چند روز قبل اطلاعیه ای روی چند فیس بوک دیدم با مضمون محاکمه ایرج مصداقی که توجهم را جلب کرد. رفتم ودیدم و شنیدم و صدها احسنت گفتم.
حسنخان قاضی دادگاه داوری بسیار واقعی و هوشیار و البته شریف و نجیب بود و با نهایت نجابت ذاتی و ایمان داوری را انجام داد.
در تمام طول محاکمه کوشش شد که از مصداقی یک جلاد تمام قد یک رودلف هس و یک
آدولف آیشمن ثانی بسازند.
نمونه ها از کتاب ایرج مصداقی و نه هیچ کتاب و پرونده دیگری اورده شد.
این یعنی شاهکار و حالا که نتوانسته اند مادر یا همسر یا فرزند ایرج مصداقی را به دادگاه بکشند تا علیه او شهادت دهند کتابش که هست. یعنی کتابهای مصداقی سر و مر و گنده آمدند و شهادت دادند که خود نویسنده شهادت داده که یک خائن است.
و اذالصحف و نشرت. روز قیامت دفتر اعمال گشوده میشود.
در حقیقت خود ایرج مصداقی سالها قبل گویا دچار عذاب وجدان شده و کتاب مفصلی علیه خودش نوشته تا بتوانند او را محکوم کنند. و حالا که محاکمه نوری در کار ست اگر ثابت شود مصداقی خودش مامورست یک به هیچ به نفع نوری تمام میشود زیرا یکی از اصلی ترین کسانی که یقه نوری جلاد را چسبیده مصداقی است و طبعا ادعاهایش بی پایه است و بار نوری سبکتر میشود. اینجا آدم سرگیجه میگیرد که چه خبرست؟
در اینجا در کنار قاضی چند درود هم باید نثار متهم کرد که دست قاضی را باز گذاشته زیرا در این محاکمه خود متهم در کنار قاضی دارد با کتابش همکاری میکند که محکومش کنند اینجا ادم یاد جلسات انقلاب میافتد که اول جمع علیه فرد هجمه میکند بعد فرد علیه فرد و در اوجش آدم خودش علیه خودش گزارش مینویسد و خودش را محکوم میکند و این یعنی شاهکارمصداقی نیز گویا در بالاترین مدار انتقاد از خود خودش با کتابش علیه خودش برخاسته و انقلاب کرده است.
پس یک درود هم در کنار قاضی باید به متهم گفت و اینکه بعد از پایان محاکمه بروند و با هم یک قهوه ای بخورند!. در هر حال محاکمه بسیار جالبی بود و به دوستان و دشمنان سفارش میکنم حتما بشنوند و بیاموزند.
تماشای این محاکمه تاریخساز نخست مرا به این اندیشه واداشت که بابا من نفهم چرا معنای جمهوری دموکراتیک اسلامی را نمی فهمم. جمهوری دموکراتیک اسلامی ودادگاههایش یعنی همین دیگر و این یک شانس است که پیش از حاکمیت فرضی ما دادگاهها را تجربه کنیم. قاضی و دادستان و شرکت کنندگان را بشناسیم و باور کنیم هر چه هست رحمت است و رهائی.
خمینی خیلی نامرد و حقه باز و دروغگو بود و گفت ما نان و برق و کوفت و زهر مار میدهیم و وقتی آمد نداد ولی این عزیزان اصلا ریا نمی کنند نیامده میگویند دادگاههای ما این چنین است حواستان باشد . درود بر این همه صدق و صفا باد.
نکته دیگر اینکه وجود ایرج مصداقی بواقع برای مخالفان یک گنج است تا نویسندگانشان بنویسند و شعرا بسرایند ناقدان نقد کنند فحاشان فحش بدهند و چرخ و پر دم و دستگاه بچرخد. و رزق و روز کارگران زحمتکش برسد
فکر کنید گوش شیطان کر فردا خبر آمد که کرونا مصداقی را کشت همراه با مصداقی دهها شاعر و نویسنده و ناطق و رهبر بیکار میشوند و تعداد زیادی سایت و رسانه و فیس و تلگرام و... نمی دانندکه الان چه بنویسند و از که بنویسند تا سر مریدان گرم شود که آقا یک دشمن بزرگی هست که میخواهد جنبش را سرکوب کند و.. با این وضع تلویزیونشان چه بکند و بدون خائن و مزدورهای اختراع شده چطور جلسات اداره شود .
