بگذار من تنها باشم
اما در کنارحقیقت
قبل ازششمین کشتار وحشیانه ساکنان لیبرتی توپخانه قلمی و نظری رهبر عقیدتی و عیال مدتی خاموش بود، و بجز ایرج مصداقی که هدف دائمی حضرات است راجع به بقیه سکوت کرده بودند.
این کمی عجیب بود ولی بزودی آتش بس بپایان رسید.
علت آتش بس موقت اجباری برای من روشن بود. در این جدال و چالش میان عده ای شخصیتهای منفرد و بی امکان ولی راست پندار و اهل درد، و دم و دستگاه رهبر عقیدتی و عیال بازنده آنها بودند. خودشان بهتر میتوانند توضیح بدهند. دو سه سال قبل من نوشته بودم شما موفق نمیشوید زیرا «حق با ماست ».
علت پایان آتش بس
علت آتش بس این است و جز این نیست. زیاد توضیح نمیدهم خودتان روی نکات زیر منصفانه فکر کنید.
* ششمین کشتار وحشیانه ساکنان لیبرتی بفرمان خامنه ای و زد و بندهای پشت پرده قرار داد اتمی،و... به وحشیانه ترین و بیرحمانه ترین شکل صورت گرفت.
* بیست و چند مجاهد بی پناه بی سلاح مظلوم در زیر شلیک موشکهای کاتیوشا تکه پاره شدند و 200 نفر مجروح گردیدند.
* این کشتار وحشیانه بر خلاف قبلی ها موجی بسیار وسیع از اعترض راخارج و حتی در داخل ایران و در بین شخصیتهای سیاسی برانگیخت که تا کنون سابقه نداشت.
تا اینجای قضیه هیچ اشکالی ندارد و نداشت. اعتراضات و نفرت از کشتارها را سالهاست رهبران به جیب مبارک ریخته اند و انعکاس مطبوعاتی خورده و پس داده و مشروعیت کسب نموده اند.
و اما امای قضیه
و اما امای قضیه !امای بسیار مهم قضیه این بود که :
این بار بجز گستردگی دامنه خشم و نفرت از خامنه ای پلید و رژیم کشتارگرش که به جمعی انسان بیدفاع و اسیر شلیک کرده بود ترکشهای این انفجار خشم ،دامان سرکار رهبر در اختفا و بانوی معظم خارجه نشین او را گرفت. بسیاری از معترضان و مقاله نویسان هریک با زبان و بیان خود یا سازمان و گروه خود سئوال کردند یا به این سئوال نزدیک شدند.
سئوال این بود؟؟.
چرا و هزار بار چرا؟ رهبرانی که خود سالهاست در اختفا هستند و یا در فرنگستان در کمال امنیت و شکوه روزگار میگذرانند واینهمه امکانات مالی و بین المللی دارند برای جابجائی این انسانها کاری نمی کنند؟چرا حتی یکبار با روشنی و صراحت و بدون ابهام و محکوم کردن این و آن به این مسئله نزدیک نمیشوند که ماندن در لیبرتی معنائی جز کشتار در پی کشتار ندارد و باید تمام امکانات را برای نجات این افراد از آن جهنم مرگ و کمبود امکانان و بیماری به کار گرفت؟
در دو پیام کسانی که خود را رهبر مقاومت ایران میدانند آنچه که نیست اشاره ای به جابجائی است و آنچه که هست تاکید برماندن در لیبرتی وو ارتش و نبرد و مقاومت در آن جهنم مرگ است و طبعا کشتارهای هفتم و هشتم و ... . دردو پیام این را به روشنی در این لینکها ببینید
در این فضا و در حالیکه رهبر و خاتون بزرگ«برزیگران دشت خون» در پی خوشه چینی از این گندمزار خونین بودند صدای اعتراض کسانی که علیه جنایت خامنه ای به اعتراض برخاسته بودند به این مرز رسید که کسی و کسانی که این افراد را در لیبرتی میخکوب کرده و این همه امکانات را برای جابجائی این انسانهای بارها خرد شده در زیر بمب و موشک بکار نمی گیرند مسئولند. این مرز مرزی واقعی است! کاملا واقعی و برای کسانی که بدون حب و بغض مسائل را مینگرند قابل درک.
