اختلاف در ارزیاببها و رشد افقی شجره طیبه
ایرج شكری
در یادداشتی با امضای آقای صدر الدین سیدی(1) که من نمی او را نمی شناسم، نویسنده بعد از نیش و کنایه در اول یادداشت که همچنان از آن منطق ورشکسته «جبهه متحد ارتجاع» که بعد از انقلاب ایدئولوژیک (2) از سوی رهبری مجاهدین برای برخورد با منتقدان خود در اپوزیسیون به کار گرفته شد، آب می خورد، و با وارد کردن، رادیو فردا و آیت الله بی بی سی و... به بحث که ارتباطی به مسائل مطرح شده در نوشته قبلی و نوشته های دیگر من که در انتقاد از ارزیابیها و موضعگیریها و تصمیمات غلط مسعود و مریم رجوی نوشته ام نداشت، نکاتی را به عنوان «قسمت پر لیوان» که از نظر ایشان من به آن توجه نداشته ام ذکر کرده اند که من نمی دانم چگونه می شود مثلا در محاصره دشمنان رنگارنگ بودن را دستاورد و قسمت پر لیوان دید. از سوی دیگر من هم در نوشته خود اشاره کرده بودم که مجاهدین در شرایط دشوار به مبارزه با رژیم ادامه داده اند، البته بدون بحث زیاد روی انحرافات و تصمیمات غلط رهبری مجاهدین . چون نمی خواهم در این یادداشت وارد بحثهایی بشوم که سبب طولانی شدن مطلب می شود، اول به این نکته اشاره کنم که، این که اعا کرده اند شعار مرگ بر ولایت فقیه شعار مجاهدین و سرنگونی طلبان بوده است و نه جنبش سبز اولا در نوشته قبلی من بحث «جنبش سبز» نبود بلکه سوالی در آن بود برای فکر کردن در این مساله که چرا وقتی پیامی از سوی موسوی و کروبی در دعوت به راه پیمایی به بهانه حمایت از اعتراضات و قیام مرم مصر شد، به رعم فضای پلیسی از سوی مردم جواب داده شد ولی به دعوتهای جناب مسعود رجوی، نه در بهمن سال گذشته( و نه در سالهای قبل از جمله در ماجرای 18 تیر78) هیچ وقت جوابی داده نشده است. نکته دیگر این که بگوییم این شعار را مجاهدین و سرنگونی طلبان بین مردم برده اند، این مساله را با خود همراه دارد که گویی قبلا مردم و جوانان همه معتقد به ولایت فقیه بوده اند. به یاد ایشان می آورم، که تنی چند از مبلغان هنری عقیدتی این رژیم، پوچی و بی ارزشی آن مساله یی که به قول معروف برای این رژیم مساله ناموسی و تبلور کل ارزشهای مکتبی آن بود- یعنی «ایثارگریهای رزمندگان اسلام» و تقدس جبهه و شهادت-، در نظر مردم و گاه سرخوردگی خود آن رزمندگان و در عین حال سرخوردگی خود را، سالها پیش آن «جنبش سبز»، در فیلمهایی مثل «عروسی خوبان»(1367) ساخته محسن مخملباف اولین سینماگر حزب اللهی و اولین حزب اللهی تبلیغاتجی سرخورده از «مکتب امام خمینی» و فیلمهایی مثل «از کرخه تا راین»(1371) و «آژانس شیشه یی»(1377)، ساخته ابراهیم حتمی کیا، موضوع فیلم خود قرار داده بودند (3) ، حالا چطور می شود مدعی شد که در جامعه یی که مبلغان فرهنگی سرشناس مکتبی رژیم، از هدفها و ارزشهای مقدس مکتبی حاکمان سرخورده شده اند، از آن میلیونها جوان و بخش عظیمی از مردم ایران - که کلا درکشان از اسلام و خدا و پیغمبر آن چیزی نبود و نیست که آخوندها از آن احکام محارب و مفسد خواندن منتقدان و مخالفان و اعدام و داغ و درفش را بیرون کشیدند-، کسی نفرتش متوجه لایت فقیه نبوده و مجاهدین آن را به میان مردم برده اند؟ حتی در قبل از 30 خرداد 60 هم اگر چه خمینی قدرت بسیج صد ها هزار نفری از توده های نا آگاه و متعصب و نیز اراذل اوباشی از جنس شعبان بی مخ را داشت، در همان زمان هم میلیونها ایرانی از ولایت و امامت خمینی متنفر بودند و رژیم اسلامی به آنها تحمیل شده بود. راهپیمایی نیم میلیون نفری در روز کارگر در 11 اردیبهشت در سال 58 زیر پرچم چپ و تجمع اعتراضی بزرگ مردم به دعوت جبهه دموکراتیک ملی، علیه تعطیل شدن روزنامه آیندگان در مرداد همان سال گواه این امر است. در ضمن نمی دانم اقای سیدی ماجرای درج نمایشنامه «کنکور وقت ظهور»(4) در نشریه دانشجویی موج را به یاد دارند یا نه که نویسنده آن ابتدا مهدورالدم اعلام شد و بعد به زندان محکوم شد. آن نمایشنامه که دریک نشریه متعلق به انجمن های اسلامی دانشجویان درج شده بود؛ نشان دهنده بی ثمری و پوچی همه مغزشویی ها و تبلیغات آخوندی برای تزیق ارزشهای مکتبی رژیم به جوانان بود. اما این کاملا درست است و من هم قبول دارم که نقش نیروهای سرنگونی طلبی با سیاستهای تحریم انتخابات رژیم و بردن شعارهای «ساختار شکنانه» و مرگ بر رژیم ولایت فقیه در گسترش چنین شعارهایی در بین مرم نقش دارند. این ادعای جناب سیدی هم مثل آن ادعای دیگر است که اگر جایی در تظاهراتی سرود ای ایران خوانده شد، مجاهدین می گویند «سرودی ای ایران سرود رسمی شورای ملی مقاومت» خوانده شد! حال آن که این سرود سالها قبل از سقوط رژیم شاه وجود داشته و اگر شورا آن را به عنوان سرود انتخاب کرد برای آن بود که سرودی شناخته شده و محبوب مردم بود. این خود فربیها، چیزی نیست که بشود چاره ساز انزوای خود خواسته و خود تولید کرده رهبری مجاهدین به خاطر عملکرد خود محوربینانه و تنگ نظرانه اش را، بپوشاند.
حالا می خواهم این سوال را در ارتباط با نوشته قبلی خودم از نویسنده یادداشت بکنم و خوب است به این سوال جواب بدهند که آیا به نظر ایشان مساله دفن اجساد شهدای مساله یی حائز اهمیت برای اطلاع دادن به افکار عمومی بود یا نبود؟ گمان نمی کنم که جواب ایشان منفی باشد. اگر مهم بود که مردم بدانند اجساد آن شهیدان - به ویژه با توجه به این که در شرایط و امکانات اشرف، نگهداری آن دشوار بود- دفن شده است، چرا سه و ماه نیم در اطلاع این مساله به مردم تأخیر شد؟ به هرحال نیروهای عراقی که اشرف را تحت نظارت دارند حتما از آن مراسم خاکسپاری باخبر شده اند. این تاخیر با چه حساب کتابی صورت گرفته است؟ حال نمی دانم ایشان در کدام طرف بنده قرار دارد و اصولا خودشان در چه حالتی قرار دارند و به این مساله چگونه نگاه می کنند. چون علاوه بر شرق و غرب، رو به رو و پشت سرهم از جهت هایی است که نگاه آدم می تواند روی آنها متوقف شده باشد و مثلا در رویای گذشته ها ، کسی در رویایِ بازگشت به کاخ صاحبقرانیه و سعد آباد به سر ببرد و یکی در رویای سخنرانی امجدیه در سال 58! به بالا و مهر و ماه یا پایین روی زمین نگاه کردن هم نباید از قلم انداخت. در پایین روی زمین مردم هستند با مسائل شان که در روی زمین با اتحاد و سازمانیابی، آنها قادر به شکست دادن رژیم و تغییر وضع خواهند بود، نگاه به بالا، از آسمان و مهر و ماه، رسیدن معجزه و فرج را به مردم را وعده می دهد، حال و هوایی که البته خطر در چاله و چاه افتادن و زمین خوردن و دست و سر و پا شکستن «سر به هوا» ها را به همراه دارد. حتی در حالت خیلی غیر معمول ممکن است یکی بالانس بزند روی دست راه برود که در آن صورت کلا همه چیز وارونه دیده می شود. این حالت اگر چه غیرعادی است، اما غیر ممکن نیست بعضی ها بلدند روی دست راه بروند یا روی سر خود بایستند.
