شیخ بی ناموس ناموس وطن بر باد داد
[گو ادب رو تا جهنم]،باد نه!بر گاد داد
داد را با «بازی اسلام و دین» بر دار زد
ریسمان دار را او در کف بیداد داد
هر کرا اهل شرف بود و وطن مطرود کرد
جاکشان را مسند اندر منبر اجساد داد
مادران را نوحه خوان بر گور فرزندان نمود
نوجوانان را به زیر تیغ استبداد داد
نان ربود از دستها و آب از حلقوم خلق
جای آن ما را حدیث آن «دو و هفتاد» داد 1
رود و کوه و دشت و دریا را به آتش درکشید
چار عنصر را درآتش،جاکش، اندر باد داد
صید ماهی بود از بحر خزر صیاد را
او ولی یکسر خزر راصید و بر صیاد داد
چارده قرن مداوم جاکشی آموخت تا
جاکشان قرنها را درس چون استاد داد
«فقه» پفیوزی ز پفیوزان،«اصول» کسکشی
هم خود آموزش گرفت ودیگران را یاد داد
«منطق» زنقحبگی «اخلاق» مادر جندگی
«حکمت» دیوثی اندر مکتب اجداد داد
سنده ی جهل قرون را روی سر عمامه کرد
گوز را بر لب دعا و منصب اوراد داد
در دوات جهل شاشید و قلم زد اندر آن
بر «رسائل» این چنین او کثرت و تعداد داد
بوی گه ازمکتبش برخاست وندر مغزها
«مکتب و دین خریت» را ره میلاد داد
رید بر سرتاسر ایران ز عمان تا خزر
عمق اسلام سیاسی را نوین- ابعاد داد
برد «شیرین» را چو «لیلی» در حرم بهر عرب
مشتری جستن! به «مجنون» یاد چون «فرهاد» داد
بر خدای شیخ باید رید چونان ریش شیخ
گر که او قدرت به این دیوث مادر زاد داد
گر خدا این است گو از من به شیطان رجیم
هان بیا جانا ظهورت را مبارکباد باد
گر عدالت این بود توحید این باشد بگو
جاودان بر تخت خود «فرعون ذی الاوتاد» باد
گر که دین این است صد رحمت به کفر و ارتداد
بوسه ها از ما به پای حضرت« شدٌاد» باد
وای ما ای وای ای وای ما ای وای ما
تا به کی ایران عروس و شیخنا داماد باد
مادرما [میهن ما ]چل زمستان زیر شیخ
ما ولی «من من فقط من» زنده بادا باد!!باد
آی فرزندان ایران! ظلمت خاراست این
چاره نی حرفست! بل با آتش و پولاد باد
ما فرو مولیدگان مرده را با خود نهید
باغمان با دشمنی با یکدگر آباد باد
«آرش» ی باید که جان اندر کمان،هم بیرقی
کو به دست پر زخشم «کاوه»ی حداد باد
کاوه و آرش شمایانید ای نسل نوین
پس زعزم خویشتان در رزم استمداد باد
روزی ارآزاد شد ایران، ز صدها بی نشان
چون «وفا» ی گمشده درخاک غربت یاد باد
بعد شاشیدن به ریش شیخ جامی از شراب
برخی خشت نخست میهن آزاد باد
1- حدیث عاشورا
تصویر از کوچه های یزدست وقتی ملای دیوث نیامده و زنان در