این نقطه برای رهبران نقطه ای بسیار ناهنجار و هول است اکنون نه فقط پتک خونین بل سندانی که زمینه را سالهاست با توجیهات انقلابی ! آماده کرده است در زیر نور افکن قرار میگیرند و استراتژی ناگفته ای را که در ذهن و ضمیر آنان وجود دارد یعنی ایستادگی، البته ایستادگی اعضا در زیر باران مرگ و امکان دادن برای خرید زمان و در این مسیر شاید پیروزی رهبران آشکار میسازد پس...
شیپورها نواخته میشود
پس شیپورها نواخته میشود و بنظر من دو مولفه در دستور قرار میگیرد
«ایجاد بحران» و به هم ریختن فضا و اذهان هواداران ودوستداران را از تبعات سیاسی، عاطفی و احساسی واقعی این کشتار متوجه دشمنان خیالی کردن
«سندان مبارک» را که در مخفیگاه مشغول شمارش کشتگان وادی محبت وغرق در عوالم انقلابی – لاهوتی در نوک پیکان تکامل و جنون است از زیر نور افکن بدر بردن
دیگ آش کشک خاله مریم ببار گذاشته میشود
پس دیگ آش کشک خاله مریم ببار گذاشته ممیشود
دیگ آش کشک خاله مریم ببار گذاشته میشود و آشپزان گمنام و نامدار شروع به ریختن مواد لازم در این دیگ میکنند.جعفری سیاوش ، فلفل پرویز،تلخون حسین آقا،ترتیزک حسنی و... دهها آشپز مینویسند و مینویسند و دیگ مبارک به قل وقل در می آید و بوی تعفنش مشام راهبران را مینوازد .در پایان این نوشتار بخشی از این مقالات را میبینید. نیازی به خواندن تمامی آنها نیست من خوانده ام و میتوانم بگویم نخ نبات و خط اصلی تمام این نوشته ها چیزی جز بدر بردن سندان از زیر تیغ داوری و انداختن کار کردهای او به گردن دیگران و سازمانهای مربوطه ای که اسنادشان نشان میدهد کوشش خود را در این زمینه کرده اند نیست. نخست به این مقاله و اسناد متقن آن نگاهی بیندازید
تمام تلاش آشپزان آشپزخانه مبارکه بر این است که تمام گناه کشتار را به گردن امثال من وما انداخته و رهبر و عیال را از زیر نور افکن بدر ببرند بنابراین با قدرت تمام و فحاشی و هتاکی ستایش آنگیز تمام نیروی خود را در این مسیر و برای به دست آوردن نتایج زیر بکار میگیرند
یکم : مطلقا و مطلقا هیچ گناهی، خطائی ، مسامحه ای متوجه رهبر عقیدتی و بانو نیست. آنان بی خطایند و کارشان محکوم کردن جنایت در فاصله سه چهار هزار کیلومتری و یا در محل اختفا است و بس و انگیزه دادن به ساکنان لیبرتی برای مبارزات بعد و طبعا برانگیختن خشم جلادن حاکم بر ایران...
دوم :مطلقا و مطلقا تمام گناه متوجه یونامی و مزدوران و مخالفان و منتقدان و... است. گناه متوجه روحانی و قصیم و عاطفه اقبال و یغمائی و مصداقی و همنشین و جمالی ودهها نفر دیگری است که تصاویر شان با تصاویر کسانی که کار و بارشان ربطی به انان ندارد مخلوط شده است تا همه اطلاعاتی معرفی شوند و خیال رهبر عدالتخواه راحت باشد.
سوم: چنانکه از پیام بر می آید لیبرتی باید بماند و میماند و دژ نبرد برای سرنگونی است و البته جائی که توسط مخالفان گرا داده میشود!! تا کشتار بعدی تکرار شود.
شیر بزدلی که نیروی کفتارها را برای مبارزه با منتقدانش بسیج میکند
در این مسیر پر انحطاط ،بفرمان شیر بزدلی که نیروی لاشه خواران را برای مبارزه با منتقدانش بسیج کرده است با انواع تصاویر و فتوشاپها و.فحاشیها.. کوشش شده است همه مخالفان را در یک قابلمه مخلوط و میکس کرده و خیال خود را راحت کنند.
