آمادگی به کشتن دادن میلیونها نفر ویژگی دین و مذهب پاسدار سلیمانی
ایرج شكری
پاسدار سلیمانی فرمانده سپاه قدس، در سخنانی در برابر بسیجیان کرمان مطالبی در حمله به سیاستهای آمریکا بیان کرده و نفرت مردم از آمریکا و پیروزی اسلامگریان در منطقه را مورد تاکید قرار داده و نیز مطالبی درعشق به شهادت بیان کرده است که خلاصه آن در سوم آذر درسایتهای جناح هار موسوم به محافظه کار رژیم انعکاس یافت و خبرگزاری فارس وابسته به سپاه(مدیر عامل قبلی آن مقدم فر اکنون معاون فرهنگی سپاه شده) مشروح سخنان او را درج کرد. آن قسمت از سخنان او که مربوط به شوق و آرزوی «شهید شدن است» در متن کوتاه شده خیلی برجسته شده است(1). در فرمایشات این فرمانده عملیات برون مرزی سپاه، آن چه واقعا به نحوبرجسته یی نمایان است، تمایل به راه انداختن کشت و کشتار در «راه اسلام» است، آنجا که می گوید« اگر میلیونها نفر در راه آرمانهایی مانند دین، مذهب، پیامبر و راه امام حسین (ع) که هر کدام به تنهایی افتخار شهادت دارد، شهید شوند، ارزشمند است». همگان می دانند که دین و مذهبی که این پاسدار اسلام از آن حرف می زند، دین و مذهبی ابزاری و ایدئولوژیک و در خدمت برقراری استبداد و اختناق، محو آزادی و دموکراسی در داخل کشور و گسترش دایره نفوذ سیاسی در منطقه و به طور خلاصه جنون کسب قدرت و انحصار آن و البته در سایه آن ثروت برای هم طویله هاشان است. اینان نه فقط مسلمانان سنی کشور را تحت فشار و محدودیت قرار داده اند - و حتی چندی پیش آخوند دریده مهدی دانشمند با اظهار نگرانی از افزایش جمعیت سنی کشور خواستار آن شد که به فرزند سوم خانواده های سنیان شناسنامه ندهند -، بلکه شیعیان ایران، حتی کسانی از بین یاران دیروز خودشان و مقامات همین رژیم که مورد اعتماد و حمایت شخص خمینی بودند، به خاطر انتقاد از روشهای اداره امور کشور، مورد توهین و تحقیر قرار گرفته اند و بعضی از آنها به مجازات زندان محکوم شد ه اند. «مرجع تقلید» و «آیت الله العظمی» حسینعلی منتظری، آخوند عبدالله نوری، آخوند موسوی خوئینها، شیخ مهدی کروبی، میرحسین موسوی، بهزاد نبوی ... از جمله مغضوبین و سرکوب شدگان همین نظام هستند، کسانی که در مسلمانی و شیعه و عاشق امام حسین بودنش هیچ چیز کم از امثال پاسدار سلیمانی نداشته اند. آخوند عبدالله نوری آن اندازه مورد اعتماد خمینی بود که خمینی او را که قبلا به عنوان نماینده خودش در جهاد سازندگی برگزیده بود، با حفظ سمت نماینده خود در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرد و حق عزل و نصب فرماندهان را هم به او واگذار کرد؛ این در اسفند سال 67 بود. خمینی در حکم خود به عبدالله نوری از جمله نوشته بود:« اینجانب جنابعالی را، که فردی هستید فاضل، متدین، مبارز، متقی و با فهم سیاسیِ بسیار خوب و علاوه بر آن از خانواده محترم شهدا که خود افتخاری است بزرگ، می باشید، به نمایندگی از جانب خود در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب می نمایم از این پس تأیید عزل و نصب فرماندهان سپاه پاسداران با شماست» (2). از رفتاری که با عبدالله نوری – وزیرکشور دولت خاتمی و موسس روزنامه خرداد که با استیضاح مجلس پنجم به ریاست ناطق نوری برکنار شد، - کردند همگان کم و بیش مطلع هستند. رفتاری که با «اصلاح طلبان» می شود که نخست وزیر مورد حمایت خمینی در 8 سال «دوران دفاع مقدس» و بهزاد نبوی و دیگرانی که زندانهای نظام جمهوری اسلامی بسر می برند از آن جمله اند، از دستاورهای سی وسه سال عمل به دین و مذهبی است که پاسدار سلیمانی، به کشتن دادن میلیون ها انسان به خاطر آن را جایز می داند. البته آنچه که با دگراندیشان در دهه سیاه 60 شد و قتلهای زنجیره ای و آن چه در مورد فعالان سیاسی غیر مذهبی و فعالان سندیگایی در داخل کشور می شود را باید به عملکرد سرکوبگرانه و جنایتکارانه رژیم اسلامی اضافه کرد .
