می خواهم خدمت او عرض کنم:
ممنون از مقالاتت و اینکه نگران سقوط من هستی. مقداری مثل رهبر عقیدتی عجبا! عجبا!عجبا! فیا عجبای بی محتوا و درازگوش رنگ کن فرمودم مشکل حل نشد. نمیدانم چرا نگران سقوط من هستی! بنابر این:
چهارم:نازنین علی خراشادی.خودتان میدانید کجائید. این را مطمئنم. جواب فردی نمیخواهم بدهم آنهم به کسانی که مانند سکاهای جنگاور از پوست شهیدان نقاب نام مستعار بر رخ می نشانند و از استخوان پای پدرشان عصا ساخته اند و قوت و غذای روزانه اشان دروغ و فریب و تهمت و رذالت است . جوابهای من در مقالاتم هست. در موارد مختلف هرجا لازم بوده است نوشته ام.
پنجم: پیشنهاد میکنم با تمام عطر و گلابهای گرانقیمتی که بخود میزنید ، فارغ از آنها، صمیمانه همدیگر را از نظر سیاسی، ایدئولوژیک، تشکیلاتی، اخلاق فردی و اجتماعی بو کنید،باور کنید اگر همراه با فردیت و جنسیت دماغتان را نیز فدا نکرده باشید و در راه انقلاب زیر پا نگذاشته باشید بوی بسیار بسیار حال بهمزنی میدهید آنقدر که خویش و آشنا را فراری داده و میدهید. به حرفهای بوکشان اطرافتان و تعریف و تمجید آنها دل خوش نکنید که به پیر و پیغمبر قسم انها فقط بخاطر نان و نمک به به و چه چه میکنند ولی در بیرون اه اه میکنند. به همین شاهکار آخرتان در مورد اطلاعاتی خواندن یک مبارز رو به مرگ آقای رحیمی توجه کنید بوی تعفن مواضع ناجوانمردانه و بیشرمانه شما نامردان روزگار [که درس نامردی در راه بدست گرفتن قدرت به هر قیمت حتی فروش ناموس سیاسی و عقیدتی رااز «شاهشیخملکاستادان» منطقه، که سالیان دراز و در ادامه خطاهای بسیار سیاسی،نمک پرورد سفره کثیف آنان بوده و هستید،اموخته اید] بدتر از بوی تعفن چاه مستراح مدرسه فیضیه وخلای عقیدتی و مکتبی و سیاسی آخوندهای پفیوز و جنایتکار حاکم ،به غلظتی کامل همه جا میوزد و باعث شده همه دماغ سیاسی- ایدئولوژیکشان را بگیرند این را باور کنید.
یاد علی خراشادی گرامی باد