اسماعیل وفا یغمائی
هدیه به اهل عشق و عقل به مناسبت جشن عاشقان
شنیدم نیمه شب در حال مستی
خدائی تازه خواهد زاد هستی
رسولش عشق آئین اش محبت
پیامش نی خدا!هستی پرستی
***
شنیدم گفت:بسیاری رسولان
ز شغل خویشتن معزول گردند
پس از عمری، به کاری جز رسالت
به دستور خدا مشغول گردند
***
پس از آن چارده معصوم برحق
امامت را کند ممنوع مطلق
که بعد از این کسی برخون مردم
نراند با وقاحت باز زورق
***
تمام رهبران مذهبی را
کند مشمول قانون تقاعد
که تا در گوشهای خلق مسکین
نپیچد بعد از این آوای قدقد!
***
کتابی نو نویساند خداوند
نه بر کاغذ که بر اوراق جانها
وز ان اوراق برخیزد پیامش
ز جانها و ز دلها بر زبانها
***
سرآغازش به« اسم العشق» باشد
که ازآن در جهان خوشتر نباشد
از آن بر قلبها بنویسد آن را
ا«که حرف عشق در دفتر نباشد»ا
***
بفرماید بهشتی مردمان را
که آتشها به هر سو بر فروزند
پس از آزادی دوزخ نشینان
در آن آتش جهنم را بسوزند
***
بگوید تا که آن بیچاره شیطان
بیاید! پاک گردد او زتهمت
ببوسد شاخهای خسته اش را
ببرد هر دو را با تیغ رحمت
***
برویاند به فرقش زلفکی خوش
بجای شاخهای آتش افشان
چنان خوشگل کند او را که هر کس
ببیند گردد عاشق از دل و جان
***
نشاند در کنار خویش او را
پس از صدهاهزاران سال دوری
بگوید وقت دامادیست! شیطون!
تو آدم می پسندی یا که حوری
***
دهد دست ورا در دست آدم
نهد دست دگر در دست حوا
بگوید بعد از این با هم بر این خاک
سه تائی جانشین از جانب ما
***
نه تنها آدمیت هست لازم
که باید گاهگاهی شیطنت کرد
وگرنه عفو و رحمتهای ما را
بباید یکسره خرج ننت کرد!ا
***
پس از پایان هر کاری که باید
نهان گردد خدا در ذات هستی
که تا دیگر نماند مذهبی جز
محبت، عاشقی هستی پرستی
جشن سن والنتاین دو هزار و هشت میلادی