بنابر این هم به مصداقی فحش بدهید و هم دعا کنید که عمر مصداقی هرچه طولانی تر شود تا بعنوان رمی جمرات به این شیطان رجیم که دهسال زندانی زندانهای خمینی بوده و دهسال در کنار شما یاریتان کرده و یکی از فعالترین چهره های افشاگر ملایان است سنگ بزنید و سرتان گرم باشد و سئوال نکنید چرا وعده شش ماهه چهل ساله شد و همه از مخالف و موافق داریم یکی یکی فوت میفرمائیم ولی دائما بدهکاریم.
همچنین این محاکمه تاریخساز موجب شد پس از مدتها من دست به قلم ببرم و قصیده حسنخانیه در سپاس از تلاشهای انقلابی و توحیدی حسنخان زاده شود مدتهاست من به دلیل کار روی تاریخ ،شعر را فراموش کرده ام ولی این محاکمه موجب شد ذوق من کمی بشکفد. از حسنخان تشکر میکنم و مقام والا و توحیدی او را میستایم و هر چند عمرش دراز باد و بیش از من زنده خواهد ماند عرض میکنم میتواند چند بیتی از این قصیده را زیب سنگ مرقدس بعد از صد و بیست سال بفرماید تا آیندگان قدر و منزلت او و مکتب و راهبران را فراموش نکنند
اسماعیل وفا یغمائی
22نوامبر 2020میلادی
حسن در شرف تالی رهبر است
اگر چه نگویم از او برترست
ز شرح حکایات و اوصاف او
به هر محفلی گوش عالم کرست
ز مریم بیاموخت او خلق و خوی
از اینرویکی پر بها گوهرست
بر آمد از این انقلاب کبیر
که انسان و ایمان نو پرورست
اگر راز این انقلاب کبیر
بخواهی! نگه کن ! حسن حاضرست
تراشیده الماس او رهبری
که او در جهان برترین زرگرست
تراشد به روز و به شب گوهران
که هریک به رخشندگی اخترست
همه اهل دانش خردمند و نیک
که هریک از ایشان زآن یک سرست
همه انقلابی! همه رزمجوی
به پیکارشان جان و هم پیکرست
گریزان ز هر کس که رهبر بگفت
که جان جهان گفته ی رهبرست
به گیتی مجو هیچ اکبر جز او
همه اصغرند و همو اکبرست
اگر گفت شخصی که من اکبرم
بدان یا که صغراست یا اصغرست
یکی اکبر اندر جهان هست، اوست
همه هستی اش زیر بال و پر است
همو زبده مردیست والامقام
که از درک او جز خدا، قاصرست
همه کهترند و همو مهترست
خطا گفتم بی شک که سر- مهترست
فلاطون چنین گفته از بهر او
عَرَض جمله هستی،که او جوهرست
نشسته بجای خدا سالهاست
از این رو عمیقا خدا باورست
نکردست از خود یکی انتقاد
به چلسال زیرا که او دیگرست
دمکرات مردی که صد کهکشان
به دورش به چرخش که او محورست
زن وشوهرو مال و ناموس و جان
به قاموس او ناقص و ابترست
چرا چونکه در دفتر هست و نیست
همو خط آغاز و سر دفترست
به فرمان و دستور او جملگی
به هر کار، هر کس همی حاضرست
یکی تف کندروی چهر پسر
اگر چه گمان دارم او مادر است
یکی گویدا این زن عفریته است
تفو بر چنین خانم و همسر است
زنی گفت ملعون بود شوهرم
که لعن خدا بر چنین شوهر است
ندیدم چو او شوهر جاکشی
که از عشق من جان و جسمش پٌر ست
مرا کرده چون ملک شخصی، عجب!