آن چه که فرموده اند در نوشته من دیده نمی شود، ربطی به موضوع نداشت من به بررسی مشکلاتی که قبلا روی سر مجاهدین آوار شده یا موضعگیرهایی که بر علیه آنان شده نپرداخته بودم که به موضوعاتی که ایشان ردیف کرده اند بپردازم. اتفاقا اختلاف نظر من و انتقاد من در مساله ماندن در عراق به خاطر همین موضع به شدت آسیب پذیر مجاهدین است که ظاهرا جناب سیدی طبق روشی که در مطالب مشابه هم دیده ایم آن را نقطه قوت و دلیل اهمیت مجاهدین می داند. ایشان خوب است که به موضعگیریهای آقا و خانم رجوی در مورد اخطار های چند سال گذشته دولت عراق مبنی بر این که مجاهدین باید خاک عراق را ترک کنند نگاهی بیاندازند(که با رجز خوانی رهبری مجاهدین و خوابهای پنبه دانه ای خوانده شدن آن از سوی دستگاه تبلیغاتی مجاهدین، به آن واکنش نشان داده می شد) و نیز نگاهی به واکنش جناب رجوی به انتقادات به سیاست ماندن در اشرف بکنند(5) و شرایط اضطراری امروز را هم ببینند، بعد به اندازه گرفتن قسمت پر و خالی لیوان بپردازند. ایشان که قسمت پر لیوان را می بینند خوب است یک تفسیر و توضیحی در مورد آن پیام جناب رجوی با تیتر«ارتش آزادیبخش پیروز شد» که هنوز هم در صفحه اول سایت رسمی مجاهدین قرار دارد(من هم با متن پیاده شده آن را در وبلاگم قرار داداه ام)، به خوانندگان پژواک ایران بدهند و بما بگویند که به چه دلیل رویداد های لیبی که همراه با مداخله نیروهای ناتو علیه قذافی بود، به «لیوان» آقای رجوی سرازیر شده است!؟ یا اگر این پیام تبریک دست افشان و پا کوبان که مردم خاورمیانه را هم مخاطب خود قرار داده است، مفهوم دیگری دارد(مثلا مفهومی مثل «ما خواهان اقدامی نظیر این علیه رژیم هستیم و بی صبرانه آماده ایم که فعالانه در این امر شرکت کنیم»)، آن را هم بدون ریاکاری به مردم توضیح بدهد.
اما در مورد توضیجی که در مورد شجره طیبه و مفهوم آن داده اند، باید عرض کنم که ایشان در این زمینه هم توجه نکرده اند که برداشت من از رشد و شاخه وبرگ دادن آن «شجره طیبه»، منطبق است به مفهومی که در گفته های جناب مسعود رجوی بود و من متن آن را هم در زیر آن نوشته خود آورده ام. جمله آقای رجوی این است:« شجره طیبه ای که اصل اون ثابت و حالا در سراسر عالم شاخه و برگ گسترده است». این جمله به روشنی خلاف فرمایش جناب سیدی که گفته اند:«در ارتباط با مفهوم شجره طیّبه باید به اطلاع آقای ایرج شکری برسانم که منظور استواری و پایداری عمودی یک تفّکر انقلابی است و نه رشد و گسترش افقی اسلام در جهان، آنظور که ایشان از "شجره طیبّه" درک و فهم کرده اند. شجره معنای عربی درخت است و درخت افقی رشد نمی کند. »،. می بینم که آقای سیدی گویا به متن سخنان آقای رجوی در زیر همان نوشته من اصلا نگاه نکرده است، چرا که شجره مورد نظر آقای رجوی در «سراسر عالم» شاخه و برگ گسترده است و می دانیم که این عالم مورد نظر دیگر مثل آن «شجره» استعاری و مجازی نیست و منطور دنیای جغرافیایی ماست، و «سراسر عالم»،عمودی نیست و با طول عرض مشخص می شود و با کیلومتر مربع اندازه گرفته می شود و آقای رجوی هم از «گسترده» شدن شاخه و برگ آن شجره در سراسر عالم یا پهنه گیتی حرف زده است که در مقیاس سطح گره زمین، منطورشان بوده است و از سربرکشیدن و سر به آسمان ساییدن نگفته است که بگوییم منظورش همان بوده که آقای سیدی گفته است. البته منطور آقای رجوی با برداشت من گستردگی اسلام به طول کلی نبود که همان «اصل ثابت» در سخنان ایشان است، بلکه اسلام خودشان و شجره طیبه مجاهدین و تاثیرات مجاهدین بود به خاطر همین هم من «استدعا» کردم در چنان عوالمی فرو نرود و تحت تاثیر حرفهای کسانی مثل ژان زیگلر قرار نگیرد. در ضمن من از زبان عربی جز چیز اندکی از آنچه در درسهای دبیرستانی خوانده بودم نمی دانم اما می دانم که در عربی شجر به فتح شین و جیم به معنی درخت و اشجار جمع آن است و در فرهنگ لغت شجره به معنی واحد آن(یک درخت) آمده است این راهم خوب است یاد آوری کنم که اشاره من در نوشته قبلی به گفته های ژان زیگلر مربوط به سخنانی از ایشان در کنفرانسی در ژنو با حضور خانم مریم رجوی بود که آقای رجوی آن را مورد استناد قرار داده بود و تصویر و صدای آن در کلیپ مربوط به پیام «ارتش آزادیبخش پیروز شد» آقای رجوی گنجانده شده است.
