف باشند و در غیر این صورت رقابت بین قالیباف و جلیلی خواهد بود. قالیباف که در صحبت با دانشجویان بسیجی به سابقه چماق کشی علیه هواداران مجاهدین در دسته چماقداران سازماندهی شده توسط بهشتی اشاره کرد و به این سابقه افتخار می کرد در همان سخنان می گفت که نباید جلوتر یا عقب تر از رهبر حرکت کرد بلکه باید پشت سر رهبر بود و حرفهای دیگری در نشان دادن مریدی و اطاعتش از ولی فقیه با انتقاد از رفسنجانی زده است. بی تردید او هم مثل ولایتی و جلیلی و حداد عادل مورد اعتماد خامنه ای است. او معتقد است مشکلات از اقتصاد نیست، بلکه مشکلات از مدیریت است و از این بابت با به رخ کشیدن کارنامه خودش در شهرداری و قبلا به عنوان فرمانده نیروی انتظامی، مدعی است که مدیر موفقی بوده است و توانایی انجام کارهای بزرگ را دارد. به تازگی او در خرمشهر در سخنانی در تجمعی به این که در اداره شهر 12 میلیونی تهران به هر وعده یی که به مردم داده است عمل کرده و قبلا هم در فرماندهی نیروی انتظامی رژیم به هر وعده ای که داده بود عمل کرد، اشاره کرده است و این امتیاز خود و کارنامه خود را به دواری مخاطبان گذاشته است. از طرف دیگر او اگر تنها کس نباشد نمونه چندانی هم در بین کارگزاران رژیم ولایت فقیه مثل او نیست که با وجهه مثبتی در جوامع بین المللی شناخته شده باشد. او در سال 2008 به عنوان یکی از شهرداران موفق جهان انتخاب شده و در بین 11 نفر از شهرداران برگزیده، او هشتمین نفر بود(به چگونگی این انتخاب کاری نداریم). قالیباف به خاطر ساختن مسجد و واگذاری زمین برای این کار می تواند حمایت بخشی از«اصولگرایان» را بسوی خود جلب کند. به نظر می رسد که او در مجموع بیشترین ویژگی به عنوان کاندیدای مطلوب خامنه ای را دارد. من نمی دانم چه دلیل یا امتیازی در ولایتی یا جلیلی ممکن است سبب شود که خامنه ای آنها را به قالیباف ترجیح بدهد. مسائل سیاست خارجی را به هر حال می توان به عهده یکی از کارگزاران با تجربه در این زمینه بگذارد که لازم نیست حتما چهره یی با توانایی شناخته شد در انجام کارهای مربوط با مسائل اجرایی داخل کشور باشد، و در بین خارجی ها هم شناخته شدگی مثبتی دشته باشد. او در زمینه سیاست خارجی می تواند کسانی مثل خرازی یا متکی را دارای تجربه در این زمینه هستند به رئیس جمهور توصیه کند. اما بعد از احمدی نژاد و با آن دردسر آفرینهای ابلهانه اش با نفی «هولوکاست» که قالیباف چندی پیش آن را مورد انتقاد قرار داد، رئیس جمهوری با کارنامه یی که نزد خارجی ها پوئن و امتیاز مثبتی داشته باشد، می تواند در محاسبات خامنه ای مورد نظر قرار بگیرد. به هر حال اگر چه صادق زیبا کلام استاد دانشگاه حامی رژیم، در اظهار نظری بعد از رد صلاحیت رفسنجانی گفته است که بین ولایتی یا سعید جلیلی یکی رئیس جمهور خواهد شد، لیکن نگارنده به این که معتقدم پایینی ها در تضادهای بین باندهای رژیم، عاملی هستند که نقش دارند، و بخشی از پائینی هایی که در تحریم انتخابات شرکت نمی کنند، به کسی رای می دهند که احتمال می دهند، می تواند قدمی در کاهش فشارهای موجود بردارد، فکر می کنم که کسانی که به این خاطر به رفسنجانی می خواستند رای بدهند که،او را دارای چنان وزن و موقعیتی می دیدند که می تواند اندکی خامنه ای را مهار کند، با شناختی که از عملکرد «اصلاح طلبان» به ویژه آخوند خاتمی «خطر گریز» دارند و نیز به خاطر این که عارف را در حدی نمی بینند که جرأت عرض اندام در برابر «حضرت آقا» را داشته باشد، ترجیح خواهند داد که به قالیباف رای بدهند که در مقام شهردار تهران، کارهایی در سبک کردن مشکلات موجود در شهر انجام داده است. این که او در زمینه رفع مسائل اقتصادی و بیکاری و حل مسائل سیاست خارجی چکار خواهد کرد، مسائل بعد از انتخابات است که سایر کاندیدا ها هم در این زمینه ها امتیازی نسبت به او ندارند. در ضمن این هم جالب توجه بود که یکی از رد صلاحیت شدگان، آخوند فلاحیان جنایتکار بود که هم اکنون عضو مجلس خبرگان رژیم است و در انتخابات دوره 8 ریاست جمهوری رژیم، صلاحیت او تایید شده بود. معلوم نیست چرا کسی قبلا صلاحیتش برای کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شدن تایید شده و در حال حاضر عضو مجلس خبرگان است، صلاحیتش مورد تایید شورای نگهبان قرار نگرفته است.
* متن کامل نامه سرگشاده رفسنجانی به خامنه ای در لینک زیر:
http://alef.ir/vdcaweny.49n0015kk4.html?47370
شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۲ - ۲۵ مه ۲۰۱۳
http://iradj-shokri.blogspot.fr/
منبع:پژواک ایران