تفکر بن لادنی پاسدار سلیمانی
این پاسدار با استعداد در طراحی عملیات تروریستی برون مرزی و جاسوس بازی، به زندگی انسانها و به ویژه همان مردمی که سی و سه سال است با تکیه بر احکام اسلام زندگی را برایشان طاقت فرسا کرده اند فکر نمی کند. میلیونها کشته دادن ( و البته در مقابل تعداد متناسبی را کشتن) برای دین و مذهب و امام حسین که چه بشود؟ این همان بینش «بن لادن»ی و القاعده یی است که جز مرگ و وحشت افکنی و سرکوبگری، هیچ دستاورد مثبتی برای حل هیچ مساله یی ندارد. امثال سلیمانی و جعفری و رحیم صفوی سایر آشغال کله های پاسدار به همراه آیت الله های مرتجع حوزه نشین، اصلا کاری به این ندارند که میلیونها مردم ایران زیر خط فقر بسر می برند. فقری که کشنده منزلت و حرمت انسانهاست و زمینه ساز رشد اعتیاد وفحشا و قتل و جرائم دیگر است. آقایان فکر می کنند که صِرف به استقبال مرگ رفتن برای آرمانی، به خودی سبب حقانیت یا مقبولیت آن می شود. نمونه بی نظیر و خیلی روشن در این زمینه، پدیده القاعده و ماجرای ویران کردن دو آسمانخراش مرکز تجارت جهانی در نیویورک، در قلب «استکبار و کفر»، با عملیات بسیار پیچده برنامه ریزی شده «استشهادی» بود. بزرگی عملیات و مقدمات طولانی آن که از جمله در برگیرنده یاد گرفتن هدایت هواپیمای مسافربری بود، زیادی تعداد شرکت کنندگان «19 نفر»، بدون درز اطلاعاتی به بیرون و بدون این که تردید و تزلزلی در اراده هیچکدام از آن نوزده نفر به وجود بیاید که همگی جوان بودند و می دانستند طی عملیات نابود خواهند شد، همه اینها به نوعی «بی نظیر و حیرت انگیز » بود، اما مجموعه این ویژگی «حیرت انگیز»، سبب نشد که آنها قهرمان و الهام بخش قیامها و رویدادهای باشند که دیکتاتورهای وابسته به غرب در کشورهای عربی – اسلامی مصر و تونس، امثال بن علی و حسنی مبارک را از قدرت به زیر کشید. حتی در مصر سرزمین محمد عطا رهبر عملیاتی حمله یازده سپتامبر سال 2001 به دو آسمانخراش نیویورک و در تظاهرات میدان تحریر در قاهره- شهری که خانه پدری او در آن قرار داشت، نه اسمی و نه عکسی از او؛ نه در تظاهرات منجر به سرنگونی مبارک نه در تظاهرات بعد از آن علیه شورای نظامی حاکم، دیده نشد. با این که معاون بن لادن که بعد از کشته شدن او اکنون رهبر القاعده به شمار می رود، ایمن الظواهری(دکترو جرّاح) هم مصری است.
متکبّران بیگانه با مردم
حیرت انگیز است که این جماعت آخوند و پاسدار چرا به این مساله ساده بی توجه اند که بخش اعظم مردم ایران قرنها قبل از روی کار آمدن خمینی، مسلمان بوده اند( به نحوه ورود اسلام به ایران و مسلمان شدن مردم زرتشی این سرزمین کاری نداریم)،و این انواع گشت و نیروی بگیر و ببند به راه انداختن برای تحمیل ضوابط آخوند ساخته به مردم، این همه سانسور مطبوعات و کتاب و فیلم که همه تهدیدی برای اسلام آقایان است، نمایانگر چیزی انزجار مردم از دین و آیین آقایان که برای آن حاضرند کشت و کشتاری به بهای جان میلیونها انسان راه بیاندازند، نیست. تضاد و تقابلی که تا آب بازی در پارکها توسط جوانان و نوجوانان و «برخورد» با آن از سوی رژیم، دامنه آن گسترده است.
