عاشقانه رمضانیه
اسماعیل وفا یغمایی
نازل شده ای بر من مانند بلا امشب
دور از نظر شیخ و جمع فقها امشب
غم نیست اگر بیند،مارا و ترا اینسان
عریان چو بسی شبها، چشمان خدا امشب
یکروز خدا آمیخت، با نیستی اندر عشق
بشکفت جهان در عشق، آنگونه که ما امشب
عریان چو می بی جام،آزاد!زننگ و نام
می تاز که میتازم، آزاد و رها امشب
گفتند که بی دینم! افسوس نمی دانند
من معتقدم از سر تا ناخن پا امشب
در خرمن گیسویت پنهانی و ده رخصت
تا من بشوم با تو از آل عبا امشب
چون شط فراتی تو، در نیمه شبی تاریک
من تشنه تر از ظهرم، در کرب و بلا امشب
لب بر لب عطشانم بگذار که نوشانیم
از کوثر هم تا صبح در خوف و رجا امشب
من تشنه ی انگورم،از نوک دو پستانت
هر چند که زهر آلود، این بنده رضا امشب
من را تو امین باشی،هر چند که چون مامون
من را بکشی ای تلخ،با شهد جفا امشب
چون وحی که میگویند ، زیبا و پر از رمزی
من را تو هدایت کن تا غار حرا امشب!
من تازه رسولم لیک،بی دفتر و بی جبریل
با بوسه،وزان بر تو، چون باد صبا امشب
لبهام قلم ای گل،اندام ،تو دفتر کن!
بگذار که بنویسم بی سهو و خطا امشب
صد آیه به پیشانی، برچشم و لب و گردن
با زمزمه ای بر لب ، شادا و خوشا امشب
بیدار «وفا» ماندست، با زمزمه ای بر لب
ای کاش که گردد صبح یکباره فنا امشب
منبع:پژواک ایران