کسانی که این مقالات رابا نام و نشان نوشته اند شماری از شناخته شدگانشان بطور جدی از اسوه های شرف و اخلاق و شجاعتند و به همین دلیل وبه دلیل هم حال و هوائی و همجنسی با رهبران خود از هیچ چیز فرو گذار نکرده اند. آوردن آنچه در باره دیگران نوشته شده شاید احساسات آنها را جریحه دار کند ولی من بخشهائی از آنچه را در باره من نوشته اند در اینجا می آورم
اسماعیل وفا یغمایی ۸ نوامبر: شاعر مزبله نشین درباری که ازطریق برادرش به انجمن نجات وصل شده و از آنزمان حرفهای این نجاست ها را نشخوار میکند در مقام قاضی القضات و تفتیش گر عقاید مجاهدین به سبک بازجویان ولایی و سنگ دلی یک پاسدار که خودش نیز به آن اعتراف دارد و لی خمینی گونه آن را از سر رقت قلب میداند، رهبری مجاهدین را مورد سوال قرار داده و مینویسد :« ممکن است در نوشته من سخت دلی احساس شود ولی من این را در چنگال درد و رقت قلب مینویسم و به این ایمان دارم.....«اگر رهبران نظرشان این است باید عاشورای دیگری درست شود و همه میمانند تا کشته شوند بروشنی این را بگوئید. بعد از آن طبعا ما این چنین که تاکنون نوشته ایم نخواهیم نوشت و خیال همه راحت خواهد شد که یک عده به اذن رهبران میخواهند بمیرند و انتخابشان است. ......مسئولیت فردی رهبری مجاهدین در این کشتار کتمان ناپذیر است.». یکی نیست از هرزه ای که پیرانه سر حتی از یک حرف شاملو برای هرزگیهایش محمل درست میکند و همه چیز را به گند وجودش میآلاید سوال کند به تو چه مربوط که مجاهدین میخواهند چکار بکنند؟ تو اول جواب بده که تو ازجانب کدام شیطان و دادستان انقلاب اسلامی این سوال را مطرح میکنی ؟
او در جای دیگری مینویسد : « راستی که از این نسل چه بجا گذاشتید و با آخرین بقایای این نسل چه میکنید شما آخوندهای غالب و شما آخوندهای مغلوب….» آخوندهای غالب و مغلوب همان ترم ارتجاع غالب و مغلوب است که اولین بار در سال ۷۰ بوسیله مزدور وزارت اطلاعات شمس حائری که چند سال قبل فوت کرد استفاده میشد و کتابی هم به همین نام نوشته بود. پس از ۲۶ سال حالا شاعر مزبله نشین آن را با عوض کردن برخی کلمات بکارمیگیرد .پایان نقل قول از سیاوش جعفری
**
می خواهم به جناب جعفری با زبان و بیانی مشابه اما به حق! عرض کنم و امیدوارم ایشان نیابت بقیه قلمزنان همراه را برعهده گرفته پیام مرا به بقیه برساند.
عزیز د ل رهبر
* احتمالا وابستگان به انجمن نجات کسانی هستند که یا سابقا به ایران سفر نموده و حتی با سعید امامی چای و قهوه خورده اند و بعد به خارجه برگشته در صف هواداران مقاومت قلم میزنند و نیز نمونه ای که از فرط خشم انقلابی خاتونی مرتبط با وزارت اطلاعات رامدتها شیر دلانه سپوخته است و نشان داده است بین انقلاب و ارتجاع هیچ سازشی وجود ندارد. بیشتر را میتوانی از بزرگان بپرسی یا اگر خود تو از بزرگانی حتما با خبری.
*.از تحلیل تو که بگذرم مزبله نشین و لجنزار نشین و مرداب نشین کسی است که در میان دلارهای نفتی میزید،
*هرزه کسی است که از جوانسری تا پیرانه سر هرزگیهای سیاسی و شخصی اش و ضعفهای اخلاقی توجیه شده اش جهانی منجمله وجدان ترابه هرزگی آلوده آنچنان که قدرت فهم را از تو سلب کرده و ترا که شاید روزگاری مجاهدی پاکیزه بوده ای تبدیل به توله سگی مضحک برای پارس نمودن بر در سرای خود نموده است
*پاسدار ولائی آن الدنگهائی هستند که در جلسه شورا شاملو را بدتر از پاسدار خواندند و بعد نامش را چماق سرکوب میکنندو به مرضیه بزرگ توهین کردند.