پدر سگ نداند که از رهبرست
ز قعر زمین تا کجا آسمان
هر آنچیز و هرکس که در منظرست
برو پای رهبر ببوس ای خبیث
نه آن زن که داری روی و برست
نر وحشی پست فطرت برو
که چشم جهنم ترا بر درست
زمین و زمان وقف کرده خدای
به این رهبران! ابله زن پرست
یکی گویدا: با تمام وجود
مرا همچنان روسپی خواهرست
یکی گویدا: مر مرا این پدر
نه بابای من بلکه چون عنترست
یکی گویدا: همچو قطامه است
مر این ماچه ای کو مرا دخترست
یکی گویدا :جمله فامیل من
هم الدنگ و پالانشان یکورست
یکی گوید: داداش من جاکش است
در اصطبل ملا خر و استرست
یکی گوید: من خود یکی جاکشم
که از جاکشان جهان او سرست
کجا یافتی جاکشی در جهان
که از من سه چار سانت جاکشترست
چرا چون حق رهبران خورده ام
تو گوئی که چون یونجه در آخورست
یکی گوید: آقا رضای وکیل
به درگاه آخوندها چاکرست
یکی گوید: دکتر کریم قصیم
به آسید علی همدم و یاورست
یکی گوید اسمال مرتد نگاه
به آخوند مومن یکی نوکرست
ز عبدالعلی جان بشارت رسد
که: ایرج چرا در پی عرعرست
سه تشدید بر روی عرعر گذاشت
ز تیزش چه نالم که گوشم کرست
ببین! آی نادانً ! سماعیل گول
به درگاه رهبر ! که؟ روشنگرست
ببین آی نادان وفای خبیث
چه کس رزمجو اندرین لشکرست
چه کس رهبران فرامایه را
نماد و نمونه و یا مظهرست
پس از قرب پنجاه وشش سالها
چه کس اندراین قلعه و سنگرست
پس از روزگار حنیف و سعید
چه کس روی این کرسی و منبرست
کسانی که در پاکی و روشنی
همه رشک خورشید در خاورست
کسانی که یک شاخه از مویشان
زصد تن چو من برتر و بهترست
کسانی که آقا حسنخان ما
در این جمع چون گوهری انورست
چه گویم به مدحش من خسته دل
کجا مدح در وصف او قادرست
عفیف و نجیب و شریف وحنیف
نمودی ز اخلاق پیغمبرست
به طاعت به درگاه رهبر بدان
چو عبد علی، حضرت قنبرست
چو سلمان دوران به ایمان و دین
چو حر ریاحی و چون بوذرست
ظریف و عریف ومنیف و نظیف
به تزریق کردن چو انژکتورست
ز پویا و طاهر زپرویز خان
بدان در شرافت به عالم سرست
اگر چند ،چون این سه تن بی گمان
کسی گر بجوئی! عیان کمترست
دو چشم حسن در طهارت بدان
همی پاک چون چشمه کوثرست
دو پلکش ز شرط حیا سر به زیر
ز هر لغزشی بی گمان طاهرست
نماد مسلمان و توحید اوست
ترا گر کمی عقل و گر باورست
ز فرط شجاعت کم از شیر نر
نباشد ولی او چو شیری نرست
به نربودن او خورد غبطه ها
کسی کو نه قوزش به شب چنبرست
علی وارهمواره تیغش به کار
که او پیرو مکتب حیدرست
شکافیده با تیغ دروازه ها
به شبها که او فاتح خیبر است
زفرط عبادت به هر شب بدان
نه چشمان اوچند جایش ترست
نمادی ز ذوب و ز حل گشتگی
به حل گشتگان مرشد و سرورست
درود ای حسنخان خدا یار تو
که او بر همه کارها ناظرست
بدیدم که با صدق مصداق را
بکوبی ، حسن! گفتم! آهنگرست
بگفتی که بایست او را کشاند
به زندان که اوسخت خیره سرست
بگفتم درود خدا بر تو باد
حسنخان بواقع مهین داورست
به فرق همه قاضیان جهان
درخشنده چون تاج و چون افسرست
بگفتم به خود با چنین نخبه ای
به فردا چو گلزار این کشورست
به هرجا زگلزار رهبر، چو تو
وطن باغی از مشک و از عنبرست
گلاب تو از باغ رهبر رسید
به حسرت گلابی که در قمصرست
اگر نخبگانی چوتو، قاضیان
و یادادستانند و یا داورست!
پس از لاجوردی و امثال او
بدان ملک ایران ز گل محشرست!
سماعیل شعری سرود ای رفیق
هر آنکس که رازش نفهمد خرست
لغات
عریف دانشمند
منیف. مرتفع
منبع:پژواک ایران