ما با جماعتی مرتجع و خودخواه و عقده یی طرف هستیم که با تحقیر دیگران، خود را بزرگ می بینند و با از آزار دادن مردم لذت می برند. اگر پاسداری هنگام وارد یا خارج شدن از مبال هم پایش سُر بخورد و سرش به دیوار بخورد و بمیرد یک شهیدی از او می سازند با هزار نبوغ. از این خطابه ها و تجلیلهایی که برای پاسدار تهرانی مقدم مسئول جهاد خود کفایی سپاه صادر شد، یک خط آن برای هزاران افسر و درجه دار نیروهای سه گانه ارتش که در جنگ 8 شرکت داشتند و شهید شدند، شنیده نشد. اگر تجلیلی از ارتشی ها شده از آن چند نفر متعفن و تملق گو و دستمال به دست و پابوس آخوندها، که بعضیهاشان در نوحه خوانی و ذکر آیه و حدیث از هیچ مداح اهل بیت و طلبه و روضه خوانی کم نداشتند - امثال صیاد شیرازی و بابایی- بوده است. بعد از سی و سه سال که نسلی عوض شده ورودی های ارتش در این مدت همه از فیلترهای متعدد گذشته اند، هنوز ارتش «بچه زن بابا»ست و گویی فقط پاسداراها در جبهه حضور داشته اند و کشته داده اند و ارتش در جنگ حضور نداشته است. برای ثبت و تدوین تجربیات جنگ، سالها بعد از پایان جنگ، تازه فرماندهان ارتش جرأت آن را پیدا کردند که از «مقام معظم رهبری» اجازه تنظیم و تدوین تجربیات ارتش در جنگ را تقاضا بکند. آن اوائل انقلاب و به قدرت رسیدن خمینی پلید که با سوء استفاده از احساسات مذهبی و نا آگاهی تودهای محروم ترساندن آنان از دشمنان اسلام و قرآن پایه های قدرت ویرانگر خود را محکم می کرد، دوره یی که امثال رجایی به وزرات و صدارت گمارده شدند و به طور پله یی تا پایین ترین سطوح مدیریت، همه جا شروع به مستقر کردن حزب اللهی های نفهم و بیشعور و لات منش کردند، لزوم سپردن مسئولیت به افراد متخصص در انجام کارها، از بحث های روز در آن زمان بود. رجایی مرتجع چون سایر یاران خمینی، «مکتبی بودن» را اصل می دانست و در مورد بی اهمیت بودن تخصص هم استدلال می کرد که بچه های حزب اللهی اگر سد ساختن بلد نیستند اینقدر می سازند و خراب می کنند تا یاد بگیرند! اینان اینطوری امکانات و فرصت های کشور را بباد دادند و با ظلم و اختناقی که راه انداختند ایران را به اولین کشور فرار مغزها تبدیل کردند. اگر بعد از سرنگونی شاه در ایران آزادی احزاب و آزادی مطبوعات رعایت شده و انتخابات واقعی برگزار می شد و قدرت سیاسی اداره کننده کشور، مثل همین لیبرال دموکراسی های غربی با رای مردم تعیین می شد، اگر شوراهای شکل گرفته در طی انقلاب و بعد از سقوط رژیم آریامهری مورد یورش و انهدام قرار نمی گرفت و این رژیم منحوس مذهبی برقرار نشده بود، بی تردید نیروهای متخصص کشور دستاوردهای فراوان علمی و فنی برای مردم وکشور می توانستند به ارمغان بیاورند و اکنون مردم از رفاه برخوردار بودند و کشور می توانست از پیشرفت در همه زمینه ها از جمله در صنایع هوا- فضا به مراتب بیش از آنچه اکنون هست و سالها قبل از این برخوردار شود.
