برای ایرج مصداقی مدافع دلاور و سرباز شجاع دفاع از حقوق بشر و هزاران زندانی سیاسی و یکی از پر کارترین و برجسته ترین نویسندگان و افشاگران حک.مت پست و پلید مللایان حاکم بر ایران
دورا دور باد
که شاعران در برابر زیبائی زنان خموش مانند
و غزلی نسرایند
دورا و دورباد
شاعران
در مقابل رذالت و فریب و تهمت و دروغ
سکوت کنند
شعری نسرایند
بر قلاده های رخشان
ودندانهای درخشان
ماه تابان بر آمده است
با شکوهی تمام
و در جامه های زربفتش
سگان درگاه خاموشاند و شاد
مادینه و نرینه سر بر دو دست نهاده
دم در میان دوپا جنبان به رضایت
خواب استخوان می بینند سگان
و نوازش دستان کارکشته پیره سگبان را
***
ماه تابان برآمده است
با شکوهی تمام
و ارکستر عظیم ستارگان
در مقدمش مینوازند
زیباترین سمفونی خویش را
شگفتا
موتزارت وچایکوفسکی و بتهوون
رهبری را بر عهده دارند
و در صف بی پایان نوازندگان
کربلائی - بقال محله طبل میکوبد
چریکی پیر سنج میزند
دیپلماتی شکسته و تر دماغ
به درستی نت ها را میتیزد
و شاعری غزلسرا
با شکم خویش ضرب گرفته است
و به شادی بیضه میچرخند
چه ارکستر شگفت و پر شکوهی!
دروغ کف میزند
تهمت هورا
وفریب سوت میکشد
***
ماه تابان بر آمده است
رخشان و درخشان و پر کرشمه
سگان آستانه خاموشند
بفرمانند
و دندان کروچانند
با دندانهای راستین و عاریتی.
***
در زیر نور ماه
سگبان میگذرد
با کیسه ای عظیم از استخوان و گوشت
و ظرفها را میانبارد
زیرا، فردا
باید بکروچند دندان و تائید کنند
و بفرمان باشند پارس کنان
و آب دهان ریزان
اگر چه با دندانهای عاریتی
که از ضعف سالخوردگی گریزی نیست.
***
بیدار شده اند سگان
خرناس کشان
و آب دهان ریزان.
در زیر نور ماه تابان
خرد میکنند استخوانها را سگان
و اگرچه پیرند اما به تجربتی دیر پا
در دریدن و بلعیدن وخرد کردن توانا.
تکه تکه میکنند گوشتهای خونین را
میتیزند و تائید میکنند
خرناس میکشند و چشم میدرانند
به محبت یکدیگر را
در کمال نفرت و بیزاری
و نمیدانند و فراموش کرده اند
که استخوانهای مردگان را میجوند
و قلبهای کشتگان را
وبادها در حال وزیدنند
جاروکشان فریب و تاریکی را
که سقف و ستون سگسرای مستحکم آنانست
و پهنه واقعیت
عرصه نمایشنامه ای چهلساله نیست.
***
سگان به خواب رفته اند
ظرفها ی خونالوده تهی است.
خوب و ناب کروچیده اند
و لیسیده اند
ظرفهای خونین را
در اعماق رویاهای گمشده ی هفت توی سگان
جنازه ای برخاک افتاده است
جنازه مردی یا زنی که آنان بوده اند
سگان خرناسه میکشند
دندان میکروچند
خیز بر میدارند
تا جنازه خود را در اعماق رویاها بدرند
زیرا دیریست خود را از یاد برده اند.
***
ماه تابان میگذرد
در اعماق رویاهای سگان
با کیسه ای از استخوان در دست
ظرفهای خونین تهی است
از رویاهای سگان
از جنازه ای، از جنازه خویشتن
که در اعماق رویاهای
خود بلعیده اند.
***
در فراترین برج باروی عظیم
در پر حشمت ترین زاویه
سگبان در اینه خود را مینگرد
نگهبانان بر دیوارها بیدارند
و سگان خفته بر دروازه ها در انتظار
و زمان تیک تاک کنان میگذرد و فرو میریزد.
***
بر دروازه دژ
کلام آزادی در زیر نور پر شکوه نئونها
گرامی داشته شده است
و در اعماق دژ
آزادی دیریست در زنجیرست.
***
در پای دیوارها و درهای بسته
شعری مینویسم
بر کاسه های تهی میافکنم
ساعت بزرگ زمان را مینگرم
که تیک تاک کنان میگذرد
و چهره زیبای سگبان را
به آرامی میچروکد و آرایش میکند
در افق دور دست
گورکنان گوری با شکوه را می آرایند
***
در پای دیوارها و درهای بسته
شعری مینویسم بر دیوارها
برای سگبان
وقتی زمان متوقف شود
باز هم یکدیگر را دیدار خواهیم کرد
در زمان بی توقف
در سکوت
بی هیاهای سگان
و میگذرم در اندوه
اسماعیل وفا یغمائی
منبع:پژواک ایران