منابع و توضیحات:
1 - یادداشت اقای سیدی
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=35491
2 - در مطلب قبلی، باید یاد آوری می کردم که انقلاب ایدئولوژیک اساسا سناریویی بود که با انتخاب مریم به عنوان همردیف مسئول سازمان کلید خورد. بعد شروع رسمی ماجرای اصلی آن در اسفند 63 با انتشار اطلاعیه دفتر سیاسی سازمان مجاهدین صورت گرفت. کل این بازی که مسعود رجوی از مجاهدین بیعت کتبی «در رکاب و تحت فرمان بودن» می گرفت که در ضمن همراه بود با تایید تام و تمام آنچه تا آن زمان انجام شده بود، برای گریز از پذیرفتن شکست استراتژی و ارزیابی آن زمان آقای رجوی در سرنگون کردن کوتاه مدت رژیم، با مبارزه مسلحانه بود که مدت تعیین شده برای تحقق آن در زماننبدی استراتژیکی اقای رجوی که حد اکثر سه سال از زمان آغاز ( از خرداد 1360) بود، بپایان رسیده بود. ایشان هیچ کجا و هیچ وقت شکست آن استراتژی نپذیرفته، استراتژیی که خونهای بسیاری در اجرای آن از مجاهدین ریخته شد و رنج زندانها و شکنجه های بسیاری را تحمل کردند و البته این تنها مجاهدین نبودند که عواقب و عوارض آن استراتژی متحمل شدند، بلکه گروه هایی که به طور تحلیلی موافق مبارزه مسلجانه نبودند هم اعضا و هوادارانشان با تیغ جلادان رژیم و در شکنجه گاههای رژیم، کشته شدند. اکنون نیز بعد از 23 خالی بودن کارنامه ارتش ازدیبخش از اقدام نظامی و 7 سال بعد از ماجرای سرنگون شدن رژیم صدام حسین توسط آمریکا، به رغم این که کل تشکیلات سازمان مجاهدین در لبه پرتگاهی قرار گرفته است که تصمیم وزارت خارجه آمریکا در مورد خارج کردن یا ابقا سازمان مجاهدین در لیست تروریستی برای آینده آن نقش تعیین کننده دارد، نه تنها مسعود رجوی حاظر به پذیرفت شکست استراتژی خود- سرنگونی رژیم با ارتش آزادیبخش- نیست، بلکه هم چنان نوید پیروزی ارتش آزادیبخش در برانداختن رژیم، «در پرتو مهرتابان آزادی و مقاومت»، رئیس جمهور قطعی آینده ایران را می دهد.
3 – فیلم آژانس شیشه یی که در سال 77 ساخته شده است. رژیم مدتی هم اجازه اکران عمومی به آن نداد، هنوز هم برای علاقمندان شناختن تحولات جامعه ایران که آن فیلم را ندیده اند، فیلمی دیدنی و با نکاتی قابل تعمق در مساله شکست آرمانی و سرخوردگی بخشی پیروان خمینی هم در پایین هم در بین «الیت» های آن و نیز بی تفاوتی مردم به آنچه برای رژیم آخوندی بالاترین ارزشها بود.