آرزوی پاسدار سلیمانی برای شهادت توسط دشمنان دین و نکاتی برای یاد آوری
در طول ده سالی که از عملیات انهدام برجهای دوقلو توسط القاعده می گذرد، مطالب بسیاری در برنامه های تلویزیونی و در مطبوعات بین المللی در مورد آن رویداد و طراحانش و چگونگی دستگیری برخی از عوامل دست اندرکار آن طرح و بکار گرفتن شکنجه از سوی سیا علیه دستگیر شدگان گفته شده. از جمله در مورد چگونگی دستگیری خالد شیخ محمد پاکستانی، نفر نزدیک به بن لادن که آمریکا او را مسئول اصلی طرح ریزی عملیات حمله ویرانگر به دو آسمانخراش نیویورک می دانست و نحوه اعتراف گرفتن از او، اطلاعاتی منتشر شده است. بنا بر اطلاعات منتشر شده، ماموران سیا شکنجه موسوم به شبیه سازی غرق شدن یا ایجاد حالت خفگی با آب را در مدت یک ماه 180 بار در مورد او بکار گرفته بودند و آنچه سرانجام او را وادار به اعتراف کرد، نه این رفتن تا لب مرگ 180بار در یک ماه (به طور متوسط 6 با در روز) بلکه تهدید به مورد تجاوز قرار دادن زن و فرزندش در برابر خودش بود. من نمی دانم این پاسدار سلیمانی که بنا بر آنچه یکی از سایتهای رژیم در تجلیل از او نوشته بود در زمان شروع جنگ ایشان به شغل بنایی در کرمان اشتغال داشته است**، اگر به دست شکنجه گران سیا بیفتد و همان شکنجه حالت خفگی را در مورد او بکار بگیرند تا به اطلاعاتی که از می خواهند جواب بدهد(از جمله در مورد ترور رفیق حریری)، چند بارش را می تواند تحمل کند؟ به هر حال خالد شیخ محمد، به عنوان قهرمان و الهام بخش شناخته نمی شود،حتی برای مردم پاکستان، شاید فقط برای القاعده قهرمان باشد*، همچنان که آنهایی را هم که سپاه و تبلیغاتچی هایش به هر مناسبتی یا بی هیچ مناسبتی به عنوان قهرمان مورد ستایش قرار می دهند، فقط خود اینها می شناسند امّا هیچ جای ویژه یی در نزد مردم ایران ندارند، به دنیای بیگانه بامردم یک مشت متکبر و خود خواه که در سپاه پاسداران و بسیج سازمان یافته اند تعلق دارند نه به مردم . این رجز خوانیهای امروز سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی علیه آمریکا نیز، به جز سایتهای وصل به سپاه مثل خبرگزاری فارس، حتی در سایتهای مختلف خبری داخل رژیم، مورد اعتنای چندانی نیست و برای مردم که اصلا ارزشی ندارد. جنگ اسلام و کفر امروز آقایان، مثل جنگ دیروزشان برای فتح قدس از راه کربلا، جنگ خصوصی یک عده آدم بیمار قدرت پرست است که سی سال است با سرکوبی و کشتار، رژیم منحوس ولایت فقیه را به مردم تحمیل کرده اند، تردیدی نیست که تا «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» پا برجاست، سرکوب و ستم و پایمال کردن مردم هم برقرار و برجا خواهد بود. از این بابت مرگ گروه گروه آنان به هر شکلی که باشد، جایی برای دلسوزی یا تجلیل نزد مردم ندارد. بنا بر این پاسداران ارتجاع، بی جهت بر طبل جنگ «اسلام با کفر» که هزینه های ویرانگری های آن باز هم کیسه مردم پرداخت خواهد شد، نکوبند. گر چه اگر زمین زیر پای اینان دهان باز کند و هرچه پاسدار است یکجا به دیار عدم رهسپار شوند، مانع بزرگی از راه مردم برای رسیدن به آزادی و به حقوقشان برداشته می شود، اما بهتر است که سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی هم مثل ارتش شاهنشاهی و گارد شاهنشاهی به دست مردم و با قیام و انقلاب مردم درهم کوبیده شود و این سرداران سپاه ضد ایرانی پاسدار انقلاب اسلامی، امثال جعفری و نقدی و رضایی و سلیمانی و آخوندهایی که احکام اسلامی جنایتکارانه علیه مردم و مبارزان راه آزادی صادر کرده اند، به خاطر جنایتشان محاکمه و مجازات شوند. این دستاورد بسیار بزرگی برای مردم ایران و برای دموکراسی در ایران همراه خواهد داشت.
منابع و توضیحات:
http://www.tabnak.ir/fa/news/205841 11-
http://www.suiglenews.com/newss_1511 2 -
*به جاست یاد آوری شود که تصویر چه گورا نزدیک به نیم قرن بعد از قتل او به دست عمّال سیا، هم در عکسهایی از قیام مردم تونس دیدیم، هم در تظاهرات مصر و هم تقریبا در هرجای دنیای که تظاهراتی علیه جبّاریت و چپاوال وعلیه فقر برگزار می شود ، از جمله تظاهرات مخالفت با جهانی سازی (آلتر موندیالیست) دیده می شود. بگذریم که میلیونها تصویر او به شکل پوستر و تی شرت هایی که تصویر او بر آن نقش بسته در کشورهای مختلف جهان فروخته شده و می شود.
6 آذر 1390 – 27 نوامبر 2011
http://iradj-shokri.blogspot.com
منبع:پژواک ایران