قصیده میر حسینیه موسویه
اسماعیل وفا یغمایی
فرود آمد از آسمان فیلها
در آمد غلط جمله تحلیلها
ندارد اٍثر باز هم گر رود
به سوی فلک از زمین فیلها
نگه کن! که کژ مژ روندی براه
محلل گران مست و پا تیلها
زدی مهر ابطال دست زمان
به بطلان برخی اباطیلها
تو گوئی که محشر رسید و زدند
همی صورها را سرافیلها
نبودی به قرآن بشارت چنین
به تورات نه! نی اناجیلها
نشد آنچه پندار ما بود و شد
دگرگونه تفسیر، تآویلها
زهنگامه احمدی – موسوی
به حیرت سلیمان و چرچیلها
گروهی به باور،که گرمیرحسین
برد گوی سبقت زمندیلها
مکرر شود قصه خاتمی
پس از قالها و پس از قیلها
وز آن پس فقیهان نمایند باز
همی ریشها، چربها ، چیلها
گرفته به کف شاد و خوش بیضه ها
ابا بیضه ها نیز احلیلها
ولی غافل از اینکه دیریست دیر
شکسته شب از نور قندیلها
ولی غاقل از این که خلقی است گرد
و بر شانه هایش بسی بیلها
ببسته کمر بهر تدفین شیخ
مر این ازگلان این ازاگیلها
که این «توده» ی خلق «بی هوده»نیست
به قول یکی از اقاویلها!
چنین شد که تا نکبت احمدی
بر آورد سر را ز زنبیلها
بجنبید ملت به هر گوشه ای
روان شد نه اندک ،که چون ایلها
نه چون جویباران کوچک که گشت
روانه چو آمازون و نیلها
به یزد و خراسان و تبریز و قم
به کرمان و در خطه ی گیلها
صفوفش نه صد متر یا چند صد
که فرسنگها، مایلها، میلها
بکوبید با خون خود مهر خویش
به عمامه ها و به مندیلها
خروشید ملت که: ای مرده باد
بر این نظم تعزیر و تقتیلها
بر آورد فریاد :کاینک رسید
همی دور تغییر و تبدیلها
بغرید :کای شیخ رهبر ببند
از ایرانزمین بار و بندیلها
چو بوزینه کم کن به منبر دگر
تو این قر، تو این غمزه، قنبیلها
«وفا» ای دریغا به پایان رسید
افاعیلها و مفاعیلها
مگرچند بیربط، و بی خاصیت
چو نام تو جمعش:سماعیلها
وزینرو ز کمیابی قافیه،
بیاویز بر میخ زنبیلها
که بعد از وفاتت خدا بر صراط
کند در عبور تو تسهیلها
و در باغ جنت دو جیب ترا
کند پر ز انواع آجیلها
یازده ژوئیه دو هزار و نه
منبع:پژواک ایران