*خمینی گونه آن پلیدی است که پیروان مرام و راه محمد حنیف، نسلی بیزار از ولایت فقیه و سرافراز و فداکارو میهن دوست را به مسلخ مکتب فاسد و منحط رهبری عقیدتی ( ولایت فقیهی دیگر)رهنمون شد و هیچ چیز از مکتب و مرام بنیادگذارن رشید و شجاع و میهن پرست و شریف، با تمام نقاط قوت وضعفشان باقی نگذاشت( و یک سازمان سیاسی و مبارز را بخاطر پوشاندن اشتباهات و هوای نفسی ضعیف و منحط، پشت قباله ازدواجی نفرین شده و منحوس کرد که نتایجش رادر به انحطاط کشاندن فردی ، سیاسی و ایدئولوژیک بسیار کسان شاهدیم.) بنیانگذاری چون محمد حنیف که اگر در دادگاه می پذیرفت مجاهدین از عراق کمک دریافت کرده اند حکم اعدامش تبدیل به ابد میشد و او نپذیرفت واعدام شد چون نمیخواست لکه حمایت اجنبی بر دامان سازمان مجاهدین بیفتد، و این یک با فرار در پی فرار در نهایت تمامیت سازمان مجاهدین را در کام عراق که سایه صدام (که بر سر مردم ایران و نه رژیمش گلوله و بمب میریخت) بر آن حاکم بود در افکند و هنوز هم بر آن اصرار دارد.
براستی تفاوتها از کجا تا به کجاست. محمد حنیف بنیانگذاری رشید و شریف بود که در دادگاه تمام مسئولیتها را ، از جمله مسئولیتهائی مثل عملیات ناموفق ربودن شهرام پهلوی را پذیرفت و خود سینه به گلوله ها سپرد و بقیه را از مرگ رهاند و تا ضعف نشان دادن وحید افراخته در سال پنجاه و چهار، ساواک شاه نمی دانست که علی اکبر نبوی نوری از مسئولین این عملیات بوده و او را آزاد کرده بود و این یک خود چهارده سال است در اختفاست وبقیه را به تلف شدن فرمان میدهد و دائم پس از هر کشتار فریاد مقاومت سر میدهدو هرکه را اعتراض میکند خائن و مزدور میداند براستی که فاصله ها تا کجاست؟. و براستی چه کسی با اشتباهاتش بیشترین خدمت را به ملایان جنایتکار و خونخوار حاکم بر ایران کرد من و ما یا آنکه بزرگترین و نیرومندترین سازمان سیاسی و مبارزاتی سالهای پنجاه و هفت تا شصت را که میراث و مورد اقبال یک ملت بود میراث شخصی خود کرد وبا اشتباهاتش یکسره به کام نابودی و انحطاط و فساد انداخت و آیا جرمی بزرگتر و شنیع تر از این هست؟
*وسرانجام آنکه از جانب دادستان انقلاب اسلامی صحبت میکند وجدان فاسد توست من تنها از جانب یک درد که قربانی شدن بیهودهانسانها را بر نمی تابد صحبت میکنم و تاکید موکد میکنم مسئولیت و مسامحه و توجیه سیاسی رهبر عقیدتی در این کشتار که منجمله بارش به گردن دادستان پلید جمهوری اسلامی است تا هنگامی که دلیل سیاسی و موجه و قابل فهم برای کار خود ابراز نکندهمچنان روی میز است.تاکید میکنم تا ساکنان لیبرتی در لیبرتی هستند در معرض کشتارهای بیرحمانه رژیم خامنه ای هستند و اگر جابجا شوند آخوندها نمی توانند دست به کشتار بزنند . ایا فهم این مشکل است؟.
لاشخوران مستعار و مورد استفاده این آش کشک
عده ای هم که با نام مستعار به میدان آمده اندبا خیال راحت گوی سبقت را در تهمت و دشنام از افراد حقیقی ربوده اند و نهایتا چنان آش کشکی از تهمت و دروغ وقاحت و دشنام تهیه دیده اند که بنظر من به دلیل غلظت و کثرت مواد مورد استفاده قابل بلع از راه گلو برای هیچکس حتی سازندگانش نیست و همان به و پیشنهاد میکنم که با تنقیه ای بزرگ و شایسته، تمامی این آش کشک ایدئولوژیک - سیاسی - توحیدی را به مقاعد مستطاب و مطهر و مقدس آشپزان دریده و نیز رئیس آشپزخانه و اهلبیت با زمزمه و من الله توفیق و علیه تکلان تزریق نمایند تا مرغوبیت آن قابل حس گردد و مزاجشان را برای نوشتن و ریستن مقالات بعدی لینت دهد .
