ناخدای عرصه تاریخ برکش بادبان
اسماعیل وفا یغمایی
به ملت بزرگ ایران به افتخار ملت بزرگ ایران
قصیده:ناخدای عرصه تاریخ برکش بادبان
اسماعیل وفا یغمائی
مردم اندر کوی و میدانند هان رهبر کجاست
خیل کفتاران به جولانند، شیر نر کجاست
ملتی بی آب و بی نان، جان به کف سرباز وار
کو سپهدار و سپهبد؟کیست سرلشکر؟ کجاست
بسته ضحاکان به سر از مارها عمامه ها
کاویانی پرچم آن گُرد آهنگر کجاست
داد ایران را به باد اسلام ،ملت وای ما
تیر آرش بر دو چشم شیخ، بازیگر، کجاست
هی مگوئید از حسین وزینب و قاسم سخن
ما از ایرانیم!کو رودابه؟ زال زر کجاست
تا به کی از آنکه ایران را گرفت و کشت و برد
تا به کی نالیم عدل و داد پیغمبر کجاست؟
چارده قرن است ما خود را فرامش کرده ایم
بی هویت،دوراین زندان به چرخش، در کجاست
از اهورائیم وما را راهبان زرتشت بود
حال بنگر روی منبرها ترا رهبر کجاست
گات ها ونغمه های روشن اش از یاد رفت
روی منبرها کنون جز شیهه و عر عر کجاست
بت پرستانیم ما دور از خدای راستین
گر خدا ی خیر این باشد خدای شر کجاست
افسر کورش نهاده شیخ بر عمامه اش
ملت ایران از این ننگی که بالاتر!کجاست
دشمن ما در درون ما سرا و خانه کرد
ما به بیرون نعره زن:هان خصم غارتگر کجاست
اسم ما و رسم ما آئین ما بر باد رفت
ما به دنبال بلال وحضرت بوذرکجاست
آریو برزن از آن ماست در تنگ تکاب
درکف اش شمشیر و بر لب بانگ: اسکندر کجاست
آرش و بابک برفت از یادها،یعقوبها
چارده قرنست میجوئیم هان قنبر کجاست
میهن ما هست در اشغال اسلام عزیز
تا بکی فریادهای یا علی!حیدر کجاست
سمبل مولا خمینی بود و نک سید علی
ذات این آئین نظر کن غیر این منظر کجاست
بعدسه سال و چهل،ای وای ما ای وای ما
هی مگو دلدل چه شد!اسب علی اکبر کجاست
حضرت مولا به میدان است در ایرانزمین
تودر این سودا که هان!آن فاتح خیبر کجاست
خیبر اینک خاک ایرانست و ما خیبر نشین
اندرین بنگر که اینجا غیر چشم تر کجاست
همسران ما «صفیه» ما« کنان ابن ربیع»
چشم واکن بعد قتل خود ببین بستر کجاست
بیکران صیغه روها را ببین دور حرم
تا ببینی نزد شیخان خواهر و مادر کجاست
کی زن ایرانی این سان بود در این سر زمین
بهر شیر شیر خوارش نک نگر همسر کجاست
مهر بانو بود نامش،نام شوهر مهربان
بنگر اینک زن کجا؟در این وطن شوهر کجاست
شوهر اندر حبس ملایان و زن در گرد شهر
شرمم آید تا بگویم خواهر ما درکجاست
غیر ظلمت غیر نکبت غیر فقر و جز فساد
غیر حبس و بند در این بوم سر تاسر کجاست
آسمان ملک ایران یکسره زیر عباست
از کران تا بیکرانش گو که یک اختر کجاست
دوزخ اما سرد!خامش! آتش زرتشت کو
فره ایزد چه شد؟آنکو که صاحب فر کجاست
کو کسی کزغرش شیرانه اش خیزد شرر
در زندآتش به هر عمامه و منبر،کجاست
سمفونی بتهوون دیگر بس است ای دوستان
غرش شیپورهای سرخ خشماورکجاست
حرفها گفتیم زیبا و قشنگ ومنطقی
آفرین! اما از آن، آن کار بالاتر کجاست
کار بالاتر عمل باشد،هلا ای ناطقان
زاتحاد و از عمل برگو که والاتر کجاست
غرش ما ضد شه ،با شیخ چونان رعد بود
شیخ آمد!! ای رفیقان غرشی دیگر کجاست
از فسرده سرد جانان، غرشی ناید برون
در طویله ی گاو و استر بوئی از عنبر کجاست
غرش از ایران بر آید،از درون نی از برون
گوهر است این خاک و این ملت، جز او جوهر کجاست
غیر کرد ولر، بلوچ و فارس یا قشقائیان
یا که گیل و سیستانی یا عرب، یاور کجاست
جز خروش آذرستان با غریو ترکمان
بانگ دیگر گر بجوئی اندرین کشور کجاست
جز تمام خاک ایران در کنار مردمان
دژ کجا؟دژبان کجا؟سردار کو؟ سنگر کجاست
از خلیج فارس بر خیزد غریوی تا خزر
تا مگوئی کو سپاه ملت و لشکر کجاست
ناخدای عرصه ی تاریخ برکش بادبان
وقت خیزاخیز شد برگو مرا لنگر کجاست
صبح ایران میرسد از راه،در آن صبحگاه
گر نباشم من ،به یادم:بانگ زن! ساغر کجاست
با شمایم تا ابد،گمگشته در مهر وطن
جستجو کم کن،که در این خاک، آن پیکر کجاست
منبع:پژواک ایران