4- کنکور وقت ظهور به همراه یادداشتی:
http://iradj-shokri.blogspot.com/2009/10/1378.html
5- پیام لبریز خشم و توهین آقای مسعود رجوی در 10 دی 1387 نسبت به منتقدان ماندن در عراق و تاکید ایشان بر ماندن در عراق با آگاهی از خطراتی که در عراق متوجه مجاهدین است. عامل و علت غریو پیروز برآوردن و ضمن آن حمله شدید به منتقدان هم این بود که رایان کراکر سفیر وقت آمریکا در عراق بعد از بیش از سه ماه تحصن و تجمع هوادران و اعضای خانواده های مجاهدین در شهرهایی مثل نیویورک و اشنگتن که بخشی از آن در سرمای شدید گذشته بود، سفیر آمریکا تنها یاد آور شده بود که مجاهدین مستقر در اشرف به زور اخراج یا به ایران بازگردانده نخواهند شد . در حالی که خواست رهبر مجاهدین با قیماند اشرف تحت حفاظت آمریکا بود.
متن پیام جناب رجوی در 10 دی 87
«با درود و سلام و با تبريك پيروزي،شما و مريم در اشرف پيروز شديد. گفته بوديم اگر اشرف بايستد، جهان به ايستادگي در برابر ديكتاتوري دين فروش برمي خيزد.
اينك اشرف پرشكوه با ياران نستوه در كارزاري به غايت فشرده و سخت و سنگين سرفراز مي شوند. نام ايران و ايراني و نام شهر شرف و پايداري را درهمه جا به اوج مي برند. از ژنو تا نيويورك و واشنگتن، از كانادا تا استراليا و ايتاليا، از انگلستان تا فرانسه و آلمان، از سوئد تا نروژ و فنلاند، از بلژيك تا دانمارك و هلند، از يمن تا مصر و لبنان، از اردن تا فلسطين و عراق....اين فرياد رساي هر ايراني و شوراي ملي مقاومت ايران، براي آزادي است كه در همه جا طنين مي اندازد، ميگسترد و ريشه مي دواند.از دانشگاهها و كارخانه ها تا سلسله جبال البرز. بيچاره آخوندهاي افسار گسيخته كه پاسخي جز دشنه و دسيسه و دار نمييابندبگير، ببند، بكش، گور خود كني به دست خود...از فرداي خيزش شيعيان در عراق عليه حاكمان مرتجع در ايران، رژيم پليد آخوندي چنگالها و دندانها تيز كرد. به گفته خودش، كمر به قصاص و قتل عام اشرفيان بست. سفلگان و دريوزگان بارگاه ولايت كه در برابر غداران و جباران جز تسليم نياموخته اند، زانو زدند. با زبانهاي گنديده و مسموم و با سوداهاي شوم براي اشرفيان، به مجاهدان آزادي تاختند. به جاي جلاد، «بي دنده و ترمز» قرباني را هدف قراردادند و به جاي ظالم، سنگ را به مظلوم زدند. بگذار در ساحل امن، در هاون رژيم آب بكوبند تا در هزار توي خفت و ذلت و در عقده هاي فرومايگي و حقارت، بپوسند. هيهات كه 6سال پيش، در محرّم حسيني،گفته بوديم كه «وقتي ديو تنوره ميكشد، وقتي كه دژخيم سر از پا نميشناسد، رمز ماندگاري و اعتلا، كلمه فداست.... مجاهدين از بنيانگذارانشان تا اعضا و هوادرانشان در تمام ايران و در سراسر جهان اين درس را به خوبي آموخته اند كه تاريخ خلق و ميهن خود را چگونه بنويسند. هيچ كس بيش از ما به خطراتي كه از هر سو ما را در بر گرفته احاطه و اشراف ندارد. اما عزم جزم كرده ايم تا اگر زمانه صد بار از اين هم خطيرتر و پر فتنه تر باشد، با تأسي به پيشواي آرماني مان، درسهاي جديدي از مقاومت و ايستادگي عرضه كنيم». خوشا اشرفيان صديق و پاكباز و سرداران و سالاراني كه غزل خوانان، دست افشان و پاكوبان، درس بزرگ مقاومت و ايستادگي عرضه كردند. يا ليتني كنت معكم...و خوشا ياران و هم چنين پشتيبانانِ بدون مرز عدالت و حرّيت بشري كه در كارزاري شگفت و ستايش انگيز، با « فانوس» رنج و خون مردم ايران و فرزندان رشيد آنان در چهارگوشه جهان بر سر ميدانها و خيابانها «جاركشيدند» و غيرممكن را ممكن ساختند.
در ميان پردة خون، عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق، بي چون، كارها
عقل گويد: شش جهت حّد است و بيرون راه نيست
عشق گويد : راه هست و رفته ام من بارها
مسعود رجوي».
21 شهریور 1390- 12 سپتامبر 2011
http://iradj-shokri.blogspot.com
منبع:پژواک ایران