گفته اند: هر دم از این باغ بری میرسد و بعد از نامه های دوست سابق جمال بامداد و دو نامه همسر سابق و اطلاعیه های شورا ، دستگاه مبارکه درب خانه اکثر کسانی را که من با آنها سالها قبل یک فنجان چای خورده ام یا نامی از آنها برده ام زده و می زند و کار ادامه انزجار ادامه دارد. نامه های آقایان علی افشار و علی دزیانی ازتازه های این نمونه هاست که لینکها را میبینید و مطالعه میفرمائید.نامه آقای دزیانی در این لینک( علی دزیانی طلاعیه) ونامه آقای علی افشار را در این لینک( (به آقای یغمائی ادامه)می توانید مطالعه بفرمائید. در باره نامه آقای علی افشار نکته ای ندارم نامه خود گویاست.همینقدر بگویم که بر خلاف نظرآیشان شاعر جماعت ریزه خوار خوان مردمند و نه دشمنان مردم،ریزه خواران سفره دشمنان مردم را در من و اطراف من مجوئید برادر من! که اگر اندکی تامل کنید در جای دیگر می یابیدشان، دیگر اینکه من نیاز مادی ندارم و من باب اطلاع میگویم که بیش از چهارصد و پنجاه هزار پوند یعنی بیش از ششصد هزار یورو از دارائی همسر من مدتهاست به قرض در خدمت رفقاست! و البته من تا کنون دخالتی در چند و چون مسائل او و آمیختن آنها با درگیریهای انتقادی خود با بزرگان! نکرده ام( و این جدای از سیصد و پنجاه هزار یوروئی است که به آنها بخشیده است وقابل اثبات و پیگیری است)و به اندازه کافی باقیست که در صورت نیاز وبر هم خوردن استقلال مادی کوچک من مصرف شود! و نیازی به گرفتن کمک از شرق و غرب و مزدور شدن نباشد!ولی در باره آقای دزیانی گذشته از وضعیت خود ایشان در شرایط حاضر، در باره مو را از ماست کشیدن و درب خانه انسانی را که از سال 1366 یعنی بیش از یکربع قرن است که از تشکیلات بریده و به دنبال زندگی خود رفته است کوبیدن، و از او یاداشت گرفتن، برای من معنائی جز سقوط و استیصال طرف مقابل راندارد. آنچه من نوشتم واقعه ای کوچک و حقیقی بوده و تکذیب ایشان حداقل در ذهن و حافظه ایشان اگر دچار خلل نشده باشد تغییری نخواهد داد.من فکر میکنم اگر خود «صاحب عله» اطلاعیه ای بدهد و تمام حرفها و ملاقاتها را تکذیب کند و ابراز انزجار بفرماید و مرا دروغزن و کذاب بنامد دیگر نیازی به این همه سفر و ارتباط با هر کسی و هر هوادار دور و نزدیکی نیست. با توجه به این که به «کار گرفتن دروغ» در «تلاشهای سیاسی ایدئولوژیک» و «کوبیدن مخالفان» مدتهای مدید است تبدیل به «اصلی اصیل و رکنی رکین» گشته است من منتظرم تا بجز عناصر طبیعی، «باد و آب و آتش و خاک» که در نامه ام از آنها یاد کرده ام از بقیه شخصیتهای انسانی که در نامه ام از آنها یاد کرده ام انزجار نامه بگیرند و درج کنند و نقش ایوان خانه از پایبست ویران خود نمایند.امیدوارم موفق شوند و صندل مالی، پیرمرد را از حال نزع در آورد که متاسفانه:
خانه از پاى بند ویران است ///خواجه در بند نقش ایوان است
پیرمردی ز نزع مینالید///پیر زن صندلش همیمالید
در ضمن به آن دوست نازنینی که چندی قبل مرا به آتش بس یکطرفه و نوشتن نامه تشویق مینمود خواندن این نامه ها سفارش میشود . تا بعد اسماعیل وفا یغمایی.25 ژوئن 2013