نکته ای در مورد توهین های مکرر به آقایان روحانی و قصیم
. در این دشنام بازار آقایان روحانی و قصیم سهمی خاص دارند.نظر شخصی من این است بطور خاص و با شناختی که حضرات از عواطف و احساسات انسانی دو عضو سابق شورا آقایان کریم قصیم و محمد رضا روحانی دارند با توهین و تهمت و دشنام و بخصوص تهمت رهبر نشان و وقیحانه «مزدوری جمهوری فاسد ارتجاع» دائما این دو انسان را که بخصوص از نظر انسانی دارای احساساتی رقیق و لطیف اند ، به تنشهای ناخواسته عصبی دچار نموده و کسانی را که بیش از چهل سال است رنج مبارزه و آزادیخواهی را بر دوش و دل دارند از صحنه حذف کنند.
با عرض معذرت از این دو مرد شریف و بزرگوار که میدانم هردو از انرژی نیرومندی ناشی ازانساندوستی و آزادیخواهی برخوردارندمیخواهم به این مساله توجه کنند و بدانند این همه توهین و تهمت و دشنام و فتوشاپهای وقیحانه فقط و فقط از فرهنگ منحط خمینی نشان چرا ردیف شده است ، باید بدانند این همه از فرهنگ و اخلاق وجود فاسد کسی در می آید که سی و چهار سال است بجای قبول خطاهای هولناک خود ، بر چار راه سیاست و دروغ ،آزادی ملت بزرگ و شریف ایران را با محملهای مختلف به گدائی نشسته و بر در برجسته ترین شیوخ و شاهان و رهبران مستبد منطقه حلقه سئوال و درخواست کوبیده و از آنان زر و زورو امکان طلب کرده است ودر حالیکه خود مصداق کامل تواب و مزدور و بریده و واداه سیاسی است اما دیگران را دائما و افسار گسیخته به این ها متهم میکند.
فارغ از این و در پایان تاکید میکنم
بگذارید بجای بیست و چهار مقاله دو هزار و چهارصد مقاله بنویسند اما
جدال و چالش تنها و تنها بر سر این است و بس. به بیراهه نرویم. خشمگین نشویم. ناراحت نشویم.
تمام این عکس العملها نشان این است که نورافکن این بار درست تنظیم شده و کسان در سوراخ خزیده ای که با تجارت خون جمعی کثیر از انسانهای بیگناه بند و بساط خود را برپا نگهداشته و در سایه هذیان- رویاهای خود آرمیده اند به خشم آمده اند چرا که نور افکنها هم بر چهره جنایتکار و همیشه در روشنائی خامنه ای میزان است و هم بر سوراخهای موشان به سوراخ فرو رفته ای که حاضر به پاسخگوئی نیستند و تنها و تنهابا دشنام و توهین به میدان میایند. حرف ما این است
*خامنه ای و تمام کشتارگران مجاهدین و تمام کسانی که حلقه مزدوری این حکومت فاسد را بگوش دارند جنایتکارند و سرانجام در روز موعود باید پاسخگوی مردم ایران باشند
**رهبران عقیدتی و مسئولان مربوطه باید به روشنی بگویند که استراتژیشان که از تابستان شصت و هفت در ابهام فرو رفت و تا هم اکنون نیز در ابهام است برای برجای ماندن یا نماندن لیبرتی بعنوان دژ انقلاب و سرنگونی چیست ؟چگونه میخواهند به جز زمان خریدن برای خود از لیبرتی ودو هزار و چند صد انسان بی سلاح رژیم پلید ملایان را سرنگون کنند.
***و سخن آخر کسانی که مجاهدین را در کشتارگاه لیبرتی نگهداشته اند و برای جابجائی آنها اقدام نمی کنند مسئولند و شانه به شانه شیخ پلید خامنه ای ایستاده اند. در این شک نکنید.نورافکنها روشن است. میتوان دید و مطمئن باشید در آینده قدرت روشنائی و نیز بینائی بیشتر خواهد شد.
یازدهم نوامبر 2015 میلادی
منبع:پژواک ایران